مرکز مشاوره

مشاوره کودکان:خلق نیک‌خویی در کودکان

مشاوره کودکان:خلق نيک‌خويي در کودکان

خلق نیک‌خویی در کودکان

مشاوره کودکان:زمانی که دانشجوی دانشکده بودم، همسر آینده‌ام جین، روزی به من گفت که روانشناسان معتقدند که شخصیت کودک تا سن سه سالگی او به خوبی شکل می‌گیرد. و من بی‌درنگ گفتم «این مسخره است» – پاسخ من نه بدان سبب بود که در این زمینه چیزی می‌دانستم، بلکه به این علت بود که نمی‌خواستم مفهومی ضمنی را که بر مبنای آن یک فرد نمی‌تواند پس از سه سالگی در حدی که بخواهد تغییر روحیه دهد بپذیرم. جین برای مدتی به عنوان دستیار پاره وقت داوطلبانه در کلینیک اطفال یک روانشناس کار کرده بود که در نتیجه او درباره تئوری رشد کودک بسیار بیشتر از من می‌دانست. تنها مفاهیمی که در اینباره در ذهن داشتم ناشی از پیشداوری‌های شخصی خودم بود. درس روانشناسی که در دانشکده می‌خواندم بیشتر از مقوله اعصاب و انعکاس‌ها و چگونگی یادگیری موش‌های صحرایی بحث می‌کرد- و این یکی از کسل ‌ننده‌ترین درس‌هایی بود که خواندم.

گاهگاه از مادری نامه‌ای دریافت می‌دارم که در آن نگرانی خود را از اینکه فرزند دوساله‌اش مشکلی در غذا خوردن یا توالت رفتن دارد، یا بسیار متکی به والدین است، و یا بیش از اندازه درخواست و تقاضا دارد ابراز می‌دارد. و مادر مضطرب گمان می‌کند که کودک او برای همیشه به همین حال خواهد ماند و او در تربیت فرزند دچار خطایی نابخشودنی شده است. شخصیت چه هنگام شکل می‌پذیرد و آیا پس از آن می‌توان کاری برای تغییرش انجام داد؟ فکر نمی‌کنم که ما هنوز پاسخ‌های دقیق و قطعی بدینگونه پرسش‌ها را بدانیم، با این همه می‌توانیم بوسیله چند تعمیم قابل قبول این نکته ابهام‌آمیز را تا حدی روشن کنیم.

در ابتدا بگویم که من از جمله کسانی هستم که معتقدند خوی ذاتی موجب تفاوت‌هایی در افراد می‌شود. مرادم از خوی، صفات خاص اجتماعی – خوب یا بد- چون شهامت، نادرستی، عقل معاش یا میخوارگی که مردم در سالیان گذشته اغلب آنها را به وراثت نسبت می‌دادند نیست (جالب آنکه وقتی این صفات و خصوصیات بد بودند مادران، خانواده پدر را سرزنش می‌کردند، و برعکس ویژگی‌های خوب را از خانواده خود می‌دانستند. و همین تصور را پدران نیز داشتند!) مقصودم از خوی ذاتی پرجنب و جوش بودن یا آرام بودن، پرخاشگری یا اغماض، توازن یا عدم ثبات حسی، خونسردی یا حساسیت، گستاخی یا محتاطی، و خودسری یا فروتنی است. مسلم است که هریک از این تمایلات و ویژگی‌ها نیز به وسیله تجربیات زندگی می‌تواند قدرت بیشتری پیدا کند.

والدین اینگونه تفاوت‌ها را در طبع و خوی فرزندان، بوضوع می‌توانند در دوقلوها در برابر دشواری‌ها و خطرات و در مقابل مردم دیگر بکلی با هم متفاوت است.

رشد شخصیتدر چهار یا پنج ماه نخستین زندگی نسبتا بر ما روشن نیست. در واقع رفتار و حرکات سه ماه نخست طفل گویای آن است که وی از آنچه پیرامون او می‌گذرد بی‌خبر است. نگاهش با ابهام و تعجب به اینسو و آنسو می‌رود. گویی می‌خواهد بگوید: «من کجا هستم؟ این زندگی چیست؟» با این همه از دو ماهگی به بعد، بنظر می‌رسد که مادر خود را می‌شناسد و بیش از دیگران به او خیره می‌شود و بدینسان چیزهایی از وی می‌اموزد. در سه ماهگی با دقت بیشتر به کسانی که در برابر آنها قرار می‌گیرد می‌نگرد در این هنگام از دیدن مردم اطراف خود بی‌آنکه متوجه باشد آنها از خویشان و دوستانند یا افراد غریبه لذت می‌برد. اما بتدریج شناخت آنها از بیگانگان واضح‌تر می‌شود و در مقابل آنها ناآرام می‌گردد.

مشاوره کودکان:دوران پنج ماهگی تا یک سالگی و یا یک سال و نیمگی در ایجاد گرایش‌های اساسی نسبت به زندگی، شاید مهمترین مرحله باشد. منظور از این گرایش‌ها نه خصوصیات ناشی از آرزوها و جاه‌طلبی‌های دوران بزرگسالی، بلکه پایه و بنیان احساس کودکان نسبت به مردم دیگر و خودشان است. کودکان در این ایام خود را افرادی جدا می‌یابند و در داشتن استقلالی هر اندازه اندک اصرار می‌ورزند- می‌خواهند که خودشان شیشه شیر را به دست گیرند و دقایق متوالی در بغل نباشند: مهمتر از این، از نظر گاه ما، آنان نخستین علایق واقعی خود را نسبت به پدر و مادر نسبت به اینکه کدامیک بیشتر از آنها مواظبت و مراقبت کند بروز می‌دهند. نه‌تنها این قاطع‌ترین رابطه‌ای است که تا این زمان داشته‌اند، بلکه همین خود پرنفوذترین مرحله زندگی آنان است. اگر پدر یا مادری که بیشتر بدانان نزدیک است ناگهان آنها را رها کند و نزد شخص ناآشنایی بگذارد، آشکارا ناراحت می‌شوند و بازگشت پدر یا مادر را طلب می‌کنند. در این دوران والدین آنها را به دنیای مردم دیگر، به دنیای چیزهای دیگر، و شاید بتوان گفت، به خود آنها می‌شناساند. اگر پدران و مادران افرادی گرم و با محبت باشند، کودکان بعدا همین کیفیت را از مردم دیگر انتظار خواهند داشت. محبت و علاقه پدر یا مادر بذر دوستی و دلبستگی را در دل آنها می‌نشاند. واقعیتی که آنها را افرادی خونگرم و با محبت بار می‌آورد و انتظار دوستی و علاقه را از دیگران در آنها به وجود می‌آورد، انگیزه‌ای قوی برای پدید آوردن رفاقت و محبت در مردمی که طی زندگی خویش با آنها سروکار خواهند داشت، در آنان ایجاد می‌کند.خلق نیک‌خویی در کودکان

از طرف دیگر، هرگاه پدر یا مادر آنها به سبب تربیت نادرست طبعی سرد و اندیشه‌ای ظنین آمیز داشته باشد، کودکان نیز در همین جهت پیشرفت روانی خواهند داشت. آنها انتظار دارند که سایر مردم دنیا سرد باشند و از این رو به جنبه‌های مفنی دیده خواهند دوخت. کودکان، در زمینه شناخت مفاهیمی درباره خودشان در این مرحله بدین فرض توسل می‌جویند که آنها اساسا یا مورد توجه دیگرانند یا دیگران از آنها نفرت دارند و در این موقع پایه خوش‌بینی یا بدبینی در روان آنها پدید می‌آید.

والدین همچنین دنیای پدیده‌های جامد و بی‌روح را به کودکان معرفی می‌کنند- و گاه از انجام این کار غفلت می‌ورزند- پیداست که چنین شناسایی را با کارهای ساده و ابتدایی آغاز می‌نمایند. به کودکان نشان می‌دهند که قرار دادن چند قاشق در یک کماجدان و تکان دادن آن چه نوای تفنن‌آمیزی ممکن است تولید کند، تصاویر یک کتاب را در برابر دیدگان آنها می‌گیرند و به همراه آهنگ نشاط‌انگیزی در مقابل آنها به رقص در می‌آیند. وقتی پدر یا مادری با چنین روحیه مثبتی به فرزندان خویش آموزش می‌دهد، در آنها احساسی به وجود می‌آورد که براساس آن نه‌تنها باید از چیزهای گوناگون لذت برند، بلکه خود باید موجد و مبدع اعمال لذتبخش و سرورآور باشند. والدین ممکن است عکس این روحیه را داشته باشند و به فرزندان خود بیاموزند که از بیشتر اشیا و چیزهای اطرافمان بنحوی ظنین آمیز باید اجتناب کرد چرا که بازی با آنها و دست زدن بدان‌ها خشم پدر یا مادر و یا نوعی خطر به دنبال دارد. مطالعات متعدد ثبات کرده است که هرگاه کودکان با والدین رابطه بسیار محدودی داشته باشند، علاقه عادی و توجه معمولی نیست به دنیای پیرامون خویش نخواهند داشت. به سخن دیگر کودکان برای آنکه به تدریج در ارتباط با پدیده‌ها و ایده‌ها قرار گیرند نخست باید با پدر یا مادر خویش ارتباط برقرار سازند.

در دوره بین یک تا سه سالگی، کودکان احساس کاملا مشخصی برای خود به عنوان افرادی جدا از دیگران می‌یابند و بر امیال و خواسته‌های خویش سخت تاکید می‌کنند. با این وجود احساس روزافزون جدایی آنان را از دلبستگی واقعی به پدر و مادرشان آگاه‌تر می‌سازد و گرچه می‌کوشند برای مدتز مان بیشتری از والدین خود دورتر باشند، ولی با دنبال کردن آنها خود را مطمئن می‌کنند که از پدر یا مادر دور نشده‌اند.

خلق نیک خویی در کودکان

کودکان نه‌تنها از حق خود دم می‌زنند، بلکه با پافشاری از آن نیز دفاع می‌کنند. آنها، گذشته از آنکه از این روی به درخواست‌های والدین «نه» می‌گویند که میل به انجام کاری ندارند گاه فقط به دلیل آنکه دیگران را وادارند که تمایلات آنها را مورد توجه قرار دهند با همه میل باطنی پاسخ منفی می‌دهند. این امر در مراحل دیگر پیشرفت صادق است و کودک، هنگامی که از نظر جسمی و روانی گامی پیش بر می‌دارد، جواب رد دادن را برای تسلط بر قدرت تصمیم خویش بارها و بارها بکار می‌برد.

اصرار بر فردیت و حقوق فردی یکی از عواملی است که کودکان یکساله بیشماری را در مورد غذاهایی که دوست دارند یا از آنها بدشان می‌آید دلبخواه و خودرأی می‌کند. آنها ممکن است غذایی را که پیش از این خیلی دوست داشتند یکباره و سرسختانه پس بزنند. در این مواقع آسان است که بجای غذاهایی که کودک رد می‌کند غذاهای دیگری به او داد. کودکان که در اواخر سن یک سالگی بر روی لگن می‌نشستند اینک ممکن است از این کار خودداری کند و یا حتی با وجود نشستن بر روی لگن از عمل دفع اجتناب ورزند.

موضوع توالت رفتن، این مرحله را بیاد می‌آورد که در آن کودکان طبعا علاقمند به پاک کردن خود می‌شوند و از انجام این عمل احساس غرور می‌کنند. به طور کلی از اینکه در انجام پاره‌ای امور با والدین همکاری کنند لذت می‌برند. از سوی دیگر کودکان که در حالت خصومت و کینه توزی قرار می‌گیرند، مثل هنگامی که به همراه عجز، رنجیده خاطر می‌شوند و یا وقتی که طفلی جدید جایگزین آنها می‌شود، آلودن خود مناسب‌ترین راه بیان احساس بنظرشان می‌آید.خلق نیک‌خویی در کودک

گاهگاه، بخصوص لحظاتی که با سرخوردگی کامل روبرو می‌شوند، پرخاشگری در آنها قوت می‌گیرد. در آغاز این احساس را علیه خود بکار می‌برند و با غیظ و غضب خود را می‌آزارند ولی بعد با اندک تشویقی نسبت به دیگران- پدر و مادر و خواهر و برادر- پرخاشگر می‌شوند و تا حدی شگفت آنگیز در این راه وحشیانه عمل می‌کنند.

آنچه از این واقعیات می‌توان دریافت آن است که در یک کودک سه ساله می‌توان کشش‌های متضاد بیشماری را مشاهده کرد؛ استقلال‌جویی در برابر وابستگی، پاکیزگی در برابر آلودگی، همکاری در برابر گردنکشی، و محبت در برابر خصومت. اینکه هر کودک چگونه از اینگونه تضادها رها می‌گردد و در پایان این دوره چگونه شخصیت وی شکل می‌پذیرد بستگی به تاثیر متقابل عواملی چون پذیرندگی یا مثبت بودن خوی ذاتی آنها دارد؛ رابطه آنها و والدین تا چه میزان گرم و صمیمانه بوده است و طی این دوره تقریبا تیره چگونه پدر یا مادر و فرزند در حل مسائل با هم کنار آمده‌اند.

با مثال‌های بسیار ساده می‌توان نشان داد که چگونه گاه شخصیت کودک در سن سه سالگی غیرمتعادل می‌شود. اگر والدین بشدت کوشا باشند که خود را بر فرزند خویش چیره سازند و فرزند آنان طبعا موجودی پذیرنده و مطیع باشد، در بزرگی بیش از اندازه، لااقل در ظاهر، فروتن و سربزیر خواهد بود. اگر پدر و مادر خشن و بی‌سیاست باشند و برای کودک خویش راه گریزی برای واکنش‌های خشونت‌آمیز نگذارند، فرزندشان، فردی بی‌اندازه خشن و دشمن آفرین ببار خواهد آمد. (البته، با ارزش‌ترین شیوه برای مقابله با کودکان بی‌آنکه آنها را در قید و بند بگذاریم آمیزه‌ای است از قاطعیت روشن، دوستی و محبت، و سیاست و کاردانی به‌موقع. با این همه باید گفت که کمتر پدر یا مادری از عهده چنین تعادلی در همه اوقات بر می‌آید.)

هرگاه والدین افرادی سخت گیر باشند و درباره پاکیزگی و موارد دیگر آداب معاشرت سرسختی بخرج دهند، فرزندشان، اگر خویی فرمانبردار داشته باشد، آدمی وسواسی خواهد بود که می‌انگارد هر چیز و هر کجا آلوده به میکرب است. یکی از مشکلات جاری عصر ما، بخصوص در مورد والدینی که از دانشکده فارغ‌التحصیل شده‌اند و آنجا را به اصطلاح کارشناسان گفته‌اند، مطالعه کرده‌اند تردید و دودلی در اتخاذ روش خاصی در موارد گوناگون تربیت فرزند است. چنین شک و تردیدها گاه ماه‌های پیاپی به درازا می‌انجامد و در این زمان کودک خود مشکل را پشت سر نهاده و در برابر والدین زیرکانه عمل می‌کند و موجب می‌شود که پدر و مادر احساس عجز کنند. چنین تزتزل فکری که حاصلش وقت کشی و جدال‌های بی‌ثمر با کودک است اغلب خصوصیت لجبازی و خودرأیی را در فرزند شما تقویت می‌بخشد.

اگر والدین آنقدر نگران سلامتی فرزندان باشند که لحظه‌ای دیده از آنها برندارند، چرا که به گمال آنها دنیا مملو از خطرات رنگارنگ است و مراقبت بی‌امان پدر و مادر برای حفظ کودک ضروریست، فرزندشان متکی بنفس بار نخواهد آمد. از سوی دیگر، پاره‌ای از کودکان که از نیروی روانی قوی برخوردارند از حفاظت زیاد آنچنان نفرت پیدا می‌کنند که به عنوان واکنش می‌کوشند از نظارت دائمی والدین بگریزند و خود را با خطری به دنبال خطر دیگر مواجه سازند. باید پدر یا مادر در مقابل خطر جدی مواظب فرزند باشند و یا او را از وجود خطر آگاه سازند اما بگذارند که کودک خود دریابد چگونه می‌توان از خطر جزئی دوری گزید. به‌علاوه بتدریج که کودک بزرگ می‌شود به وی بیاموزند که چگونه مستقلا باید مواظب خود باشد و از هر نوع خطری مصون بماند. پیداست که گفتن چنین نظری از عمل کردن آن بسیار آسانتر است؛ بخصوص در مورد فرزند نخست که طبعا پدر و مادر درباره حفظ سلامتی او نگرانی بیشتری ابراز می‌دارند. خوشبختانه، در مواردی بیشمار، کودکان در پایان سه سالگی بیشتر اوقات، علی رغم جدال‌های مختصر، به پدر و مادر خود ابراز دوستی می‌کنند. در مواقع گوناگون به کمک و وابستگی نیازمند می‌شوند اما آنقدر در خود استقلال می‌بینند که بتوانند افق‌های دید و عمل خویش را وسعت بخشند. گو اینکه در این هنگام خود را تمیز نگه می‌دارند و ابراز همکاری می‌کنند اما هنوز روزهای بد آنها به پایان نرسیده است. اگر برای حفظ حقوقشان لازم باشد می‌توانند با چنگ و دندان به میدان بیایند، اما در بیشتر مواقع کنار آمدن و دوستی و محبت را بر مشاجره و داد و فریاد ترجیح می‌دهند.

من این را با مطرح کردن این پرسش آغاز کردم که آیا در این نظر که آن را به روانشناسان متعدد نسبت داده‌اند و بر مبنای آن شخصیت کودک تا سن سه سالگی شکل می‌گیرد، چه میزان حقیقت نهفته است. شاید، از تمام جنبه‌های شخصیت که بدان‌ها اشاره کردم می‌پندارید که معتقدم در این زمان شخصیت کودک شکل قطعی خود را یافته است، ولی به دلایلی چند من تا حد این اعتقاد پیش نرفتم، آنچه به شرح آنها پرداختم تمایلات خاصی از شخصیت است که امکان دارد- و در اغلب موارد چنین است- که ثابت بمانند. ولی نکته مهم آن است که این گرایش‌ها در سال‌های بعد دوران کودکی امکان تغییر و تعدیل را از دست نمی‌دهند و حتی در دوران بلوغ نیز اگر محیط و شرایط عوض شود، ممکن است در این تمایلات تعدیل حاصل شود. از سوی دیگر ویژگی‌های بیشتری وجود دارد که در مراحل بعد از دوران سه سالگی شکل می‌پذیرند.

* مثلا نحوه برخورد و شیوه فکری افراد نسبت به جنس مخالف که تاثیر بسیار در زندگی زناشویی دارد در این دوران کوتاه به طور قاطع مشخص نمی‌شود.

منبع: کودک و نوجوان


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

2 نظرات

  • شهره , آوریل 18, 2015 @ 5:50 ب.ظ

    با سلام وخسته نباشید.پسری دارم ۷٫۵ ساله وکلاس اول.ما مرتب در خانه با او درگیر هستیم.در مدرسه هم مرتب دعوا میکند.حتی خواهر ۵٫۵ساله اش را مرتب میزند.چند بارهم معلمش به او سیلی زده.من دیگر درمانده شده ام.شما رابه خدا بگوید من چکار کنم.لطفاادرس یک دفتر مشاوره خوب راهم به من بدهید تا مراجعه کنم. با تشکر قنبری

    • Anonymous , آوریل 19, 2015 @ 12:53 ق.ظ

      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
      در مورد پرخاشگریش عوامل متفاوتی میتونه وجود داشته باشه . مثلا اینگه گاهی از شما و پدرش کتک میخوره … یا بعد از احساس ناکامی…شاید یکی از علتهاش هم مشکل گفتاریش باشه که نمی تونه درست منظورش را به دوستاش بفهمونه و احساس ناکامی میکنه اونوقت پرخاشگری نشون میده .
      علتش که کشف بشه درمانش بهتره ….اما چند توصیه کلی :
      وقتی این کار را میکنه خودتون را ناراحت نشون بدید. نشون بدید که دردتون گرفته .
      در حالتهای عادی داستانهایی از کارهای زشت فلان شخصیت داستانی تعریف کنید که چه کار بدی کرده و مثلا تنها شده و دوستاشو از دست داده و بذارید این داستانها ملکه ذهنش بشه و در زمان پرخاشگری یادآوری داستان کنید . …
      و همونطور که گفته شد بهترین راه حل مشاوره کودک هست که بتونه در این مورد به شما بر اساس نوع شخصیت فرزندتون کمک کنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.