مرکز مشاوره

روانشناسی کودکان:آینده کودکان و برآوردن کردن آروزهایشان

روانشناسی کودکان:آینده کودکان و برآوردن کردن آروزهایشان

آینده کودکان و برآوردن کردن آروزهایشان

ما همه می‌خواهیم فرزندانمان افرادی موفق در زندگی باشند که بتوانند در برابر دنیای خشن و نامطمئن امروزی، با شجاعت و انسانیت ظاهر شوند. امروزه، رسیدن به این هدف، کار آسانی نیست. اولیاء، دیگر نمی‌توانند از همان روش‌های تربیتی استفاده کنند که برای گذشته مناسب بود. این روش‌ها شاید برای گذشته مناسب بود، ولی امروز نتیجه‌بخش نیست.

چهل سال پیش برای اولیاء تقریبا بدیهی می‌نمود که فرزندانشان در آینده افرادی آماده، توانا و علاقه‌مند به رویارویی با دنیای خارج باز بیایند. ولی امروز، چنین موضوعی صدق نمی‌کند. حالا بعضی از جوانان اجازه می‌دهند که برخی از مسائل – حتی احتمال جنگ اتمی یا مسائل محیط زیست یا فاجعه‌های اقتصادی – میل به پیشرفت را در آنان تضعیف کند و در آنان نوعی تفکر پوچ‌گرایانه به وجود آورد. حتی افراد خوش‌بین و سخت‌کوش نیز امروز می‌بینند که مدارک دانشگاهی به تنهایی و به خودی خود، کلید موفقیت آنها در زندگی نیست. بسیاری از جوانان، امروز معتقد نیستند که بتوانند به تنهایی در زندگی موفق شوند. تبدیل شدن به یک فرد مستقل از نظر مالی، هر روز غیر ممکن‌تر از روز قبل به نظر می‌رسد. آیا هیچ زمانی از تاریخ را به یاد می‌آورید که هزینه زندگی اینچنین بالاتر از سطح درآمد شخصی باشد که تازه وارد بازار کار شده است؟ با این حال، امروز بچه‌ها چنان تربیت می‌شوند که در مقایسه با اولیای خود، از زندگی انتظارات بیشتری در مدت زمان کمتری دارند. درس لازم برای اولیاء از قرار زیر است: اگر می‌خواهید فرزندانتان مستقل باشند، به آنها یاد بدهید که چگونه کوشش کنند، چگونه رقابت کنند و چگونه به هدف برسند.

در تمامی سال‌هایی که تجربه کار با اولیاء را داشته‌ام، هیچ‌گاه ندیده‌ام که چنین درصد بالایی از آنها، تا این حد نگران آینده اقتصادی فرزندان خود باشند. هیچگاه نیز اینچنین تعداد زیادی از جوانان را نگران آینده خود ندیده‌ام. یک پدر نگران، روزی نزد من آمد و گفت: من سه پسر نوجوان بین سیزده تا نوزده سال دارم و فقط یکی از آنها می‌داند که در آینده چه کاری را می‌خواهد دنبال کند. دو پسر دیگرم اصلا به نظر نمی‌رسد که به فردای خود فکر کنند. آنها می‌گویند که می‌خواهند پولدار شوند، چیزهای خوبی داشته باشند، مسافرت کنند و از من و مادرشان زندگی بهتری داشته باشند. بسیار خوب – ولی چگونه می‌خواهند به یک زندگی برسند که دست کم، به خوبی زندگی ما باشد. به نظر نمی‌رسد که آنها به چگونگی رسیدن به خواسته‌هایشان فکر کنند.

نگرانی اینگونه اولیاء منطقی است. در عین حال آنها نمی‌دانند که چگونه می‌توانند به فرزندان خود کمک کنند تا به رویاهای خود، برای داشتن یک شغل موفق و یک زندگی خوب، جامه عمل بپوشانند. جای تعجب نیست، چرا که جامعه اولیاء انتظارات فراوانی دارد. کدام نقش دیگری این همه مسئولیت‌های مختلف را برعهده یک نفر قرار می‌دهد: الگوی رفتاری، معلم، دکتر و پرستار، سکرتر، راننده، آشپز، متخصص تغذیه و خانه‌دار؟ آیا هیچ شغل دیگری را به سختی ولی‌بودن سراغ دارید که هیچ‌گونه آموزش، تجربه و آماده‌سازی را نیز طلب نکند؟

مسئولیت پدر یا مادر بودن همیشه سنگین بوده است. این مسئولیت در دنیای متغیر، پیشرفته و پررقابت امروز، سنگین‌تر نیز شده است. لازم است که اولیاء، در اولویت‌ها و روش‌های تربیتی خود تجدیدنظر کرده و بر روی دادن مهارت‌ها و انگیزه‌هایی تمرکز کنند که لازمه استقلال و خوشبختی آینده فرزندانشان می‌باشد. فقط تحت این شرایط است که کودکان ما یاد می‌گیرند که برای خود هدف‌هایی تعیین کرده و به آنها برسند.

برای رسیدن به این مقصود، من توصیه می‌کنم که بیایید با هم نگاه تازه‌ای داشته باشیم به روحیه پیشرو، اخلاق کاری و آرزوی استقلال در خصوصیات سنتی انسان‌های موفق: یعنی شهامت، حسن تدبیر، انعطاف‌پذیری و نوعی روحیه ماجراجویی. اگر اولیاء بتوانند این خصوصیات را در فرزندان خود پرورش دهند، آنگاه فرزندانشان در آینده انسان‌هایی پیشرو خواهند بود و ممکن است کیفیت زندگی فرزندانشان به عنوان افراد بالغ، فقط به همین موضوع بستگی داشته باشد، موضوعی که خیلی آن را سرسرانه می‌گیرند، ولی دارای اهمیت بالایی است.

اگر ما موفق شویم که این صفات را در فرزندانمان پرورش دهیم، آنگاه به این هدف خواهیم رسید که فرزندانی مستقل، متکی به نفس و خوشبخت را تحویل جامعه می‌دهیم.

– استقلال به آنها آزادی انتخاب و شهامت قبول مسئولیت خود را می‌دهد. به آنها کمک می‌کند تا هویت و یگانگی خود را در دنیایی حفظ کنند که هر فرد با یک شماره شناسنامه، شماره گواهینامه و شماره حساب بانکی شناخته می‌شود.

– اتکاء به نفس، خطرات ورود به اقتصاد در حال تغییر مداوم را خفیف‌تر می‌سازد و به افراد کمک‌های شایان ذکری می‌کند.

– اگر کیفیت زندگی برای ما اهمیت داشته باشد، رفاه مادی یک شرط لازم است. رفاه مادی نتیجه دست‌یافتنی زحمت‌کشیدن و خلاقیت است که باعث راحتی انسان است.

تاکنون، متخصصین تربیت کودکان به این موضوع توجه زیادی نداشته‌اند که با چه روش‌هایی می‌توانیم کودکان خود را تربیت کنیم تا در آینده به استقلال مالی – بله، حتی ثروت – برسند و با این وجود افرادی موجه و پایبند به ارزش‌های معنوی باشند. فرزندانی که بتوانیم به آنها افتخار کنیم.

من می‌خواهم در این مقاله همین کار را انجام دهم. من روش‌های آزمایش‌شده‌ای را مطرح خواهم کرد که به شما نشان دهد چگونه در کودکانتان صفاتی را به وجود آورده و پرورش دهید تا در شرایط سخت اقتصادی امروز و آینده موفق باشند. نظریه‌ای من متکی است به تجربیات طولانی‌ام به عنوان یک ولی، یک مربی کودکستان، یک استاد دانشگاه، مدیر یک برنامه دولتی برای پرورش اولیه کودکان، مشاور امور حرفه‌ای، مشاور تحصیلی و بالاخره یک مادرخوانده.

خانه بزرگی که شوهرم و من در آینده می‌کنیم، خانه موقت فرزندخوانده‌های زیادی بوده که تعداد آنها گاهی به نه نفر می‌رسیده است. هر چند جدا شدن از این کودکان برای همسرم و من سخت بود، ولی همیشه بازگشت یک کودک به کانون خانواده اصلی خود برای ما شادی‌بخش بود. مشاهده چگونگی یادگیری و رشد این کودکان به من نقطه‌نظر جدیدی داد از چگونگی سازگاری کودکان با بحران‌های زندگی. این کودکان که خانه ما خانه آنها نیز بود، ضربات روحی سختی دیده بودند که سزاوار آن نبودند. ولی می‌دیدم که چگونه ایستادگی می‌کردند، سازگار می‌شدند و دوباره روحیه خود را بازمی‌یافتند. اینها همه به من درس‌های بزرگی در رابطه با تجربه بلوغ معنوی می‌داد.

هر یک از شغل‌هایی که داشته‌ام، مرا در موقعیت ارتباطی صمیمانه و عاطفی با هزاران مادر، پدر و کودک قرار داده است. خیلی از کارهای من طی آن سال‌ها شامل مشاوره با والدین در مورد کمک به فرزندان آنها برای رسیدن به حداکثر قابلیت به نسبت سنشان بوده است. من سوالاتی را به خاطر می‌آورم که اغلب پرسیده می‌شد. مثلا مریم دختر هجده‌ساله‌ای را به یاد می‌آورم که تازه از دبیرستان فارغ‌التحصیل شده بود.

مریم می‌گفت: «من می‌دانم که مادرم بهترین آرزوها را برای من دارد، ولی او هیچ‌گاه به من یاد نداد که چگونه خود را به این آرزوها برسانم.»

گاهی اوقات بچه‌هایی که بزرگ شده‌اند، پدر و مادر خود را مسئول گرفتاری‌هایشان در زندگی می‌دانند. برای مریم، لغت «حرفه» به صورت یک ناسزا درآمده بود، چرا که پدر و مادر او اصرار فراوانی داشتند که او حرفه‌اش را انتخاب کند. مریم از من می‌پرسید: «من چگونه می‌توانم بدانم که در زندگی چه کاری می‌خواهم انجام دهم، وقتی که هنوز به اندازه کافی زنگی نکرده‌ام.»

اگر پدر و مادرها معنی واقعی تحصیل و کار را به فرزندان خود یاد می‌دادند، بسیاری از این نارضایتی‌ها پیش نمی‌آمد. ما امروز افراد بسیاری را می‌بینیم که از کار خود راضی نیستند. با دادن اطلاعات و پشتیبانی به آنها سعی می‌کنم در زندگی خودشان جهش ایجاد کنند. من سعی می‌کنم آن‌چه را انجام دهم که والدین آنها می‌بایست سال‌ها قبل با فرزندان خود انجام می‌دادند.

قدرت والدین

هنگامی که من به عنوان مربی مهد کودک، وارد رشته تعلیم و تربیت کودکان شدم، به زودی دریافتم که این فرضیه که من می‌توانم در کودکان تغییرات عمده‌ای به وجود آورم، چقدر عجولانه بوده است. بله، می‌توانستم احساس ارزش داشتن و یافتن توانایی‌های درونی را در آنها تقویت کنم و حتی گاهی در بعضی از زندگی‌ها با گوشزد کردن ناتوانی‌های کودکان به والدینشان و یا یافتن علل بعضی رفتارها، تغییرات محسوسی ایجاد کنم.

ولی در کنار اینها، دریافتم که والدین، قوی‌ترین نیرو در زندگی بچه‌ها نیستند. هنگامی که سمت یک مادرخوانده را پیدا کردم، فکر کردم که هم مادر بودن و هم معلم بودن به من این امکان را بدهد که بتوانم اثر مثبتی بر روی زندگی بچه‌ها داشته باشم. من با کودکان در سنین میانی یعنی شش تا دوازده سالگی کار می‌کردم. دریافتم که حتی در آن سنین کم، ارزش‌ها و رفتارهای کودکان چقدر شکل گرفته و ریشه یافته بود!

من در این مرحله فکر کردم که اگر نیروی خود را روی آموزش اولیاء متمرکز کنم، بتوانم به جواب‌های بهتری دست یابم. تا این زمان خانواده‌هایی که با آنها کار کرده بودم، از طریق متوسط یا مرفه بودند. به زودی دریافتم که اولیای طبقات با درآمد کمتر، میل بسیار کمتر به بهبود مهارت‌های خود به عنوان یک ولی از خود نشان می‌دادند. مهمترین افکار آنها سیر کردن شکم بچه‌هایشان، پرداخت هزینه مسکن آنها و کنار آ‌مدن با موش‌ها، سوسک‌ها و صاحبخانه‌های بی‌تفاوتشان بود.

از این تجربیات دریافتم که قدرت والدین فوق‌العاده است. والدین، نه‌تنها موثرترین مربیان هستند، بلکه الگو نیز هستند. زیرا بچه‌ها با تقلیدکردن از ما رفتارهای خود را می‌آموزند. معلمان، فامیل و دوستان می‌توانند در کمک به جهت‌گیری رفتارهای فرزندان ما موثر باشند،‌ ولی این اولیاء هستند که رفتارهای پایدار بچه‌ها را شکل می‌دهند.

شماره های تماس 01

پرورش کودکانی که از موفقیت نمی‌هراسند:

من اعتقاد ندارم که پول ریشه همه خوشبختی‌ها است، ولی فکر هم نمی‌کنم که پول عامل همه بدی‌ها باشد. ارزش یک درآمد خوب در دنیای امروز بر همه ما روشن است. نباید در مورد این واقعیت ریا به خرج داد. من به تعادل در نظام ارزش‌ها اعتقاد دارم، ولی آن‌چه مسلم است، ارزش مادیات زندگی نباید نادیده گرفته شود. امروزه یاد دادن واقعیت‌های مادی بیش از هر موقع ضروری است.

تا جایی که می‌دانم، کسی سعی نکرده که اولیا را تشویق کند که به فرزندان خود تعلیم دهند تا در آینده افراد مولد درآمد باشند و به آنها بیاموزد که تا چه حد قدرت کسب درآمد در آینده بر روی کیفیت زندگی آنها اثر خواهد داشت. من همین کار را انجام می‌دهم: نشان می‌دهم که چگونه به فرزندان خود ارزش پول را یاد بدهیم، بدون آن‌که احساس کنیم که از آنها افرادی مادی می‌سازیم. صادق بودن با فرزندان در مورد اهمیت پول در این دنیای پررقابت، ضامن رفاه اقتصادی آنها در آینده خواهد بود.

گفته می‌شود که پول خوشبختی نمی‌آورد. صحیح است، ولی پول خدمات بهداشتی درمانی بهتر، غذای بهتر، مسکن بهتر، حمل و نقل بهتر و فراغت از دغدغه‌های مالی را به ارمغان می‌آورد. اگر اینها قسمت بزرگی از احساس خوشبختی را تشکیل نمی‌دهد، پس خوشبختی در چیست؟ چرا باید از میل به کسب درآمد خجالت کشید؟ زیرا ما با برداشت‌های عجیبی از پول خو گرفته‌ایم. پول در فرهنگ ما از آن چیزهایی است که با برداشتی دوسویه، هم مطلوب و هم نامطلوب، هم خوب و هم بد، به آن نگریسته می‌شود. در حین رشد به ما آموخته می‌شود که پول ریشه همه بدی‌ها است. این آموخته هم، مانند دیگر آموخته‌ها در ذهن ما نقش می‌بندد و ارزش پول را در ذهن ما پایین آورده، به ما می‌آموزد که کسانی که در زندگی به دنبال پول بیشتر و حتی مقداری پول هستند، از نظر اخلاقی، مردود هستند.

در نتیجه بچه‌ها با برداشت‌های ضد و نقیضی در مورد ماهیت پول، چه کارهایی می‌توانند (و نمی‌توانند) انجام دهند و نقش پول در کیفیت زندگی بزرگ می‌شوند. این یکی از دلایلی است که من به اولیاء توصیه می‌کنم که بگذارند بچه‌هایشان در حین رشد در مورد پول، کسب درآمد، خرج کردن و سرمایه‌گذاری، آموزش ببینند. اگر در هنگامی که بچه‌های شما هنوز سن کمی دارند، به آنها این آموزش‌ها را بدهید، زمانی که مستقل می‌شوند، ارزش آن را بهتر درک می‌کنند.

ملیکا را در نظر بگیرید. دختری بیست و پنج ساله که از دانشگاه فارغ‌‌التحصیل شده بود و به من می‌گفت: «من هیچ‌گاه در دوران تحصیلم نمی‌بایست در مورد پول فکر کنم. پدرم همیشه همه مخارج مرا پرداخت می‌کرد، اما روزی که فارغ‌التحصیل شدم، به من گفت که حالا باید روی پای خود بایستی. باید با درآمد خود، زندگی‌ات را اداره کنی.»

ملیکا در ابتدا ترسید، ولی بالاخره گلیم خود را از آب کشید. ولی او مسیر دشواری را طی کرد. اکنون او می‌گوید: «پدر من فکر می‌کرد که از من محافظت می‌کند. او سخاوتمند بود، ولی اشتباه می‌کرد.»

هنگامی که من بزرگ می‌شدم، خانواده و اجتماع محافظه‌کار من، صحبت کردن در مورد پول را مودبانه نمی‌دانست، ولی به عنوان دختر یک زن بیوه، می‌دانستم که آن‌چه که داشتیم، حاصل دسترنج مادرم است. امنیت مالی یکی از ارزش‌های والای زندگی او بود که به من نیز انتقال یافت. هنگامی که من و شوهرم ازدواج کردیم، پول درآوردن سخت‌تر هم شده بود، ولی طی سالیان، وضع مالی ما بهتر شد و رویای امنیت مالی که مادرم داشت، برای من به حقیقت پیوست. ولی برای مدتی طولانی از رسیدن به این هدف احساس گناه می‌کردم. از موفقیت خود خجالت می‌کشیدم، هرچند که می‌دانستم که خواستن رفاه در واقع نوعی واقع‌گرایی است. به عنوان اولیاء، ما باید این خواسته را پرورش دهیم و به فرزندان خود برای رسیدن به آن کمک کنیم.

منبع: کودک و نوجوان


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.