مرکز مشاوره

مرکز مشاوره آنلاین:شخصیت متفاوت آدمها

مرکز مشاوره آنلاین:شخصیت متفاوت آدمها

مرکز مشاوره آنلاین:شخصیت متفاوت آدمها

آدم‌های بزرگ، آدم‌های رازآلود، آدم‌‌های دور، آدم‌هایی که دیری می‌گذرد از رفتنشان و آمدن مردی شبیه آنها دور می‌نماید. آنها را کجا می‌توان شناخت؟ از قصه‌هایی که برایشان نوشته‌اند، ترانه‌هایی که در وصفشان سروده‌اند و مرثیه‌هایی که در رثایشان خوانده‌اند؟! آدم‌هایی به قدر او بزرگ سینه به سینه نقل می‌شوند تا، تا آخر تاریخ ملاک سپیدی و سیاهی بمانند. آن کس که به آنها آری گفت، سپید می‌ماند و آن‌که گفت نه، تا همیشه سیاه.

عمار یاسر

«عمار از سرتا پا سرشار از ایمان است و توحید با گوشت و خون او آمیخته.» این جمله را پیامبر(ص) برای او گفت وقتی پدر و مادرش زیر شکنجه‌های مشرکین مکه شهید شدند؛ اولین شهیدان راه پیامبر. بعدها پیامبر(ص) به او گفت: «تو نمی‌میری تا وقتی که گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بکشد. آخرین توشه تو از دنیا، جرعه‌ای شیرین است.» جرعه شیرین او، جنگیدن در رکاب علی(ع) بود.مرکز مشاوره آنلاین

بعد از مرگ پیامبر(ص) عمار تا زمانی که علی(ع) با خلفای بعد از او بیعت نکرد، دست به بیعت نبرد. او که در جنگ صفین از فرماندهان سپاه علی(ع) بود، به دستور معاویه به شهادت رسید.

میثم تمار

امیرالمومنین علی(ع) گفته بود: «در سینه‌ام رازهایی است که هرگاه فراخنای سینه‌ام احساس تنگی می‌کند، زمین را با دست می‌کنم و راز خویش را با زمین در میان می‌گذارم.» نوشته‌اند میثم خرمافروش محرم این اسرار علی(ع) بود.

میثم برای دیدار حسین‌بن علی(ع) به مکه رفت که امام حسین(ع) پیش از رسیدن او مکه را به مقصد کربلا ترک کرده بود. میثم به کوفه بازگشت، در حالی که پیش از رسیدن او فرمان دستگیری‌اش صادر شده بود.

عبیدالله او را بازداشت کرده و از او خواست به علی(ع) ابراز بیزاری کند و او چنین نکرد و آن‌قدر در مدح علی(ع) سخن گفت تا عبیدالله دستور داد زبانش را ببرند و این‌گونه بالای دار به شهادت رسید.

قنبر

قنبر سال‌ها در خانه(ع) خدمت می‌کرد. سال‌ها بعد از شهادت علی(ع)، حجاج یوسف، تعداد زیادی از یاران او را تنها به دلیل عشقی که به علی(ع) داشتند، به قتل رساند. قنبر یکی از همان‌ها بود.

حجاج، قنبر را خواست و گفت: باید از دین علی(ع) برائت بجویی. قنبر پاسخ داد: آن‌گاه که بیزاری جستم، آیا دینی بهتر از دین علی(ع) داری؟ حجاج گفت: چه حالی داری وقتی گردنت را زدم؟ پاسخ داد: من سعادتمند می‌شوم.

حجربن عدی

حجر در سرزمینی اعدام شد که خود آن را در زمره سرزمین‌های اسلام درآورده بود. معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع) حجر را بازداشت کرد به دلیل پیروی از علی(ع) و تبلیغ سخنان رسیده او. معاویه به او فرصت داد از علی(ع) بیزاری بجوید. حجر شبی را تا صبح گریست و صبح با صدای رسایی گفت: «ما علی(ع) را دوست داریم.» و در لحظه اعدام به حاضران خطاب کرد: «بدانید من اولین سواری بودم که در این سرزمین خدای یکتا را تهلیل کردم.»

نوشته‌اند معاویه از اعدام او به شدت پشیمان شد و تا مرگش همیشه می‌گفت: «حجر روز محاکمه من و تو سخت و طولانی خواهد بود.»

محمدبن ابوبکر

او برای علی(ع)، با خواهرش، ام‌المومنین، عایشه جنگید. «جمل» برای او جنگی مانند دیگر جنگ‌ها نبود؛ نه برای او که برای هیچ مسلمانی. یک طرف ام‌المومنین بود با یاران نزدیک پیامبر و سمت دیگر علی(ع) بود و همان انگشت‌شمار اصحابی که بعد از وفات پیامبر از او دست برنداشتند و جمع فراوانی از تابعین و دوستداران علی. اما برای محمدابن ابوبکر انتخاب یکی از این دو جبهه سخت‌تر از تمام مسلمانان آن عصر بود.

او در شرایطی جبهه علی(ع) را انتخاب کرد که در سرزمین حجاز، هنوز تمام جهت‌گیری‌ها را خویشاوندی و قوم و قبیله‌ها رقم می‌زدند.

با وجود این‌که او برادر عایشه بود، اما خود را فرزند علی(ع) می‌دانست و آن‌قدرها در آغوش علی(ع) بال گرفته بود که حقیقت را در سهمگین‌ترین توفان‌ها با چشم‌های بسته هم پیدا کند. او پیدا کرد و برای همان حقیقتی که عاشقش شده بود، وقتی از جانب علی(ع) به فرمانروایی مصر رفت، به دستور معاویه به شهادت رسید و جنازه‌اش سوزانده شد.

کمیل

در بین تمام یاران علی(ع)، کمیل آن‌قدرها شایسته شد تا علی(ع) زمزمه‌ای ملکوتی را که آشنای شب‌های نخلستان‌های مدینه بود به او آموخت. این دعا آن‌قدر مشهور شد به دعای کمیل که گاهی فراموش می‌کنیم این دعا تنها آموزه‌ای از آموزه‌های امیرالمومنین بود به شاگردی که دوستش داشت.

شگفتی دعای کمیل جدا از زیبایی منحصربه‌فردش که صفت همیشگی کلام علی(ع) است، در این است که این عاشقانه‌ترین و خاضعانه‌ترین دعا از زبان، از عمق روح و جان بزرگ‌ترین پرستنده تاریخ جاری می‌شود، آنجا که می‌گوید: «انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین…» این علی(ع) است که این‌گونه خودش را به خدایش می‌شناساند و از بین تمام یاران علی(ع)، کمیل می‌شود وارث این دعا. بهایی که کمیل برای این ارثیه پرداخت، جانش بود. حجاج او را نیز به خاطر عشقش به علی(ع)، به شهادت رساند.

مالک اشتر

«او شمشیری است از شمشیرهای خدا که نه تیزی‌اش کند شود و نه ضربتش بی‌اثر ماند.» این را علی(ع) به مردم مصر گفته بود وقتی مالک را به فرمانروایی آن سرزمین فرستاد. پیش از رسیدن به مصر، مالک اشتر را مسموم کردند.

وقتی خبر شهادتش به علی(ع) رسید، گفت: «مالک و مالک… نمی‌دانید مالک که بود؟ به خدا قسم اگر کوه بود، کوهی بی‌همتا و سرفراز بود و هیچ مرکبی نمی‌توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده‌ای به اوج آن راه نمی‌یافت. کاش در میان شما دو نفر مثل او بود. کاش یک نفر بود که در مورد دشمنان من همچون او فکر می‌کرد.»

معاویه هم وقتی خبر شهادت مالک را شنید، گفت: «علی(ع) دارای دو دست بود، یکی را در جنگ صفین بریدم؛ عمار و آن دیگری امروز و او مالک اشتر بود.» مالک همان کسی بود که در صفین به خیمه معاویه تاخت و درست مقابل خیمه رسیده بود که علی(ع) دستور بازگشتش داد. در سپاه علی(ع)، جمعی به نیرنگ عمروعاص قصد جان مولا را کرده بودند. مالک گفت تا سرنگونی بیرق کفر تنها ۱۰ ضربه شمشیر فاصله بود.

سلمان پاک

بعد از رحمت پیامبر، سلمان از انگشت‌شمار اصحابی بود که در کنار علی(ع) ماند. او جوانی زرتشتی بود و در سرزمین ایران می‌زیست که روزی گذارش به کلیسایی افتاد. دعا و نماز مسیحیان او را تحت تاثیر قرار داد و به آیین مسیح درآمد. سلمان که جویای سرچشمه‌ها بود، به شام رفت. چون به او گفته بودند مرکز دین مسیحیان در شام است.

از آنجا نشانی تازه‌ای گرفت که او را به مدینه می‌رساند و همان جا مسلمان شد. سلمان بعد از وفات پیامبر و فتح ایران، فرمانروای مدائن شد. در همان وقت در بالای منبر عبایی را می‌پوشید که موقع خواب نصف همان را بستر قرار می‌داد و نصف دیگرش را به روی خود می‌کشید. سلمان تمام مقرری‌اش از بیت‌المال را بین فقرا تقسیم می‌کرد، بی‌هیچ ریاکاری و تظاهر، آن‌قدر که در لحظه مرگ آنچنان که پیامبر سفارش کرده بود جز به اندازه توشه اندک مسافری، از دنیا هیچ نداشت.

ابوذر

پنجمین یا ششمین نفری بود که مسلمان شد. کسی که او را به خانه پیامبر هدایت کرد، علی(ع) بود و ابوذر از آن مرد که خانه نور را نشانش داد، هرگز دست برنداشت. گفته‌اند اولین کسی که در همان روزهای خفقان با صدای بلند به یگانگی خدا و پیامبری رسول‌الله در مسجدالحرام شهادت داد، ابوذر بود. پیامبر او را راستگوترین فرد جهان نامید و گفت: «زمین تیره حمل نکرده و آسمان کبود سایه نیفکنده بر سر کسی که از ابوذر راستگوتر باشد.» این گفته پیامبر دهان به دهان در بین مردم می‌گشت، آن‌قدر که هر مسلمانی باور داشت به هر کلامی که از دهان ابوذر خارج می‌شد. او راستگویی خاموش نبود. راستگویی او همراه بود با رسواکردن دروغ‌ها و باطل‌ها. این‌گونه بود که شیوه ابوذر، اعتراض شد و شعارش این آیه که: «کسانی را که ثروت‌اندوزی می‌کنند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند، به عذابی دردناک بشارت ده.»

ابوذر این آیه را رودرروی هر فرمانروا و زورمندی گفت تا علی(ع) درباره‌اش فرمود: «امروز غیر از ابوذر کسی نیست که در راه خشنودی خدا به سرزنش‌کنندگان اعتنا نکند.»

آن‌قدر راست گفت که در زمان خلیفه سوم به صحرایی بی‌آب و علف تبعید شد و همان جا درگذشت. همچنان که پیامبر درباره‌اش گفته بود: «خدا رحمت کند ابوذر را که تنها می‌رود، تنها می‌میرد و در قیامت تنها برانگیخته می‌شود.»

فاطمه(س)

اولین عاشق، اولین دلباخته، اولین همراه و اولین مدافع علی(ع). کسی که بی‌تردید بنیان‌گذار عشق‌های جاودانه اهالی تاریخ به علی(ع) است. اولین کسی که بعد از پیامبر در کنار علی(ع) ایستاد و او را ستود و صفت‌هایش را عاشقانه برشمرد و شایستگی‌اش را بالای منبری فریاد کرد و بعد از آن هر که طعمی از عشق ورزیدن به علی(ع) را چشید، وامدار فاطمه(س) ماند.

معاویه

او فرزند یکی از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر، ابوسفیان بود. پس از فتح مکه در ۲۳ سالگی به همراه پدرش به ناچار مسلمان شد و در شمار آزادشدگان پیامبر قرار گرفت. در زمان خلیفه دوم وقتی برادرش در جنگ شام کشته شد، به جانشینی برادر، حاکم دمشق شد.مرکز مشاوره آنلاین

پس از مرگ عثمان و به خلافت‌رسیدن امیرالمومنین، علی(ع) با وجود پیشنهاد نزدیکان که می‌گفتند معاویه را از حکومت شام عزل نکند، فرمان عزل او را نوشت، چرا که چون معاویه‌ای که کاخ سبزی در دمشق داشت و بیت‌المال را صرف شخصی می‌کرد، نمی‌توانست حاکم علی(ع) باشد. مردم شام با معاویه بیعت کردند و او به بهانه کشته‌شدن خلیفه با علی(ع) جنگید. شهادت امیرالمومنین خلافت او را تثبیت کرد و خلافت در امویان موروثی شد.

عمروعاص

از دشمنان سرسخت قریشی پیامبر در مکه بود. او همان کسی بود که کثافات شکمبه گوسفند بر سر و روی پیامبر ریخت و با اشعارش رسول خدا را هجو می‌کرد. پس از فتح مکه توسط سپاه اسلام اما ناگزیر مسلمان شد. او در دوران خلافت عمر، حاکم مصر بود و در دوران عثمان عزل شد. پس از آن به معاویه پیوست و از هر حیله‌ای استفاده کرد تا امیرالمومنین را شکست دهد و یارانش را علیه او بشوراند.

داستان بر نیزه‌کردن قرآن‌ها در جنگ صفین، مکر عمروعاص بود. هم او بود که به خاطر عشقش به حکومت مصر مالک اشتر را در راه رسیدن به مصر مسموم کرد. بعد از آن در حکومت مصر بود تا زمانی که درگذشت.

خوارج

گروهی که از دین فهم درستی نداشتند و در عین حال اظهار پایبندی شدیدی به دین داشتند. آنها همان کسانی بودند که در ماجرای حکمیت قرآن‌های سرنیزه را باور کردند و امیرالمومنین را تهدید کردند که باید حکمیت را بپذیرد به حرمت قرآن و بعد از آن‌که حکم معاویه، حکمی که آنها به زور به علی(ع) تحمیل کرده بودند، آنها را فریب داد، به امیرالمومنین معترض شدند که چرا به حکمیت تن داد. سپاهی فراهم کردند و با علی(ع) جنگیدند. پس از جنگ نهروان همچنان که امام پیش‌بینی کرده بود کمتر از انگشتان دست از آنها باقی ماند.

ابن ملجم از بازماندگان این گروه متعصب بی‌تدبیر بود که ضربه شمشیر زهرآلودش علی(ع) را به شهادت رساند.

زبیر

زبیر که معروف به سیف‌الاسلام بود، درست مانند طلحه از نزدیکان رسول‌الله و رأی‌دهندگان به امیرالمومنین در شورای شش نفره خلیفه دوم و از اولین بیعت‌کنندگان با علی(ع) پس از مرگ عثمان بود و باز درست مانند طلحه بعد از این‌که دید در دستگاه امیرالمومنین به واسطه سابقه‌اش در اسلام نیز هیچ برتری بر دیگران ندارد، او را ترک کرد، به مکه رفت و به سپاه حبل پیوست. اگرچه او همواره از حق خلافت امیرالمومنین دفاع کرده بود، اما در سپاهی مقابل او کشته شد؛ نه در جنگ که در حال فرار از میدان جنگ. وقتی شمشیر زبیر را برای علی(ع) آوردند، به آن نگاه کرد و گفت: «این شمشیر بارها غبار غم از چهره پیامبر خدا برده است.» او بر مرگ زبیر گریست.

طلحه

معروف به طلحه الخیر از خویشان و یاران نزدیک پیامبر و از اولین ایمان‌آورندگان به او بود. او در دوران جاهلی از معدود کسانی بود که خواندن و نوشتن می‌دانستند. او در بسیاری از غزوات با پیامبر جنگید و فداکاری کرد. او جزو شورای شش نفره‌ای بود که عمر برای تعیین خلیفه بعد از خود تشکیل داد. او در این شورا به علی(ع) رأی داد، اگرچه عثمان خلیفه شد. طلحه هم از دشمنان عثمان بود و از اولین مردانی که با امیرالمومنین بیعت کرد. اما مدتی بعد شیوه عدالت‌ورزانه علی(ع) به او سخت آمد و به عایشه پیوست تا سپاهی فراهم کنند و به خونخواهی عثمان با علی(ع) بجنگد. او در جنگ حمل از سوی یکی از هم‌سپاهیانش که می‌دانست او خود دشمن عثمان بود، کشته شد.شخصیت متفاوت آدمها

منبع: مقالات کانون مشاوران ایران


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

خروج از نسخه موبایل