مرکز مشاوره

آیا رسیدن به زندگی ایده آل شما را خوشحال تر می کند؟

زندگی ایده آل

بیشتر آنچه در اینجا می نویسم حول محور زندگی ایده آل است. مشکلات زیادی در این پیگیری وجود دارد: کمال غیرممکن است، ما محدودیت‌هایی داریم، و چگونه «ایده‌آل» را تعریف می‌کنید.

اما، در بیشتر موارد، من معتقدم که فکر کردن به روش ایده‌آل برای زندگی کردن و برداشتن گام‌های کوچک رو به جلو معمولاً چیز خوبی است. کمال ممکن است غیرممکن باشد و موانعی بر سر راه قرار گیرند، اما ما حداقل می توانیم برای خوب زندگی کردن تلاش کنیم.

فراتر از مشکلات آشکار، چالش عمیق‌تری نهفته است: اگر واقعاً از چیزهایی که برای آن تلاش می‌کنید لذت نبرید، چه؟

خواستن و دوست داشتن یکسان نیستند

تحقیقات اخیر نشان می دهد که خواستن و دوست داشتن به طور جداگانه در مغز کنترل می شوند :

“دوست داشتن توسط سیستم های اپیوئیدی و نواحی حسی و ارزش گذاری اولیه انجام می شود، در حالی که خواستن توسط فعالیت دوپامین مغز میانی در مناطق وابران مانند هسته اکومبنس کدگذاری می شود.”

این نشان می دهد که می توانید به طور مصنوعی کاری کنید که کسی چیزی بیشتر بخواهد، در حالی که باعث می شود کمتر آن را دوست داشته باشد.

و در یک آزمایش هوشمندانه، محققان دقیقاً این را نشان دادند. آزمودنی‌هایی که در شرایط «جیل‌شده» بودند طوری دستکاری شدند که هم جایزه بیشتری می‌خواهند و هم برای آن سخت‌تر کار می‌کردند، در عین حال وقتی واقعاً جایزه را دریافت می‌کردند ارزش کمتری داشتند:

«…این یافته شگفت‌انگیز است، زیرا کاهش «دوست داشتن» دقیقاً توسط شرکت‌کنندگانی که «خواستن» بیشتری برای کارت هدیه خاص گزارش کرده بودند نشان داده شد. همان رویداد – که در اولین تلاش موفق به بردن کارت نشد – به طور همزمان بر تمایل و علاقه شرکت کننده به کارت هدیه در جهت های مخالف تأثیر گذاشته بود.

تقویت تمایل به چیزهایی که دوست ندارید؟

در حالی که در این مطالعه از کارت‌های هدیه به‌عنوان خواسته‌های شرکت‌کنندگان استفاده شد، تصور اینکه این کار در یک زمینه مهم‌تر انجام شود، چندان سخت نیست.

تصور کنید کسی را می بینید. بعد از چند ملاقات، به نظر می رسد همه چیز خوب پیش می رود. بعد او شما را رد می کند یا او دیگر زنگ نمی زند.

حالا شما از هم جدا شده اید، نداشتن این شخص باعث می شود که او را بیشتر بخواهید. اما در عین حال طرد شدن یا اجتناب شدن باعث می شود کمتر آنها را دوست داشته باشید. “او آنقدرها هم که فکر می‌کردم آدم خوبی نیست… اما شاید او هم همینطور باشد ؟”

انگیزه همیشه منطقی نیست

قبلاً نوشته‌ام که تحقیقات نشان می‌دهد که مردم اغلب در کار خوشحال‌تر هستند ، حتی اگر تلاش می‌کنند از آن اجتناب کنند. میهالی سیکسزنتمیهالی پیشنهاد کرد که این به دلیل جریان است : کار ما را به جریان می‌کشاند، تلویزیون اغلب این کار را نمی‌کند. این ممکن است یافته عجیب او را توضیح دهد.

اما طرح مجدد مسئله از طریق مسئله خواستن و دوست داشتن، درک آن را آسان تر می کند. اگر خواستن و دوست داشتن به طور جداگانه در مغز کنترل می شوند و می توان آنها را در جهت مخالف سوق داد، جای تعجب نیست که گاهی اوقات انگیزه کمی برای چیزهایی داریم (مانند وضعیت روانی دشوار اما لذت بخش) که بیشترین لذت را می بریم. از جانب.

رویاهای نادرست و پیگیری زندگی ایده آل

کارت‌های هدیه، جریان و عشق نافرجام ممکن است سه مثال واضح باشند، اما من معتقدم تا حدی تفاوت بین خواستن و دوست‌داشتن حتی تلاش ما برای زندگی ایده‌آل را مختل می‌کند.

اندیشیدن به زندگی ایده آل اساساً به رویاها و خواسته های خودمان برمی گردد. آیا یک گاراژ ۳ ماشین و یک دوست دختر داغ می خواهید؟ یا رویای راه اندازی یک کسب و کار آنلاین و توانایی زندگی در هر جای دنیا را دارید؟ هر بحثی در مورد اینکه چه چیزی یک زندگی را ایده آل می کند، ناگزیر می پرسد “چه می خواهید؟”

با این حال، اگر بتوان انگیزه های ما را جدا از لذت ما تحت تأثیر قرار داد، در زیر همه تلاش های ما یک سؤال شوم وجود دارد:

اگر به زندگی ایده آل برسیم، اما در واقع از آن لذت نبریم، چه؟

آیا باز کردن پارادوکس انگیزه ارزش دارد؟

ما همیشه چیزی را که از آن لذت می‌بریم نمی‌خواهیم، و همیشه از چیزی که مدت‌ها به دنبال آن بوده‌ایم لذت نمی‌بریم. این خبری نیست

ادبیات آنقدر پر از شخصیت هایی است که به رویاهای خود می رسند و سپس از آنها دلخور می شوند، به یک کلیشه تبدیل شده است. آیا گرفتار شدن در دام سراب ها فقط یک خطر اجتناب ناپذیر نیست که هنگام رسیدن به یک هدف چالش برانگیز می پذیریم؟

من مطمئن نیستم که بتوانید خطر را از بین ببرید. اما با توجه به هزاران ساعتی که در طول زندگی خود صرف می کنیم، به دنبال تحصیلات مناسب، یافتن همسر مناسب، پیشرفت شغلی خود، آیا منطقی نیست که کمی وقت صرف کنیم تا گره گشایی کنیم که آیا این کارها هدفمند هستند یا خیر؟

ایجاد یک مسیر خرده نان که خواسته ها را از لذت جدا می کند

دانستن اینکه کجا بوده اید بهترین راه برای جلوگیری از گم شدن است. بخشی از پاسخ من به پارادوکس انگیزه این بوده است که در چندین سال گذشته یک مجله داشته باشم. این ثبت روزانه رویدادها نیست، فقط جایی است که می توانم هر چند روز یک بار بنویسم و به مسائل بزرگتر زندگیم فکر کنم.

یکی از مزایای حفظ این عادت در طول سال‌ها، این است که سوابق گسترده‌ای از موضوعاتی که در مقاطع مختلف زندگی‌ام در ذهنم بوده است، دارم. این یک مسیر خرده نان می شود که می توانم بعداً وقتی بفهمم در آینده چه چیزی را باید دنبال کنم دنبال کنم.

من می توانم به دو نوع ورودی نگاه کنم – مواردی که در مورد پیگیری یک هدف می نویسم . در آنجا می توانم متوجه دو چیز شوم: اینکه چقدر برای هدفم انگیزه می خواهم و چقدر استرس یا لذت دنبال کردن هدف برای من ایجاد می کند.

من همچنین می توانم ورودی هایی را که در مورد وضعیت روانی فعلی من صحبت می کنند مشاهده کنم . دیدن فراوانی جست و خیزهای پرشور و افسرده، تصویری تقریبی از اینکه چقدر از زندگی ام لذت می بردم و چرا.

سپس معادله ساده است: برای انگیزه هایی که داشتم، آیا آنها نتیجه دادند؟ آیا آنها مرا از نظر ابزاری شادتر کردند یا تجربی ؟

نتیجه‌گیری‌های شگفت‌انگیز

یک یافته جالب فقط از بررسی نوشته های خودم این بود که داشتن یک گروه اجتماعی بزرگتر بهتر از یک گروه کوچکتر نیست. زمان هایی که افراد زیادی اطرافم را احاطه کرده بودند، اغلب بدتر از زمانی بود که زمان بیشتری را با دوستان کمتر، اما نزدیکتر می گذراندم.

با وجود این، انگیزه من تقریباً همیشه گسترش گروهم و تمرکز بر ملاقات با افراد جدید بوده است. قرارداد با گروه اجتماعی من به ندرت یک اولویت بود، حتی اگر در برخی موارد ممکن بود این حرکت هوشمندانه باشد.

یافته جالب دیگر مربوط به سفر است. صرفاً اینکه من معمولاً از کار در خانه بیشتر از مسافرت لذت می برم. من با علاقه به سفرهای کوتاه مدت به گذشته نگاه می کنم، اما از عمل واقعی کمتر لذت می برم.

در اینجا، راه حل این بوده است که درباره نحوه سفرم تجدید نظر کنم. کاری کنید که کمتر به گشت و گذار بپردازید و بیشتر وقت خود را با مردم بگذرانید. سفر طولانی‌مدت که چند ماه در مکانی زندگی می‌کنم نیز ممکن است جایگزین بهتری برای من باشد.

البته حرف من این نیست که با گروه اجتماعی خود قرارداد ببندید یا کمتر سفر کنید. اینها فقط نمونه های من بودند. درس واقعی این است که نگه داشتن یک دفتر خاطرات می تواند به شما این توانایی را بدهد که به گذشته برگردید و اشتباهاتی را که در راه دستیابی به زندگی ایده آل مرتکب شده اید تصحیح کنید.

دوباره برانگیختن شور و شوق ساده لوحانه

تقریباً انتظار می رود که سالمندی مستلزم ترساندن و بدبین بودن نسبت به جهان باشد. شاید این تا حدی به این دلیل باشد که دنبال کردن خواسته‌هایی که ما را راضی نمی‌کند، روح را خرد می‌کند.

نگه داشتن یک دفتر خاطرات و تجدید نظر در برخی از انگیزه های خود ممکن است بیش از حد تحلیلی به نظر برسد. اما هدف شک کردن یا زیر سوال بردن همه چیز نیست، درست برعکس. این برای کشف مجدد انگیزه هایی است که در واقع ما را راضی می کند و آنها را با تمام وجود دنبال می کنیم. برای برانگیختن دوباره اشتیاق ساده لوحانه برای دنبال کردن رویاهایمان، کمتر نگران این باشیم که آیا آنها ما را بسوزانند.

خروج از نسخه موبایل