تاثیر منفی فیلمهای جنگی بر روان جوانان حتما برایتان سوال پیش میآید که چرا سینمای جنگ جهانی دوم؟ از طرفی ژانر جنگ یکی از آن ژانرهایی است که در سینما خیلی به آن پرداخته شده است، خیلی از کارگردانان بزرگ سینما حتی برای یک بار هم که شده وسوسه ساخت فیلم در ژانر جنگی را امتحان کردهاند و خیلی از فیلمهای محبوب و حتی مهم تاریخ سینما نیز در این ژانر ساخته شده است. فیلمهایی که هنوز که هنوز است میتوان آنها را بارها دید، ولی باید به این موضوع دقت کرد که بسیاری از این فیلمها تاثیر بدی روی روان جوانان میگذارد و خشونت بیش از حد میتواند گاهی آنها را عصبانی کند. فیلمهای اعتراضی، اجتماعی، ورزشی، اکشن، تحریفی، رمانس، تاریخی و حتی کمدی که اگر چه ژانر همه یکی است، اما سبک ساختشان متفاوت است. بیش از ۱۰۰ فیلم مهم با موضوع جنگ جهانی دوم ساخته شده است، که در این مقاله سعی کردهایم از هر سبکی، یک فیلم را انتخاب کنم و در موردش بنویسم تا بدانید چقدر در این فیلمها به خشونت پرداخته شده است.
چه کسی اولین فیلم را ساخت؟
شاید برایتان جالب باشد که بدانید اولین نفری که با موضوع جنگ جهانی دوم فیلمی را روانه سینماها کرد که بود؟ قطعا ذهنتان باید به کشور آلمان و دستگاه پر زرق و برق تبلیغاتی آلمان نازی برود، اما اینطور نیست. اولین فیلم در مورد جنگ جهانی دوم را کارگردانی به نام سام نیوفیلد با نام «هیتلر، وحشیای از برلین» ساخت که در همان سالی که جنگ شروع شد، یعنی ۱۹۳۹ این فیلم روانه سینماها شد. انگلیسیها برای اینکه از آمریکاییها کم نیاورده باشند، در همان زمان فیلمی به نام «شیری که بال داشت» را روانه سینماها کردند که چند کارگردان آن را ساخته بودند که نام مایکل پاول هم در میان کارگردانان دیده میشد. این دو فیلم، تنها فیلمهایی هستند که در دهه ۳۰ میلادی درباره جنگ جهانی دوم ساخته شدند. اما با ورود به دهه ۴۰ میلادی، کشورهای آلمان، ژاپن، شوروی سابق، ایتالیا، چین، رومانی، استونی، استرالیا، دانمارک، مکزیک، لهستان، نروژ، یوگسلاوی، فرانسه و حتی فیلیپین نیز وارد بازی شدند تا فیلمهای خود را کنار محصولات انگلیسی و آمریکایی روانه سینماها کنند. در این دهه با بررسی نام فیلمها، نام کارگردانان بزرگی چون چارلی چاپلین، جان فورد، مایکل پاول، وینسنت شرمن، هنری کینگ، مایکل کورتیز، دیوید میلر، رالف هنسن، کاجیرو یاماموتو، ویلیام وایلر، روبرتو روسلینی، ارنست لوبیچ، هاوارد هاکس، اداوارد دیمیتریک، بیلی وایلدر، فریتز لانگ، جورج استیونس، ژان رنوار، اوتو پریمینگر، آلفرد هیچکاک، جورج کیوکر و نامهای دیگر دیده میشود که هر کدام با دستکم دو اثر در این دهه فیلمی را ساخته و روانه سینماها کردهاند که نشاندهنده این است که این واقعه، چقدر بر سینمای جهان تاثیرگذار بوده است. اما گویا کشور آلمان زیاد به اهمیت سینما در این دهه و ساخت فیلم درباره این واقعه که خودش کلید آن را زده بود، توجه نشان نمیداد و شاید هم کارگردانان آلمانی جرئت ساخت چنین فیلمهایی را از ترس هیتلر نداشتند!
تاثیر روانی سینمای جنگ جهانی دوم
با ورود به دهه ۵۰، تعداد فیلمهای ساخته شده درباره جنگ جهانی دوم به بیش از ۱۵۰ مورد میرسد که رکوردی بیسابقه را از خود بر جای میگذارد، اگر چه آمریکا و انگلیس دو کشوری هستند که عمده فیلمهای ساخته شده مربوط به آنها میشود، اما حضور فیلمهای ساخته شده توسط شوروی سابق و آلمان نیز که به جمع فیلمسازان این دوره تاریخی افزوده شدهاند به چشم میآید. کشور ژاپن نیز با ساخت چند فیلم در این بازار نقش موثری دارد. اگر بخواهیم فیلمهای مهم این دهه و دهههای بعد سینما با موضوع جنگ جهانی دوم را فقط نام ببریم، مطمئن باشید به بیش از دهها صفحه نیاز است، پس به همین منظور فقط به معرفی برخی از مشهورترین فیلمهایی که پس از دهه ۴۰ میلادی ساخته شد میاندازیم.
رواشناسی جوانان
تاثیر منفی فیلمهای جنگی بر روان جوانان
سرنوشت یک انسان
داستان این فیلم با بازگوکردن خاطرات آندره سوکولف، در زمان جنگ جهانی دوم برای یک جوان است. سوکولوف خاطرات اسارت و فرارش را از چنگ آلمانهای نازی برای جوان تعریف میکند و به جوان میگوید که پس از جنگ همسر و فرزندانش همگی کشته شدهاند و برای همین از یک یتیم نگهداری میکند. در مورد این فیلم بد نیست بدانید که باندرچوک داستان فیلمش را از رمان میخاییل شولوخوف اقتباس کرده است که نقش اول فیلم را هم خودش بازی کرده است. اکثر منتقدان سینما بازی و کارگردانی باندرچوک در این فیلم را بسیار قوی میدانند، هر چند درباره پایان فیلم نظر مساعدی ندارند.
شب ژنرالها
یک فیلم دیگر درباره جنگ جهانی دوم با حضور ستارگانی مانند عمر شریف، پیتر اوتول، فیلیپ نوآره و کریستوفر پلامر. داستان فیلم به سال ۱۹۴۲ بازمیگردد و با مرگ زنی جاسوس فیلم آغاز میشود. عمر شریف که نقش یک سرگرد آلمانی به نام گراو را بازی میکند، به دنبال پیداکردن قاتل برمیآید. در طی بررسیهایش متوجه میشود که قتل باید کار یکی از سه ژنرال باشد. اما مافوقهای او، از اتهام او به سه ژنرال خشمگین میشوند و او را به پاریس بازمیگردانند. دو سال از حادثه گذشته است که باز با حضور سه ژنرال در پاریس، قتلی مشابه اتفاق میافتد و این بار سرگرد گراو مصممتر از پیش به دنبال کشف حقیقت بر میآید. در مورد این فیلم بدانید که منتقدان نظر چندان مساعدی به این فیلم نشان ندادند و آن را کسالتبار خواندند. از بازی پیتر اوتول به شدت انتقاد کردند، اما بازی دیگر بازیگران فیلم را بسیار ستودهاند. به جز صحنههای فلاش بک که خیلی در فیلم تکرار میشود و گاهی آزاردهنده است، اما این فیلم کماکان میتواند یکی از فیلمهای مطرح با موضوع مورد نظر ما باشد که باید آن را دید، حتی اگر زیادی طولانی باشد!
پیانیست
داستان زندگی پیانیستی لهستانی به نام ولادیسلاو اشپیلمن دستمایه بهترین فیلم رومن پولانسکی قرار میگیرد تا خاطرات واقعی اشپیلمن را به تصویر بکشد و نخل طلای جشنواره کن، اسکار بهترین کارگردانی، جایزه سزار و جوایز مطرح دیگری را برای او به ارمغان آورد. فیلم «پیانیست» از چند جهت فیلم محبوب من هم هست. بازی درخشان نقش اصلی این فیلم یکی از آن بازیهای به یاد ماندنی تاریخ سینماست که با موسیقی شوپن به یک شاهکار بدل میشود. طراحی صحنه این فیلم های جنگی یکی از بهترین طراحیهای صحنه تاریخ سینماست، کافی است به یاد بیاورید صحنهای را که دوربین از پشت دیوار شروع به حرکت عمودی میکند تا در پس دیوار، تمام تاریخ جنگ جهانی دوم را در یک پلان بیانتها با همه ویرانیهایش ببینیم. فیلمبرداری، تدوین، گریم و هر آنچه تصور کنید در این فیلم به شکل کاملا استادانهای کنار هم جمع شدهاند تا این اثر خلق شود و همه اینها از هنر فیلمسازی پولانسکی سرچشمه میگیرد.
زندگی زیباست
در مورد این فیلم تعریفهای زیادی شنیده بودم، اما تا پیش از دیدن این فیلم اصلا فکر نمیکردم این فیلم آنقدر هنرمندانه ساخته شده باشد. بنینی داستان فیلمش را خودش نوشته، خودش نقش اول را بازی میکند و کارگردان فیلم هم هست و از اتفاق در هر سه مورد، عالی عمل کرده است. داستان فیلم های جنگی از جایی آغاز میشود که مردی ایتالیایی به نام گوییدو که یهودی است در رستورانی مشغول پیشخدمتی است. او از دختری متعلق به قشر ثروتمند خوشش میآید که با کمک یک پزشک دل او را به دست میآورد و با او ازدواج میکند. پس از پنج سال که آنها یک پسر به نام جاشوا دارند و زندگی بسیار خوبی دارند، ناگهان جنگ جهانی دوم شروع میشود و این جنگ به ایتالیا میرسد. یهودیان توسط نازیها اسیر و به اردوگاهها فرستاده میشوند که گوییدو و جاشوا جزو این اسیران هستند. گوییدو برای اینکه جاشوا را خوشحال کند، از این اتفاق یک داستان و بازی برای جاشوا خلق میکند… و این آغاز فیلمی است که میتواند احساسات شما را چنان دستخوش تغییرات بکند و شما را دچار هیجان بکند که تاثیرش تا روزها با شما بماند. بنینی در نهایت هنرمندی چنان اردوگاههای مرگ آلمان نازی را به تصویر میکشد که شما با دیدن لبخند و بازیهای کودکانه او با جاشوا، منقلب میشوید.
لعنتیهای بیآبرو
نوشتن فیلمنامه این فیلم برای تارنتینو بیش از ۱۰ سال وقت گرفت. خودش معتقد است که این فیلمنامه بهترین فیلمنامهای است که تاکنون به رشته تحریر در آورده و بیشک شاهکار نهایی او در فیلمسازی است، هر چند منتقدانی که فیلم را در جشنواره کن برای اولین بار دیدند، عقیده داشتند که فیلم او دیالوگهای فراوانی دارد، در حالی که از صحنههای اکشن زیاد خبری نیست. ابتدا قرار بود فیلم در سال ۲۰۰۴ ساخته شود، اما تارانتینو از این کار منصرف شده بود و اعلام کرده بود که فیلمش بسیار عظیمتر از آنی است که بخواهد در سال ۲۰۰۴ ساخته شود! پس کولهبارش را برداشته و برای سر زدن به تمام کسانیکه در مورد جنگ جهانی دوم فیلم ساخته بودند، راهی سفر شد. پس از سه بار بازنویسی تارانتینو تصمیم میگیرد که کارش را نیمه تمام بگذارد، زیرا نتوانسته بود پایان خوبی برای فیلمنامهاش در بیاورد. پس از ساخت «بیل را بکش» او تصمیم گرفت که سال ۲۰۰۵ این فیلم را بسازد، اما باز هم منصرف میشود و تصمیم میگیرد که یک فیلم رزمی با موضوع کونگفو به زبان چینی بسازد تا کمی فکرش برای شاهکارش استراحت کرده باشد! اما نه آن فیلم را ساخت و نه شاهکارش را، تا اینکه در سال ۲۰۰۷ تصمیم گرفت اگر سرش هم برود، باز هم شاهکارش را تولید کند. پس از نوشتن نسخه نهایی فیلمنامه، داستان فیلم لو رفت و در مطبوعات و اینترنت منتشر شد، اما تارانتینو از این فرصت استفاده کرد و برای جذاب کردن فیلمش اعلام کرد که شخصیتهای جدیدی به فیلمنامه اضافه شدهاند و داستان تغییراتی کرده است. فراموش نکنید تارانتینو تنها کارگردانی در جهان است که به راحتی آب خوردن، هیتلر را در پایان فیلمش میکشد تا تاریخ راآنطور که دوست دارد روایت کند!
منبع: کانون مشاوران ایران