زندگی فراز ونشیب هایی دارد وب اید درهرکدام از این چالش ها برای رهایی از مشکلاتی که به وجود آموده است تصمیماتی را اتخاذ کرد که به سود خانواده باشد حال ممکن است این تصمیمات زندگی عواقبی را داشته باشد. انسان درون خود احساسی به نام مسئولیت پذیری دارد واین احساس هنگام ازدواج وپس ازآن بسیار پر رنگ تر میشود. مسئولیت پذیری در خانواده بسیار سنگین و حساس میباشد وبرای مردان و زنان مسئولیت های جداگانه ای تعریف شده است. از نظر فیزیولوژیکی هر جنسیتی یک نقشی می توانند ایفا کنند اما این دلیل برتری یکی بر دیگری نیست بلکه نقش مکملی دارد. هرکدام از مردان و زنان که اعضای خانواده محسوب میشوند، اگر در خود احساس مسئولیت پذیری داشته و مسئولیت در خانواده که تعریف شده هم می باشد به خوبی انجام دهند روابط خانواده مستحکم شده و زوجین می توانند بر یکدیگر اعتماد کرده و با همدیگر به پیش بروند و زندگی جدید را برای شادتر شدن، مسئولیت پذیر شدن داشته باشند.
مسئولیت خانواده چیست؟!
مسئولیت یعنی اینکه شما درقبال کارهایی که میکنید وعواقب خوب یا بدی که کارتان دارد آگاه بوده وبا عقل آن را انجام بدهید مسئولیت های ازدواج چه قبل وچه بعد از ازدواج وجود دارد اما بعد ازازدواج چندین برابر میشود. من به شخصه به دوستان پیشنهاد می کنم که در مشکلات به مشاور خانواده خوب مراجعه کنند.
مسئولیت دختران و پسران بعداز ازدواج هم با هم متفاوت است اما اشتراکاتی دارد
مسئولیت زن و شوهر در خانواده
مسئولیت زن خانه داری وفرزند داری میباشد وپسران نیز بایداز و با ثبات سنین نوجوانی بفکر آینده بوده ودر هنگام ازدواج مسئول درآمد وحفظ آرامش خانه نگهداری ازهمسر وهمچنین مسئولیت پدر میباشد دراین میان ابراز احساسات وعشق بازی جزء مسئولیت های زن و شوهر میباشد ولی باید به این نکته توجه کرد ابراز احساسات هم زمان خود را دارد خانم های عزیز نباید روی این موضوع حساس شوند به طور مثال زمانی که شوهرشان خسته بوده و از سر کار بر میگردد زمان مناسب برای برخی صحبت ها نیست البته آقایان هم باید کمی در اخلاق خود تجدید نظر کنند.
تعادل درهر کاری لازم است بنابراین درتمامی رفتار های خود تعادل را برقرار کنید. البته شاید هم گاهی پیش آمده که آقایان ابراز احساسات کرده واز شما جوابی نشنیده اند که این موضوع آنان را سرد کرده است درهر صورت برای رفع مشکل خود می بایست با مشاور خانواده خوب مشورت کرده و مشکل خود را درمیان بگذارید تاراه حل مناسب را دریافت کنید. پس مشاوران ما در مرکز مشاوره منتظر شما خواهند بود.
مسئولیت پذیر میترا، یک زن، همسر، مادر
میترا: من یک زن، یک مادر و یک همسر هستم. زن بودنم بعد اجتماعی من است که با وجود محدودیت ها سعی کردم در تحصیل و کارم موفق باشم و فکر می کنم این نماد یک زن برای مسئولیت پذیری است. در بعد مادر بودن مسئولیتم هم اندازه پدر بودن مهم است. من و شوهرم هر دو به تربیت کودکانمان می پردازیم و بنظرم با اینکه گاهی کمبودهایی هست ولی ما موفق بودیم و در صورت مشکل با مشاور کودک مشورت کرده و در واقع سه نفره (من و همسرم و مشاور) بهتر و موثرتر کودک را تربیت می کنیم البته بعد از مدرسه رفتن، معلم کودکم هم به جمع ما افزوده شد. من همسر خوبی نبودم و همواره با همسرم مشکل داشتم در واقع او ادعا داشت من مسئولیت پذیر نیستم و کارهای خانه را انجام نمیدهم غذا درست نمیکنم. بعد از مراجعه به مشاوره، به مشاوره گفتم که من سرکار می روم و بعد از آن خسته شده و تربیت بچه ها نیز هست. بعد از چند جلسه مشاور که من و همسرم داشتیم توانیستیم به این نتیجه برسیم که کارهای خانه تقسیم شود و حتی گاهی از نظافتچی استفاده شود و همسرم اکنون رضایتمند است.
این مشکل شما نیاز به مشاوره حضوری داره اینجا نمیتونید برا این مشکل راه حل پیدا کنید
در این مورد اول باید بدونید چه چیزی میتونه مادرتو جذب کنه .. میتونی با سیاست در این وسط هر دو نفر رو داشته باشی … ولی اینو یادت باشه که هر کسی اخلاقی داره و تو نمیتونی اونو تنهایی عوض کنی … پس در این مورد بهتره اول برای زندگی آینده ات تصمیم درستی بگیری تا بتونی در اینده روی پای خودت وایسی و بتونی به خواهرو برادت کمک کنی … در این لحظه بهتره به فکر آینده خودت باشی و صبر کنی تا از این تب و تاب کم بشه …
مشاوره آنلاین با شماره تلفن های :
۸۸۴۲۲۴۹۵
۸۸۴۷۲۸۶۴
سایت تخصصی مشاوره
http://www.moshaver.co
هنوزم خانواده ی من نمیدونن که ما با همیم
سلام من مرضیه ۲۰ سالمه با همکلاسین چند ماهه که اشنا شدیم تصمیم گرفتیم که مسئله ی خاستگاریو واسه مامانو بابام پیش بیاریم.خونواده ی اون میدونستن به خاطره همین کمک کردن که ما خاستگاریو از راهه سنتیش پیش ببریم.هنوزم خانواده ی من نمیدونن که ما با همیم و من نمیخوام که بدونن.
تو این مدت هر باری که با خونواده ی ما کسی که دوسش داشتم برخورد داشتن یه جوری شده و باعثه ناراحتی شده.کلا خونوادم تو این مسائل ناپختن.
داداشم هربار کاری کرد که طرفه من ناراحت شد.خودمم مشکل دارم درست نمیتونم با حرفمو بزنم.میخوام بهم کمک کنید بهم راهنمایی کنید که چحوری میتونم شرایطه خوبی درست کنم.
چجوری میتونم مسئولیت پذیر بشم تو زندگیم چجوری میتونم درست حرف بزنم با خونوادم با کسی که دوسش دارم.بهم کمک کنید ازتون میخوام راه جلوی پایه من بزارید.خیلی ممنونم.
پاسخ
دوست عزیز یکی از راههای اینکه بتونید خوب حرف بزنید داشتن معلومات خوب و داشتنارتباط اجتماعیی بالاست
وقتی شما روابط اجتماعی خوبی با دوستان و آشنایان داشته باشید از هر کدوم چیزی رو یاد میگیرید که میتونه تجربه ای خوب برای شما باشه
برای اینکه بتونید بدون لکنت با دیگران صحبت کنید میتونید با خوندن متن هایی در جلوی آیینه و ضبط صدا و گوش دادن به اون به گره های کلامی خودتون پی ببرید …
در ضمن باید بدونید در زندگی دنبال چی هستید و چه هدفی دارید تا بتونید به سمتش جهت گیری کنید
باید بدونید عشق دانشگاهی نمیتونه شما رو خوشبخت کنه چون برای داشتن زندگی موفق استقلال مالی و درآمدی پایدار بسیار لازمه که بعید میدونم پسر چنین شرایطی رو دارا باشه
پس کمی صبور باشید و در بدو ورود به دانشگاه سریع عاشق نشید تا درک و شناختتون در این مورد بالا بره و بتونید خودتون هم انتخابگر باشید
شوهرم دیگه خستم کرده
شما چنین زندگی رو پذیرفتید پس اگر تصمیم به ادامه دارید باید چنین رفتارهایی رو هم قبول کنید و بپذیرید
و گرنه باید تصمیم دیگری بگیرید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
با پسری آشنا شدم که قبلا تو دانشگاهمون بود
سلام من با پسری آشنا شدم که قبلا تو دانشگاهمون بود و پسری بود که از نظر راه و رفتار عالی و از هر موقعیتی هم خوبه ازم خواستگاری کرده ولی پیش خوانوادم نمیاد و میگه اول باید صبر کنه که داداشش زن بگیره و خواهرش ازدواج کنه و میترسه وارد این موضوعات بشه من چی کار کنم
پاسخ
همه این تردیدها طبیعی هستند اما چیزی که طبیعی نیست، نادیده گرفتن آنها است.
اگر سعی کنید تردیدهایتان را پس بزنید یا آنها را توجیه کنید، بزرگترین ضربه را به خودتان زده اید.
شما وقتی وارد زندگی مشترک می شوید، باید همه سوال هایتان را پاسخ داده باشید و با کمترین ابهامی (نمی گوییم هیچ ابهامی) وارد زندگی مشترک شوید.
هرچند برخی از افرادی که تمایلات وسواسی دارند، پی در پی دچار تردید می شوند. ما اینجا درباره آنها صحبت نمی کنیم. از کسانی می گوییم که به احساسات درونی خود بی توجهی می کنند و با کله توی یک ماجرای مبهم می پرند. آن هم ماجرای مهمی مثل ازدواج.
وقتی نسبت به یک نفر شک و تردید داریم لازم است با شناخت بیشتر و با زمان بیشتر و با زمان بیشتر و پرس وجو بیشتر بر تردیدها غلبه کنیم و گرنه تردیدها مشکلی را حل نمی کند. برخی اوقات ما به تردیدهای خود توجه نمی کنیم چون اعتماد به نفس ما پایین است.
توصیه می کنیم هر گاه نسبت به ازدواج با یک نفر دچار تردید بودید به روانشناس یا مشاور مراجعه کنید. گاهی اوقات این تردیدها با مسائل جدی مرتبط است که مستقیما بر ازدواج تاثیر گذار است.
حتی ممکن است دقیق ندانید نسبت به چه چیزی شک دارید. طبیعی است چون شما تجربه کمی دارید و قبلاهیچ وقت ازدواج نکرده اید یا در یک رابطه جدی و واقعی مثل همسری نبوده اید.
بنابراین دلیل خیلی از تردیدهایتان را نمی فهمید و فقط می دانید یک چیزی درست نیست، قلبتان رضا نمی دهد یا به قدر کافی آرام و مطمئن و خوشحال نیستید. در این جور مواقع یک مشاور خبره می تواند شما را یاری دهد تا سرمنشا این احساستان را پیدا کنید.
مجبور بودم برای تامین هزینه های خانواده دو شیف کار کنم و تدریس داشته باشم
دبیری سی پنج ساله هستم با شانزده سال تدریس علوم پایه در دبیرستان ها و دانشگاههای کوچک
سال هشتاد و سه در بیست و دو سالگی ازدواج کردم که همسرم خانه دار است و متاسفانه در این مدت علی رغم تشویق من در هیچ زمینه ای رشد نکرد
و من مجبور بودم برای تامین هزینه های خانواده دو شیف کار کنم و تدریس داشته باشم
البته در شهر کوچک ما درآمدها بسیار چایین و مخارج ها بالاست و هیچگاه نتوانستم انتقالی بگیرم به شهر بزرگتر
خانواده پدری ضعیف بوده و من پشتوانه نداشتمو بعد از ده سال صاحب یک مسکن مهر و یک پراید هستم و ده میلون قرض
که این قرض ناشی از چیست؟؟؟؟
زیر فشار کاری ستون مهرها ی کمرم دچار مشکل شد و توانایی تدریس پایین اومد و من داشتم شکست می خوردم و مجبور شدم تدریس آموزشگاهی رو کنار گذاشتم و به تدریس خونگی رو کردم
در ادامه من بدبخت دچار لیکن پلان شدم و سر و صورت و دهانمو در گیر کرد و چون بیماری پوستیه هم ظاهرمو عجیب کرد هم بیمه در روند درمان هیچ کمکی نمی کنه
و کلاس هامو از دست دادم
الان من موندم یک شغل کم در امد و یک بچه و همسری که هیچگاه کمکم نکرد
این مدت باید استراحت کنم اما نمیشه رفتم شاگردی مغازه اما اکثرا شاگرد خودم هستند و اکراه دارن که شاگردشون بشم
غروری برام نمونده
نمی دونم این قرض رو چه جور بدم و راحت شم
چون ضامن دیگران هستم و معوق دارند پس بهم وام نمی دن
با چند خیر حرف زدم و کسی به دادم نرسید
اگه پراید رو بفروشم به ده میلیون قرضم جور میشه ولی پسرم سکته می کنه
نمی دونم چکار کنم
دارم دیونه میشم
تو رو خدا راهنماییم کنید
پاسخ
موفق باشید
منبع: com.مشاوره-خانواده
دختری ۱۹ ساله هستم که از بچگی خیلی سختی کشیدم
با عرض سلام. دختری ۱۹ ساله هستم که از بچگی خیلی سختی کشیدم. ۴ ساله پدرو مادرم ازهم جدا شده اند.
کرج زندگی میکردیم .۲ساله با ناپدری به سختی زندگی میکنم.من بعد کنکور تابستون با یک پسر دوست شدم ک خیلی پسر خوبیست.
مادر وناپدریم فهمیدن و من ۱ ماه بدترین روزهای زندگیم رو سپری کردم.خیلی به من سخت گرفتن و ۱۰۰% مخالف دوستی ما بودن بدون شناخت اون پسر.منو کتک میزد ناپدری.
تصمیم گرفتم برم پیش پدرم که شمال زندگی میکنه.پدرم با همه وجود ب من محبت میکنه و کمکم کرده.مادرم زنگ میزنه و با من بد صحبته میکنه و میگه منو نمیبخشه.من خواهرو برادر کوچیکتر از خودم هم دارم ک پیش مادرم هستن. مامانم هیچ محبتی به من نداره. دلم براشون تنگ شده.
دوس دارم هم بابامو داشته باشم هم مادرمو.مادرم رازدار من نیست. درکم نمیکنه.
ولی بخاطر ناپدری نمیتونم برم کرج.بابام از این قضیه ناپدری خبر نداره.من زندگی کردن تو شمالو دوست ندارم.
مرداد ۹۳ کنکور مجدد دارم.من چیکار کنم که روابطم با مادرم خواهرم و برادرم خوب بشه؟چیکار کنم که فکر مادرمو عوض کنم؟ راهکار شما چیست؟؟
خواهش میکنم ازتون که کامل جواب دهید. کامل راهنماییم کنید. ممنونم.خداخیرتون بده
پاسخ