مرکز مشاوره

مرکز مشاوره زاهدان

مرکز مشاوره زاهدان

همه مردم معمولا در معرض مشکلات و مسائلی قرار می‌گیرند که به دلیل نداشتن و با کافی نبودن دانش و تجربیاتمان به همفکری و مشورت با دیگران نیاز پیدا می‌کنیم. می‌دانید که حتی سرسخت ترین افراد نیز گاهی از تحولات عاطفی و احساسی در امان نیستند و این مساله استثناء ندارد. اتفاقات و وقایعی که در زندگی رخ می‌دهد مانند انتخاب همسر ، ازدواج، دوری از خانواده و دوستان، بیماری ، شکست عاطفی و از دست دادن عزیزانی که دوستشان داریم. گاهی ما را دچار استرس، شک، سردرگمی، یکنواختی ، تندی و خشونت و حتی بحران می‌سازد و همین جاست که نیاز به یک مشاور خوب که شنونده حرفهایمان باشد احساس میشود.

مرکز مشاوره با شعب مختلف در ایران و اینبار با راه اندازی مرکز مشاوره زاهدان بر آن است تا بتواند کمک بزرگی به جامعه ایرانی کرده باشد.

مرکز مشاوره زاهدان با برپایی نمایندگی در مناطق مختلف مانند مرکز مشاوره امام خمینی ، مرکز مشاوره آزادی ، مرکز مشاوره کوی قدس ، مرکز مشاوره جمهوری و سایر شعب ، در زمینه های مشاوره ازدواج جمهوری ، مشاوره خانواده جمهوری ، مشاوره اازدواج آزادی ، مشاوره خانواده آزادی ، مشاوره خانواده امام خمینی آماده این است تا بهترین روش ها و راه حل ها را در اختیار شما مردم عزیز بگذارد.

شماره های تماس 01

دخترم تو مدرسه خیلی کم حرفه و با معلماش همکاری نمی کنه

سلام دخترم هفت سالشه و خیلی کم حرفه تو محیط مدرسه تو خونه من از درساش کاملا راضیم ولی تومدرسه با معلما همکاری نمیکنه چکار باید بکنم

پاسخ

پنج مهارت که می‌تواند در ایجاد حس همکاری کودک تان موثر باشد از قرار زیر است

برای کودک خود آن چیزی را که می‌بینید را با مثال‌هایی توضیح دهید اطلاعاتی در مورد شرایط موجود. کودک اطلاعات را بهتر قبول می‌کنند تا متهم شدن را.
عزیزم آب داره از توی وان بیرون میریزه بجای “تو همیشه شیر آب را باز می‌گذاری تو خیلی بی‌مسئولیتی!”
۲٫ دادن اطلاعات کافی در مورد کاری که بایستی انجام دهند.

عزیزم من میخوام تلفن بزنم “بجای “تلفن را قطع کن مگه نشنیدی”

۳٫خواسته خود را تا می‌توانید کوتاه بیان کنید.بچه‌ها از توضیحات بیش از حد متنفرند.”جای هسته میوه توی سطل آشغاله” بجای “این چه وضعیه همه آشغال‌ها رو ریختی روی زمین ”
کوتاه ولی مفید و کارآمد.
۴٫در مورد احساسات خود به آن‌ها بگویید. ولی در مورد شخصیت و عملکرد آن‌ها حرفی نزنید.

”وقتی در اتاق را باز می‌گذاری مگس میاد و این منو ناراحت می کنه” بجای “باز درو باز گذاشتی آخه تو چرا این قدر حواس‌پرتی”
۵٫گاهی خواسته‌هایتان را به صورت یادداشت‌های کوچک برای آن‌ها بیان کنید.

و حتما” مشاوره ای با مشاوران کودک و نوجوان داشته باشید

از اول ازدواج مشکلات مالی داشتیم

من یک مرد ۳۲ ساله هستم و همسرم ۳ سال از من کوچکتر است
من ۶ ساله به همسرم ازدواج کردم
از اول ازدواج مشکلات مالی داشتیم که با توکل به خدا و صبر همسرم حل شد
من در طول زندگی همواره سعی کردم در امورات زندگی به همسرم کمک کنم
از قبیل ظرف شستن، جارو کشیدن، آشپزی (بعلت علاقه) و … کلاً کارهای منزل که عرفاً خانمها انجام میدن
الان یکساله که همسرم کارهایی که من به عنوان کمک برای ایشون انجام می دادم به عنوان وظیفه ذاتی بهم یادآوری می کنه
بطوریکه من ساعت ۴ از سرکار میام ایشون توقع دارن من براشون کارهای خونه را هم کمک کنم
البته باز هم من بعلت علاقه به همسر و زندگیم تا حد توان انجام میدم ولی احساس میکنم لطف زیادم به وظیفه و تکلیف تبدیل شده و به من امرونهی میکنه که برام سخته
خواستم راهنمایی بگیرم که چطور برخورد کنم
تشکر

پاسخ
جابه جایی نقش زن و شوهر افتی برای زندگی است .

شما نیت درستی داشته اید ولی به دلیل علاقه بیش از حد وظیفه کارهای معمول را انجام داده اید در این مواقع لطف تبدیل به وظیفه می شود.

اگر از این وضعیت رنج می برید مهم ترین کار مطرح کردن با همسرتان است به گونه ای که کدورتی پیش نیاید .
در وهله بعد کم کم وظایفی که همیشه انجام می دادید را کمتر کنید زیرا شما خودتان به دلیل علاقه انجام میدادید .کنار کشیدن یک باره منجر به سوء تفاهم می شود
و در اخر اینکه به خاطر داشته باشید زن و شوهر درست است که همیشه باید همراه هم باشند ولی نقش شما اگر بیش از حد حمایتگر باشد برای همسرتان بیشتر پدرگونه می شود که این به لحاظ روابطی کاملا اشتباه است

دوست همسرم رو دوست داشتم

باسلام و خسته نباشید من ۲۹سالمه که الان نزدیکه چهارساله ازدواج کردم همسرم را دوست دارم چون قبل اشنایی باهمسرم با همکلاسی همسرم دوست بودم ک دختر خیلی خوب و وفاداری بود.

خیلی خیلی منو دوست داشت طوری ک من اگه سردرد میشدم تب میکرد ک متاسفانه عشق بیش از حدش باعث شد ازش زده بشم وموقعی به طور اتفاقی یبار با دوستش ک الان همسرمه دیدمش عاشق دوستش شدم و بهش گفتم ک عاشقش شدم طوری ک دنیا روسرش خراب شد.

بالاخره بااسرار من رابطمون قطع وازش خواستم منو به دوستش برسونه وبا اینکه عاشقم بود اینکارو کرد ورفت وجوری ک من خبرشو گرفتم ضربه بدی خورد طوری ک ازم هفتم درسش رو رها کرد وانصراف داد و رفت شهرش خیلی عذاب وجدان گرفتم همش فکرم شده بود اون.

جوری ک الانم تو فکرشم خیلی پشیمونم اما از طرفی هم به همسرم وابسته ام خیلی منو عذاب داد اصلا به حرفم گوش نمیده از روز اول تا چند وقت پیش مدام بهش میگم اینکارو نکن اونکارو بکن لجبازو معروره احساس پشیمونی میکنم اصلا به خاسته هام احترام نمیزاره بهم میگه وظیفه تو کار کردن و تین منو ازار میده جدیدا یکم بهتر شده بحث نمیکنیم.

ولی همون عادتش و داره بی احترامی و اعتنایی به خواسته هام الان یه بچه پسر دوست داشتنی داریم ولی همسرم سردمزاجه بخدا پشیمونم یا نه رو نمیدونم نمیدونم باید چکار کنم از اون طرف فکرم رو اون دختره ای ک عاشقم بوده کمکم کنین تصمیم درست بگیرم ممنون

پاسخ

اینکه بعد از چهارسال و زندگی مشترک و دیدن سرد مزاجی همسر و اخلاقیاتی که مد نظر شما نیست .

شما رو به یاد دوست قبلیتون انداخته و نیاید خودتون رو گول بزنید .

شما حس دوست داشتنی که قبلا داشتید همراه با عذاب وجدان رو دارید منتهی زمانی این مساله بارز شده که شما ۴ سال از زندگیتون گذشته و از اون عشق اولیه و احساس کم شده و اکنون منطق بیشتر غلبه داره .

برای تصمیم گیری بهتر است به روانشناس حضوری مراجعه کنید.

و بهتر است با وجود فرزند تلاش کنید با جلسات مشاوره که هر دو نفر حضور داشته باشید مشکلاتتون رو بررسی کنید و راهکارها رو اجرا کنید
موفق باشید

تمام چیزایی که به خاستگارم میگم رو به خونوادش میگه

سلام.من ۲۲سالمه و الان حدود دوماهه یک آقایی میان خواستگاری البته نحوه آشنایی کاملا سنتی و اینکه خونوادهامون به طور دقیقی از هم شناخت دارن ولی از اون آقا پسر و هم اینکه خب اوناهم از من شناخت ندارن.تو این دوماه قرار شد ما رفت و آمد کنیم ک چیزی ک من متوجه شدم این بود بیشتر حرفایی ک ما باهم میزنیمو ایشون ب خونوادشون میگن درصورتی ک من چیزایی ک احساس میکنم خونوادم باید بدونن فقط میگم .

البته ایشون قبلا نامزد داشتن و بعد چندماه به اختلاف خوردن و به خاطر همینم احساس میکنم وسواس پیداکردن.

از دلایل جدایی شون ک پرسیدم بیشتر گفتن از لحاظ مالی به اختلاف خوردن.

من میترسم توی زندگی هم ایشون همه حرفاشونو برن و به خونوادشون بگن یا اینکه احساس میکنم خونوادشون خیلی بهشون مسلطن.

این جریانو چ شکلی بفهمم؟یا اینکه توی خونواده فوق العاده مذهبی بزرگ شدن درصورتی ک من تو یه خونواده معمولی بودم.

ب نظرتون با چیزایی ک گفتم این ازدواج شدنیه یا نه؟

پاسخ

تا دوره ای رو در حدود مثلا” نه ماه برای معاشرت و مراوده نگذرونید خانواده ها و به تبع ان شما بیشتر آشنا نخواهید شد
پس نمیتونید اعتماد کنید و همین سوالات تمام ذهن شمارو پر خواهد کرد
پس همه معیارهای خودتون رو در نظر بگیرید همین اختلاف که در سطح اعتقادات وجود داره و ذهن شمارو مشغول کرده میتونه یکی از دلایل باشه

هروقت نیاز جنسی دارم همسرم به بهانه ای امتناع میکنه

از این زندگی بخدا بریدم هروقت نیاز جنسی دارم همسرم به بهانه ای امتناع میکنه یامیگه مگه هرروز باس سکس کنی من پس چرا ازدواج کردم رودلم مونده یبار نیامد بهم بگه میخاهی یانه اخه چه زنیه ک من دارم قرصی شد ما زدستش متادون میخورم ک شهوتم بخابه گناه من چیه

پاسخ

باسلام گاهی ترس از رابطه جنسی وجودداده و دلیلش نوع ارتباطه قبلی بوده .

ازجایی که مادرجامعه ای هستیم که دراین باره زوجین خیلی صحبت نمی کنندو مخصوصا خانم ها تمایلی برای بیان رابطه دلخواهوندارند.

باید ایشون رو درک کنید و باهم به سکس تراپ مراجعه کنید.والبته قبلا پاسخ داده بودم

همسرم وابستگی شدیدی به مادرش داره

دوساله ازدواج کردیم و درحال حاضر فرزندی در راه داریم.

همسرم از اول ازدواج وابستگیه شدیدی نسبت به مادرشون داشتن و الان خیلی شدید تر شده.

طوری که ازمن تو این شرایط بارداری میخان که یا برم خونه مامانشون بمونم.یا اجازه بدم ایشون برن پیش مامانشون بخابن که تنها نباشه.
راستش من اصلا نظر مثبتی درمورد این قضیه ندارم.

ولی ایشون همچنان اصرار میکنه و فکر میکنه نظرش درسته و منم بعنوان زن موظفم کاری که ایشون میخادو انجام بدم.
درحاله حاضر دکتر بهم استراحت داده .

ولی از نظر روحی داغونم.از یه طرف همسرم میخاد که به فکر مادرش باشع و من و بچش هیچی.
چندباری به جدایی فکر کردم .

دیگه کم آوردم
لطفا کمکم کنید.

پاسخ

وابستگی یکی از همسران به خانواده خود دو حالت می‌تواند داشته باشد.

در حالت اول فردی که به خانواده‌اش وابسته است تنها در مواردی خاص، برای حل مشکل‌ها و اختلاف‌ها به سراغ خانواده می‌رود و به تصمیم و گفته آنها عمل می‌کند اما در حالت دوم خانواده برای فرد حکم سایه را دارد؛ خانواده‌اش در زندگی جدید او حضور و نقش پررنگی دارند.

در تمامی تصمیماتی که قرار است بگیرد خانواده‌اش نیز حضور دارند.

این فرد بعد از جدا شدن از خانواده خود و تشکیل یک زندگی جدید نتوانسته‌ است از لحاظ روانی و عاطفی از پدر و مادر خود جدا شود.

در این وابستگی‌های بیش از حد، خانواده هم به خود اجازه می‌دهند در کوچک‌ترین مسائل مربوط دختر و یا پسرشان دخالت کنند. اغلب حالت دوم است که مشکل‌ساز می‌شود.

سنتی هستید یا مدرن؟

در خانواده‌های امروزی عملکرد همسران با گذشته متفاوت است.

زنان تنها مسوولیت کار در خانه و بزرگ‌کردن بچه‌ها را ندارند و مردان نیز تنها نان‌آور صرف نیستند.

زنان علاوه بر نقش‌شان در خانه شاغل نیز هستند و مردان نیز مسوولیت‌هایی را در خانه به گردن می‌گیرند. نمونه‌ای که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد یکی از نمونه‌هایی است که تفاوت بین زندگی مدرن و سنتی می‌تواند مشکل‌ساز باشد.

در حالتی دیگر اگر مرد در این حد به خانواده‌اش وابسته باشد که از آنها حمایت فکری و کاری بگیرد مشکلی پیش نخواهد آمد اما اگر این وابستگی منجر به این شود که الگوهای سنتی خانواده خودش را وارد زندگی مدرن امروزی کند، مثلا حاضر نباشد در کارهای خانه به همسرش کمکی کند، بدون شک عوارضی برای خانواده جدید به وجود خواهد آمد.

در شرایط تغییر یافته امروز اگر این وابستگی سبب شود که خانواده بخواهند تجارب گذشته را در شرایط کنونی به فرزندشان تحمیل کنند در نهایت مشکلات زیادی برای خانواده تازه تاسیس ایجاد می‌شود.
گاهی وجود بزرگ‌ترها به جای پیوستگی، باعث اختلاف و گسستگی بین زوج‌های جوان می‌شود.

تجربه گذشتگان اغلب حامل پیام‌های ارزشمند است اما باید توجه کنیم در زندگی در حال تغییر امروزی باید با شتاب بیشتری اطلاعات را برای پیشرفت زندگی کسب کنیم.

اگر همسرتان وابسته است…
در صورتی که همسر شما به خانواده خود وابستگی زیادی دارد می‌توانید از راهکارهای زیر برای کاهش این وابستگی کمک بگیرید:
۱- همسرتان را متوجه این موضوع کنید که دخالت‌های خانواده‌اش سبب بروز اختلاف و فاصله بین شما شده است. به آرامی و با احترام با او صحبت کنید، شما یک زوج هستید پس او را متقاعد کنید؛ به او بگویید پدر و مادرش مشاورهای خوبی هستند و شما می‌توانید از آنها راهنمایی بگیرید اما در نهایت باید با هم‌فکری یکدیگر تصمیم نهایی را بگیرید.
۲- در زمان گفت‌وگو با همسرتان پیش‌داوری نکنید؛ به مواردی که اتفاق افتاده و به صورت تجربی پیش آمده اشاره کنید و روی موارد موجود اظهار نظر کنید. برای او مثال بزنید که با توصیه‌های خانواده‌اش چه نتایج تلخ و غم‌انگیزی برایتان حاصل شده است و اگر دخالت خانواده او نبود این مشکلات پیش نمی‌آمد.
۳- او را متهم نکنید تنها آثار کارش را به او گوشزد کنید.
۴- با همسرتان ارتباط صمیمی‌تری داشته باشید تا او شما را محرم بداند و احساس نزدیکی بیشتری با شما بکند. با او صحبت کنید تا او نیز تشویق شود حرف‌هایش را به شما بزند

دل کندن از خانه پدری

در صورتی که همسرتان به این نتیجه رسید که وابستگی بیش از حد او برای زندگیتان مشکل‌ساز شده است و خواست در رفتار خود تجدید نظر کند باید در درجه اول با هم به یک تفاهم اولیه برسید.

تفاهم را به صورت گفتاری و بعد در عمل ایجاد کنید.

با موارد کوچک شروع کنید و استقلال خود را به خانواده نشان دهید.

با استقلال حاصل شده رابطه شما نیز محکم‌تر خواهد شد.

در واقع حالا نوبت به عمل رسیده است؛ حرف‌هایی را که با هم زده‌اید در عمل پیاده کنید.

با هوشیاری برنامه‌ریزی کنید. برای مثال زمانی که یکی از اعضای خانواده همسرتان در کاری مداخله کرد بگویید: «حتما به این موضوع نیز فکر می کنیم.» به این ترتیب خانواده او نیز از شما دلگیر نخواهند شد. خانواده‌ها با دیدن خوشبختی و سعادتمندی شما شکایتی نخواهند داشت.

در این حالت عزت نفس، رشد و استقلال در شما و همسرتان تثبیت می‌شود.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید

۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

هر چی بیشتر درس می خونم نتیجه کمتری می گیرم

با عرض سلام و خسته نباشید من دانشجو هستم و به مشکلی برخورد کردم من هر چی بیشتر درس میخونم نتیجه‌ی کمتری میبینم و این موضوع به شدت روی من تاثیر بد گذاشته خواهش میکنم کمکم کنید.

من واقعا دارم عذاب میبینم قبل امتحان اصلا نمیتونم درست بخوابم همش خواب امتحان و اساتید رو میبینم ازتون میخوام کمکم کنید چکار کنم؟؟؟؟
ممنون از همکاریتون

پاسخ

ممکنه مساله ای باعث عدم تمرکز شما شده و ممکن است البته
نوع مطالعه شما نامناسب باشد و بهتر است با مراجعه حضوری بررسی شود .

می توانید از مراکز مشاوره دانشگاه استفاده کنید .

به هر حال درگیری ها ی ذهنی ، مسائل خانوادگی و یا هر مسئله ای که به تازگی اتفاق افتاده می تواند مانعی برای یادگیری مناسب باشد البته داشتن اضطراب سطح بالا نیز می تواند مساله ساز باشد
موفق باشید

آدرس یک مرکز مشاوره

ممنون ممکنه آدرس یک مرکز مشاوره رو بهم بدید؟

پاسخ

در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

پسرم دختری را می خواهد که سیزده سال از خودش بزرگ تر است

سلام پسر من ۲۶ ساله دارد و دارای شرایط خوب برای ازدواج. میخواهد با دختری ازدواج کند که تقریبا ۱۳ سال از خودش بزرگتر است
واقعا علت این نوع علاقه ها کجاست ؟

پاسخ

سلام با توجه به این که اختلاف سنیتون زیاده ممکنه بعد ها دچار مشکلات جدی بشید باید حتما با یک مشاور مشورت کنید

دوست عزیز توجه داشته باشید ؛در فرهنگ کشور ما ازدواج با دختر جوان تر، ارزش محسوب می شود.

به عنوان مثال چه اشعار محلی ای که برای ازدواج با دختر کم و سن و سال وجود دارد.

در تمام فرهنگ های قومی و محلی ما ازدواج با دختر کوچکتر است که مطلوب محسوب می شود.
گسترش سریال های ماهواره ای و برخی فیلم ها و سریال های داخلی که در آنها ازدواج با دختران بزرگتر تبلیغ می شود یکی از دلایل افزایش این نوع ازدواج ها در سطح جامعه است.

از سوی دیگر مشکلات مالی و تورمی که در این دوره و زمانه گریبان مردم را گرفته باعث می شود که پسران در سنین پایین توانایی تقبل مالی یک زندگی مشترک را نداشته باشند و به همین دلیل تصمیم بگیرند با دختری ازدواج کنند که از خودشان مسن تر است اما در عوض دارای شغل و درآمد دارد و می تواند هزینه هالی زندگی را به دوش بکشد.

شاید این روزها تعداد این ازدواجها انقدر زیاد هم نباشد اما همین تعداد هم آسیب زا است.

بگذارید یک مثال برایتان بزنم. زمانی که یک پسر با دختری بزرگتر از خودش ازدواج می کند کافی است یکی از اقوام یا دوستان به این تازه داماد بگوید که نتوانستی با یک دختر جوان ازدواج کنی و مجبور شدی یک پیر دختر را برای زندگی مشترک انتخاب کنی.

این حرفها است که تاثیرات مخرب بسیاری بر مردانی می گذارد که با دختران بزرگتر از خود ازدواج کرده اند، و در نهایت به اختلاف و طلاق ختم می شود.
ما باید شرایط ازدواج در سن مناسب را برای دختران و پسران مهیا کنیم.

به عنوان مثال با توجه به گرانی های اخیر جهیزیه یکی از مشکلات بزرگ بر سر راه ازدواج دختران است. در این دوره، کدام خانواده ای دارد که ۳۰ یا ۴۰ میلیون هزینه خرید جهیزیه برای دخترش کند؟

این هزینه ها باید کاهش پیدا کند. با ۵ میلیونی که برای ازدواج دختر و پسر جوان می دهند چگونه می شود زندگی مشترک را آغاز کرد.

دولت باید تمهیداتی بیندیشد که ازدواج را برای دختران و پسران جوان اسانتر شود.

وقتی آمارها می گویند که بیش از ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار جوان بیکار در سن اشتغال در کشور داریم یعنی معضل ازدواج. اثرات این مسئله باعث می شود که دختران نتوانند در سن ۱۸ تا ۲۵ سال و پسران در سن ۲۳ تا ۲۷ سالگی ازدواج کنند و میانگین سن ازدواج بالا می رود و در نتیجه اش هم پسران مجبور می شوند با دختران بزرگ تر از خودشان که توانایی مالی دارند ازدواج کنند.

علاقه و عشق وقتی به وجود می اید یعنی افراد بیشتر از قلبشان فرمان می گیرند و عقل نقش چندانی ندارد به همین دلیل فرد فقط دنبال ان است که به فرد مورد علاقه تحت هر شرایطی برسد و جوانب و مسائل جانبی را در نظر نمی گیرد بهتر است به جای بحص و جدل که قطعا باعث عصبانیت فرزندتان و هر اقدام غیر قابل پیش بینی می شود به او اجازه بدهید دلایل را کاملا مطرح کند و بخواهید به به مشاوره پیش از ازدواج برای بررسی شرایط رجوع کند .

و اجازه بدید یک فرد سوم که موضع خنثی دارد و متخصص است مسئله را ریشه یابی کند و اگر تشخیص داد که این دو نفر نمی توانند شرایط زندگی در کنار هم را داشته باشند از زبان یک فرد متخص متوجه شوند و نسبت به شما سوگسری پیدا نکنند .

بهتر است با فرزند خود دوست باشید در وهله اول و احیانا اگر هم مایل بودید که با او صحبت کنید در این باره و دلایل خودتون رو بگید در فضای کاملا منطقی و غیر قضاوتی مطرح شود
تا فرزند شما پذیرا باشد
موفق باشید

با هم جنس خودم صمیمی نمی شم اما با دخترا زود دوست می شم

سلام. ایلیا هستم۱۸سالمه. از بچگی با بقیه پسرا فرق داشتم.

نمیتونستم با مردها ارتباط برقرارکنم.اصلا با پسرای هم سن خودم نمیتونستم بازی کنم.در عوض با دخترا خیلی زود صمیمی میشدم.همیشه لباسای خواهرمو میپوشیدم.

وقتی به سن بلوغ رسیدم متوجه شدم به دخترا میل جنسیندارم .

از لحاظ عاطفی وجنسی دوست داشتم با یه پسر باشم.الان حدود ۹ماه هستش که فهمیدم ترنسکشوال چی هست.

واحساس میکنم که ترنسکشوال هستم وتصمیم گرفتم تغییر جنس بدم ولی نمیدونم چطور باخانوادم در میون بذارم.لطفا راهنمایی کنید.مرسی

پاسخ

با سلام افرادی که ممکنه رفتارهای جنس مخالف خود را تقلید کنند و ترنس باشند شرایط ویژه ای دارند که صرف اینکه به لحاظ روحی و روانی دوست دارند جای جنس مخالف باشند در پوشش آرایش مو و صحبت کردن و …مثل جنس مخالف هستند گاهی به لحاظ جنسی هم مشکلاتی دارند که با جراحی به سمت یک جنس می روند و زندگی را شروع می کنند .

در مورد شما اگر اعضای تناسلی مردانه و سالمی دارید و در این سن تن صدا حالت و فرم بدن و سایر مسائل کاملا مردانه است باید برای تغییر جنسیت زیر نظر روانشناس باشید از معایب این مسئله مطلع شوید .

و اینکه ممکنه به لحاظ روحی و روانی و رفتا های اجتماعی و تعاملات و دید مردم چه مشکلاتی اتفاق بیفتد و شما چقدر پذیرا هستید حتی جلب رضایت خانواده وقتی تقریبا این اطمینان حاصل شد که نمی توانید با این روند ادامه زندگی طبیعی را داشته باشید و در ازدواج و غیره به مشکل بر می خورید .

در هر صورت باید حضوری مراجه فرمایید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
موفق باشید

 با شماره شده تماس بگیرید تا روانپزشکی نزدیک محل سکونت شما معرفی کنند امیدوارم موفق و سلامت باشد و مشکلات به زودی مرتفع شود.

در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
موفق باشید

بعد از ۱۴ سال زنم عاشق یک مرد دیگه شده

سلام،من چهارده ساله که ازدواج کردم والان زنم عاشق یک مرد دیگه شده چیکار کنم؟

پاسخ

این مساله از چه زمانی مطرح شده ؟روابط شما با همسرتون چگونه است ؟بهتره حتما به مشاوره مراجعه کنید .
اگر فکر می کنید راهی دارد و ایشون رو می ود منصرف کرد و البته خودتون هم مایلید با این شرایط با ایشون زندگی کنید .در هر حال هر خیانتی صرف نظر از خود مساله فقط به فرد مربوط نمی شود بلکه طرف مقابل به عنوان همسر هم نقش مهمی دارد .
بهتره توضیح بهتر برای کمک به مساله بنویسید و باید دید چه چیزی باعث این مساله شده است ؟با مراجعه حضوری بهتر شرایط بررسی می شود
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴
موفق باشید

دختر هفت سالم خیلی حساسه و زود رنج

سلام دختر هفت ساله من دختر خیلی حساسیه الان که مدرسه تو مدرسه اگه معلم سر بقیه داد میزنه یا دعوا میکنه دخترم ناراحتو پریشون میشه میگم مگه تورو دعوا میکنه میگه نه ولی من ناراحت میشم.

الان با اکراه مدرسه میره و میگه معلمو دوست ندارم چه راهکاری میدین که از این حساس بودنش کم بشه ممنون اگه راهنمایی کنید

پاسخ

با سلام مادر گرامی در هر سنی بچه ها حساسیت های خاص خودشان را دارند اگر فرزند شما تک فرزند باشد به لحاظ عاطفی و ..تامین شده باشد پذیرش شرایطی که با عده ای در یک مکان قرار بگیرید و توجه تقسیم شود را ندارد.

و خب طبیعی است که نسبت به رفتارها نسبت به دیگران هم او حساس می شود و و فکر می کنید مساله مربوط به او می شود.

و خوب نمی تواند شرایط را بپذیرد ممکن است علت عدم علاقه به معلم هم همین مساله باشد که باز غیر طبیعی نیست .

در هر حال امیدوارم مشکل برطرف شود.و بهتر اس روانشناس کودک فرزند شما را ببیند.

نگران نباشید خیلی از حساسیت ها با بالارفتن سن و رشد عقلی بر طرف می شود.

در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵
موفق باشید

شش ساله ازدواج کردم حتی یک بارم ارضا نشدم

سلام.من ۶ سال ازدواج کردم الان ۳۱ سالمه ولی تو این ۶ سال حتی یه بار هم ارضا نشدم.

اینقد این مسئله تکرار شده که دیگه نسبت به شوهرم سرد شدم و اصلا حسی بهش ندارم حتی تحریک هم نمی شم .باید کجا مراجعه کنم ؟

من نیاز دارم و نمی خوام گناهی تو زندگی مرتکب بشم باید چیکار کنم

پاسخ
بهتراست حتما به سکس تراپ مراجعه کنید این مهم است که بدانیم شما با این شرایط ایا با همسرتون صحبت کردید ایا در مورد عدم ارضا و نداشتن رضایت درورابط زناشویی صحبت کردید.

به هر حال زن و مرد در این مورد و اینکه چه چیزی برایشان اهمیت دارد و از چه نوع رابطه ای لذت می برند باید با هم صحبت کنند .

اگر همسر شما مشکلاتی داشته باشد خوب با دارو و یا درمان روانشناختی مرتفع می شود و در مورد شما هم همین طور نباید اجازه می دادید این جریان ۶ سال ادامه داشته باشد.

چون رابطه جنسی جنبه مهمی از زندگی زناشویی که خود باعث رضایت از زندگی و روابط عاطفی مداوم زوجین می شود.

در هر حال امیدوارم با مراجعه رفع شود و مشکل خاصی وجود نداشته باشد و صرفا عدم اگاهی و نداشتن اموزش باعث این مساله شده باشد
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵
موفق باشید

علت های مردان سرد مزاج چیست؟

سردمزاجی اصطلاح عامیانه‌ای است که در میان مردم برای مردان یا زنانی که دچار کاهش یا فقدان میل جنسی هستند، به کار می‌رود.

سردمزاجی یا کاهش میل جنسی مفهومی علمی دارد و نمی‌توان به راحتی به هر کسی گفت سردمزاج. باید شرح‌حال درستی از فرد گرفته شود تا منظورش از به کار بردن این کلمه مشخص شود.

هرگاه مردی که بیشتر از ۲۰ سال سن دارد، ازدواج کند و فاصله بین دو رابطه زناشویی‌اش ۱۰ روز یا بیشتر باشد، به او سردمزاج گفته می‌شود.

میل جنسی رابطه مستقیم با سن انسان‌ها دارد و این میل در هر ۲ جنس با افزایش سن کاهش می‌یابد ولی شدت کاهش متفاوت است.

اگرتناسب نسبی در نیازها و تمایلات جنسی هر دو نفر وجود داشته باشد مشکلی نیست مشکل وقتی است که یکی از طرفین هر روز تمایل به برقراری رابطه زناشویی داشته باشد و دیگری هر ماه!

اینجاست که موضوع سردمزاجی یا همان کاهش میل جنسی مطرح می‌شود.

سردمزاجی ۲ نوع است؛ اولیه که از همان روزهای نخستین بعد از ازدواج، مرد مایل به برقراری روابط زناشویی با فاصله زیاد است و سردمزاجی ثانویه. در این نوع مرد از ابتدا چنین مشکلی نداشته و بعدها دچار کاهش میل جنسی شده است.

کاهش میل جنسی ممکن است خفیف، متوسط یا شدید باشد. در نوع شدید ممکن است مرد ماه‌ها یا اصلا تمایلی به برقراری رابطه زناشویی نداشته باشد.

سردمزاجی در آقایان خیلی زودتر آشکار می‌شود، در حالی که در زنان به‌خصوص در مراحل خفیف معمولا پنهان باقی می‌ماند.

عواملی مانند مشاغل نامناسب، مشغله فکری زیاد، مشکلات زندگی، افسردگی و اضطراب و اختلال در رابطه عاطفی با همسر از مشکلاتی هستند که به روان مرد صدمه می‌زنند و می‌توانند باعث کاهش میل جنسی او شوند. از موارد مهمی که روی میل جنسی تاثیر می‌گذارد، کاهش هورمون مردانه است.

هورمون مردانه در سنین بالا به‌تدریج کاهش می‌یابد و متعاقب آن میل جنسی کمتر می‌شود ولی گاهی در افراد جوان یا میانسالان روند کاهش این هورمون سریع است و مشکل‌هایی را برای مرد پدید می‌آورد.

مردانی که کاهش میل جنسی تدریجی دارند، بهتر است سطح هورمونشان به روش آزمایشگاهی اندازه گرفته شود. یکی دیگر از مواردی که باعث کاهش میل جنسی مردان می‌شود، مصرف داروهای اعصاب است.

این داروها فقط باید به وسیله پزشک تجویز شوند. در صورتی که بیماران با مصرف دارو دچار سردمزاجی شدند، باید موضوع را به پزشک اطلاع دهند و هرگز نباید خودسرانه اقدام به ترک دارو یا تغییر دوز آن کنند.

منبع: com.مرکزمشاوره


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

73 نظرات

  • خانم خونه , اکتبر 30, 2013 @ 12:35 ق.ظ

    ممنون از سایت خوبتون و پاسخ دهی به موقعتون

  • عبدالله , اکتبر 30, 2013 @ 12:36 ق.ظ

    برای رزرو وقت باید چیکار کنم؟
    آدرس دقیق این مراکز کجا هستند

    • دکتر منصوره ناصحی , اکتبر 30, 2013 @ 12:37 ق.ظ

      تماس جهت مشاوره تلفنی و یا رزرو برای مشاوره حضوری در تهران یا شهرستان ها:
      ساعات تماس:۹ صبح الی ۹ شب
      ۰۲۱۴۴۰۳۴۴۹۰

  • omid , دسامبر 14, 2013 @ 8:53 ب.ظ

    سلام من عاشق دختری شده ام که قبلا عقد کرده اما نمیدونم چطوری باید این مساله رو به خانوادهخ ام بگم؟ من خودم با این موضوع هیچ مشکلی ندارم. ما خیلی به همدیگه وابسته شدیم لطفا یه راهی پیش پامون بذارین
    ممنون

    • دکتر افتخار حمیدی , دسامبر 15, 2013 @ 11:19 ب.ظ

      سلام
      شما در ابتدا باید درباره علل محقق نشدن ازدواج قبلی تحقیق کرده و مطمئن شوید سپس راستش را به خانواده بگویید و همچنین دلیلی که برای عدم ازدواج وحود داشته است
      اگر مشکلی نباشد آنان راضی خواهند شد

  • هادی , فوریه 3, 2014 @ 7:17 ق.ظ

    سلام چطورمیتونم حضوری حرفاموبزنم ادرس کجاست یامیشه یانمیشه؟

    • Anonymous , فوریه 3, 2014 @ 10:35 ق.ظ

      میتونید حضوری صحبت کنید ولی باید با دفتر مرکزی تماس بگیرید و از آدرس ها مطلع شوید شماره ها در صفحه مربوط به تماس موجود می باشد

  • مونا , سپتامبر 27, 2014 @ 5:49 ب.ظ

    با عرض سلام من امسال کنکور دارم و میخواستم ببینم برای برنامه ریزی و مشاوره میتونید کمکم کنید

    • Anonymous , سپتامبر 29, 2014 @ 9:32 ق.ظ

      مونا جان برای کنکور باید برنامه ریزی خوب و دقیقی داشته باشید …
      درحال حاضر مراکز و کانون های اموزشی خوبی فعال هستن که میتونید با شرکت در برنامه های آموزشی و تست زنی از برنامه ریزی هاشون استفاده کنید … چون قوانین اموزشی درتغییره و بهتره با این مراکز همیشه در ارتباط باشید

  • مهسا , اکتبر 5, 2014 @ 5:14 ب.ظ

    سلام شما مشاوره تحصیلی هم میکنید؟؟

    • Anonymous , اکتبر 5, 2014 @ 6:47 ب.ظ

      دوست عزیز در مورد مشاوره تحصیلی اساتید فن میتونن با توجه به قوانین و راه و روشهایی که موجوده به شما کمک بکنن … البته برای اینکار بیشتر جنبه پشتیبان رو داره و وقتی شما در این حالت یک پشتیبان دارید یک جور احساس دلگرمی خواهید داشت … پس بهتره براساس متدهای روز به پیش برید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی انجام بدید …
      ۰۲۱ – ۲۲۳۵۴۲۸۲

  • مهسا , اکتبر 5, 2014 @ 5:15 ب.ظ

    من برای تمرکز نیاز به راهنمایی دارم

    • Anonymous , اکتبر 5, 2014 @ 6:50 ب.ظ

      استراتژی های سری مطالعه

      تمرکز هنگام مطالعه

      تمرکز: توانایی هدایت کردن فکر

      هنر یا تمرین تمرکز،
      مهم نیست که زیست شناسی می خوانید و یا منچ بازی می کنید،
      فقط باید روی کاری که انجام می دهید متمرکز شده و از حواس پرتی جلوگیری کنید.
      همه ما در مواقعی توانایی متمرکز شدن کامل را داریم، به مواقعی فکر کنید که مثلا در هنگام بازی که از آن لذت می بردید باخته اید و یا غرق یک فیلم، مسابقه یا موسیقی بوده اید. در آن هنگام به موضوع تمرکز کامل داشته اید و یا به اصطلاح غرق آن موضوع شده بودید.
      اما در مواقع دیگر،
      فکر شما دائم از یک موضوع به موضوع دیگر می پرد.
      نگرانی های فکری شما حواستان را پرت می کند.
      قبل از اینکه متوجه شوید می بینید که حواستان به یک موضوع خارجی منعطف شده است.
      مطالبی که مطالعه می کنید کسل کننده، سخت و یا شما هیچ علاقه ای به آن ندارید.
      نکاتی که در این نوشته مطرح می شود می توانند برای رفع این مشکلات به شما کمک کند که شامل موارد زیر می شود:…

      چیزهایی که در هنگام مطالعه می توانید کنترل کنید.
      تمرینهایی برای تقویت تمرکز.
      چیزهایی که در هنگام مطالعه می توانید کنترل کنید:
      “من اینجا مطالعه می کنم”
      یک مکان، صندلی، میز و محیط مخصوص به مطالعه داشته باشید.
      تلفن و موبایل را از خود دور کنید.
      با خودتان تعهد کنید(حتی امضا کنید) که حواستان پرت نمی شود.
      اگر دوست دارید در هنگام مطالعه موزیک گوش کنید، اشکالی ندارد، اما فقط تا هنگامی که باعث حواس پرتی شما نشود.(مطالعات در مورد مفید بودن یا نبودن موسیقی در هنگام مطالعه تاکنون بی نتیجه بوده است)
      مطالعه را به یک عادت تبدیل کرده و به یک برنامه موثر مطالعه پایبند باشید.
      مطالعه تان را با سطح انرژی درونی تان (روزانه، شبانه) تطبیق دهید.
      راهنمای ما در مورد برنامه ریزی و تعیین اهداف را مطالعه کنید.

      ***متمرکز شدن
      قبل از شروع به مطالعه چند دقیقه وقت را به تعیین اهداف و آنچه برای رسیدن به آن نیاز دارید اختصاص داده و به یک استراتژی کلی برای تحقق آن فکر کنید…

      ***مشوق ها
      اگر لازم بود برای انجام موفقیت آمیز کارتان یک تشویق در نظر بگیرید،
      مثلا تماس با دوستتان، خوردن چیزی و یا پیاده روی و گردش.
      برای پروژه های خاص مثل مرور جزوات ترم، پروژه های طراحی و غیره یک تشویق خاص در نظر بگیرید.
      موضوعات مطالعه را عوض کنید
      برای ایجاد تنوع در کار، موضوع مطالعه را هر یک یا دو ساعت عوض کنید.
      فعالیتهای مطالعه تان را تغییر دهید
      مطالعه تان را فعال تر کنید، هر چه در هنگام مطالعه فعال تر باشید مطالعه بهتری خواهید داشت.
      از خودتان بپرسید “چطوری می توانم در هنگام مطالعه فعال تر باشم؟” شاید مطالعه گروهی بهترین راه حل باشد؟ و یا سوال سازی در هنگام مطالعه؟
      اگر باید مطالب زیادی را مطالعه کنید روش SQ3R را امتحان کنید.
      از معلمتان در مورد شیوه های بهتر یادگیری سوال کنید. یک بار دیگر فراموش نکنید که هر چه در هنگام مطالعه فعال تر باشید، بهتر یاد می گیرید.
      وقت‌های استراحت منظم مناسب خودتان در نظر بگیرید
      موقع استراحت یک کار متفاوت انجام دهید، مثلا اگر نشسته بودید قدم بزنید و به یک مکان دیگر بروید.

      ***جایزه بدهید
      وقتی کاری را به اتمام رساندید به خودتان جایزه بدهید.

      ***تمرینهایی برای تقویت تمرکز
      پس از چند روز از انجام این تمرینات، باید نتایج آن قابل توجه باشد.
      اما مثل هر تمرین دیگری، بالا و پایین و سطح های مختلف دارد.
      این تمرینات برای سایر فعالیت های شما هم موثر خواهد بود.

      ***الان اینجا باش

      این روش ساده اما کلیدی بسیار موثر است.
      وقتی متوجه شدید فکرتان منحرف شده است، به خودتان بگویید

      “الان اینجا باش”
      و به آرامی توجه خودتان را به موضوعی که می خواهید برگردانید.

      به عنوان مثال:
      شما دارید مطالعه می کنید و ناگهان متوجه می شوید که حواس شما به سایر تکالیفتان، به یک خاطره و یا به این واقعیت که گرسنه هستید پرت می شود. در این هنگام به خود بگویید

      “الان اینجا باش”
      و به آرامی با نگاه کردن به سوالات، خلاصه برداری ها، نقشه‌های فکری، عناوین مطالب و غیره تمرکز خود را به موضوع مطالعه برگردانید و هر قدر که ممکن است آن را حفظ کنید.
      اگر دوباره فکرتان منحرف شد، با خود بگویید

      “الان اینجا باش”
      و به آرامی توجه خودتان را به موضوع برگردانید و این تمرین را مرتبا تکرار کنید، مطمئن باشید که جواب می دهد!
      سعی نکنید یک فکر خاص را از ذهنتان بیرون نگه دارید. مثلا همینطور که نشسته اید سعی کنید به هیچ وجه در مورد کلوچه فکر نکنید. در این هنگام در ذهن خود احتمالا این فکر تکرار می شود که “من نباید در مورد کلوچه فکر کنم، من نباید در مورد کلوچه فکر کنم…” و این باعث می شود تا این فکر برگردد.
      وقتی شما سعی می کنید که در مورد یک چیز خاص فکر نکنید باعث می شود تا آن فکر برگردد. بهتر است به جای این کار توجه خود را به موضوع اصلی منعطف کنید.
      شاید لازم باشد تا این تمرین را صدها بار در هفته انجام دهید. به تدریج شما متوجه می شوید که بازه های زمانی بین مواقعی که فکرتان منحرف می شود هر چند روز یکبار بیشتر و بیشتر می شود. به همین خاطر بردبار باشید و به این تمرین ادامه دهید. پس از مدتی نتیجه آن شما را شگفت زده خواهد کرد.
      سعی نکنید دائما در مورد پیشرفت خود قضاوت کنید. همین که تمرین را مرتبا انجام می دهید به این معنی است که در مسیر صحیح قرار گرفته اید و می توانید به خود بگویید که کار لازم را انجام داده اید. تمرینات برای اینکه نتیجه خود را نشان دهند به زمان احتیاج دارند و البته به دلیل اینکه ذهن هیچوقت وضعیت ثابتی ندارد، نتیجه تمرینات دچار افت و خیزهای زیادی می شود.

      ***زمان افکار و نگرانی‌ها
      تحقیقات ثابت کرده است که افرادی که برای خود زمان افکار و نگرانی ها تخصیص می دهند پس از چهار هفته ۳۵ درصد کمتر دچار نگرانی و حواس پرتی می شوند.
      یک زمان خاص روزانه برای فکر کردن در مورد نگرانی‌ها تخصیص دهید
      در مورد افکاری که دائما به فکر شما می‌آیند و مزاحم تمرکزتان در کارها می شوند فکر کنید.
      وقتی که متوجه یک فکر مزاحم می شوید
      به خودتان یادآوری کنید که یک زمان مخصوص برای فکر کردن در مورد آن دارید.
      بگذارید فکر مزاحم از شما دور شود

      شاید از روش “الان اینجا باش” استفاده کنید.
      به قرار خود برای زمان افکار و نگرانی‌ها عمل کنید
      تا در مورد مسائلی که فکر شما را مشغول می کند فکر کنید و نگران شوید.
      به عنوان مثال ساعت ۴٫۵ تا ۵ بعدازظهر را برای زمان افکار و نگرانی های خود تعیین کنید. حال در هر زمان دیگری از روز که نگران چیزی شدید و فکرتان منحرف شد، به خودتان یادآوری کنید که زمان مخصوصی برای آن نگرانی دارید. سپس بگذارید تا آن فکر در آن زمان از ذهنتان خارج شود و توجه خود را به موضوع اصلی برگردانید.

      ***اندازه‌گیری میزان حواس پرتی
      یک کارت کوچک با ابعاد حدودا ۱۲ x 7 سانتیمتر تهیه کنید. دو خط که کارت را به سه قسمت تقسیم کند در آن رسم کنید و هر یک از قسمتها را با نامهای “صبح”، “بعد از ظهر” و “شب” نامگذاری کنید.
      حال از این به بعد هر وقت که فکرتان از موضوع اصلی منحرف شد یک علامت در قسمت مربوطه در کارت بزنید. برای هر روز یک کارت مجزا در نظر بگیرید و آن را همیشه همراه خود داشته باشید. بعد از مدتی ملاحظه خواهید کرد که همینطور که با انجام تمرینات مهارتهای شما در تمرکز حواس بیشتر می شود، از تعداد علامت ها هم کاسته می شود.

      ***از انرژی درونی‌تان بهترین استفاده را ببرید
      چه مواقعی انرژی درونی شما در بالاترین حد است؟ در چه ساعاتی احساس می کنید سطح انرژی شما پایین است؟ سخت ترین درسهایتان را در ساعاتی که انرژی درونی تان بالاست مطالعه کنید. مثلا اگر احساس می کنید در ساعات اولیه شب بیشترین هوشیاری را دارید، مشکل ترین درسهایتان را در این ساعات مطالعه کرده و درسهای آسان تر را به ساعات بعدی موکول کنید…

      اکثر افراد درسهای مشکلشان را به آخرین ساعات که معمولا در آن خسته هستند موکول می کنند و همین امر باعث مشکل‌تر شدن ایجاد تمرکز می شود. اگر شما هم این عادت را دارید آنرا کلا برعکس کنید، درسهای مشکل در ساعات اوج انرژی و درسهای آسانتر و آنهایی که به آن علاقه دارید را به دیگر ساعات موکول کنید. انجام همین کار به تنهایی می تواند کمک بسیار موثری برای بهبود تمرکز شما باشد.

      ***تجسم تمرکز آور
      به عنوان یک تمرین قبل از اینکه مطالعه‌تان را شروع کنید به مواقعی که تمرکز کردن برای شما دشوار نیست فکر کنید. مهم نیست که چه موقعیتی را تجسم می کنید، فقط سعی کنید خود را در آن موقعیت ببینید و احساس کنید…

      با قرار دادن خود در آن موقعیت قبل از هر مطالعه، آن تجربه را دوباره بدست می‌آورید و سپس بهتر می توانید مطالعه خود را آغاز کنید.

  • زهرا , نوامبر 19, 2014 @ 11:21 ب.ظ

    شماره تلفن ندارین؟
    ممنون

    • Anonymous , نوامبر 20, 2014 @ 2:45 ب.ظ

      خانم زهرا میتونید با این شماره تماس بگیرید و مشاوره تلفنی انجام بدید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ولی در شهر خودتون میتونید با اداره بهزیستی شهرتون تماس بگیرید و آدرس و شماره های تماس مراکز معتبر مشاوره ای رو دریافت کنید

  • نظر , دسامبر 20, 2014 @ 10:17 ب.ظ

    سلام همسرم خیلی شکاک است وعصبی وپرخاشگر وهر مسئله کوچکی رابزرگ کرده اونقدر کش می دهد که کار به درگیری میرسد وبعد تهدید به خودکوشی میکند گاهی هم اگر قرص پیدا میکند می خورد دوفرزند دارم همسر دوم هست برای خودش وبچه هایم نگرانم راهنمایی بفرمایید متشکرم

    • Anonymous , دسامبر 21, 2014 @ 3:15 ب.ظ

      خب دوست عزیز در این مورد نباید دروغی هرچند ریز هم گفته بشه تا فکر و ذهنش تحریک بشه …از طرفی حریم خصوصی خودتون رو در مورد وسایلی مثل موبایل و… حفظ کنید …در مواقعی که آرامش دارید در این مورد صحبت کنید و بهترین راه حل رو هم میتونید از مشاوری متعهد متناسب با روحیات و اخلاق ایشون فرا بگیرید … به هرحال خیلی از موارد رو باید حضوری بررسی کنید تا نتیجه مطلوب حاصل بشه …

  • م.ج , ژانویه 8, 2015 @ 2:10 ب.ظ

    سلام…مدتهاست ک ازنوجوانی دغده ای این و داشتم ک راه و هدف واسه خودم پیداکنم….اما…نتونستم….شاید بزرگترین مشکل من اینه ک همه جای زندگیم گفتم نمیدونم چیکارکنم ون کجابرم چی بگم …و …از دوران دبیرستان این دغدغه برام مهمترشد..باهمه اینهارشته ریاضی رو انتخاب کردم و ادامه دادم…اما نمیدونستم تهش میخوام چیکاره بشم…متاسفانه برای کنکور تلاش زیادی نکردم…و رشته فیزیک دانشگاه ملی زاهدان قبول شدم ولی بانظرمشاوران این رشته رونرفتم…شاید سختترین روزای عمرم روزای انتخاب رشتم بود ک نمیدونستم میخوام چ رشته ای برم…هرچی فک میکردم بازم نمیدونستم….اما شاید بخاطرهمین مشکلاتی ک داشتم دوس داشتن برم رشته روانشناسی ک شاید بتونم ب خودمم کمک کنم…باوجود مخالفت خانواده درابتدا اما بالاخره رفتم….الان یک ترم خوندم اما چندوقتی بعداز گذروندن رشته روانشناسی دوباره پشیمون شدم…چون تصورم نسبت ب این رشته این نبود و چون رشته ریاضی بودم خوندن حفظیات برام سخت و اذیت کننده بود…و همش تو فکر رشته های مهندسی بودم…اما…بازم نمیدونستم چ رشته ای ….
    من در کل ب کارای هنری علافه دارم…عاشق عکاسیم و دتبال ادامه دادن این رشته دردانشگاه عستم ک فک کنم درشهر مازاهدان اصلا وحودنداشته باشه…موسیقی نویسندگی تعاتر وگرافیک هم دوس دارم وما بازهم امکان تحصیلش در زاهدان وجودنداره فک کنم….ولی بطورکلی ب معماری و آی تی هم فک میکنم..اما بازم نمیدونم اگر ب این رشته ها برم بازم مث روانشناسی پشیمون میشم یانه…
    این سردگمی داره منو دیوونه میکنه..
    میشه لطفا کمکم کنید…
    ممنون….

    • م.ج , ژانویه 9, 2015 @ 6:13 ب.ظ

      سلام…مم در ادامه حرفام بگم ک میشه گفت بزرگترین مشکل زندگینم همین تصمیم گرفتنه ک هیچوقت نتونستم تصمیم مطمعن بگیرم…نمیدونم چرا…اصن نمیفهمم باید چیکارکنم….آخرترمه…میشه سریعترکمکم کنید…ممنوون

      • Anonymous , ژانویه 10, 2015 @ 1:28 ق.ظ

        خب راهنمایی ما ربطی به آخر ترم نداره چون شما باید بتونید در زندگی خودتون خوب و منطقی فکر کنید و قاطع عمل کنید … به همین خاطر برای اینکه فکرتون رو از آشفتگی و پراکندگی رها کنید از نوشتن تصمیمات و حرفاتون بر روی کاغذ استفاده کنید … اینطوری با نوشتن میدونید که معایب و مزایای راهی که انتخاب کردید چی هست….

        برای امتحانات هم برنامه ریزی کنید روی کاغذ

    • Anonymous , ژانویه 10, 2015 @ 12:06 ق.ظ

      خب اولین علاقه ای که گفتید فکر کنم علاقه غالب شماست … برای رهایی از این همه وسواس و سردرگمی باید مشاوره تحصیلی کنید … مسلما” در این مورد میتونید از دانشگاه های استانهای همجوار استفاده کنید تا به علاقه و هدفتون برسید … در مورد هر رشته ای تحقیق کن تا با پیش زمینه ذهنی خوبی بهش وارد بشید …الان خیلی از داتنشگاهها رشته های خودشون رو به صورت مجازی ارائه میدن پس میتونید از این طریق هم وارد بشید

  • مامان , ژانویه 22, 2015 @ 2:38 ب.ظ

    سلام من مادر ی جفت دوقلوام که دخترو پسرن دو ساله هستن. پسرم فوقالعاده شره همه میگن بیش فعاله به نظرتون باید چکار کنم؟

    • Anonymous , ژانویه 22, 2015 @ 4:54 ب.ظ

      خب مادر عزیز در این دوران شما میتونید از مزایای مشاوران کودک در تربیت و آموزش فرزندتون استفاده کنید و نگران نباشید چون مشاوران کودک با رفتار درمانی راه درمان رو ارائه میکنن

  • النا , فوریه 4, 2015 @ 3:55 ق.ظ

    سلام من النادختر۲۰ساله ای هستم که بین دومساله ی عشق وخوشگلی گرفتارم من۲خواستگاردارم که یکیشون٢۶سالشه ولیسانس حسابداری داره ولی زیبایی نداره وملاک خانواده ی من زیبایی هست مدته٣ساله ماباهم اشناییم اماخانواده هادچارمشکل شدن ومانع ازازدواج وخواستگاردومم هم دانشگاهی من هستشکه زیباست ودوماه تفاوت سنی ماهست وخانوادم تاکیدشون خواستگاردوممه امانظرخودم خواستگاراولم بنظرشماکدوم انتخاب درسته لطفاراهنمایی کنیدممنون.

    • Anonymous , فوریه 4, 2015 @ 10:24 ق.ظ

      در ازدواج پله اول به دل نشستن دو طرف ازدواجه … چیزی که شما رو تحت تاثیر قرار بده … وقتی نزدیک شماست ارامش داشته باشید و وقتی از شما دوره شمارو دلتنگ کنه … ولی باید بتونید برای ازدواجی موفق داشتن نظر خانواده رو هم جلب کنید چون داشتن حمایت خانواده در این میان بسیار مهمه به همین خاطر توصیه میکنم به اتفاق یکی از اعضای خانواده با مشاوری در این خصوص مشورت کنید تا راهکارهای لازم رو در این مورد به شما ارائه بدن

  • مهستی , آوریل 13, 2015 @ 2:21 ب.ظ

    سلام خسته نباشیدمن یه دختر بیست ساله هستم و مشکلم اینه که به عالم و ادم شک دارم و علت تمام دعواهام با کسی که تمام زندگیمه همینه دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم ولی بااین شکاک بودنم نمیتونم اروم بگیرم

    • Anonymous , آوریل 14, 2015 @ 10:23 ق.ظ

      مشاوره خانواده :
      شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همه انسان‌ها وجود دارد اما گاهی می‌تواند حسابی دردسرآفرین شود و زندگی را ویران کند پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید و شک به همسر دارید یا قصد ازدواج دارید، این مطلب را بخوانید.

      دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطه‌ای و به‌ خصوص در زندگی مشترک ، اعتماد و احترام است‌ و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملاً از بین برود. در حقیقت این دو ،خط قرمز‌هایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض اینکه بی‌اعتمادی در رابطه‌ای به‌ وجود بیاید رابطه به سمت ویرانی می‌رود. شک به همسر از آن چیزهایی است که می‌تواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به‌ تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هر‌کدام از ما دست کم یکبار در زندگی شک را تجربه کرده‌ایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک و شک به همسر نمی‌تواند مخرب باشد.

      شک به همسر عشق را می‌کشد
      وقتی آدم‌ها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق می‌ورزند و به هم اعتماد دارند اما از لحظه‌ای که شک به همسر و عدم‌ اعتماد و کنترل در رابطه‌ای به‌ وجود می‌آید ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال می‌رود و دو طرف از هم دور می‌شوند. البته اگر هر دو طرف دست از شک و کنترل هم بر‌دارند دوباره می‌توانند باز به هم نزدیک ‌شوند چون هیچ‌گاه عشق با نیت‌های منفی، عدم‌اعتماد و سوءظن نمی‌تواند در یک جا جمع شود.

      صورت مسئله را پاک نکنید
      متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدم‌ها می‌بینیم. این روزها وقتی با آدم‌ها حرف می‌زنیم می‌بینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرف‌ها و رفتارهای آن‌ها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند! حال اگر این نگرانی‌ها وارد زندگی مشترک شود، ‌مثلاً یکی از زوجین با خود مدام فکر کند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و…این مبادا‌ها که خود شخص آن‌ها را در ذهنش می‌سازد همه تبدیل به نگرانی‌های جدیدی در زندگی می‌شوند و فرد برای اینکه از آن‌ها خلاص شود شروع می‌کند به کنترل‌ کردن طرف مقابل. با این رفتارها فرد می‌خواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، و به سراغ حل مسئله در درون خودش نمی‌رود. در واقع افرادی که سوءظن‌های زیادی دارند ، شک به همسر دارند و یا کنترل گر هستند در بیرون نباید به‌ دنبال چاره باشند بلکه باید در درون خودشان به دنبال راه حل بگردند.

      آنها به‌ خودشان شک دارند
      در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدم‌ها نسبت به هرچیزی که دوست‌ دارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترل‌گر و سوءظن‌آمیز ، ترس از دست‌دادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و می‌خواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند. در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آن‌ها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت به‌ خودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف آینه‌ای است برای آن‌ها تا خودشان را ببینند.

      وقتی من نسبت به‌ خودم شک داشته‌ باشم یعنی به توانایی‌ ها و دوست‌ داشتنی‌ بودن خودم شک دارم و شک دارم که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من می ماند دیگر نیازی ندارم با رفتارهای کنترل‌ گر ، طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند. یعنی دارای خود باوری و اعتماد به نفس کافی هستم و باور دارم طرف مقابل به خاطر من در این رابطه می ماند. ولی کسانی که به‌ خودشان و تواناییها یشان شک دارند، لاجرم فرافکنی کرده و دچار شک به همسر می شوند. چون فکر می کنند آنقدرها خواستنی نیستند که طرف مقابل به این رابطه وفادار بماند!

      حریم خصوصی کجاست؟
      هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد کسی وارد آن شود. این حریم یک چیز کاملاً نانوشته است که برای هر کسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ نمی‌کنند و وارد حریم شما می‌شوند. مسلماً این مورد شما را ناراحت می‌کند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید روز به روز از او دورتر می‌شوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریم‌های شخصی بسیار مهم است. در زندگی هر کدام از ما بخش‌هایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلاً دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریم‌‌ها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ایمیل‌ها و تلفن‌ هایش در حریم شخصی‌ اش باشند و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ایمیل‌ هایش در حریم شخصی ‌اش نباشند. به مرور می‌توان حریم شخصی آدم‌ها را فهمید.
      به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.

      وقتی خودتان مقصر هستید
      اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما غیر متعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق می‌دهید، یعنی آنقدر کنترل‌ هایتان همسرتان را از شما دور می‌کند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید یا شک به همسر دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترس و شک به همسر برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به فرد دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.

      روش برخورد با شک به همسر
      گاهی پیش می‌آید که دچار شک به همسر شوید و دارای دلایلی هستید که شک‌تان درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلتان راه‌ حل مناسبی را پیدا کنید. اول از همه باید شروع به جمع‌آوری اطلاعات کنیم، مثلاً اگر کسی به ما زنگ زده و از عدم‌ تعهد شوهرمان خبر داده‌ است نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم. مثلاً شاید با یک یا ۲ بار چک کردن طرف مقابل (بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و ۲ نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم . اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.

      سه قدم مهم در رفع شک به همسر
      اگر دچار شک به همسر هستید و بعد از مدتی فهمیدید شک‌ شما اشتباه بوده‌ است، اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملاً شک را فراموش کنید و تنها چیزی که می‌تواند شک‌ها و نا آرامی‌های بین دو زوج را از بین ببرد، محبت کردن بی‌قید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر می‌شود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی باز می‌گردد. اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرت‌ خواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهایتان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلاً کمتر سؤال کنید و… قدم سوم در رفع شک به همسر این است: بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بورزید.

      وقتی شک به همسر تبدیل به بیماری می‌شود
      بعضی اوقات فرد آنقدر شک به همسر دارد که می‌توان او را بیمار دانست. برای تشخیص بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگی‌ اش دچار شک بوده ‌است؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی به‌شدت و بدون دلیل شکاک است و این شک ‌ها هم خودش را آزار می‌دهد و هم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحت‌تاثیر قرار گرفته‌ است و تمام زندگی‌اش تبدیل به بحث و جنجال شده است ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک می‌کند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید که برای حل مشکل به متخصص مراجعه کنیم یا با متخصصین صدای سلامت تماس بگیریم (هیچ‌گاه به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتماً جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام با هم مشکل را حل کنید.

  • مهستی , آوریل 18, 2015 @ 8:56 ق.ظ

    اقای دکتر من هنوز ازدواج نکردم و اینکه من از وقتی یادمه دارم با شک زندگی میکنم حتی یه مدت به پدرمم شک خیلی بدی داشتم الانم همینطورم کلا درطول روز به همه چی شک دارم اصلا نمیتونم تمرکز کنم رو درسام

    • Anonymous , آوریل 18, 2015 @ 10:51 ق.ظ

      شک یک معمای ذهنی است؛ معمایی همراه با یک احساس منفی درباره یک حقیقت، باور یا تصور درباره کسی که انگار در هاله ای از مه فرو رفته؛ معمایی که اگر حل نشود، استرس های شدیدی را به همراه می آورد. شک می تواند شخصیت ها را ویران کند، رویاها را از بین ببرد و ما را با روحی شکسته و روانی پریشان رها کند، در حالی که روابط مان را از هم پاشیده و موجب ناسازگاری ما با دنیای اطراف مان شده است. شک، پیام های نادرستی به ذهن ما منتقل می کند و قدرت تجربه و تحلیل درست را از ما می گیرد. همه ما در دوره های زیادی از زندگی مان این حس را تجربه کرده ایم یا تجربه خواهیم کرد. گریزی از این تجربه وحشتناک نیست؛ تجربه ای که اگر به درستی با آن برخورد نکنیم، پایه های محکمی روی آن ساخته می شود که دیگر ویران کردن اش آسان نیست…

      جان پاتریک شنلی یکی از زیباترین فیلم ها را با موضوع شک ساخته؛ فیلمی که جوایز بسیاری به آن تعلق گرفته است. مریل استریپ، فلیپ سیمون هافمن و امی آرامز سه بازیگر اصلی «شک» هستند. داستان این فیلم درباره شکی است که خواهر الویزیو (مریل استریپ) درباره پدر فلین و رابطه او با پسر سیاه پوستی که به کلیسا آمده، دارد. پدر فلین که محبوبیت زیادی در بین مردم به خاطر موعظه های زیبایش دارد، سرانجام مجبور می شود کلیسا را به خاطر شک و بدگویی های خواهر الویزیو ترک کند. او در آخرین موعظه اش داستانی را برای آدم هایی که به کلیسا آمده اند نقل می کند: «زنی درباره مردی که خیلی کم می شناخت اش، با یکی از دوستان اش حرف می زد و درباره او بدگویی می کرد. آن زن، شب خواب دید یک دست بزرگ بالای سرش آمد و به او اشاره کرد. زن احساس گناه کرد. برای اقرار پیش کشیش رفت و همه چیز را به او گفت و از کشیش پرسید آیا بدگویی گناه است؟ آیا آن دست، دست خداوند بوده که در خواب به من اشاره می کرده؟ آیا باید طلب بخشش کنم؟ پدر، به من بگو آیا کار اشتباهی کرده ام یا نه؟» پدر اروک جواب داد: «بله، نادان! تو گواهی غلط علیه همسایه ات داده ای؛ با نام نیک اش بازی کرده ای و حالا باید از صمیم قلب شرمنده باشی. من از تو می خواهم به خانه بروی و یک بالش پر را روی پشت بام خانه ات با چاقو پاره کنی.» زن رفت و این کار را کرد و پیش کشیش برگشت. کشیش گفت: «آن کار را کردی؟» زن گفت: «بله، پدر! پرها همه جا پریدند.» کشیش گفت: «حالا به عقب برگرد و همه پرهایی را که باد برده، جمع کن!» زن گفت: «ولی این امکان ندارد… باد، همه را برده.» کشیش گفت: «این همان کاری بود که تو با آبروی آن مرد بی گناه کردی.»

      ادبیات شک
      شک جزیی از زندگی مادی و معنوی ماست که همه با آن کم وبیش آشنا هستیم. گاهی وقت ها پیش می آید که به اطرافیان خود شک می کنیم، از این شک رنج می بریم و وقتی آن را بیان می کنیم و به زبان می آوریم، به نتیجه مطلوبی نمی رسیم؛ چون شک لبه تیزی دارد که اگر درست به کار برده نشود می تواند شاه رگ روابط مان را بزند.

      ران هوبارد می گوید: «یکی از درس های غلطی که در مدرسه به ما می آموزند این است که باید سکوت کنیم و این درس اشتباهی است. وقتی شما به چیزی شک می کنید، باید از آن حرف بزنید. سکوت درمان شک نیست.» وقتی شما درباره موضوعی شک دارید، وقتی استرس و اضطراب زیادی را تحمل می کنید، این استرس ناخودآگاه باعث می شود بر سر هر موضوع کوچکی با طرف مقابل تان ـ که نسبت به او شک دارید اشتباه ترین راه را که سکوت است وسعی در فراموش کردن موضوع به جای باز کردن و حل آن برگزینند. وقتی فکر می کنید باید چیزی را بگویید؛ مثلا یک کارمند می داند همکارش مقداری پول اختلاس کرده و مدام با خودش کلنجکار می رود که این موضوع را به مدیرشان اطلاع دهد. پزشکی از بیماری مراجع اش اطلاع دارد اما برای گفتن حقیقت مدام این دست و آن دست می کند. فراموش نکنید در مقابل این دو سکوت هم دو نفر دیگر قرار دارند، رییسی که می داند مقداری پول جا به جا شده و بیماری که نسبت به شرایط اش نگران است، در حالی که هیچ کدام حرفی نمی زنند و سکوت کرده اند اما چگونه باید سر صحبت را باز کنیم؟ در حالی که نگران عکس العمل های پیش رو هستیم؟ بهتر است خیلی راحت به جای اینکه اصل مطلب را بگویید حرف تان را با یک سوال شروع کنید؛ مثلا:

      «می خواهم درباره شرایط زندگی ات بعد از عمل جراحی با تو صحبت کنم اما نمی دانم می توانم با تورو راست باشم یا نه؟… ببخشید آقای رییس، من می توانم درباره رفتار یکی از کارمندان نظر شما را بدانم؟… ازدواج ما با همه بدی و خوبی هایش برای من شیرین بود اما یک چیزی مرا آزار می دهد، با این حال می خواهم آن را با تو در میان بگذارم. فکر می کنی می توانم صادقانه حرف هایم را بزنم؟… آیا تحمل شنیدن حرف هایی که ممکن است تو را ناراحت کند و زیاد خوشایند نباشد را داری؟ حرف هایی که فکرشان تا امروز مرا آزار داده است…»

      این کار، مسوولیت پذیری و صداقت شما را در زندگی و کار نشان می دهد. فراموش نکنید ساکت ماندن هیچ چیز را حل نمی کند.

      شک خوب، شک بد
      شک خوب، پرس و جویی است که از یک روح و روان مثبت برمی خیزد. این شک زاییده شرایط سخت و خطرناک است، با آرزوی اینکه منتهی به یک پایان روشن یا عملکرد موفقیت آمیز باشد. شک بد، پرس وجویی است که از یک روح و روان منفی و بدبین برمی خیزد و آینده را تاریک و کارها را نابه سامان و در حال تخریب می بیند. خلاصه، شک همیشه بد نیست و این برخلاف نظر کسانی است که همیشه می خواهند دیگران با چشم بسته همه چیز را بپذیرند. آنها تنها یک نوع از شک را پذیرفته اند، در حالی که اگر پایه های یک اعتقاد بسیار محکم باشد، هیچ گونه شک و شبهه ای نمی تواند آن را از بین ببرد و ترس از شک های سازنده، بی مورد است.

      بعضی ها از شک می ترسند
      آدم هایی که بزرگی شان بیش از آنچه واقعی باشد خیالی است، در برابر شک دیگران، بسیار ناشکیبا هستند. آنها ستایش و خوش آمدگویی دیگران را به شک آنها ترجیح می دهند، چرا که در بسیاری مواقع در مقابل سوال افرادی که به آنها شک کرده اند بی جواب می مانند. آنها عجله می کنند، گرد و خاک به راه می اندازند تا دیگران فرصت فکر و سوال و شک کردن پیدا نکنند. اگر می خواهید جزو این دسته از افراد نباشید چاره اش دوره کردن خودتان است؛ یعنی قبل از آنکه هر کسی به شما شک کند، خودتان این کار را انجام دهید. مثلا با سوال های ساده ای چون: «آیا من آدم وفاداری هستم؟… آیا من واقعا جزو آدم های خوب محسوب می شوم؟ چه دلیلی برای خودم دارد؟ و…»

      شک و پیشگیری قبل از درمان
      یک شک خوب ممکن است در آستانه انجام کاری یا در آغاز یک رابطه ای در فکر ما جوانه بزند و به جای اینکه پای ما را سست کند و چشم ما را به روی حقیقت ها ببندد، با خود سوال هایی به همراه بیاورد که موجب روشن شدن دریچه های تاریک آینده می شود؛ مثلا: «آیا این حقوق برای این مقدار کار کافی است؟… آیا این شرکت به ثبت رسیده؟… چه تضمینی برای باز پس گرفتن مدارک و سفته های من وجود دارد؟ و…»

      حتی این شک می تواند در روابط مان هم به ما کمک می کند و کسی که تا به امروز برای خودش و خانواده اش مفید نبوده، آیا می تواند یک شبه تغییر کند؟… آیا او درآمد کافی برای اداره زندگی اش دارد؟… چرا او گاه و بی گاه غیب اش می زند بدون اینکه کسی را از احوال اش باخبر کند؟… چرا مدام در حال چک کردن اطرافیان اش است؟ و…» این سوال ها قبل از شروع یک کار و رابطه جدی می تواند به شناخت کامل تر ما نسبت به اطراف مان کمک کند و موجب شود با چشم بازتری وارد دنیای تازه ای شویم که برای ما سرشار از امید و آرزو است. شک با این پیش فرض می تواند مثل یک عامل پیشگیری عمل کند، قبل از اینکه واقعه ای جدی رخ داده باشد. شک مثل درد یک واکسن است در مقابل تحمل درد طولانی یک درمان؛ درمانی که اساسا معلوم نیست جوابگو باشد یا نه.

      پس دوست عزیز حتما” در این مورد با مشاوری متعهد و مجرب مشورت کنید تا با دارودرمانی و رفتاردرمانی شمارو از این احساس شک رها کنه وباید بدونید خواست خود شما در این مورد بسیار مهمه

  • لیدا , ژوئن 6, 2015 @ 12:29 ب.ظ

    سلام ، من ۱۲ سال دارم … امسال آزمون تیزهوشان و نمونه داشتیم و من تیزهوشان قبول نشدم بنا به این دلیل که امتحان فوق سخت بود
    و متاسفانه امتحان نمونه هم سوالات رو جا به جا پاسخ دادم و البته یک رقیب هم در فامیل ما وجود داره و اون اینطوری که معلومه هر دو رو قبول شده
    و الان دیگه هیچ گزینه ی دیگری برای ادامه تحصیل وجود نداره من برای این که زیر فشار خانواده و فامیل قرار نگیرم به ابن فکر فرار از خانه افتادم
    من فکر میکنم که آدم اگه تو خیابون بمونه بهتر از این هست که جلوی فامیل آبرویی براش نمونه
    حالا خلاصه میخواستم شما کمکم کنید

    • Anonymous , ژوئن 7, 2015 @ 9:27 ق.ظ

      دوست عزیز اینو به یاد داشته باش که هر کسی در این دنیا جایگاهی داره که فقط خودش میتونه اونو فتح کنه … پس ربطی به قبول شدن شما در این مدارس و عناوین نداره … شما به خیلی از دانشمندان توجه کنید از بهره هوشی که شما امروز بسیار ازش برخورداید هم بی بهره بودن ولی تونستن در یک اتفاق به اون چیزی که میخوان برسن … پس افکارت رو از این تفکرات پوچ و بیهوده خالی کنید … فرار کردن کار آدمهای ترسویه پس از همین الان یاد بگیرید شجاعانه در مقابل سختی ها ایستادگی کنید و موفقیت های زیادی رو در سالهای پیش رو بدست بیارید …
      اینو به یاد داشته باشید شما با جدیت و شجاعت میتونید در آینده ای نه چندان دور به موفقیتی برسید که کسی تصورش رو نداشته …
      پس هر تصمیمی دارید رو برای خودتون بنویسید ولی در موردش با کسی کلامی صحبت نکنید
      امیدوارم با انرژی بهتری برای شروع دوباره آماده بشید

  • ناشناس , دسامبر 9, 2015 @ 4:46 ب.ظ

    سلام من یه دختر ۲۱ ساله ام ک به شدت افسردم علاقه ای به اینکه توی جمع باشم ندارم و فقط دوس دارم تو اتاقم تنها بشینم لامپ اتاقم خاموش باشه… کل روزو دوس دارم بخوابم علاقه ای به انحام هیچ کاری ندارم.نه به نظافت اتاقم میرسم نه حوصله حرف زدن دارم حتی وقتی کسی باهام حرف میزنه فقط تو دلم ثانیه هارو میمشرم ک حرفش تموم شه و بره! اشتهای خوردن هیچ چیزی ام ندارم مدام استرس دارم ک یه اتفاق بد قراره بیفته همین استرس اشتهامو کور میکنه از طرفی ام چون خیلی لاغرم خیلی غصع میخورم. پیش دکترم نمیتونم برم چون مامانم باهام میاد نمیخوام بفهمه وضعیتمو.لطفا کمکم کنین

    • ◄Responder► , دسامبر 9, 2015 @ 10:20 ب.ظ

      بسیاری از مردم که اطلاعات کمی در مورد افسردگی دارند احتمالاً از این که بفهمند این بیماری می‌تواند باعث چه چیزهایی بشود متعجب خواهند شد. مردم اغلب فکر می‌کنند افسردگی یعنی «حس بد داشتن» یا «احساس غمگینی». آن‌ها نمی‌دانند که افسردگی می‌تواند باعث شود که فرد از یک تصمیم‌گیری ساده عاجز شود، ۲۰ ساعت در شبانه‌روز بخوابد، یا بدون دلیل مشخصی شروع به گریه کند و نتواند جلوی خودش را بگیرد. بنابراین آشنایی با علائم افسردگی برای همگان اهمیت دارد.
      علائم متداولی که به عنوان علائم هشدار دهنده افسردگی در نظر گرفته می‌شوند به قرار زیرند:

      ۱- تغییرات در سطح انرژی یا فعالیت

      کاهش انرژی: این نخستین علامت است و تشخیص آن بسیار ساده می‌باشد. به طور خلاصه یعنی این که حس کنید به قدر هفته گذشته یا ماه گذشته انرژی ندارید. نه این که تمام روز خسته باشید بلکه فقط انرژی کمتری نسبت به سابق داشته باشید. برای مثال، ترجیح بدهید بعد از خاتمه کار روزانه، استراحت و مطالعه کنید تا این که به ورزش بپردازید.
      خستگی: دومین مرحله بعد از کاهش انرژی. افسردگی می‌تواند باعث خستگی جسمی شود. خوابیدن و استراحت، شما را سرحال نمی‌آورد و حتی صبح‌ها پس از بیدار شدن از خواب هم احساس خستگی می‌کنید. این احساس خستگی در طول روز هم ادامه می‌یابد. ممکن است در محل کار که هستید فعالیت‌های کاری شما را به خود مشغول کند ولی بعد از آن که به خانه برمی‌گردید آنچنان احساس کوفتگی کنید که انگار قطار از رویتان رد شده است! خمیازه کشیدن، بدن را به این طرف و آن طرف کش دادن و چرت زدن از نشانه‌های خستگی است.
      سستی و رخوت: این عارضه جدّی‌تری است. کسی که دچار افسردگی باشد ممکن است به طور غیرعادی بی‌حال و خواب‌آلوده باشد. و یا در حالت متداولتر، ممکن است ساعت‌ها بدون انجام هیچ کاری روی صندلی بنشیند. نه این که به چیزی واکنش نشان ندهد بلکه به انجام هیچ کاری علاقه‌مند نباشد و از نظر جسمی و روحی احساس سنگینی کند.
      کاهش فعالیت: این ممکن است در نتیجه کاهش انرژی، خستگی و سستی و رخوت باشد و یا آن که مستقل از این عوارض باشد. به هر حال، اگر سطح فعالیت‌های معمولی فرد شروع به کاهش کند این ممکن است از علائم افسردگی باشد.
      بی‌خوابی یا پرخوابی: یکی از شایعترین علائم افسردگی بی‌خوابی است: دراز کشیدن ولی بیدار و نگران ماندن، ناتوانی در استراحت کردن، احساس تنش درونی داشتن و یا فکرهای مختلف کردن. پرخوابی عکس بی‌خوابی است. یعنی زیادتر از حد معمول خوابیدن. بی‌خوابی ممکن است فعالیت‌های روزانه شما را تحت تاثیر قرار دهد یا ندهد و یا ممکن است در ارتباط با سایر علائم، نشانه وجود افسردگی در فرد باشد زیرا عوامل بسیاری می‌توانند موجب بی‌خوابی گردند. امّا پرخوابی، خود به خود نشانه افسردگی است و فرد باید فوراً به روان‌پزشک مراجعه کند.
      از دست دادن علاقه به فعالیت‌های لذت‌بخش و شادی‌آور: نام این علامت، خود به قدر کافی گویاست. مثلاً شما به طور معمول از والیبال بازی کردن با دوستانتان بسیار لذت می‌بردید و حال، دعوت‌ آن‌ها را رد می‌کنید. همیشه عاشق کارهای باغبانی و نگهداری از گل و گیاه بودید ولی امسال حوصله‌اش را ندارید.
      کناره‌گیری اجتماعی: تشریح این عارضه، آسان ولی تشخیص آن دشوار است و بستگی به این دارد که فردی که شخصیت دوقطبی دارد در کدام حالت باشد. به عنوان مثال، چنین فردی گاهی علاقه زیادی به میهمانی رفتن دارد و گاهی برعکس، ترجیح می‌دهد تنها در خانه بماند و کتاب بخواند. از سوی دیگر، شخصی که به طور طبیعی آدم گوشه‌گیری است، در صورت افسردگی گوشه‌گیرتر و انزواطلب‌تر می‌شود ولی چون به این خصلت شناخته شده بوده، تشخیص این علامت افسردگی در او دشوارتر خواهد بود.
      ۲- تغییرات فیزیکی
      هر کس که فکر می‌کند افسردگی فقط با مغز افراد سروکار دارد یا تاکنون به افسردگی دچار نشده و یا از آن چیز زیادی نمی‌داند. افسردگی نه تنها بر روی ذهن انسان‌ها اثر می‌گذارد بلکه علائم فیزیکی مهمی نیز به جا می‌گذارد. برخی از آن‌ها را در بخش ۱ ذکر کردیم (کاهش انرژی یا کاهش فعالیت) و در اینجا به برخی دیگر اشاره می‌کنیم.

      دردهای تعریف نشده: یکی از نظریه‌هایی که در مورد علّت بدن درد در افراد افسرده وجود دارد این است که این افراد معمولاً به دلیل اختلال در خواب، استراحت کامل نمی‌کنند و از نظر جسمی دچار استرس هستند. خواب بدون استراحت (چه کم‌خوابی و چه پرخوابی) از مؤلفه‌های اصلی سندروم خستگی مزمن و فیبرومایلجیا (دردهای عضلانی و استخوانی گسترده که علّت آن هنوز ناشناخته است) می‌باشد. به علاوه، افراد افسرده معمولاً بیشتر از حدّ طبیعی دارای هورمون کورتیزول هستند که این به نوبه خود با دردهای عمومی در بدن ارتباط دارد.
      کاهش یا افزایش وزن
      کم اشتهایی یا پراشتهایی: کم اشتهایی در شرایط افسردگی کاملاً شایع است. گاهی اوقات نیز افراد افسرده به عنوان مسکّن به غذا روی می‌آورند. بنابراین هم کاهش وزن و هم افزایش وزن می‌تواند از نشانه‌های افسردگی باشد. یکی از دلایلی که افراد به هنگام افسردگی به غذا و مخصوصاً غذاهای پرچربی روی می‌آورند این است که کربوهیدرات‌ها سطح سروتونین مغز را بالا می‌برند (سروتونین یکی از انتقال‌دهنده‌های عصبی است که زیاد پائین آمدن سطح آن به افسردگی ارتباط دارد). همچنین، افزایش کورتیزول نیز به عنوان یکی از عوامل ذخیره نامناسب چربی در بدن انگاشته می‌شود.
      بی‌قراری یا کندی روانی-حرکتی: بی‌قراری روانی- حرکتی عبارت است از افزایش فعالیت، بیشتر به دلایل ذهنی تا جسمی. نشانه‌های متداول آن شامل قدم زدن، پیچاندن یا فشار دادن دست‌ها، با انگشت روی میز زدن یا کف پا را به زمین زدن و سایر رفتارهای بدون وقفه مشابه است. کندی روانی-حرکتی برعکس، به آهستگی فعالیت‌های فکری و جسمی اشاره دارد. در این حالت، کارهای معمولی مانند مسواک زدن یا غذاخوردن ممکن است به صورتی غیرعادی کند و با طمأنینه انجام شوند.
      ۳- درد هیجانی (Emotional Pain )

      غمگینی طولانی
      گریه غیرقابل کنترل و غیرقابل توضیح
      احساس گناه
      احساس پوچی
      از دست دادن اعتماد به نفس
      احساس ناامیدی
      احساس بی‌پناهی
      این علائم، به ویژه اگر تک تک در نظر گرفته شوند، منحصر به افسردگی نیستند. برای مثال، احساس بی‌پناهی ممکن است واکنش منطقی به قرار گرفتن در یک شرایط دشوار باشد. امّا در حالت افسردگی، احساس بی‌پناهی به صورت‌های زیر است:

      آمیخته با انواع دیگر دردهای هیجانی
      آمیخته با انواع دیگر علائم افسردگی
      تداوم یافتن بیش از یک زمان معقول
      شدیدتر بودن بیش از یک حدّ معقول
      هر یک از عوارض بالا ممکن است به عنوان واکنش طبیعی به یک رویداد غم‌انگیز مثل مرگ نزدیکان یا از دست دادن کار پدیدآید امّا طولانی شدن بیش از حدّ آن باید به عنوان علائم احتمالی افسردگی مورد بررسی قرار گیرد. در نظر گرفتن این پدیده، به ویژه در افرادی که دارای سابقه افسردگی هستند حائز اهمیت است.

      ۴- حالت‌های روحی دشوار

      تحریک‌پذیری: تقریباً همه این حالت را تجربه کرده‌اند. تحریک‌پذیری علت‌های بی‌شماری می‌تواند داشته باشد. یک سردرد، خواب بد، یک صورتحساب پیش‌بینی نشده، فرا رسیدن وقت دندانپزشک، و هر عامل استرس‌زای دیگری می‌تواند باعث آن شود. امّا هنگامی که دلیل واضحی برای این که چرا یک چیز کم اهمیت و کوچک باعث ناراحتی می‌شود وجود نداشته باشد و این حالت روزها و هفته‌ها در فرد باقی بماند، به احتمال زیاد افسردگی عامل آن است.
      خشم: خشم نهایت تحریک‌پذیری است. یک فرد افسرده ممکن است بابت یک چیز کم اهمیت و یا حتی هیچ چیز به حالت انفجار برسد. اگر خشم دوام یافت یا ترساننده شد در اسرع وقت به فکر چاره باشید.
      اضطراب و نگرانی. این به چند طریق ممکن است وجود داشته باشد. برای مثال، فردی ممکن است درباره بعضی موضوعات عادی روزمره، نگرانی وسواسی داشته باشد: قرص‌هایم تمام نشده؟ برای شام چه غذایی درست کنم؟ آیا به ماشینم بنزین زدم؟ مشکل دیگری از این حالت موقعی است که فرد در مورد تمام موضوعات اضطراب داشته باشد: باید به لوله‌کش تلفن کنم. اگر امروز نیاید چی؟ بهتر است صبح خیلی زود از خانه بروم، چون ممکن است ترافیک سنگین باشد یا وسط راه ماشینم پنچر شود. اضطراب ممکن است شکل عمومی‌تری نیز داشته باشد و همراه با افکار عجولانه باشد. معمولاً فرد مضطرب در حالت بی‌تصمیمی به سر می‌برد.
      بدبینی: داشتن نگاهی منفی نسبت به همه چیز: هیچکس مرا دوست ندارد. امروز هم روز بد دیگری در پیش خواهد بود. شانسی برای استخدام شدن ندارم. در حالتی که بدبینی ناشی از افسردگی وجود داشته باشد، منفی‌بافی به صورت مبالغه‌آمیزی در می‌آید: دلیلی وجود ندارد که روز بدی در پیش باشد، بعضی‌ها شما را دوست دارند، و اگر افسرده نبودی شانس خوبی برای گرفتن کار داشتی.
      بی‌تفاوتی: لباس‌های کثیف انباشته شده، صورتحساب‌ها پرداخت نشده و شما بی‌خیال هستید. دوستی به شما تلفن می‌کند و مشکلش را با شما در میان می‌گذارد. امّا شما فقط ساکت نشسته‌اید و گوش می‌کنید و حرف‌های او هیچ احساسی را در شما برنمی‌انگیزد.
      خود انتقادی: هر کس اشتباه می‌کند. امّا فرد افسرده اشتباهاتش را بزرگ جلوه می‌دهد. «من امروز خسته به نظر می‌رسم.» تبدیل به «من زشت هستم» می‌شود. «من در محاسبه موجودی حسابم اشتباه کرده‌ام.» به «من در ریاضیات کودن هستم.» تبدیل می‌شود. منفی بافی بیش از حد درباره خود از علائم افسردگی است.
      ۵- تغییر در الگوهای فکری
      گرچه علائم زیر همگی تحت عنوان «تغییر در الگوهای فکری» دسته‌بندی شده‌اند امّا هر یک از آن‌ها می‌توانند آثار قابل ملاحظه‌ای بر روی رفتار انسان داشته باشند. این علائم چون بیشتر بر روی نحوه کار کردن تاثیر می‌گذارند توسط همکاران زودتر قابل تشخیص می‌باشد:

      عدم تمرکز: این به دو شکل امکان‌پذیر است. یکی این که صرفنظر از این که چقدر سعی می‌کنید نتوانید روی کاری که در دست دارید یا کتابی که در حال مطالعه‌اش هستید یا صحبت‌های سخنرانی که در جلسه‌اش حضور دارید و یا روی رژیم غذایی که در پیش‌ گرفته‌اند تمرکز کنید. از سوی دیگر، ممکن است توجه شما از موضوعی منحرف شود بدون آن که خودتان آگاهی داشته باشید تا وقتی که ناگهان به خود آئید. مثلاً ناگهان متوجه شوید که ۲۰ دقیقه است که روی همین صفحه کتاب مانده‌اید. اوّلی رنج‌آور و ناراحت‌کننده است و دومی می‌تواند مشکلات زیادی برای فرد به وجود آورد. به هر حال، عدم تمرکز، وضعیت مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
      بی‌تصمیمی: امروز برای رفتن به سرکار چه لباسی بپوشم؟ کدام یک از این سه پروژه اولویت بیشتری دارد؟ بهترین روز برای وقت گرفتن از دکتر کی است؟ در حالت افسردگی، تصمیم‌گیری ساده هم ممکن است مشکل‌ساز گردد. و تصمیم‌گیری‌های پیچیده می‌تواند غیرممکن شود. هنگامی که بی‌تصمیمی با اضطراب همراه باشد، مواجه شدن با شرائطی که تصمیم‌گیری اجتناب ناپذیر است می‌تواند به هیستری بیانجامد.
      مردم معمولاً فکر می‌کنند که فرد افسرده، آدم آرام و گوشه‌گیری است امّا چنین فردی وقتی در گوشه و تحت فشار قرار گیرد، می‌تواند واکنش‌هایی نظیر انفجارهای هیجانی نشان دهد.

      مشکلات حافظه‌ای: این مشکلات می‌تواند در اثر تمرکز ضعیف بروز کند. یعنی شما به دلیل عدم تمرکز چیزی را که بهتان گفته شده است نشنیده‌اید و در نتیجه نمی‌توانید آن را به یاد آورید. امّا افسردگی می تواند مستقیماً نیز بر روی حافظه تاثیر گذارد به نحوی که چیزی که به فرد گفته شده، شنیده و یا خوانده است و یک زمان به یاد داشته بعداً فراموشش شود.
      بی‌نظمی: این علامت، منحصر به افسردگی نیست. افرادی که به شیدایی خفیف (hypomania ) دچارند نیز معمولاً آدم‌های بی‌نظمی هستند. امّا در این حالت ممکن است فرد از این بابت احساس ناراحتی نکند. مثلاً شما علیرغم به هم ریختگی اتاقتان، دقیقاً می‌دانید که هر چیز کجا قرار دارد. امّا در شرایط افسردگی، بی‌نظمی فرد را ناراحت می کند و باعث می‌شود که او حتی احساس بدتری هم پیدا کند زیرا اگر افسردگی وجود نداشت اقلاً فرد می‌توانست برای حل این مشکل اقدام کند.
      ۶- دل مشغولی به مرگ
      هر چند سه موردی که در زیر آمده ممکن است به نظر سه عبارت مختلف برای یک چیز بیایند امّا در واقع، آن‌ها اشکال مختلفی از دل مشغولی به مساله مرگ هستند.

      فکر مرگ: فکر کردن درباره مرگ ممکن است به شکل تصوّر و تخیل مرگ خود فرد باشد. برای مثال، فرد ممکن است خود را خوابیده در داخل قبر تصوّر کند. یا به اتفاقاتی که در مراسم خاکسپاریش می‌افتد فکر کند و یا درباره این موضوع فکر کند که مردم پس از مرگش چه می‌گویند. یکی از عبارت‌هایی که مردم، بدون منظور خاصی، زیاد به کار می‌برند این است که «ای کاش مرده بودم.» امّا بیان این عبارت از سوی یک آدم افسرده باید جدّی گرفته شود، پیش از آن که افکار به واقعیت بپیوندد.
      فکر خودکشی: در این حالت، بیان «ای کاش مرده بودم.» کم کم به فکر کردن درباره تحقق آن پیش می‌رود. فرد افسرده ممکن است در رویارویی با یک اتفاق پراسترس به فکر خودکشی بیافتد و به طور واقعی برای این عمل برنامه‌ریزی کند. چه فرد برنامه مشخص برای خودکشی در ذهن داشته باشد و چه نداشته باشد، فکر کردن درباره خودکشی باید بسیار جدّی گرفته شود. از جمله پرخطرترین عوامل برای انجام خودکشی می‌توان به تلاش قبلی برای خودکشی، حضور عوامل مهم استرس‌زا در زندگی و دسترسی به اسلحه اشاره کرد.
      احساس مرگ: کسی که احساس مرگ یا بریدن از زندگی می‌کند، گروهی از علائمی که در ۵ بخش قبل ذکر شد را به همراه دارد. این علائم عبارتند از:
      ناامیدی
      بی‌تفاوتی
      از دست دادن علاقه به فعالیت‌های لذت‌بخش
      سستی و رخوت
      کناره‌گیری اجتماعی
      به علاوه، فرد ممکن است خود را صرفاً در جایگاه یک «ناظر» نسبت به اتفاقاتی که پیرامونش می‌افتد حس کند. احساس «پشت سر کسی ایستادن» و نگاه کردن به اتفاقاتی که می‌افتد.

      نتیجه‌گیری
      علائمی که ذکر شد، به ندرت به صورت منفرد حضور دارند و معمولاً ترکیبی از آن‌ها در فرد افسرده وجود دارد. برای مثال، ممکن است این علائم در یک نفر وجود داشته باشد:

      گروه ۱- تغییر در سطح فعالیت
      خستگی
      بیخوابی
      سستی و رخوت

      گروه ۲- تغییرات فیزیکی
      دردهای تعریف نشده
      بیقراری روانی- حرکت

      گروه ۳- درد هیجانی
      از دست دادن اعتماد به نفس
      احساس بی‌پناهی
      گروه ۴- حالت‌های روحی دشوار
      تحریک‌پذیری
      اضطراب و نگرانی
      گروه ۵- تغییر در الگوهای فکری
      بی‌تصمیمی
      بی‌نظمی
      و هیچ علامتی از گروه ۶، یعنی دلمشغولی به مرگ وجود نداشته باشد. فرد افسرده دیگری ممکن است ترکیب کاملاً متفاوتی از این علائم را داشته باشد. نکته مهم این است که باید نسبت به علائم هشدار دهنده افسردگی شناخت داشته باشیم تا بتوانیم آن‌ها را، در صورت وجود، در خودمان یا اطرافیانمان هر چه زودتر شناسایی کنیم و به موقع نسبت به درمان اقدام نمائیم.
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • Leyla , دسامبر 25, 2015 @ 6:11 ب.ظ

    سلام من دختری۲۰ساله هستم وفرزندهشتم خانواده که پدرومادرم مسن هستندودرسالهای اخیراختلاف نظروعقیده ی زیادی داشتیم ولی الان بنظرخودم خیلی کمترشده ودرگ یری لفظی پیدانمیکنیم باهم
    من چون بچه آخری بودم درنظرخانواده ازلحاظ سنی کوچیک محسوب میشدم وهنوزم همون روندادامه داره به دلیل شرکت نکردن توحل مسائل ونظرخواهی وخیلی مسائل دیگه من کم روبارآمدم که درمحیط کارم بخاطراین موضوع دچارمشکل میشدم من هدفهای زیادی درسردارم ک تااکنون برای رسیدن به آنهاچندبارتغییررشته وحتی دانشگاه دادم وحتی محیط کارروتجربه کردم وخیلی ازفعالیت هاومهارتهای دیگه روهم محک زدم
    من یهودرعرض مدت کوتاهی دچاریاس خیلی بدی شدم احساس بی پشتیبانی میکنم ک دلیلش کهولت سن مادروپدرهست ک حال وحوصله ندارن وبی توجهن
    من یهوتنهاشدم وکل اعضاخانواده ازدواج کردن
    احساس میکنم هیچ نقطه ی عطفی نیس توزندگیم وخط زندگیم هموارشده بدون پستی وبلندی رفتگرمحلمون بایه دکتربرای من هیچ تفاوتی ندارن
    قبلاتوی مشاجرات کم نمی آوردم ولی الان ازتوضیح بیزارم حتی اگرم حق بامن باشه سکوت میکنم وبعدش حرص میخورم
    توی یه لحظه به پوچی محظ رسیدم که همه دنیازیرسوال رفت برام اون لحظه
    خیلی حس بدی بود خیلی غیرقابل توصیف هنوزم گاهی اونجوری میشم من بایدچیکارکنم حتی ازگرسنگی وتشنگی هم بدتربود
    من نمازهم میخونم…

  • arezou , آوریل 4, 2016 @ 7:45 ب.ظ

    خسته نباشید،۱۷سالمه دوساله عقدم باهمسرم۱۲سال اختلاف سنی دارم.همسرم اصلا نمیتونه ازمن وحتی خودش دفاع کنه.بارهاشوهرخواهرش جلوی خودش بمن فحش داده و کلی تهمت زده ولی شوهرم هیچی نمیگه و منم ک ازخودم دفاع میکنم طرف اونارو داره درکل خیلی وابستس به شوهرخواهرش،اهل خرافاتن و خانواده ی سنتی یی دارن درصورتی ک خانواده ی من اصلا اینطور نیست ازنظر اعتقادات دریک سطحیم،دوستش دارم الان حدوده دوماهونیمه ک بخاطر اهانتایی ک شوهرِخواهرشوهرم جلوی خانوادم بهم کرد کلا باهم قطع رابطه کردیم و توی این دوماه که اسم جدایی ب میون اومده همسرم حتی کوچکترین پیامی ب من نداده ولی من بارها غرورمو شکستمو گفتم برگردو بیا مشکلمونو حل کنیم ولی اون…
    دوس دارم رابطمون درست بشه ولی نمیدونم چطوری درستش کنم خیلی ذهنم درگیره مثلا امسال کنکوری ام و سال سرنوشتمه….

    • راهنما , آوریل 5, 2016 @ 11:18 ق.ظ

      اختلاف سنی شما زیاده پس نباید در این مورد انتظار داشته باشید همسرتون مثل شما فکر کنه چون با اختلاف فرهنگی که دارید مسلما در مسایل دیگه ای هم دچار تنش خواهید شد
      بهتره در این مورد مشاوره ای حضوری داشته باشید
      و حتما” با خانواده در این مورد صحبت کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • ناشناس , می 11, 2016 @ 2:50 ب.ظ

    سلام میشه آدرس این دفتر های مشاوره کهگفتین رو بگین. من دفتر مشاوره های زاهدان رو میخوام

    • راهنما , می 15, 2016 @ 12:21 ق.ظ

      در این مورد باید با اداره بهزیستی شهرتون تماس بگیرید

  • علی , سپتامبر 29, 2016 @ 6:49 ق.ظ

    سلام وقت بخیر
    دختر ۱۱ ساله ای دارم که درطول دوران تحصیل مداوم دچار استرس واضطراب هست به طوری که اگر قرار باشه یک امتحان مهم بدهد تا موقع خواب مداوم می گویید استرس دارم اگر نمره ام کم بشه چی میشه،هرچقدر که باهاش حرف میزنیم که اشکالی نداره مهم تلاش تو هست کمی اروم میشه ،چکار کنم که ارامش پیدا کند ؟ایا امکان مشاوره تلفنی در این زمینه وجود دارد؟

    • راهنما , سپتامبر 30, 2016 @ 6:21 ب.ظ

      بیشتر والدین دنیای کودک را دنیایی پر از شور و نشاط و بدون هرگونه استرس و نگرانی می‌دانند و از آنجا که خودشان از فرزندانشان محافظت و مراقبت کرده و نیازهایشان را تامین می‌کنند، خیلی به عوامل استرس‌زا توجه ندارند.

      در پاسخ به این پرسش که عوامل استرس‌‌زای کودکان چیست؟ باید گفت، عوامل گوناگونی مثل محیط خانواده، بیماری یا مرگ یکی از افراد خانواده، جدایی پدر و مادر از یکدیگر، ترس از تاریکی و… وجود دارد که می‌تواند باعث ایجاد استرس در کودکان شود، حتی کودکان کم سن و سال.

      علائم استرس کودکان

      استرس در کودکان کم‌سن و سال می‌تواند به صورت‌ مکیدن شست، ناخن جویدن، انگشت در بینی کردن، شب ادراری و… باشد اما در کودکان بزرگ‌تر می‌تواند به شکل‌ پرخاشگری، بدزبانی، اذیت کردن دیگران، کابوس دیدن، دروغ گفتن، بی‌نظمی، نداشتن اعتماد به دیگران و… باشد.

      راهکارهای ساده اما مهم

      ۱ ـ شناخت و بررسی استرس در کودکان

      کودکان بویژه خردسالان شاید بدانند که احساس ناراحتی یا خشم و عصبانیت دارند، اما ممکن است ندانند که احساس استرس یا اضطراب دارند. با کودکتان صحبت کنید و از او درباره آنچه احساس بد نامیده می‌شود، مثل دل درد یا معده درد سوال کنید و سپس به او کمک کنید تا زمان شروع این احساس را تشخیص دهد و به شما بگوید. آیا این احساس وقتی بوده که معلمش از او درس پرسیده و او بلد نبوده و بچه‌ها به او خندیده‌اند؟ آیا زمانی بوده که مادرش مریض شده است؟ آیا هنگامی بوده که دوستش با او قهر کرده است؟ ‌ پس از تشخیص این احساسات بد باید به فرزندتان کمک کرده و او را نیز راهنمایی کنید تا استرس و نگرانی‌اش را مهار کند.

      ممکن است این کار در ابتدا برای او سخت باشد، اما به مرور زمان آسان‌تر خواهد شد. فقط سعی کنید با شناختن استرس کودکتان به او کمک کنید و از او حمایت و محافظت نمایید. وقتی او بتواند به شما تکیه کند و بداند که مورد حمایت شما قرار خواهد گرفت، قطعا احساس شادی خواهد کرد.

      ۲ ـ خاموش کردن تلویزیون

      برنامه‌های تلویزیون چه خوب و چه بد در روح و روان کودک تاثیر می‌گذارد. والدین نباید فرزندشان را آزاد بگذارند تا همه برنامه‌های تلویزیون را ببیند، اگرچه بعضی از برنامه‌هایی که از تلویزیون پخش می‌شود مفید و آموزنده بوده، اما بعضی از برنامه‌ها استرس‌زا هستند. مثل فیلم‌های خشونت‌آمیز. پس دیدن برنامه‌هایی که باعث به‌وجود آمدن رفتارهای خشونت‌آمیز یا بدخلقی و گستاخی در وجود کودکتان و همچنین باعث ایجاد حملات عصبی در احساساتش می‌شود، درست نیست. در هنگام پخش این قبیل برنامه‌ها لطفا تلویزیون را خاموش کنید و با فرزند عزیزتان بنشینید و درباره کارهایی که در طی روز انجام داده، صحبت کنید؛ البته باید با دقت به حرف‌هایش گوش بدهید، حتی می‌توانید با هم بازی کنید یا به یک مکان تفریحی بروید و حسابی خوش بگذرانید.

      ۳ ـ به فرزندتان حق انتخاب بدهید

      یکی از مهم‌ترین دلایل استرس و نگرانی برای هر فردی چه بزرگسال و چه خردسال این است که آنها روی زندگی خودشان تسلط نداشته باشند. شما به عنوان یک پدر و مادر آگاه باید بدانید که با گفتن یک جمله ساده درباره آنچه برای کودکتان اتفاق می‌افتد، به او کمک می‌کنید تا بیشتر از همیشه احساس قدرت کند. برای مثال، گاهی اوقات با کودک چهار، پنچ ساله خود در مورد رفتن به مدرسه و درس خواندن صحبت کنید. با این کار ساده، اما مهم شما می‌توانید به او ذهنیتی روشن از محیط مدرسه و درس خواندن بدهید. به این ترتیب آیا فرزندتان هنگامی که به مدرسه رفت، می‌خواهد بیشتر از معلمش در یادگیری درس کمک بگیرد یا پدر و مادرش یا از یک دوست و همکلاسی؟! آیا او صبح‌ها درسش را بهتر یاد می‌گیرد یا زمانی که از مدرسه برگشت؟! شما با دادن حق انتخاب به کودکتان به او کمک می‌کنید تا احساس کند می‌تواند در یک موقعیت پرتنش و استرس‌زا، تسلط و نیز کنترل داشته باشد.

      ۴ ـ شنونده خوبی باشید

      لطفا با دقت به حرف‌های فرزندتان گوش دهید، البته این نکته مهم است که باید فقط شنونده خوبی باشید، بدون اظهارنظر یا پند و نصیحت. شما با گوش دادن به حرف‌های فرزندتان این اجازه را به او می‌دهید تا کمی از استرس و نگرانی‌اش را با شما شریک شود. این رفتار به کودکتان کمک می‌کند‌ کم‌کم استرس و نگرانی خود را کنترل کند و از بین ببرد. همچنین با گوش کردن به صحبت‌های او می‌توانید، منابع ایجاد استرس در فرزندتان را نیز کشف کرده و سپس به او کمک کنید.

      ۵ ـ همیشه در کنارش باشید

      هنوز کفش‌هایش را از پا درنیاورده است، چقدر او را سوال پیچ می‌کنید و از او سوالات غیرضروری می‌پرسید، باید بدانید این کار شما فقط باعث می‌شود کودکتان احساس ناامنی کند و دچار استرس شود. وقتی کودکتان از مدرسه یا کلاس آموزشی و… به خانه برمی‌گردد، بهتر است به استقبالش بروید، او را در آغوش پرمهر و محبت‌تان بگیرید و ببوسید و کمتر از او سوال بپرسید. این کار بهترین روش برای از بین بردن استرس در کودکتان است. حتما برای فرزندتان وقت کافی در نظر بگیرید، حتی هنگامی که بزرگ‌تر شد، باز هم کیفیت زمان اهمیت دارد.

      برای بعضی از والدین سخت است که بعد از یک روز پرمشغله کاری به خانه برگشته و با کودک خود بازی کنند یا با او به صحبت بنشینند، اما صحبت کردن در مورد کارهای روزانه کودک نشان می‌دهد که او برای شما اهمیت دارد. پس با فرزندتان باشید و وقت‌تان را با او بگذرانید.

      ۶ ـ ورزش کردن

      همه بچه‌ها عاشق ورزش‌هایی مثل راه رفتن، دویدن و شنا کردن هستند، لطفا کارهایتان را کم کنید و زمانی را هر چند کوتاه به آنها اختصاص بدهید. برای مثال با فرزندتان به پارک رفته و روی چمن‌ها راه بروید، بدوید و بلند بلند بخندید. گاهی اوقات با آنها به استخر بروید و شنا کنید. در حقیقت این ورزش‌ها به فرزندتان آرامش می‌دهد و استرس‌شان را کم می‌کند.

      ۷ ـ خندیدن

      حتما وقت کافی برای خندیدن و داشتن سرگرمی با فرزندتان اختصاص بدهید و خاطرات و لحظات خوبی را به‌وجود آورید. زیرا همین خندیدن باعث آرامش او می‌شود. بنابراین سعی کنید لحظاتی را بسازید که عاری از هرگونه افکار منفی باشد. شما با انجام این کارهای به ظاهر ساده کمک خواهید کرد تا هم میزان استرس خودتان کم شود هم کودک دلبندتان.

      ۸ ـ احساس آرامش در محیط خانه

      اگر می‌خواهید فرزندتان دچار استرس نشود، باید تمام سعی و تلاش خودتان را بکنید تا خانه‌ای امن و آرام و نیز پرمهر داشته باشید. البته منظور از احساس آرامش در محیط خانه این است که کودک بفهمد که پدر و مادرش حامی او هستند و هیچ‌گاه نمی‌گذارند آسیبی به او برسد و اگر کودک در محیط خانه احساس آرامش نکند و همچنین متوجه شود که دارد محبت والدینش را از دست می‌دهد، کم‌کم اعتماد به نفسش پایین می‌‌آید و دچار استرس و نگرانی می‌شود.

      ۹ ـ روابط میان افراد خانواده

      روابط دوستانه و صمیمی بین افراد خانواده بسیار مهم است. وقتی ارتباط میان پدر و مادر دوستانه نباشد یا مدام با یکدیگر جر و بحث کنند، این ناآرامی و روابط غیردوستانه در خانواده باعث می‌شود‌ کودک به لحاظ روحی آسیب‌دیده و دچار استرس و نگرانی شود.

      و در پایان، این وظیفه شما والدین است که، خوب ببینید، به دقت گوش دهید و سپس فرزندتان را راهنمایی کنید تا بتواند روی احساساتش کار و آنها را کنترل کند و همیشه سعی کنید تجربیات خود را به فرزندتان نیز با صبر و آرامش بیاموزید.
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید

      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.