مرکز مشاوره

مرکز مشاوره خانواده

مرکز مشاوره خانواده

مرکز مشاوره آدرس مراکز مشاوره خانواده در تهران

شما میتوانید مشاوره با بهترین ها را در مرکز مشاوره خانواده که توسط کانون مشاوران ایران تائید شده است را تجربه کنید. این مرکز همراه همیشگی شما در تمامی بحران ها و مشکلات و راهگشای شما در این سختی ها خواهد بود. با اعتماد به ما ، زندگی شیرین تر و بدون دغدغه را برای خود و خانواده تان به ارمغان آورید. مرکز مشاوره خانواده و مرکز مشاوره خانواده تهران نیز پذیرای شما ساکنین تهران بزرگ در این مرکز خواهد بود.

شما میتوانید تمام مسائل مربوط به مشکلات  خود را چه فردی و چه خانوادگی با مشاوران ما در این مراکز در میان بگذارید و پاسخی معقول و صحیح برای آنها بیابید. با ما تماس بگیرید.

شماره های تماس 01

آدرس یه مشاور خوب ترجیحا خانم درقم

سلام میشه اسم و آدرس یه مشاور خوب ترجیحا خانم رو درقم رو بگید؟

پاسخ

با سلام با اون شماره تماس بگیرید کمکتون می کنند و اگر در اینترنت سرچ کنید قطعا ادرس ها مشخص است و برای اینکه مطمئن شوید روانشناس مطلوبی هستند یا خیر با رفتن به کلینیک و پرس و جوی ساده از مراجعین مشخص خواهد شد موفق باشید

۴ سال هست از جدایی من و یکی از دوستان پسر من میگذره

حدود ۴ سال هست از جدایی من و یکی از دوستان پسر من میگذره که ارتباط صمیمی و نزدیکی داشتم و در رابطه بودم که البته ١٢ سال از من کوچکتر بود و دلیل جدایی مهاجرت من بود، در حال حاضر من به ایران برگشتم حدود یکسال هست که ماندگار شدم.

ما با اختلاف از طرف او از هم جدا شدیم، چون عقیده داشت من بی وفایی کردم و او را ترک کردم.

او از من همچنان خشمگین بود، سخن کوتاه که او کرمانشاهی هست و آیا صلاح هست به او تسلیت بگم ( با توجه به اینکه میدانم به من علاقه داره و در قالب شعر همیشه در حال ابراز احساسات است در شبکه اجتماعی ممنون

پاسخ

با سلام دوست عزیز دوست پسر شما ۱۲ سال کوچکتره هدف شما فرضا از برقراری ارتباط مجدد چیست ؟اگر صرف تسلیت است.

خوب وقتی همه از این اتفاق ناراحت هستند و تسلیت می گویند شما هم با پیامی این مساله رو تسلیت بگویید البته اگر هدف ایجاد ارتباط دوباره و این مساله است که ایشون مطلع شوتد شما به ایرا برگشتید مساله دیگری است در هر حال تصمیم گیرنده خود شما هستید ولی یک پیام تسلیت رسمی مشکلی ایجاد نخواهد کرد.

و یعنی شما درک ی از شرایط دارید موفق باشیددر این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۸۸۴۱۹۸۳۲
موفق باشید

جواب تبریک تولد منو نداد من هم بلاکش کردم

چون آخرین بار جواب تبریک تولد منو نداد من هم بلاکش کردم در حالی که او همچنان در حال شعر گفتن است…

به این خاطر هم دوست دارم تسلیت بگم از روی شعور هم مردد هستم

پاسخ

خوب اگر شما بلاک کردید تسلیت شروع دوباره است و شاید چندان جالب نباشد البته باز هر طور خودتون صلاح می دونید ولی در این مواقع ممکنه برداشت هایی شود که زیاد جالب نباشددر این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۸۸۴۱۹۸۳۲
موفق باشید

وقتی گاهی کسی خیلی ناراحتم میکنه دلم میشکنه واقعا دلم میشکنه و کم میارم‌

والا حرفام زیاده اما میخام خیلی خلاصه بگم.

من وقتی گاهی کسی خیلی ناراحتم میکنه دلم میشکنه واقعا دلم میشکنه و کم میارم‌ اگر بتونم گریه کنم که خوبه و از آلامم کاسته میشه ولی اگر نتونم گریه کنم و بخام تو خودم بریزم از نظر جسمی گاهی کم میارم و فشارم میفته! من چکار کنم که که حس دل شکستی بهم دست نده.

و بیشتر اون جنبه ی فشار برام مهمه چکار ونم خودمو کنترل کنم؟؟؟

پاسخ

به جای اینکه توی خودتون بریزید.
همه ناراحتی های خودتون رو روی کاغذ بنویسید .
چندین بار از روش بخونید و بعد آتیشش بزنید .
پیاده روی کنید و با دوستی خوب صحبت کنید .

دوست عزیز این حالت احساسی و هیجانی بودن در شما را باید مدیریت شود که مدیریت کردن با مراجعه به روانشناس به صورت حضوری است .که روانشناس شرایط را ارزیابی کند و به حل مساله کمک کند .

به هر حال دقت داشته باشید که گاهی شخصییت های حساس تر ماحصل نوع تربیت خانوادگی است .

وقتی فردی در خانواده ای زندگی می کند که توجه بیش از حدی دارند ممکنه کمی حساس تر شود شخصیت های درون گرا همان طور منتهی خوشبختانه روس های کنترا هیجان وجود دارد که کمک بسیاری به افراد می کند .

و تلاش می کند که مسائل با این تکنیک ها حل شود و شما با اموزش و اجرای تکنیک ها می توانید کاملا مسلط باشید .
امیدوارم که موفق باشید و به زودی مساله حل شود

چقدر اجازه می‌دهیم این حس بر روابط‌‌مان با اطرافیان‌ تأثیر بگذارد؟

زودرنجی سطوح مختلفی دارد و به نسبت عکس‌العملی که ما در نتیجه‌ی ناراحتی از یک موضوع بروز می‌دهیم، متغیر است.

زودرنجی عواطف ما را آلوده و خلق‌وخوی ما را خراب می‌کند و موج منفی و شرایط استرس‌زایی را در محل کار، خانه و خانواده و به‌ طورکلی محیط اطراف پخش می‌کند که بر دیگران هم تأثیر ناخوشایندی می‌گذارد.

با این مقاله از «چطور» همراه ما باشید تا درباره‌ ی زودرنجی و درمان آن بیشتر با هم صحبت کنیم.

چطور با دیگران بدون حدس و گمان ارتباط داشته باشیم

زودرنجی ما را به مزر تحریک‌پذیری می‌رساند.

بدخلق، ترش‌رو و تندمزاج می‌شویم، آستانه‌ی تحمل‌مان پایین می‌آید و ممکن است حتی با یک سرماخوردگی جزئی هم از پا بیفتیم. واکنش‌هایمان به انواع رفتارها و اتفاقات تحریک‌کننده، تهاجمی‌تر شده و منجر به عکس‌العمل‌های ناگهانی و ناخوشایند می‌شود.

بلافاصله اطرافیان‌مان را مقصر می‌دانیم و با رفتارمان آنها را هم ناراحت می‌کنیم. یک رئیس زودرنج را تصور کنید؛ اوضاع و احوال دفتر و محل کارش دیدنی است!

تصور کنید فضای کار این‌چنینی چقدر می‌تواند آزاردهنده و فرسایشی باشد. به مادر و پدر زودرنجی فکر کنید که با ناراحتی‌های ناشی از زودرنجی خود و اتفاقات بیرون از خانه، با خلق‌وخوی بد از سر کار برمی‌گردند؛ می‌توانید تصور کنید این دو نفر چگونه با هم برخورد خواهند کرد و فرزندان‌شان چه اوضاعی را تحمل می‌کنند.

بچه‌های بی‌گناه مجبورند به اتاق‌ها و خلوت خودشان پناه ببرند تا دور و بر این پدر و مادر زودرنج و عصبی نباشند.

زودرنجی برای فردی که این احساس را تجربه می‌کند درمان‌ نشدنی به نظر می‌رسد. چون زمانی که فرد در این وضعیت قرار می‌گیرد، فعالیت هورمون‌های استرس‌زا شدت می‌یابد و او علی‌رغم میل خود دچار حالت تهاجمی است و ذهن ناآرامی دارد.

می‌دانید که بسیاری از افراد با خنده و بی‌خیالی می‌توانند حال خود را خوب کنند و از شر احساسات منفی خلاص شوند، اما افسوس که خنده درمان مؤثری در مواقع زودرنجی نیست و ممکن است فرد آن‌قدر حالش بد باشد که نتواند در لحظه به احساسات منفی خود پشت کند و حداقل تظاهر به شادی کند تا واقعا به حس خوشحالی برسد. اما دوستان عزیزم به هر حال هر مشکلی راه‌حلی دارد.

در ادامه راهکارهایی را به شما می‌آموزیم تا هنگامی‌ که حس می‌کنید میزان تحریک‌پذیریتان شدت یافته است و زودرنج شده‌اید، کمی آرام شوید.

منبع ناراحتی را کشف کنید

بهترین راه کاهش زودرنجی کشف منبع ناراحتی شما و چگونگی عملکرد آن است. اینکه بدانید دقیقا چه‌ چیزی و از چه طریقی باعث رنجش شما شده است در متعادل شدن احساسات‌تان خیلی مؤثر است.

باید بفمهید اولین بار کی این موضوع شما را رنجانده و فکر کنید برای از بین بردن آن باید چه کار بکنید.

به یاد داشته باشید خیلی از مسائلی که پیچیده به نظر می‌رسند و باعث عکس‌العمل‌های شدید از طرف شما می‌شوند در واقع موضوعات پیچیده‌ای نیستند، پس سخت نگیرید.

اگر منبع مشکل را پیدا کنید همه‌ چیز ساده‌تر خواهد شد.

مصرف کافئین را کاهش دهید

یک بار با یکی از دوستانم که با زودرنجی مشکل داشت در یک کافی‌شاپ قرار ملاقات داشتم.

او منبع اصلی مشکل یعنی قهوه‌ی موکایی را که هر یک ساعت یک بار می‌خورد ترک کرده بود و واقعا حالش خیلی بهتر شده بود.

از آنجا که مصرف روزانه‌ی بیش از حد کافئین منبع افزایش و استمرار تحریک‌پذیری بسیاری از افراد است، بهتر است برای مقابله با زودرنجی مصرف این محرک‌ را کاهش بدهید.

 بپذیرید معمولا مسائل بی‌اهمیت ما را ناراحت‌ می‌کنند

اکثر ما فکر می‌کنیم باید از چیزهایی که ما را می‌رنجانند فاصله بگیریم.

اما در واقعیت حتی اگر واقعا اتفاق بیفتند اصلا دلیلی ندارد این چیزها ما را ناراحت کنند. چون این مسائل آن‌قدر بی‌اهمیت هستند که نباید باعث رنجش ما بشوند.

مثلا یک فرد اهل رقابت ممکن است در یک کل‌کل لفظی با دوستانش کم بیاورد، اما فقط یک شخص زودرنج ممکن است در چنین مواقعی عکس‌العمل‌های عجیب و غریب از خود نشان بدهد وگرنه همه می‌دانند مسئله خیلی پیش‌پاافتاده‌تر از این است که چند دوست را به جان هم بیندازد.

با خودتان درباره‌ی آنچه آزارتان می‌دهد صادق باشید.

به سادگی می‌توان فهمید بیشتر اوقات چیزهایی باعث ناراحتی و رنجش ما می‌شوند که به اندازه‌ی کافی تحریک‌کننده نیستند.

با خودتان مهربان باشید

مهربانی با خودتان راه قدرتمندی برای آرام کردن احساسات شدید شماست. با خودتان صادق باشید، قبول کنید زودرنجید و بپذیرید زودرنجی ویژگی ناخوشایندی است. حالا تصور کنید شخصی که واقعا برایش مهم هستید شما را در آغوش گرفته است.

این شخص می‌تواند خود شما باشد. حالا حتما آرام‌تر هستید. وقتی حس کردید دیگر از آن احساس ناخوشایند زودرنجی و ناراحتی شدید خبری نیست، با مهربانی و شفقت همه‌ چیز را بازبینی و بررسی کنید، چه چیزی شما را ناراحت‌ کرده و آیا واقعا این موضوع ارزش رنجش و به‌هم‌ریختگی شما را دارد؟!

دیدِ خود را وسیع‌تر کنید

عمولا وقتی می‌رنجیم یا بهتر است بگویم وقتی دچار زودرنجی می‌شویم، آن مسئله و اتفاق آزاردهنده‌ یا خیلی کوچک است یا آن‌قدرها هم بزرگ و مهم نیست و حتی اگر موضوع خیلی مهمی هم باشد هیچ‌کس دوست ندارد تا چند روز یا حتی هفته‌ها از آن رنجیده‌خاطر باشد و این حس ناخوشایند را برای مدت طولانی تجربه کند.

پس وقتی از چیزی می‌رنجید، چند دقیقه تأمل کنید و به چیزهایی بیندیشید که از وجود آنها در زندگی‌تان سپاس‌گزار هستید. دوستان‌تان، خانواده، سلامتی و همه‌ی چیزهای خوبی که دارید.

سعی کنید چشم‌انداز عمیق‌تری از چیزی که ناراحت‌تان کرده و چیزهایی که خوشحال‌تان می‌کند و دوست‌شان دارید به‌دست آورید. از مادرتان رنجیده‌اید؟

هرکاری هم که کرده باشد وجودش از کاری که کرده یا حرفی که زده و شما را رنجانده باارزش‌تر است.

اگر این‌گونه عمل کنید، چیزی که شما را رنجانده است کم‌اهمیت‌تر می‌شود و دیگر آن‌چنان به چشم‌تان نمی‌آید. البته این مستلزم آن است که بتوانید هنگام زودرنجی خودتان را کنترل کنید و آرام باشید.

اگر فکر می‌کنید زمانی‌ که دچار رنجش می‌شوید آن‌قدر بی‌قرار هستید که نمی‌توانید افکارتان را نظم بدهید توصیه می‌کنم مورد بعدی را از دست ندهید.

خود را از شر انرژی‌های منفی خلاص کنید

از آنجا که زودرنجی تحریک‌پذیری فرد را افزایش می‌دهد، ناخودآگاه باعث می‌شود بخواهیم با همه‌ چیز و همه‌ کس بجنگیم و دعوا کنیم.

احتمالا فاصله گرفتن از فضایی که باعث رنجش شده و رفتن به پیاده‌روی یا دویدن در این مواقع می‌تواند ایده‌ی خوبی باشد چون هیجانات را تخلیه می‌کند و عصبانیت را کاهش می‌دهد.

اگر در شرایطی نیستید که بتوانید پیاده‌روی کنید یا بدوید، می‌توانید مثلا با مشت زدن به چیزی یا فریاد زدن با صدای بلند، انرژی ناراحت‌کننده‌ی درونی‌‌تان را بیرون بریزید و مطمئن باشید که تخلیه‌ی انرژی‌ منفی حال‌‌تان را بهتر خواهد کرد.

دوستان عزیزم تنفس هوای تازه هنگام پیاده‌روی و دویدن برای آرام شدن‌ معجزه می‌کند. کسانی‌ هم که ورزش نمی‌کنند می‌توانند کارهایی انجام بدهند که برای ذهن نتایجی شبیه ورزش کردن داشته باشد.

زمانی برای آرامش و تنهایی در برنامه روزانه‌تان بگنجانید

یافتن محلی برای تنهایی و آرامش شما را از عوامل متشنج و شلوغ اطراف‌ که تحریک‌پذیری شما را افزایش می‌دهد دور می‌کند.

دوستان عزیزم در واقع اگر از زاویه‌‌ای دیگر به موضوع نگاه کنیم، زودرنجی می‌تواند هشداری باشد مبنی بر اینکه ذهن‌تان به زنگ تفریح نیاز دارد.

پس باید به فکرتان استراحت بدهید. موسیقی بشنوید، یوگا تمرین کنید و به مدیتیشن بپردازید.

هزاران هزار راه دیگر وجود دارد که خودتان بهتر از هر کسی می‌دانید و می‌توانید برای آرامش خودتان به آنها پناه ببرید، پس انجام‌شان بدهید.

وقتی کاری را انجام دادید که آرام‌تان کرد یک نفس عمیق بکشید و برای برگشتن به محیط زندگی‌تان آماده شوید. مطمئن باشید اگر همیشه وقتی برای خودتان بگذارید و با خودتان خلوت کنید تا به آرامش برسید، دفعه‌ی بعد که در شرایط ناراحت‌کننده‌ای قرار گرفتید دیگر دچار زودرنجی و تحریک‌پذیری نخواهید شد.

دوستان عزیزم زودرنجی هم مانند بسیاری از تجربیات دیگر مثل طردشدن، شکست، تنهایی و از دست دادن قابل درمان است فقط باید اول مشکل را بپذیرید و بعد آن‌قدر روی ذهن‌تان کار کنید تا تغییر را به وضوح حس کنید و به نتیجه‌ی مطلوب برسید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۹۸۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
موفق باشید

منبع: com.مرکزمشاوره


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

494 نظرات

  • الهام , جولای 2, 2015 @ 3:05 ب.ظ

    سلام شوهرم روخیلی دوس دارم حدودیکساله باهم قهریم خانه ی پدریم هستم ومهریموقسطی پرداخت میکنه ولی من ازاین شرایط ناراضیم همه میگن طلاق بگیرولی من نمیتونم لحظه ای بدون اون زندگی کنم من چگونه میتوانم به زندگی مشترک بازگردم چون هردوی مابی تجربه بودیم که چنیناتفاقی برایمان افتاداگرکسی دراین میان کمکم کندتا آخرین نفس خوبیش درذهنم میماندولی چنین فردی دراطرافیان نداریم که واسطه آشتی مابشوندشمابگوییدمن چه کارمیتوانم بکنم
    سلام آیاشوهرم میتونه ازمن درخواست برگرداندن جهزیه به خانه ی پدرم روبکنه درست نکرده ولی خیلی میترسم وآیامن میتونم بهش قانونن بگم میخوام برگردم

    • Anonymous , جولای 3, 2015 @ 1:42 ب.ظ

      دوست عزیز در مورد جهیزیه که روال قانونی اون مشخصه ولی در مورد برگشت باید همسرتون اقدام کنه
      و چون حق طلاق با مرد هست ایشون میتونه طلاق رو برای جلوگیری از بازگشت شما بهانه کنه
      ولی اگر خواهان بازگشت به زندگی هستید با شوهرتون مستقیم صحبت کنید و برگردید … و شرایط خانه رو گفته بودید در شان شما نیست رو هم تحمل کنید تا اوضاع با گذشت زمان به سمت آرامش پیش بره
      تصمیم شما باید قطعی باشه چون تعیین کننده است

  • الهام , جولای 7, 2015 @ 12:42 ب.ظ

    من نمیتونم تصیمیم به طلاق بگیرم چون واقعاعذاب میکشم کسی نمیتونهدوست داشتن منو قبول کنه چون خانوادم میگن اون مسکل عصبی دارهدکه دست به خودکشی دردوران مجردی زده منم میگم انسان جایزالخطاست بعدشمذمگه شماها ازاول نمیدونستین خودکشی کرده چراباازدواجمان موافقت کردیدالان دیگه واقعانمیدونم چیکارکنم توبن بست گیرکردم

    • ◄Responder► , جولای 8, 2015 @ 1:21 ق.ظ

      دوست عزیز شما در بن بست نیستید شما خودتون رو به سرگردانی زدید … در این دنیا انسان حق انتخاب داره همونطور که جایزالخطاست
      پس انتخاب کن

  • mahee , جولای 15, 2015 @ 4:21 ق.ظ

    باسلام و خسته نباشید…من ۲۳ سالمه و برج ۱۱ سال گذشته عقد کرده بودم و بنا به دلایل و اذیتهای همسرم بلاخره بعد از کش مکش دوماه اخیر، یک هفته میشه تونستم توافقی جدا بشم نمیدونم خوشحال باشم از رهایی یا اینکه ناراحت باشم به خاطر حق و حقوقی که گذشتم و دروغایی که خونواده همسر سابقم تو چشام نگاه کردن و گفتن چه روز طلاق و چه بعدش؟سر دروغاشون و حرفای زورشون حرص میخورم…لطفا بهم بگید چه کنم؟ و مسله بعدی اینکه کلا فک میکنم فرصتهای پیشرفتم از دست رفته دیر شده یا همش نا امیدم نا راضیم از موقعیتم احساس بدشانسی میکنم راجب خودم نمیدونم چطوری خودمو دوست داشته باشم و انرژی داشته باشم؟….در این مورد هم راهنمایی کنید لطفا

    • ◄Responder► , جولای 16, 2015 @ 1:58 ق.ظ

      دوست عزیز به هر حال خداوند خودش وعده داده راه رو برای انسان باز میکنه و بهتره در این مورد کمی آرام باشید
      وقتی زندگی به بن بست میخوره راهی جز کات کردن نیست پس دلیلی برای ناراحتی ندارید …خوشحال باشید که بچه ای در این وارد نشد تا شرایط شمارو سخت تر کنه باید بدونید هر مشکلی که داشته باشید میتونه بدترش هم باشه پس شاکر خداوند باشید
      با گروه های پیاده روی و کوهنوردی به مسافرت و تورهای جالبشون برید و مدتی خودتون رو رها کنید تا از تصورات گذشته بیرون بیایت … پیاده روی در طبیعت حال و هوای شمارو عوض میکنه و شما باید به خودتون فرصت بدید تا از این شرایط خارج بشید
      جای یک عشق کهنه و تاریخ مصرف گذشته رو ک عشق تازه میگیره که در حال حاضر عشق به خدا میتونه به شما آرامش بده و انرژی و انگیزه از دست رفته رو برگردونه پس رابطه خودتون رو قویتر کنید

  • mahee , جولای 16, 2015 @ 3:23 ق.ظ

    ممنون از راهنماییتون…دوتا سوال دیگه هم داشتم که قبلا تو قالب دیگه ای مطرح کردم اما به پاسخ نرسیدم : ۱٫چطور میشه به طور کلی به عنوان یک فرد جذاب در جامعه بود مخصوصا به عنوان یک خانم؟ و چطور میشه که ادم بتونه خودشو دوست داشته باشه و از شرایطش احساس رضایت کنه؟ ایا راهکاری برا این دو سوال وجود داره؟هیجگاه نتونستم به جواب مفید برسم امیدوارم با راهنمایی شما به جواب برسم…

    • ◄Responder► , جولای 19, 2015 @ 9:58 ق.ظ

      دوست عزیز نیاز نیست کار خاصی بکنید همینکه خودتون باشید و رفتاری معقولانه داشته باشید کافیه
      چون هر فرد ویژگیهای خاص خودش رو داره و منحصربفرده…

      شاید شما هم در زندگی شرایطی را تجربه کرده اید که خود کم بینی و احترام به نفس پایین، مشکلات ناخواسته ای را برایتان بوجود آورده است. عزت نفس و داشتن احساس خوب نسبت به خود، از جمله مواردی اند که بسیاری افراد در زندگی خود در آرزوی رسیدن به آن هستند.

      اگر احساس می کنید دارای عزت نفس پایین هستید و این موضوع روی تمام جوانب زندگی شما تاثیر منفی گذاشته است؛ اگر فکر می کنید ارتباطات، کار و یا حتی سلامتی شما تحت الشعاع این عزت نفس پایین قرار گرفته است؛ حتی اگر این احساس خودکم بینی از دوران کودکی در شما شکل گرفته و همواره همراه شما بوده است؛ با بکارگیری چهار قدم موثری که در ادامه آورده می شود می توانید عزت نفس را در خود تقویت نموده و به تدریج احساس بهتری نسبت به خود پیدا کنید.

      قدم اول: موقعیت ها و شرایط مشکل ساز را شناسایی کنید

      در مورد موقعیت هایی که به نظر می رسد احترام به نفس شما را پایین می آورند، فکر کنید. این موقعیت ها معمولا عبارتند از:

      ۱- یک ارائه در محل کار
      ۲- یک بحران در منزل یا محل کار
      ۳- یک چالش با کسی که ارتباط نزدیک با شما دارد مانند همسر و یا همکار
      ۴- یک تغییر در جریان زندگی مانند از دست دادن شغل و یا فرار فرزند از خانه

      قدم دوم: از افکار و اعتقادات خود در رابطه با این موقعیت ها آگاه شوید

      هنگامی که شرایط و موقعیت های مشکل ساز را شناسایی نمودید، به تفکر خود در رابطه با آنها دقت کنید. ببینید در این شرایط به خود چه می گویید؟ تفسیر شما از این موقعیت ها چیست؟ تفکر شما در این شرایط ممکن است مثبت، منفی و یا خنثی باشد. ممکن است شما در این شرایط منطقی عمل کنید و یا بر پایه یکسری واقعیت ها و دلایل و اعتقادات اشتباه فکر نمایید؛ و یا بالعکس.

      قدم سوم: افکار منفی و نادرست خود را به چالش بکشید

      برداشت اولیه شما از یک موقعیت ممکن است تنها راه نگاه به آن شرایط خاص نباشد، بنابراین باید در صحت افکارتان تامل بیشتری نمایید. از خود بپرسید: آیا نگاهم با منطق و واقعیت سازگار هست؟

      البته گاهی اوقات تشخیص بی دقتی ها در تفکر مشکل است. بیشتر افراد یک تفکر دیرینه و ثابت درباره خود و زندگی شان دارند. این اعتقادات دیرینه از نظر آنها می تواند نرمال و کاملا منطبق بر واقعیت تلقی گردد؛ در حالی که بیشتر آنها ممکن است تنها یک ایده یا احساس باشند. در این میان بعضی الگوهای فکری نیز در ذهن افراد ممکن است باعث تضعیف عزت نفس گردد که باید به آنها دقت کرد. این الگوها عبارتند از:

      ۱- تفکر همه یا هیچ: در این حالت شما همه چیز را خوب ِ مطلق یا بد ِ مطلق می بینید. مثلا به خود می گویید: «اگر من در این کار موفق نشوم، کاملاً شکست خورده ام..!». عادت به چنین تفکری صحیح نیست. بهتر است همه جوانب یک پیروزی و یا شکست را در نظر داشت.

      ۲- نیمه خالی لیوان: با این الگوی فکری شما تنها جنبه های منفی یک موقعیت را می بینید و تنها بر روی آنها متمرکز می شوید که این باعث می شود نگاه شما به یک شخص یا موقعیت کاملا از مسیر درست منحرف شود. به عنوان مثال به خود می گویید: «چون من در ارائه آن گزارش اشتباه کردم، حالا همه فکر می کنند که من برای این کار مناسب نیستم.». بدبینی بدترین آفت ِ عزت نفس است.

      ۳- تبدیل دستاوردهای مثبت به منفی: در این حالت شما با کوچک شمردن تجربه های مثبت و دستاوردهای مفید خود، آنها را انکار می کنید. به عنوان مثال به خود می گویید: «فقط به این خاطر که امتحان آسانی بود، توانستم موفق باشم!». در اینگونه مواقع شما احترام به نفس را در خود می کُشید.

      ۴- نتیجه گیری منفی بدون داشتن دلایل کافی: شما ممکن است گاهی اوقات بدون داشتن مدارک و شواهد کافی در یک شرایط خاص یک نتیجه گیری منفی کنید. مثلا به خود می گویید: «دوست من هنوز جواب ایمیلم را نداده؛ پس حتما هنوز هم از من ناراحت است!». در صورتی که ممکن است دوست شما در چند روز گذشته موفق به مرور ایمیل هایش نشده باشد. شاید بهتر است به جای توصل به افکار منفی، کمی صبورتر باشید.

      ۵- اشتباه گرفتن احساسات با واقعیت ها: در این حالت شما احساسات یا عقاید خود را با واقعیت ها اشتباه می گیرید. مثلا به خود می گویید: «من احساس می کنم شکست خورده ام پس حتما همینطور است!»

      ۶- دست کم گرفتن خود: با این الگوی فکری خود را کمتر از آنچه که هستید دیده و ارزش های خود را دست کم می گیرید. این ممکن است مثلا ناشی از چندین بار اشتباه کردن در یک موقعیت خاص باشد. به عنوان مثال به خود می گویید: «لیاقت من بیش از این نیست!». بهتر است اندکی تجدید نظر کنید.

      قدم چهارم: افکار و عقاید خود را تعدیل کنید

      هم اکنون زمان آن است که افکار منفی و نادرست را با افکار سازنده و دقیق جایگزین کنید. برای این کار می توانید از استراتژی های زیر کمک بگیرید:

      ۱- از عبارات امیدبخش استفاده کنید. نسبت به خود با مهربانی رفتار کنید و همواره خود را تشویق نمایید. یادتان باشد که اگر بخواهید به بدبینی خود نسبت به یک موقعیت خاص میدان دهید، ممکن است به واقعیت بپیوندد. به عنوان مثال اگر دائم به این فکر کنید که ارائه شما بخوبی برگزار نخواهد شد، ممکن است واقعا همین اتفاق بیفتد. سعی کنید جملات امیدبخش به خود بگویید. مثلا به خود بگویید: «با اینکه موقعیت سختی است، اما من از پس آن بر می آیم».

      ۲- خود را ببخشید. همواره به یاد داشته باشید که همه انسان ها ممکن است در زندگی خود اشتباه کنند. این اشتباهات هیچگاه همیشگی و مختص فرد خاصی نیست. اگر دچار اشتباه شدید به خود بگوئید: «درست است که من اشتباه کردم اما این اشتباه دلیل بر بد بودن من نیست.».

      ۳- از عبارات باید و نباید اجتناب کنید. اگر ذهن شما پر از جملات باید و نباید باشد، ممکن است منجر به این شود که انتظارات و توقعات غیرمنطقی از خود و دیگران داشته باشید. آزاد کردن ذهن از این عبارات باعث می شود انتظارات منطقی تر و نزدیک تر به واقعیت، از خود و دیگران داشته باشیم.

      ۴- بر روی جنبه های مثبت زندگی خود متمرکز شوید. توانایی های خود را در برخورد با موقعیت های چالش برانگیز در زندگی به یاد آورید و همواره به موفقیت ها و قسمت های خوب زندگی خود فکر کنید.

      ۵- با افکار پریشان کننده جور دیگر برخورد کنید. بجای اینکه با افکار منفی، منفی برخورد کنید، از آنها کمک بگیرید تا به الگوهای جدید و سالم تری در زندگی خود دست یابید. از خود بپرسید: «برای بهتر کردن شرایط چگونه باید عمل کرد؟»

      ۶- خود را تشویق کنید. بخاطر هر نکته مثبتی که در یک موقعیت خاص می بینید، خود را تشویق کنید. به عنوان مثال به خود بگویید: «گرچه بنظر میرسد ارائه من عالی نبوده اما حضار با طرح پرسش، تا پایان جلسه مطالب را دنبال کردند. این نشون میده که موفق عمل کرده ام و به هدفم رسیده ام.»

      ***

      این قدم ها ممکن است در نگاه اول دشوار بنظر برسند. اما با تمرین بتدریج آسان تر خواهند شد. هنگامی که شما شروع به شناسایی افکار و عقاید تخریب کننده احترام به نفس در خود کنید، قادر خواهید بود عملا آنها را تشخیص داده و در جهت مبارزه با آنها گام بردارید. بدین ترتیب موفق به دریافتن ارزشهای خود به عنوان یک انسان می شوید. هنگامی که عزت نفس در شما تقویت شود، اعتماد به نفس شما نیز افزایش یافته و به تدریج احساس بهتری نسبت به خود و زندگی پیدا خواهید کرد.

      —-

      در مقوله «احترام به خود» برای داشتن یک شخصیت قوی انسانی و متعادل، جایگاه بسیار عمیق و تعیین کننده ای دارد. اما به واقع از این موضوع چه تصوری در ذهن خود داریم؟ آیا این مقوله از جنس فکر و شناخت است یا احساس و یا حاصل تلفیق و کشاکش این دو. قطعا سرمنشا هراحساسی، همان تجربه های عینی و ذهنی است. بخصوص آنچه در کوچه، پس کوچه های دوران کودکی اتفاق افتاده است و در پستوخانه ذهن ما بدجوری جا خوش کرده است که خیلی به سختی می توان نقشش را کم رنگ کرد. احساس هایی که برآمده از همین تجربه هاست که باعث می شود بسیاری اوقات واقعیت ها را نه تنها مخدوش بلکه گاهی اساسا واژگونه ببینیم.

      لحظه ای مکث کنید تا چند نکته منفی را که درباره خودتان گفته اید به یاد آورید، بیندیشید آنها به «احترام به خودتان »، چه شکلی بخشیده اند،آیا هیچ یک از این جمله ها حرف شما نیز هست؟«من آنقدر خنگم که نگو»«با این بد بیاری که من دارم،حتما شکست می خورم»«از خودم متنفرم».اگر ذهنتان را با اندیشه هایی چنین فرودست برنامه ریزی کنید، سطح «احترام به خودتان» همانجا باقی می ماند. شاید به طور خود آگاه متوجه نشوید که در طول روز چند بار ازاین جمله های منفی استفاده می کنید. اما با اندکی صرف وقت وخودآزمایی دقیق، می توانید از این شیوه تفکرتان که به صورت عادت درآمده، آگاه شوید.

      با عوض کردن این گونه تفکر می توانید سطح خویشتن دوستی خود را عوض کنید. «احترام به خود» راستین، بزرگترین هدیه ای است که ما می توانیم به خودمان بدهیم. احترام به خود پایه واساس زندگی خوب است.درحالی که مقوله «احترام به خود» اگر در دوران کودکی در یک بستر تربیتی سالم، شکل گرفته باشد به فرد کمک خواهد کرد که در آینده از آسیب پذیری هیجانی و در برابر استرس های مختلف مصون باشد. زیرا وقتی کودک اجازه پیدا می کند «من» خود را به صورت مستقل شکل دهد؛ ضمن کسب توانایی برقراری رابطه با دیگران ، احساس ایمنی و اعتماد بنیادین را تجربه می کند که بعدها می تواند در کلیه مراحل زندگی او را حمایت کند.

      روانپزشکان معتقدند احترام به خود، برمی گردد به ارزشی که فرد برای خود قائل است. هرچقدر این ارزش قوی تر و پخته تر باشد این احساس نیزدر سطح بالاتر و به طور فراگیرتری شخصیت فرد را دربرمی گیرد. به این ترتیب آنچه افراد از خودشان تعریف و تصور می کنند بر انگیزه ها، نگرش ها و رفتارشان در سراسر زندگی تاثیر می گذارد.احساس احترام به خود در سطح پایین معمولا با گروهی از مشکلات دیگر مثل ضعف دانش و اطلاعات، عدم موفقیت در انجام وظایف، ضعف در اتباطات خویشاوندی و دوستانه، خشونت و اختلالات عاطفی مثل افسردگی همراه است.

      پذیرش خود و رسیدن به یک چشم انداز مثبت در زندگی با رشد مقوله احترام به خود به صورت سالم، ارتباط پیدا می کند. افرادی که به خودشان و توانایی هایشان اعتقاد دارند عموما بیشتر از این احساس برخوردارند که در نهایت تمایل به شاد زیستن و هیجانات مثبت را در آنها گسترش می دهد.راه های دیگری که افراد می توانند برای رشد احساس احترام به خود، در پیش گیرند این موارد است: شناختن ویژگی های مثبت خود، تشخیص موارد و محدوده های بسیار موفقیت آمیز ، برنامه ریزی برای حمایت از دوستان و خویشاوندان، تمرکز بر فضیلت ها و توانایی های خود و نه، ماندن و غرق شدن در ناتوانایی ها و واماندگی ها، عدم اندازه گیری و تعریف ویژگی های خود با استانداردهای دیگران، پذیرش برخی ریسک ها و خطرها برای دستیابی به موفقیت و فراگیری هدف گذاری واقع گرایانه. به اضافه این که، افراد می توانند از طریق مشورت با روانپزشکان، روش های رشد احساس احترام به خود را فراگیرند.

      بی تردید همه، فقدان احترام به نفس را در شرایط خاص و مهم زندگی خود که شاید بیش از سایر زمانها به آن نیاز دارند را تجربه می کنند. قطعا همه می دانیم مجموعه عوامل گوناگونی این احساس را درما ایجاد می کنند: محیط، انتظارات و تجربیات شخصی و اجتماعی. برای مثال، پژوهش های اخیر نشان می دهد که بدرفتاری های زبانی و بیانی، در دوران کودکی اثر منفی زیادی براحساس احترام به خود افراد می گذارد که تا دوران بزرگسالی ادامه می یابد.

      بعضی افراد، از شکاکی و سوء ظن نسبت به خود رنج می برند و همواره در برخورد با هرمسئله ای دنبال پیداکردن اشتباه و خطای خود هستند. این نگرش به طور طبیعی به احساس احترام به خود آنها به طور جدی آسیب می رساند.پژوهشگران مسائل اجتماعی می گویند پیام های تبلیغاتی از جمله عوامل محیطی است که می تواند این احساس را مخدوش کند. برای مثال، آن گروه از پیام های رسانه ها که اغلب لاغری بیش از اندازه را توصیه می کنند می تواند اثر منفی براحساس احترام به نفس زنان داشته باشد.

      این پیام ها دختران و زنان را دچار این وسواس و اعتقاد منفی می کند که حتما یک مورد نادرست که نیاز به تغییر دارد در بدن آنها هست. در نتیجه، آنها ممکن است به سختی بتوانند در رژیم غذایی شان برای رسیدن به آن اندازه ایده آل موفق شوند. همچنین این نگرش می تواند خطر رشد اختلالات غذایی را برای آنها درپی داشته باشد.طرز تفکر ما درباره خودمان تأثیرات شگرفی برتمام جوانب زندگی ما دارد.

      افرادی که برای خویشتن ارزش مثبتی قائلند، عموماً به عنوان نشانه های خارجی رضایت درونی، حالت توازنی رانشان می دهند و احساس امنیت و آرامش خاطر را منتشر می سازند. چنین افرادی به تقویت کننده های اجتماعی و ستایش های دیگران وابستگی ندارند زیرا آموخته اند چگونه بهترین دوست خود و بزرگترین مشوق خویشتن باشند. آنان شرکت کنندگان، مبتکران وچاره سازانی هستند که موجب به حرکت درآمدن ماشین اجتماع می شوند. افرادی که از عزت نفس بالا بهره می جویند، هیچ گاه در زندگی زیر فشار انتقاد خرد نمی شوند یا به واسطه طرد شدن ، احساس نابودی نمی کنند. آنان ازشما به خاطر «راهنمایی سازنده تان» تشکر می کنند. زمانی که با پاسخ «نه» مواجه می شوند، هیچ گاه آن را به معنای طرد خودشان تلقی نمی کنند.

  • منا , آگوست 4, 2015 @ 7:32 ب.ظ

    سلام.میخوام مشاوره خانواده حضوری داشته باشم…متاسفانه داخل سایتتون ادرس یا شماره تلفنی پیدا نکردم..

    • ◄Responder► , آگوست 5, 2015 @ 8:43 ق.ظ

      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • من , آگوست 5, 2015 @ 9:51 ق.ظ

    سلام.من خودم مشکلی ندارم اما خواهرم دوساله که ازدواج کرده….همون اوایل درزمان عقدش فهمید که این مرد به دردش نمیخوره….وفردی عصبی بود که با کوچیکترین حرفی داد وبیداد راه می انداخت وحتی حرف زدن عادیش هم با داد وفریاد همراه بود….درهنگام رانندگی سر فحش وناسزارو به مردم میکشید….من یکی دوبارباخواهرم وشوهرش که بیرون رفتم ازرفتارشوهرخواهرم بی اندازه عصبی وناراحت شدم.اما به خاطرخواهرم هیچی نگفتم…خواهرم فردی بسیاردانا وبا درایت و.آینده نگره .زمانی که میخواد شوهرش رو راهنمایی کنه ….به آقا برمیخوره وداد وفریاد راه میندازه….با آرامش با جدیت وازهرروشی که استفاده کرده جواب نداده….دلش میخواد ازش جدا بشه اما ازحرف مردم میترسه…میترسه همه بگن تو مقصری میترسه افرادی درفامیل بگن اون پسرخوبیه وتقصیرا رو بندازن گردن خواهرم…(البته اینو بگم که این مرددربرخورد با مردم بسیارمودب وخوش اخلاقه اما دربرخورد با همسرش نه) حتی زمانی که منوخواهرم برای چیدن جهازش رفته بودیم رفتارزننده ای داشت.وخواهرم گریه کرد.که دارم خودمو بدبخت میکنم.زمانی که اومدن خواستگاری ما بهشون سخت نگرفتیم چون گفتن پسرمون قراردادیه وماهم چیزی ازشون نخواستیم.حتی حلقه هم برای خواهرم نخریدن.شوهرخواهرم بی نهایت ازمادرو سه تاخواهراش حساب میبره….بارها وبارها ازش چندمیلیون وچندمیلیون پول گرفتن درحالی که هنوز بعدازدوسال نتونسته وسایلی رو که درعقد نامه ذکرکردن برای خواهرم بخره ویا طلاهاشو تهیه کنه…..به خواهرم توهین میکنه ودیگه روش بازشده وجلوی ما هرچی میخواد بهش میگه ماهم نمیتونیم کاری بکنیم چون خواهرم میگه دخالت نکنید….(پدرومادرم دریه حادثه ۲۰سال قبل فوت شدن)وکسی نیست ازمون حمایت کنه…راه حل چیه؟ لطفا راهنمایی کنید.

    • ◄Responder► , آگوست 5, 2015 @ 1:01 ب.ظ

      خواهر شما میتونه با این لحن شوهرشو وادار کنه که بگه عزیزم چقدر سخته که چیزای زیادی در دنیا تو رو ناراحت میکنن و متاسفم که نمیتونم کمکت کنم به همین خاطر برای اینکه بتونم به تو کمک کنم پیش یک مشاور میرم …تا بتونم همراه خوبی برای تو باشم
      در زوایه دیگه : اگر انسان بخواد از قضاوت دیگران بترسه و کاری رو انجام نده به خودش ظلم کرده … چون مردم فقط ممکنه یک ماه حرف بزنن و خودشون اونقدر مشکل دارن که همه چی یادشون میره
      برای اولین حرکت خواهر شما باید تصمیم بگیره میخواد ادامه بده یا خیر
      اگر میخواد ادامه بده باید خودش رو از این انفجاری که ممکنه رخ بده دور کنه و به مشاور مراجعه کنه
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • من , آگوست 6, 2015 @ 10:03 ق.ظ

    ممنون ازپاسخ خردمندانه شما….

  • سارا , آگوست 8, 2015 @ 1:39 ب.ظ

    سلام
    من ١٩ سال دارم
    یک سال با یه پسر ٢١ ساله دوست بودم و رابطمون از ماه سوم عشقی شد و خیلی شدت گرفت
    بعد یک سال حسین شروع کرد به جنگ و دعوا با من که میخوام ازاد تر باشم و بعد از یک ماه که من التماس میکردم مثل قبل شه گفت که توی شبکه های اجتماعی دوست معمولی با کسای دیگه داره
    خواهش میکنم کمک کنین
    چه جوری رابطمون مثل قبل شه

    • ◄Responder► , آگوست 9, 2015 @ 12:15 ب.ظ

      دوست عزیز قرار نیست در این روابط چیزی ثابت باشه … چون مردان تنوع طلب هستند و میتونن نظراتشون رو تغییر بدن
      مهم شما هستید که بیخودی به این رابطه ها دل خوش نکنید و ارامش خودتون رو بخاطرش به هم نزنید
      و گدایی عشق نکنید

  • m , اکتبر 2, 2015 @ 7:12 ب.ظ

    سلام
    من ۲۶ سالمه حدود ۷ ماهه با یه اقایی نامزد کردم اولش چیزی برام مهم نبود ولی الان از هیچیش خوشم نمیاد من خودم لیسانس دارم وضع مالیم خوبه خودم کار میکنم پس انداز دارم ولی اون بچه شهرستانه اینجا تنها زندگی میکنه پس انداز نداره درس نخونده خانوادم گفتن این چیزا مهم نیست ولی الان بعد از عقد متوجه شدم تمام این چیزا برام شده حسرت هیچ عیدی برام نمیتونه کادوی خوب بخره بهم خرجی بده هیچ جارو نداره منو ببره دندوناش شکسته بهش میگم درست کن میگه پول ندارم منم دارم داغون میشم کارم شده فقط گریه که چرا اشتباه کردمو به این جیزا قبل عقد فکر نکردم الان تصمیم گرفتم جدا شم تو رو خدا راهنماییم کنید چیکار کنم

    • ◄Responder► , اکتبر 3, 2015 @ 1:52 ب.ظ

      دوره نامزدی دروه طلایی شناخته وقتی از ایشون خوشتون نمیاد پس نشون میده با ایشون نتونستید به تفاهم عاطفی برسید و رابطه رو خیلی سریع و قاطع کات کنید و گوشتون رو به قضاوت و حرف مردم نسپارید
      تصمیمی که گرفتید کاملا” درست و منطقیه اگر بتونید قاطع اجراش کنید
      بهتون تبریک میگم که از معدود افرادی هستید که قبل از اینکه وارد زندگی بشید و قبل از اینکه بچه ای داشته باشید به نتیجه رسیدید

  • ليلا , اکتبر 2, 2015 @ 11:54 ب.ظ

    سلام. حدود ۳ساله که ازدواج کردم. خانواده شوهری با فرهنگ متفاوت از خودم. خواهرشوهرم از روز اول به من بی احترامی میکرد و به دلیل زیاد گفتن و خندیدن شوهرم با این خواهرش آن هم زمان هایی که خواهرش با من خیلی بد برخورد میکرد دعوا میکردم و شوهرم از خواهرش حمایت میکرد تا جایی که بعد از ۳سال کار به دعوای من با خواهرو مادرش کشید و آنها مرا با بی احترامی از خانه شان بیرون کردند. شوهرم هم اول با من دعوا کرد که تقصیر توست ولی بعد با خانواده اش دعوا کرد و مدت ۲ماه آنجا فقط برای سر زدن میرفت. بعد از ۲ماه من بخاطر شوهرم رفتم و با آنها آشتی کردم ولی همچنان خواهرشوهرم با من مشکل دارد و من هم حاضر نیستم با او صمیمی شوم. حالا دوباره شوهرم به من میگوید که تو چرا اینظور رفتار میکنی و کار به جایی رسید که دیگر مادرم با شوهرم بحثش شد که چرا به خاطر خواهرت سه سال است که به دخترم فحش میدهی.الان ۲روز است که به خواست شوهرم خانه مادرم هستم. الان ۱روز است که خبری از او ندارم چکار کنم؟

    • ◄Responder► , اکتبر 3, 2015 @ 2:05 ب.ظ

      دوست عزیز بهتره ارتباط شما با خواهرشوهرتون در همین حد باقی بمونه
      در ضمن فرصت بدید تا زمان از تب و تاب موضوع کم کنه
      شوهرشما هم در ۲۴ ساعت گم نشده …پس اجازه بدید کمی با خودش تنها باشه و فکر کنه
      شما هم خودتون رو برای سازگاری با این زندگی اماده کنید
      پس در حال حاضر ارام باشید

  • شیدا , اکتبر 14, 2015 @ 10:44 ق.ظ

    باسلام
    همسرم چند ماه پیش ازم خواست چادر بپوشم من هم بدون مقاومت و برای کسب آرامش خاطر و رضایش قبول کردم ولی این برای بسیار آزار دهنده است که همسرم وقتی در کنار من است و لا من راه می رود به زنان و دهتران دیگر نگاه می کند. در چنین مواقعی است که احساس آرامش و رضایت همسرم برایم بی معنا می شود…. چگونه با این مشکل مقابله بکنم؟ چگونه رفتار آزار دهنده همسرم را به او بفهمانم؟؟؟؟
    با تشکر

    • ◄Responder► , اکتبر 15, 2015 @ 3:48 ب.ظ

      به هر حال افرادی که خوشون هرکاری رو بی پروا انجام میدن خانواده خودشون رو محدود میکنن چون دیگران رو از دید خودشون میبینن…
      در مورد رفتار شوهرتون کار خاصی نمیتونید بکنید مگر اینکه خودش بخواد که تغییر کنه
      پس بهتره از گفتگویی آرام در زمانی مناسب استفاده کنید

  • نياز , اکتبر 28, 2015 @ 10:43 ب.ظ

    سلام من ٢١سالمه و ٣سال هست ازدواج کردم همسرم خیلی بی اهمیت به تمام موارد زناشویی هست و من هرکاری میکنم یا رو حیاب وظیفه میداره یا اینکه تصلا اون کارو نادید میگیره مثلا برادرش وقتی تصادف کرده بود سه هفته خونه من بودن والان میگه کاری نکردی خونه منه دوست داشتم اوردم و به شدت از سمت خونوادش مورد موضع گیری هست و مداوم با من دعوا داره نه خرجی میده نه اهمیت میده تمام این سه سال همین رفتارارو داشته حتی تو دوران نامزدی همه گفتن جدا شو و من مقاومت کردم ک شاید دوست شه اما نشد از لحاظ عاطفی بهش وابستگی دارم اما از نظر عقلانی نه حالا میخوام جدا شدم اما خانوادم میگن ک با مشاورصحبت کنم نظر شما چیه
    اتفاقایی ک افتاده زیاده اما اینجا نمیشه همشو بازگو کرد

    • ◄Responder► , اکتبر 29, 2015 @ 11:09 ق.ظ

      اشتباهی که همه دختر و پسرها در دوران نامزدی انجام میدن و در کات کردن رابطه ای بی فایده تعلل میکنن …به هر حال در این مورد اگر به قطعیت رسیدید باید قاطع باشید و اگر قصد جدایی دارید باید بطور کامل پیش برید و از چیزی نترسید
      در این مورد هم میتونید با مشاوری مجرب به طور حضوری مشورت کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

  • همدرد , اکتبر 29, 2015 @ 1:56 ق.ظ

    با سلام
    مردی ۳۳ ساله ام، ۸ ساله که ازدواج کردم،از دوران دانشجوییم با همسرم زندگی میکردم و مشکلات مالی زیادی داشتیم تا تونستیم هر دومون مدرک دکتری بگیریم،خیلی سختی کشیدیم،از این به بعد وضعمون خیلی خوب خواهد شد،ولی متاسفانه با اینکه همسرم رو خیلی دوست دارم هیچ میلی برای زندگی باهاش ندارم،باهاش خوش نیستم،همش ازش فرار میکنم،با خانوادش مشکل دارم و متنفرم ازشون،هیچ لذتی باهاشون نمیبرم،هم دلم میسوزه براش که بخوام ازش جدا شم و احساس گناه میکنم،هم میترسم بعدها پشیمون شم،ولی ادامه این زندگی هم برام سخت شده و همسرم هم اینو فهمیده ،اون هم خیلی دوسم داره، نمیتونم هم حرف دلم رو بهش بزنم، خیلی آسیب پذیره، چی کار کنم؟

    • ◄Responder► , اکتبر 29, 2015 @ 11:13 ق.ظ

      اتفاقا ” مشکلتون همینه که با هم نمیتونید حرف بزنید
      شما جزء قشر تحصیل کرده جامعه هستید وباید بتونید از طریق کلام مشکلتون رو حل و فصل کنید … پس زمان مناسبی رو برای صحبت کردن بگذارید و در هفته یک روز رو باید به این کار اختصاص بدید … اگر نمیتونید رودررو صحبت کنید بهتره حرف دلتون رو برای هم بنویسید
      و حتما” در این مورد با مشاوری مجرب مشورت کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

  • ناشناس , اکتبر 31, 2015 @ 11:38 ق.ظ

    سلام من دوساله ازدواج کردم شوهرم باخانوادم بخصوص مادرم بدرفتاری میکنه تونامزدی واوایل اینجوری نبودبه مروراینجوری شدشوهرم تک فرزنده وزیادبه خانوادش اهمیت نمیده وازمن هم میخادخانوادمو زیرپابذارم ووقتی ازمادریاپدرم طرفداری میکنم بمن میگه منوبه خانوادت میفروشی درحالیکه اینطورنیست فقط دوستدارم شوهرم بهشون احترام بذاره لطفا بگیدچیکارکنم

    • ◄Responder► , اکتبر 31, 2015 @ 12:27 ب.ظ

      خوب دوست عزیز یک مثال میزنم از یک گندم چه انتظاری جز به اینکه گندم بشه دارید ؟
      ایشون به خانواده اش احترام نگذاشته و اخلاق و فرهنگ امری اکتسابی به حساب میاد
      پس بهتره در این موارد با ایشون کلام به کلام نشید چون فقط باعث ایجاد تنش خواهد کرد
      با ایشون اول صحبت کنید و از مشاوری مجرب بهره بگیرید تا راهکاری برای برخورد با ایشون بیابید
      به هر حال خانواده هر کسی ریشه اون فرده و اگر از ریشه بریده بشی دوام زیادی نخواهی داشت
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

  • ناشناس , اکتبر 31, 2015 @ 3:05 ب.ظ

    همسرم عقیدش اینه که مادرم بمن میگه چیکارکنم یانکنم ولی من اگه اعتقادبه درستی چیزی نداشته باشم نمیپذیرمش وچون مادرشوهرم اهمیتی به خانواده شوهرش نمیده ودرهمه مسایل فقط خانواده خودشودخیل میده اونم فک میکنه همه زنا اینطورن وازشانس بدمن چون منومادرش متولدیماه هستیم میگه توام مث اونی هیچ ازکارای مادرش خوشش نمیادومیگه مادرم ازبچگیم خانوادشوبیشتراز من که یدونه بچشم دوسداشت والان هم حس میکنه منم خانوادموبیشترازاون دوستدارم ودراین موردبگم که وقتی بین خودمون درموردخانوادش بحثمون میشه اهمیتی به اونا نمیده نه که کلا بی اهمیت باشه واحترام نذاره

  • علیرضا , نوامبر 3, 2015 @ 2:31 ق.ظ

    باسلام مردی ۵۲ ساله هستم که ۲۳ سال است ازدواج کردم . همسر من ۴۳ ساله است. مشکل من اینه که همسرم نسبت به تمکین ارزشی قائل نیست. و متاسفانه حرکات و اس ام اس های مشکوکی هم داره . ولی هردفعه که اعتراض میکنم به بدبینی متهم میشم. و بیشتر اوقات به خودش و زیبایی خودش مشغولهتا خونه و زندگی . وبازهم متاسفانه در بحثهایی که پیش میاد منو تحریک به طلاق میکنه و میگه میمونم تا جونت رو بگیرم. حتی یکبار که اعتراض کردم که چرا میخای به مجلس روضه بری اینقدر به رنگ کردن موهات حساسی؟ مگه اونجا قراره خانمها کف سرت رو هم ببینن ؟ خلاصه از این موارد زیاد داریم . جونم به لبم رسیده . با این که ۲فرزند ۲۰ و ۱۶ ساله پسر داریم تصمیم به جدایی گرفتم. مشکلی که دارم اینه که مصمم نیستم . الکی ترس و واهمه دارم. خودم شخصا” به این رسیدم که جدایی بهترین راهکاره ولی نمیتونم تصمیم بگیرم. کمکم کنید. ممنونم.

    • ◄Responder► , نوامبر 4, 2015 @ 1:42 ب.ظ

      خب دوست عزیز بایدم بعد از این همه سال زندگی با تردید به این موضوع نگاه کنید … ولی نباید برای زمان زیادی این تردید طول بکشه وگرنه زمان و عمرتون رو از دست خواهید داد … یکی از نگرانی های شما حرف خانواده و مردمه که میترسید در مورد شما حرفهایی بزنن … در صورتی که هر چه قدرم در این مورد حرف بزنن برای مدتی خاصه و در نهایت این شما هستید که باید زندگی کنید و امروز تصمیم نهایی رو بگیرید … بهتون توصیه میکنم قبل از هر اقدامی با مشاوری مجرب در این خصوص مشورت کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

  • pary , نوامبر 5, 2015 @ 3:01 ب.ظ

    با سلام خانمی ۴۲ ساله هستم ۲۳ ساله که ازدواج کردم شوهرم به شدت پرخاشگر و عصبی است و مدام بد دهنی میکند به همه از خانواده من گرفته تا مادر و خواهر خودش . هیچ ارزش و شخصیتی برای من قایل نیست و جلوی همه از بچهای خودم تا اعضای خانواده به من توهین میکنه. توی خرج و مخارج و مسافرت و… از هیچ نظر کم نمیگذاره اما مدام منت تمام اینهارو سر من و بچها میگذاره. همه کارها و رفتارها و حرفهای خودش رو درست میدونه و از نظرش هرکسی باهاش موافق نباشه بیسواد و بیشعوره و بهش توهین میکنه. به شخصیت بچهام که ۲۱ و ۱۵ ساله هستن هیچ احترامی نمیگذاره و در صورت تذکر و اظهار نظر من با لحن بدی برخورد میکنه و میگه در تربیت بچها دخالت نکن. هر مشکلی که پیش میاد علنا میگه هیچکدوم برا من اهمیتی ندارید و مهم نیستید و از زندگی من برید حتی به مادر و خواهرش هم میگه و همیشه میگه که نسبت فامیلی برا من هیچ اهمیتی نداره. با وجود اینکه از یک خانواده خیلی مذهبیه ولی نماز و روزه و تمام اعتقادات دینی رو ترک کرده و حتی به اعتقادات دینی توهین میکنه و دلیل مشکلش با خانوادش همینه. در حال حاضر به طلاق فکر میکنم و حتی مادر و خواهر خودش هم منو تشویق به اینکار میکنند لطفا راهنماییم کنید با تشکر.

    • ◄Responder► , نوامبر 7, 2015 @ 12:25 ب.ظ

      خب شما حمایت دیگران رو دارید و باید بدونید تا وقتی خود فرد تمایلی برای تغییر نداشته باشه تمام تلاش شما و متخصصان روانشناس بی فایده است
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • حشمتي , نوامبر 8, 2015 @ 2:22 ب.ظ

    سلام، من ٢٨ سالمه و فروردین ٩۵ جشن عروسیمه. مادر و پدر همسرم از هم جدا شدند. پدرش تهران زندگی می کنه و مادر و برادرش لاهیجان. بعد از عروسی قراره که کرج ساکن بشیم. همسرم میگه چون مادرش داره به هلند مهاجرت می کنه بعد از ازدواج ما برادرش باید بیاد و با من و همسرم زندگی کنه. مطمئننا این باعث میشه که پدر همسرم هم بعد اضافه بشه. یعنی من مجبور میشم با برادرشوهر و پدرشوهرم زندگی کنم و این مسئله برام غیر قابل تحمله. من شاغلم و محل کارم مرکز تهرانه، هرروز تا به منزلم در کرج برسم ٩-١٠ شب میشه و واقعا احتیاج به آرامش و تنها بودن با همسرم دارم. همسرم هم راضی نمیشه و همش میگه بعد راجع بهش صحبت می کنیم. کمکم کنید.

    • ◄Responder► , نوامبر 9, 2015 @ 10:56 ق.ظ

      در این مورد لازمه تا زندگی مشترک رو شروع نکردید به نتیجه برسید و گرنه همین موضوع میتونه زندگی شمارو به سقوط بکشونه … و تنها راه حلش گفتگو کردنه

  • زهرا , نوامبر 9, 2015 @ 4:40 ب.ظ

    سلام خانمی هستم ۴۵ ساله مشکلاتی زیاد دارم داری۳ فرزند شوهرم ۱۰ سال است با یکی از کارمند هایشخ ارتباط داشته به گفته خودش والان دو سال است که رسما ازدواج کردند ومن دیگر نمیدانم چکار کنم چون واقعا دارم اذیت میشوم لطفا من را راهنمای کنید

    • ◄Responder► , نوامبر 9, 2015 @ 7:34 ب.ظ

      دوست عزیز راهکار خاصی رو نمیتونیم به شما ارائه بدیم ایشون زندگی جدیدی رو در کنار زندگی قبلی شروع کرده و بستگی به شما داره که ادامه بدید و یا فکر دیگری برای زندگیتون بکنید … بهتره در این مورد با بزرگان و افراد قابل اعتماد در خانواده مشورتی کنید و به نتیجه ای مناسب برسید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

  • سارا , نوامبر 19, 2015 @ 3:54 ب.ظ

    سلام دختری بیست ساله ام
    دانشجوی مهندسی برق
    زندگی من داره نابود میشه
    بزارید اینطور شروع کنم پدر و مادرم آدمایین که فرهنگ قدیمی دارن پدرم بزرگ فامیله و حرف حرف خودشه مخصوصاً توی خونه و خونواده
    سال سوم دبیرستان بودم که به اجبار خونواده و مخصوصاً پدرم با پسرعمم عقد شدم در حالیکه اصلاً دوسش نداشتم
    حتی ندیده بودمش پسرعمم نه سال از من بزرگتره اول جواب آزمایش خونمون منفی بود یعنی به هم نمیخوردیم و من خوشحال شدم اما بعد از یه مدت تکرار آزمایش جوابش شد مثبت
    نظر من اصلاً برای بابام اهمیت نداره چون میگه بچه ای اما من اصلاً دوسش ندارم و حتی توی این دوسالم فقط عذاب کشیدم
    پسره هم مثل بابام غیرمنطقی برخوردمیکنه و وقتی بهش میگم بهش علاقه ندارم و این زندگی اجباریه میگه درست میشه و درست میشم من نمی دونم چرا نمیفهمن حرفمو
    آخرشم که دعوامون میشه میگه برو بابا مامانتو راضی کن
    اما بابام مخالفه چون میگه پسره خوبه سربه زیره کار داره و این حرف ها اما اصلاً نمیبینن که دوسش ندارم هرچی بحث می کنیم گریه می کنم هیچکی به حرفم گوش نمیده فامیل ها میبینن وضعیتمونو اما جرأت ندارن چیزی بگن
    حتی عموم میگه میترسم چیزی بگم بابات بهم بگه به تو چه دختر خودمه
    بابامم میگه تو بچه ای نمیفهمی
    حتی خود پسرعموم بهم گفت اگه جداشیم آبروت رو میبرم همه جا کسی پرسید چرا جدا شدید میگم ایراد از تو بوده من نمی خوام خراب شم
    بابامم میگه بخوای جدا شی دیگه ازت حمایتی نمی کنم من که خونه ندارم از خودم دانشگاهمم بیرون شهرمونه خیلی تنهام خوابگاه دارم
    حتی تماسی نمیگیرن بعد دوسه هفته سراغمو بگیرن
    هیچی دیگه من موندمو یه زندگیه اجباری کمکم کنید
    من این زندگی رو نمی خوام
    با مامانم که حرف میزنم طرف منو میگیره اما نمیتونه حرف رو حرف بابام بزنه
    خونواده عمم که کلاً بیخیالشون منطق ندارن
    کمکم کنید یه راهی پیدا کنم از این وضعیت خلاص شم من میخوام طلاق بگیرم
    قرار بود به بهونه ی احمقانه ی آشنایی عقد بشم اما من بچه بودم نمیفهمیدم و کلاً طرف رو دوسش نداشتم اینها همش بهونست
    بابام میگه کلاً نمیزارم طلاق بگیری و منطق حالیش نیست حرف مردم چی میشه تو فامیل خراب میشیم
    من راهی برای زندگی با کسی که دوسش ندارم نمیبینم
    حتی پیش مشاورم رفتیم که آشنای عموم بود اما بعد فهمیدم چقدر احمق بودم بابام با مشاور رفیق بود و هماهنگ کرده بود همش حرفهای بابامو میزد
    من نمی دونم این زندگی کی میخواد تموم شه من نمیخوام با این پسر زندگی کنم
    کمکم کنید راهی پیدا کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.