مرکز مشاوره

مرکز مشاوره ارومیه

مرکز مشاوره ارومیه

بحث مشاوره و گرفتن راهنمایی در زندگی یکی از موضوعاتی است که امروزه به علت پیچیده شدن زندگی ها و همچنین عدم داشتن فرصت و وقت لازم از اهمیت بسیاری برخوردار است تا جایی که بسیاری از موفقیت ها و پیروزی های زندگی را می توان در کشور های پیشرفته به دلیل وجود یک مشاور خوب در زندگی دانست بنابراین این نشان می دهد اگر خواهان یک زندگی سرشار از شادی و خوشبختی هستیم می بایست حتماً با یک مشاور خوب در امور زندگی مشورت کرده و با اطمینان خاطر در زندگی قدم برداشت. بسیاری از مردم عزییز بوده اند که با مراجعه به یک مشاور با تجربه و با دستور العمل هایی ساده زندگی خود را زیر و رو کرده و به درجات لابای موفقیت و خوشبختی رسیده اند.

شماره های تماس 01

مرکز مشاوره ارومیه به منظور ایجاد فضایی مناسب برای مردم عزیز شهر ارومیه و ارائه خدمات مشاوره ای در مرکز مشاوره برزگر ، مرکز مشاوره اقبال ، مرکز مشاوره شیخ تپه و مرکز مشاوره قدس به هموطنان عزیز ساکن این شهر راه اندازی شده است. مرکز مشاوره ارومیه با به خدمت گرفتن مشاورانی با تجربه در زمینه های مشاوره خانواده قدس ، مشاوره ازدواج قدس ، مشاوره خانواده شیخ تپه ، مشاوره ازدواج شیخ تپه، و مشاوره خانواده اقبال آماده پاسخ گویی به مشکلات مشاوره ای شما مردم عزیز است.

مشکل من باهمسرم خیانت ایشون به من بوده

مشکل من باهمسرم خیانت ایشون به من بوده.اون چندبار به من خیانت کرده و همش دلیلشم گفته که من مقصرم چون من بهش اعتماد ندارم اونم میره خیانت میکنه.

بنظرشما میشه به چنین ادمی اعتماد کرد.حالا من دوتابچه دارم.اعصابم خرابه وسواس فکری پیداکردم به همه بدبینم به همه چی واکنش نشون میدم و به خودم میگیرم.

تا میخواد یه ساعت جایی بره تا وقتی که بیاد خودخوری میکنم بداخلاقی میکنم.وقتی هم برمیگرده میگم کجابودی نمیگه و هیموقت نگفته.

من زندگیم داغون شده فقط فکرم پیش جاهای بده.فقط فکرمیکنم داره خیانت میکنه.تا ازگوشیش غافل میشه باترس و استرس تندتند گوشیشو چک میکنم.اگه چیزی ام نبینم میگم پاک کرده دیگه.

درهرصورت شک دارم.خیلی شکاک و بدبینم.ویزیت های مشاوره اینجاهم همش ازاده و من نمیتونم برم بخاطر پول زیادش.من چیکارکنم؟

با سلام

دوست عزیز در مورد مساله خیانت که متاسفانه فراگیر هم شده باید توجه داشته باشید که نمی توان اینگونه تصمیم گرفت که صرفا به صوزت اینترنتی مساله شما حل می شود و چرا که هر د نفر باید حضورا مراجعه کنند تا ببینیم مساله دقیقا چه بوده است و چرا چنین اتفاقی پیش امده است .

در این رابطه یا بحث تنوع طلبی طرف مقابل است که خوب حق دارید بی اعتماد باشید و به هر حال هر کاری هم بکنید ایشون باز به رفتارهاش ادانه خواهد داد و گریزی نخواهد بود و یا بحث مربوط به این مساله است که شما هم با شکاکیت ها و رفتارهایی منجر به رفتار ایشون شدید و مشکلاتی ایجاد شده است .

در هر صورت بهتره هر طور که صلاح می دانید مراجعه داشته باشید و مساله پیگیری شود شاید تصمیم درست با وجود دو فرزند و این فرد که تنوع طلب است ادامه ندادن باشد در هر صورت امیدوارم موفق باشید و مساله به درستی حل شود ولی با مراجعه تعیین تکلیف خواهد شد
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۹۸۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
موفق باشید

پاسخ
شاید شما اخیرا متوجه شده اید که همسرتان به شما خیانت می کند.
نمی دانید چکار باید بکنید.
قبل از هر نوع تصمیم گیری ، فقط این مقاله را بخوانید که بدانید چه کارهایی را ” نباید” انجام دهید.اغلب زنان در مقابل خیانت همسرشان واکنش موثر و مناسبی ندارند.
آنها اجازه می دهند ترس ، عصبانیت ، شکست خوردگی شان ظاهر شود.اما ما به شما توصیه می کنیم قبل

از هر کاری این مقاله را بخوانیدتا شرایط بدتر نشود: ۱- او را از خانه بیرون نکنید یا خانه را ترک
نکنید.
به جای اینکه زود از خانه بیرون بزنید بگذارید احساسات و ناراحتی تان فروکش کند.
این بدترین کاری است که می توانید بکنید.
الان باید بنشینید و رو در رو با او صحبت کنید و بفهمید چه اتفاقی افتاده است البته اگر هنوز
با هم زندگی می کنید.اگر او را ترک کرده اید باید بفهمید اکنون چگونه زندگی می کند ، یک کارآگاه
خصوصی استخدام کنید یا کسی که او را زیر نظر داشته باشد ، بنشینید و فکر کنید اگر او را
ترک کنید چه اتفاقی می افتد.
اگر با هم زندگی کنید چه؟بهترین حالت اینست که او را ترک نکنید و با هم دلیل این کار او
را بفهمید.
۲- در مورد احساساتتان با هر کسی صحبت نکنید.
خیلی طبیعی است که بخواهید در مورد مشکل خود با کسی دردو دل کنید.
اما توجه داشته باشید که با چه کسی درد و دل می کنید.
با کسی صحبت کنید که دوست نزدیک تان باشد یک یکی از افراد نزدیک خانواده.
کسی که شما را درک کند ، با وی راحت باشید ، به شما دروغ نگوید ، درست و منطقی
هدایت تان کند.ناراحتی و عصبانیت شما را کم کند.
سعی کند مشکل شما را حل کند نه اینه به شدت آن بیفزاید.شما هم از شدت عصبانیت هر چیزی را
به همسرتان نسبت ندهید.
۳- خیانت او را نادیده نگیرید یا وانمود نکنید که اتفاقی نیفتاده است نادیده گرفتن خطا یک اشتباه بزرگ است.
بهتر از همه این است که به او بفهمانید که متوجه خیانت اش شده اید و دلیلش را از وی
جویا شوید،اگر خیانت وی را نادیده بگیرید او را به ادامه کارش تشویق کرده اید.
و مطمئن باشید در آینده خیانت های بیشتری مشاهده خواهید کرد و شاید حریم شما و همسرتان از بین برود
و او خیانت را از شما پنهان هم نکند.
۴- این سه واژه را در نظر بگیرید:”زیر یک سقف بودن” ، ” یک برنامه”، و ” هدف” اکثر مشاوران خانواده
بر این نظرند که شما باید همسرتان را متوجه کارش زشت خود کنید.
اما با یک برنامه ؛زمان و مکان مناسبی برای صحبت در مورد آن پیدا کنید.
بدون دعوا و جرو بحث؛دلایل منطقی خود را از خیانت های وی جمع آوری کنید ، تماس ها ، تاریخ
دیدارهایشان ، عکس ها و اعتماد به نفس خود را از دست ندهید.
۵- زمان و انرژی تان را برای شناختن و صحبت کردن با معشوق همسرتان هدر ندهید.
یکی از بدترین کارها اینست که بخواهید با معشوقه همسرتان رو در رو شوید و با وی صحبت کنید.
این حق شماست که در مورد او چیزهایی بدانید ، اما او ارزش زمان و انرژی شما را ندارد.
از همسرتان نیز در مورد او سئوال نکنید.
سعی کنید در صحبت هایتان همواره نام او را میان نیاورید.به جای جنگیدن با هم سعی کنید به هم نزدیک
شوید و دلیل خیانت او را بفهمید و اگر زندگی و همسرتان را هنوز دوست دارید مشکلات تان را حل
کنید.وقتی مـتـوجه مـی شوید که همسرتان خیانتکار و بی وفا است.

ایـن امر شما را واقعا ناراحت کرده و ضربه سختی به شمـا وارد می سازد.

تصـور می کردید که ازدواج سبب می شود تا همسرتان دیگر هیچ گاه به خود اجازه بدعهدی و خیانت ندهد، اما کارها مطابق میل شـما پیـش نـرفـت.

هنوز هم زمـانیـــکه یاد کارهایی که او انـجام داده است، می افتید، احساس ناراحتی میکنید.

چـگونـه مـی تـوانید آزار و اذیـت ها را به دست فراموشی سپرده، همسر بی وفای خود را ببخشید و زندگی مشترک خود را از خطر نابودی نجات دهید؟

امارها نشان میدهد که در طول زندگی مشترک برخی از همسران مرتکب خیانت به همسر خود میشوند .

البته در ایران اماری در این خصوص در دست نیست و به نظر میرسد که این عمل در مردها بیشتر از زنان است .

امارهای موجود در سایر کشورها میزان خیانت را بالا نشان میدهد که در هر دو جنس مشاهده میشود که البته در مردها باز هم بیشتر است .
خیانت همسر یک امر پیچیده و در عین حال دو طرفه است.

لذا باید بدانید که شما هم در این مورد نقش دارید .

نقش خودرا در این مورد وارسی کنید مثل بی توجهی عاطفی یا عدم ارضای جنسی و مشکلات در روابط بین فردی و مواردی مشابه .خیانت میتواند عاطفی یا جنسی باشد.

تحقیقات نشان میدهد که برای زنها خیانت عاطفی و برای مردان خیانت جنسی نا بخشودنی تر و تحمل ان سخت تر است .

معمولا زندگی زناشویی که با خیانت روبرو میشود دیگر طراوت و شادابی قبل را نخواهد داشت مگر اینکه طرف رابطه شما از ظرفیت روانی بالایی برخوردار باشد و خود را نیز در این اتفاق سهیم بداند .

به فرد خیانتکار اجازه جبران اشتباهی را که مرتکب شده است را بدهید و بگویید اگر این خیانت تکرار شود شما به این زندگی خاتمه خواهید داد که البته حتما قبل از اقدام به این عمل با یک روانشناس یا مشاور با تجربه و کاردان مشورت داشته باشید .

موارد زیر هم میتواند کمک کننده باشد.پیروز باشید.

۱- نباید عکس العمل آنی از خود نشان دهید و یکمرتبه به دلیل بدعهدی همسرتان تصمیم بگیرید که از او جدا شوید. شما نیازمند کمی زمان هستید تا مسائل دیگر را نیز زیر و رو کنید. نباید به طور خاص تمام توجه خود را به خیانتی که از او سر زده معطوف کنید.

۲- باید قبول کنید که احساس خشم، عصبانیت، شک و تردید، شوکه شدن، آشفتگی، ترس، درد و رنج، افسردگی، و پریشانی برای فردی که شاهد خیانت همسرش بوده کاملا نرمال است.

۳- این مشکل باعث به وجود آمدن برخی مشکلات فیزیکی در فرد می شود از قبیل حالت تهوع و استفراغ، اسهال، مشکلات مربوط به خواب (بی خوابی و یا پر خوابی)، لرزش، اختلال حواس، کم غذایی و کم اشتهایی. سعی کنید در این حال بیش از پیش از خود مراقبت کنید.

۴- خودتان را وادار کنید تا غذاهای سالم مصرف کنید، طبق برنامه پیش بروید، به اندازه کافی استراحت کنید، هر روز ورزش کنید، به اندازه کافی آب بنوشید و تفریح داشته باشید. ایجاد تعادل، بهترین راه حل، برای مبارزه با آسیبی است که به شما وارد شده است.

۵- خندیدن کاملا طبیعی و نشان دهنده سلامت فرد است. فیلم یا سریال های تلویزیونی خنده دار تماشا کنید و مقداری از وقت خود را با افرادی صرف کنید که خنده بر روی لب های شما می اورند. زندگی بدون اینکه توجهی به قلب های شکسته و خیانت های همسران داشته باشد، همچنان در حال پیش رفتن است.

۶- گریه کردن نیز یک امر کاملا طبیعی است. اگر خود به خود گریه نمی کنید، می توانید آهنگ های غمگین گوش کنید و یا به تماشای فیلم های تراژیک بنشینید.

۷- برای خود یک ژورنال درست کنید. تمام افکار و احساساتی که به شما به دلیل خیانت و بی وفایی همسرتان دست می دهد را بر روی کاغذ یادداشت کنید.

۸- با همسر خود در مورد بدعهدیش صحبت کنید. تمام سوال هایی که به ذهنتان میرسد را بپرسید. شاید با این کار به این نتیجه برسید که همسرتان هنگام ارتکاب به این کار، اصلا فکر نمی کرده که به شما خیانت می کند.

۹- با یک روانشناس یا مشاور ملاقات داشته باشید . سعی نکنید تا به تنهایی از پس این مشکل برآیید. هم شما و هم همسرتان پیش از اینکه مجددا رابطه جنسی بدون محافظت با هم برقرار کنید، باید تحت آزمایش HIV (ایدز) و تست سایر بیماری های آمیزشی قرار بگیرید (در صورت خیانت جنسی ).
۱۰- نباید ضربه روحی وارده را پنهان کنید. با فرزندانتان صادق باشید؛ اما لازم نیست جزییات مشکل را نیز برای آنها شرح دهید. قسم هایی نخورید که بعدها نتوانید به آنها عمل کنید. تنها چیزی که بچه ها باید بدانند این است که حال شما رفته رفته رو به بهبودی خواهد رفت.

۱۱- سعی نکنید این بازی، که چه چیز و یا چه کسی مسبب بروز چنین فاجعه های شده است را شروع کنید. با این کار صرفا انرژی خود را تلف می کنید. در اینصورت فقط می توانید نفر سوم را سرزنش کنید و خودتان خوب می دانید که هیچ چیز درست نخواهد شد.

۱۲- اگر بیش از اندازه عصبانی باشید، بر سر مسائل کوچک داد و بیداد راه بیندازید، احساس کنید که بر روی طناب باریکی در حال راه رفتن هستید، و زمانی که به یاد بدعهدی همسر خود می افتید، عکس العمل های شدید فیزیکی از خود نشان دهید، بی شک دچار استرس پس از سانحه یا پی.تی.اس.دی. شده اید و باید هر چه سریعتر به یک متخصص مراجعه کنید.

۱۳- انتظار نداشته باشید که حس آشفتگی، بی اعتمادی و عصبانیت به مجرد اینکه تصمیم می گیرید همسر خود را ببخشید به راحتی از بین برود. از بین رفتن درد و رنج وارده از طریق خیانت، نیازمند زمان است.

۱۴- واقع بین باشید. درآمد، سرمایه، وضعیت مسکن، و حمل و نقل خود را در نظر بگیرید. اگر تصمیم به خاتمه زندگی زناشویی خود می گیرید باید ببینید که آیا جایی برای زندگی کردن دارید و منبع درامدی دارید که از آن طریق بتواند نیازهای اولیه تان را مرتفع سازید.

در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۹۸۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
موفق باشید

سلام . ۱۵ ماه پیش نامزد شدم طی یک اشنایی دوماهه
نامزدم خیلی حساس هست همیشه منو محکوم میکنه همه چیو گردن من میندازه .

میگه چرا فلانی‌با من بد صحبت کرد چرا بابات اینو گفت داداشت چرا پا نشد احترام نذاشت
اوایل نامزدی خیلی اذیتم کرد سرم داد میکشید به زور حلقه رو از دستم بیرون میکرد پرت میکرد همیشه میگفت تو میخواستی با یه پولدار ازدواج کنی با این که اصلا اینطوری نبود من خیلی خواستگار وضع خوب داشتم اینو ترجیح دادم . این یه رانندس ولی خواستگار تاجر داشتم ولی چون پول مهم نبود واسم گفتم صفا و صمییمیت باشه تو زندگیم با این ازدواج کردم همیشه هر چیزی میشه مقصر خودشم باشه دوست نداره قبول کنه حرفا هزار جا و گذشته رو جمع میکنه میگه داد میزنه زور میگه …

تو بچگیش باباش مامانشو کتک میزده …

یه جو دیکتاتوری دیده واقعا نمیدونم چیکار کنم میترسم بعد رفتن سر خونه زندگی روزگارم سیاه شه زود عصبی‌میشه
من دانشجوی‌کارشناسی ارشدم دانشگاه های سراسری خوندم گفتم اشکال نداره انسانیت مهمه مدرک نباید ملاک باشه …

اصلا توجه نمیکتع بهم هر چی میگم چشم میگه ولی پشتش‌خالی هست اون چشم ها قهر میکنه و سراغ منو نمیگیره تهدیدم میکنه میگه من همینم تو باید نسبت به من تعصب داشته باشی (ینی هر کسی بهم بی احترامی کرد بد برخورد کنی جواب بدی و دعوا کنی)
خیلی تو فشارم اصلا نمیدونم از کجا باید میگفتم و چطوری میگفتم فقط میدونم که خیلی نگرانم
میگه من بهترین دامادم من فلانم بهمانم با اینکه همگی خانوادگی‌پشتشیم دریغ از یک ذره حمایت خانوادش که هر از گاهی هم پی من رو میزنن
میدونم در اشتباهم از اول اشتباه بوده ازدواجم ولی نمیدونم چیکار کنم خیلی در عذابم از یه طرف هم دلم به حالش میسوزه

پاسخ

شما گویا در حالت برزخی هستید که نمی دونید دقیقا این انتخاب درست بوده یا نه ..از طرفی با این شرایط که شما توصیف می کنید معنی اینکه دلتون میسوزه رو متوجه نمیشم ..

به هر حال اگر ایشون احترام نمی گذراند به شما نباید باز شما رفتاری نشون بدید که متوجه اشتباهشون نباشن به هر حال گرچه درک و شعور به تحصیلات نیست ولی شما دو نفر با هم در این زمینه تفاوت هایی دارید ظاهرا همینکه به هر حال شما تحصیلات دانشگاهی دارید و به تبع ان سطح انتظارات و شرایط کاملا متفاوت است با فردی که چنین شرایطی را ندارد و این نکته مهمی است که باید در نظر گرفته شود …

ببینید شما در دوران نامزدی هستید باید اگر در زمینه هایی مشکلاتی وجود دارد گوشزد کنید و در نظر داشته باشید که به هر حال اگر تفاوت های اساسی وجود داشته باشد یا باید قبل از عروسی حل شود اگر فکر می کنید قابل حل است و یا اینکه تصمیم دیگری بگیرید قرار نیست با دلسوزی و ترحم زندگی کنیم و از طرفی هم قرار نیست که مدتم یاداور شویم که چه خواستگارانی داشتیم به هر حال انتخاب ما این فرد بوده و نمی توانیم این مساله را انکار کنیم و این مساله طبیعی است که باید دقت داشته باشیم
در هر صورت فکر می کنم باید حتما مراجعه داشته باشید …

تا با توضیحات بیشتر مساله مشخص تر شود …به هر حال قرار گرفتن در شرایطی که از شما انتظار برود که نقش حامی را داشته باشید کاملا اشتباه است چون زن احتیاج دارد در زندگی فردی او را مورد حمایت قرار دهد و کم کم دچار فرسایش خواهد شد اگر این روند ادامه داشته باشد
در هر صورت امیدوارم خوشبخت باشید و مساله به درستی حل شود
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴
موفق باشید

وقتی صحبت از اختلاف سطح تحصیلی به میان می آید، خیلی ها ناخودآگاه تصور می کنند که قرار است ارزش های انسانی، اخلاقی، فهم و شعور و کلا همه ویژگی های شخصیتی یک نفر زیر سوال برود.

این طرز فکر بیشتر به خاطر اهمیت افراطی تحصیل در سال های اخیر به وجود آمده است. بنابراین وقتی می پرسیم تفاوت تحصیلی در زندگی اثر دارد یا نه، عده ای بدون ذره ای تردید پاسخ منفی می دهند. چون فکر می کنند اگر پاسخ مثبت بدهند، به معنی این است که فاکتورهای مهم تری مثل خانواده، شخصیت مرد، توانایی شغلی، انسانیت، ایمان، عشق و… را نادیده گرفته اند. همان طور که می بینید نتیجه آرای نظرسنجی هم این موضوع را نشان می دهد.

فرد دانشگاه رفته به دلیل ارتباط با اساتید و افرادی در سطوح بالاتر، جامعه مخاطبی متفاوت از دیگران دارد. در واقع دانشگاه رفتن فقط تحصیل کردن نیست، بلکه آموختن یک سبک زندگی جدید است. به همین دلیل در بسیاری موارد تفاوت فرهنگی کسی که دانشگاه رفته با فردی که دانشگاه نرفته محسوس است
تفاوت از کجا شروع می شود؟
واقعیت این است که تفاوت تحصیلی، به معنای تفاوت در سبک فکر کردن، بینش و شیوه استدلال کردن است. اینجا منظور ما تفاوت تحصیلی بین فردی است که دانشگاه رفته و فردی که دانشگاه نرفته است.

شاگرد تنبل های دانشگاه که فقط مدرک دارند و بار علمی کسب نکرده اند را هم از دایره صحبت مان کنار می گذاریم و کاری به زنان فوق لیسانس و مردان فوق دیپلم و… نداریم.

بنابراین، بحث ما منحصر می شود به زنان دانشگاه رفته و مردان دانشگاه نرفته. جایی که درست تفاوت از آنجا شروع می شود.
مهم ترین مشخصه دانشگاه رفتن و تحصیلات آکادمیک داشتن این است که افراد در زمان تحصیل در دانشگاه یاد می گیرند که طور دیگری به مسائل نگاه کنند، تحلیل متفاوتی داشته باشند و با جمع آوری اطلاعات درباره موضوعات مختلف بتوانند جامع نگرتر، با بصیرت تر و دقیق تر با هر مساله ای برخورد کنند.

در واقع این هدف دانشگاه است و نمی توانید انتظار داشته باشید که یک فرد دانشگاه رفته این بینش را نداشته باشد. ممکن است میزان بهره مندی افراد از این بینش فرق کند اما در همه آن ها زمینه های آن وجود دارد.
فرد دانشگاه رفته به دلیل ارتباط با اساتید و افرادی در سطوح بالاتر، جامعه مخاطبی متفاوت از دیگران دارد. در واقع دانشگاه رفتن فقط تحصیل کردن نیست، بلکه آموختن یک سبک زندگی جدید است.

به همین دلیل در بسیاری موارد تفاوت فرهنگی کسی که دانشگاه رفته با فردی که دانشگاه نرفته محسوس است.
این قضیه حتی در یک خانواده هم به چشم می خورد و دختر یا پسری که تنها دانشگاه رفته خانواده شان هستند، معمولا با خانواده دچار شکاف فرهنگی می شوند و مدتی بعد، سعی می کنند در چهارچوب های مجاز خانوادگی، سبک فکری و فرهنگی خانواده را بالا ببرند.

آنچه که بین یک مرد دانشگاه نرفته با زن دانشگاه رفته نزدیکی فکری ایجاد می کند، میزان میل به پیشرفت است. اگر مرد تمایل زیادی به پیشرفت داشته باشد، هیچ وقت فاصله تحصیلی احساس نمی شود.

کما این که دختران دانشگاه رفته ای که تمایلی به پیشرفت ندارند و در واقع شخصیت شان قبل و بعد از دانشگاه تفاوتی نداشته است، با همسران دانشگاه نرفته خود به مشکلی بر نمی خورند

اختلاف تحصیلی زمین گیرتان می کند!

از این گذشته، دانشگاه یک محیط اجتماعی و علمی است که در آن امکان بازخورد افکار، تعامل و حتی ابراز وجود زیاد است. بنابراین کسی که وارد دانشگاه می شود، معمولا اعتماد به نفس بالاتری دارد، بیشتر تمایل به ابراز وجود در او دیده می شود و میل به تعامل، بیان نظرات و آپدیت کردن مکرر عقاید خود و پیشرفت در جنبه های اجتماعی زندگی را حفظ می کند.
در این شرایط اگر ازدواج با فردی صورت بگیرد که این خصوصیات اخلاقی را ندارد، زندگی دچار رکود می شود و دو طرف احساس نارضایتی می کنند.

زن تحصیل کرده حس می کند همسرش تمایلی به پیشرفت خود و او ندارد و مرد دانشگاه نرفته فکر می کند همسرش زیادی شلوغ می کند و ادای دانشگاه رفته ها را در می آورد!

در صورتی که این تفاوت در سبک فکری و زندگی است که در دانشگاه آموخته شده، حتی اگر خود فرد متوجه نباشد.

شاید عده ای اینجا جبهه بگیرند که دانشگاه خوب نیست چون در نگرش های سنتی فرد تحول ایجاد می کند. در صورتی که باز باید تاکید کنیم دانشگاه به شما شیوه فکر کردن و تحلیل کردن متفاوتی می دهد به طوری که همه رفتارهای خود، خانواده و جامعه را یک بار دیگر بازنگری می کنید.

ممکن است کسی در این باز نگری مجددا به ارزش های خانوادگی اش تاکید کند و با چشم بازتری آنها را بپذیرد و به آن عمل کند (یعنی با بینش به سبک پیشین زندگی اش ادامه دهد) یا تصمیم بگیرد برخی موارد را تغییر دهد. این مساله فرد به فرد متفاوت است.

آیا استثنایی هم وجود دارد؟

بله که وجود دارد! خیلی از مردان هستند که اگرچه تحصیلات دانشگاهی ندارند اما مرتب سعی می کنند به روز باشند، اطلاعات علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود را بالا ببرند، مطالعه گسترده داشته باشند، تحلیل های مختلف را بشنوند، نظرات مختلف را بدانند و با بینش موضع خود را نسبت به هر چیزی مشخص کنند.
در واقع آنچه که بین یک مرد دانشگاه نرفته با زن دانشگاه رفته نزدیکی فکری ایجاد می کند، میزان میل به پیشرفت است. اگر مرد تمایل زیادی به پیشرفت داشته باشد، هیچ وقت فاصله تحصیلی احساس نمی شود.

کما این که دختران دانشگاه رفته ای که تمایلی به پیشرفت ندارند و در واقع شخصیت شان قبل و بعد از دانشگاه تفاوتی نداشته است، با همسران دانشگاه نرفته خود به مشکلی بر نمی خورند.
بنابراین پاشنه آشیل این تفاوت سطح تحصیلی در میل به پیشرفت، اعتماد به نفس و میزان ابراز وجود است و اگر این سه مورد در زوج ها نزدیک به هم باشد، دانشگاه رفتن یا نرفتن مشکلی ایجاد نمی کند.

عشق شما و همسرتان را به هم نزدیک می کند اما به هیچ عنوان باعث نمی شود نیاز به همفکر و هم صحبت و هم پایی را که سبک فکری شما را می فهمد و شما را با صرف کمترین انرژی درک می کند، کمرنگ کند

آیا عشق کافی است؟

خیلی ها فکر می کنند عشق و تعهد باعث نادیده گرفتن تفاوت تحصیلی می شود اما باید بگوییم که عشق شما و همسرتان را به هم نزدیک می کند اما به هیچ عنوان باعث نمی شود نیاز به همفکر و هم صحبت و هم پایی را که سبک فکری شما را می فهمد و شما را با صرف کمترین انرژی درک می کند، کمرنگ کند.
در واقع وقتی احساس کنید با همه عشقی که به همسرتان دارید، نمی توانید در کنار او پیشرفت کنید، یا نمی توانید حرف ها و استدلال هایتان را به سادگی با او در میان بگذارید، اگر حس کنید سبک فکری همسرتان ساده و خطی است و شما خیلی دقیق تر و جامع تر از او دنیا را می بینید، عشق کم کم زمین گیر می شود و بین شما و همسرتان فاصله می افتد. و این مساله در مرد و زن یکسان است.
اگر برای این ادعا شاهدی می خواهید، کافیست یک نگاه به دور و برتان بیندازید.

حتی در نظرات مربوط به سوال نظرسنجی هم نمونه هایی از این دست به چشم می خورد. به طور مثال کاربری به نام jsatare نوشته اند:

«من خودم جز آدم هایی هستم که با شوهرم خیلی تفاوت سطح داریم ایشون استاد دانشگاه هستند و بنده دیپلم هستم واین را متذکر بشم که ایشون موقع ازدواج با بنده فوق دیپلم بودند ولی بعد از ازدواج تصمیم گرفتند که ادامه تحصیل بدهند ومن هم همراه او بوده ام تاالان هم خدارو شکر مشکل خاصی نداشته ایم ولی من هم بعد ۱۵ سال تازه امسال تصمیم به ادامه تحصیل گرفته ام چون کم کم احساس میکنم که فاصله مان زیاد شده همسرم در ظاهر چیزی رو بروز نمی ده ولی احساس خانم ها خیلی بالاست احساسم چیز دیگری به من می گه.

به نظر می رسد زندگی این کاربر عزیز، نمونه یک زندگی عاشقانه باشد که بالاخره دو طرف به این نتیجه می رسند برای سرزنده نگه داشتن عشقشان فقط عاشق بودن کافی نیست و باید فاکتورهای دیگری هم برای نزدیکی بیشتر زن و شوهر وجود داشته باشد و آن درک متقابل، نزدیکی فکری و احساسات مشترک نسبت به موضوعات یکسان است.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴
موفق باشید

بنده سه ماه پیش به خاطر تکرر ادرار به دکتر مراجعه کردم بعد از کلی ازمایش‌ و سونوگرافی و مراجعه به دکتر های ارولوژی بلاخره تشخیص آن ها مبنی بر استرس و اضطراب دلیل تکرار من هست و از لحاظ پزشکی سالم هستم و مشکلی ندارم و اکثر دکتر ها دارو های عصبی مثل فلوکستین و کلروپکساید و پراپرانول بهم میدادن که اون ها هم اثری نداشت در ضمن من جوانی ۲۰‌ ساله هستم و اصلی ترین مشکل بنده این است که دیگر نمی توانم از خانه بیرون بروم و حس ترس و اضطراب باعث ایجاد حس دفع ادرار می شود .

بنده الان چند ماه است که به دانشگاه نرفته ام و یک هفته دیگر فصل امتحانات است و ….
لطفا راهنمایی کنید

دوست عزیز ببینید وقتی مساله پزشکی نبوده و متوجه شدید که مساله مربوط به مشکلات اضطراب و افسردگی است و مسائل اینچنین خب باید حضورا مراجعه داشته باشید به روانشناس چون می ف مایید داروهای روانپزشکی هم کمکی نکرده اصلا نگران نباشید چون افراد زیادی مشابه مشکل شما داشتند و با مراجعه به حل مشکل انها کمک شده و مساله به درسای خل و مدیریت شده است و جای نگرانی وجود ندارد.
در مورد این مساله که اموختن تکنیک های روانشناختی کمک بزرگی به شما خواهد کرد و تلاش خواهد شد که مشکلات شما رفع شوند و جای نگرانی وجود ندارد
منتهی همراهی خود شما مراجعه به موقع نقش بسیار مهمی در رفع مشکل خواهد داشت که باید توجه داشته باشید
کاملا قابل درکه که به خاطر مشکلتون نتونید حتی به دانشگاه مراجعه داشته باشید ولی از طرفی مساله مهم تر اینه که این مساله چون پایش اضطرابه حل نشه نهادینه بشه
امیدوارم با مراجعه به روانشناسی که در زمینه اضطراب افسردگی مهارت دارد کمک شود که مشکل برطرف شود
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۶۸۹۵۵۸
موفق باشید

اگر بسیار بیشتر از گذشته نیاز به دفع ادرار را احساس می کنید، با تکرر ادرار یا پر ادراری مواجه هستید.

در شرایطی که گاهی اوقات تکرر ادرار می تواند یک مشکل موقتی باشد، در موارد دیگر ممکن است نشانه ای از یک بیماری زمینه ای محسوب شود که نیازمند توجه و رسیدگی دقیق است.

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از “بلمارا هلث”، پزشکان نیاز به دفع ادرار در هر دو ساعت یا کمتر را به عنوان تکرر ادرار در نظر می گیرند. عامل کلیدی در رسیدگی به این مشکل تشخیص دلیل آن و دریافت درمان درست است.

تکرر ادرار می تواند یک مشکل چالش برانگیز باشد زیرا در برخی موارد فرد ممکن است کنترل مثانه خود را در زمان نیاز به استفاده از توالت از دست بدهد.

تکرر ادرار می تواند احساس ناخوشایندی را در فرد ایجاد کند زیرا همواره احساس بسیار پر بودن مثانه به وی دست می دهد.

تکرر ادرار می تواند بر کیفیت خواب فرد نیز تاثیرگذار باشد زیرا موجب بیدار شدن وی در میانه شب می شود. این شرایط می تواند نشانه ای از یک بیماری نیز باشد.

پژوهش های صورت گرفته نشان داده اند که بسیاری از افراد مبتلا به تکرر ادرار از صحبت درباره این مشکل با پزشک خود خجالت می کشند و برخی دیگر از مطرح کردن آن واهمه دارند زیرا از این که نشانه مشکلی جدی باشد، هراس دارند.

برای برخی افراد دلیل نیاز به دفع ادرار مکرر به سادگی مصرف بیش از اندازه مایعات، مانند نوشیدنی های کافئین دار یا گازدار، است.

بانوان باردار نیز با تکرر ادرار مواجه می شوند زیرا بزرگ شدن رحم بر مثانه فشار وارد می کند و از این رو، بارداری می تواند دلیل تکرر ادرار در این افراد باشد.

اما از آنجایی که تکرر ادرار در برخی موارد می تواند نشانه ای از وجود مشکلی جدی باشد، بهترین گزینه مراجعه به پزشک است.

دلایل تکرر ادرار

هنگامی که فردی از تکرر ادرار یا نیاز ناگهانی به دفع ادرار به پزشک شکایت می کند، تعدادی از دلایل بروز این مشکل توسط پزشک مد نظر قرار می گیرد.

یکی از دلایلی که بسیار ساده به نظر می رسد، اضطراب است.

استرس و اضطراب می تواند محرک انتقال هورمون های استرس به مناطقی خاص در بدن باشد، که مثانه یکی از آنها محسوب می شود، و زمینه ساز تغییرات فیزیولوژیکی شود. کسب آرامش و کاهش استرس اغلب موجب از بین رفتن تکرر ادرار می شود.

از دیگر دلایل بالقوه تکرر ادرار می توان به موارد زیر اشاره کرد:

عفونت دستگاه ادراری – عفونت در هر بخش از دستگاه ادراری – کلیه ها، حالب ها، مثانه، مجرای ادرار – می تواند به تکرر ادرار منجر شود. بیشتر عفونت ها در مثانه و مجرای ادرار شکل می گیرند.

داروها – داروهای خاص از جمله ادرارآورها، می توانند به افزایش ادرار افزایش منجر شوند.

پروستات بزرگ – بزرگ شدن پروستات می تواند به تکرر ادرار در آقایان منجر شود.

عفونت غده پروستات – یک عفونت باکتریایی است که موجب تکرر ادرار می شود.

عفونت کلیه – در کنار تکرر ادرار می تواند نشانه هایی مانند ادرار بد بو یا تیره نیز شامل شود.

مثانه بیش فعال – نیاز ناگهانی به دفع ادرار را موجب می شود که فرد به واسطه انقباضات کنترل نشده و غیر قابل توضیح مثانه قادر به کنترل آن نیست.

تومور یا توده در ناحیه لگن

سیستیت بینابینی – التهاب دیواره مثانه است.

سرطان مثانه

اختلال عملکرد مثانه

حفره غیر طبیعی در دستگاه ادراری

بی اختیاری ادرار – در میان افراد مسن شایع است.

دیورتیکولیت – التهاب در پوشش داخلی روده بزرگ را شامل می شود.

دیابت – تکرر ادرار می تواند در نتیجه تلاش بدن برای خلاص شدن از شر گلوکز استفاده نشده از طریق ادرار شکل بگیرد.

سکته مغزی یا بیماری های عصبی – این شرایط می توانند به اعصابی که در خدمت مثانه هستند، آسیب وارد کنند.

تکرر ادرار در بانوان اغلب با عفونت های دستگاه ادراری مرتبط است. بنابر برآوردهای صورت گرفته، ۶۰ درصد بانوان حداقل یک بار در زندگی خود عفونت دستگاه ادراری را تجربه خواهند کرد. البته، تکرر ادرار در زمان بارداری یکی دیگر از عوامل موثر است.

نشانه های مرتبط با تکرر ادرار

اگر تکرر ادرار را تجربه می کنید، با احساس نیاز به استفاده زیاد از توالت آشنا هستید، اما این تنها نشانه مرتبط با این شرایط نیست.

هنگامی که درباره مشکلات ادراری با پزشک صحبت می کنید، وی درباره حجم ادرار، مشکل در تخلیه مثانه، و این که آیا حادثه ای داشته اید با شما گفتگو خواهد کرد.

موارد این چنینی نشانه هایی هستند که می توانند به تشخیص دلیل تکرر ادرار کمک کنند.

اگرچه هر فردی با فرد دیگر متفاوت است، اما از نشانه های شایع تکرر ادرار می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ضرورت دفع ادرار

سوزش هنگام دفع ادرار

نشت ادرار غیر قابل توضیح

درد مثانه

بی اختیاری ادراری

نشت ادرار هنگام سرفه

وجود خون در ادرار

تردید – احساس ضرورت دفع ادرار در شرایطی که چیزی خارج نمی شود.

هنگامی که تکرر ادرار تاثیر قابل توجهی بر زندگی شما می گذارد یا با نشانه هایی غیر قابل توضیح مانند درد در کمر، تب، لرز، ادرار خون آلود یا کدر، و ترشح از آلت تناسلی مواجه هستید باید کمک پزشکی دریافت کنید. در صورت افزایش ناگهانی تشنگی نیز باید به پزشک مراجعه کنید.

تشخیص تکرر ادرار

برای تشخیص دلیل تکرر ادرار، احتمالا پزشک پرسش های بسیاری را مطرح می کند و یک معاینه جسمانی انجام می دهد. از جمله این پرسش ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

با دفع ادرار طی روز مشکل دارید یا شب؟

آیا تکرر ادرار شبانه به کمبود خواب منجر می شود؟

چه میزان مایعات در طول یک روز مصرف می کنید؟

آیا نوشیدنی های الکلی یا کافئین‌دار مصرف می کنید؟

آیا دارو مصرف می کنید؟

با توجه به پاسخ های ارائه شده و سابقه پزشکی شما، پزشک ممکن است یک یا چند مورد زیر را مد نظر قرار دهد:

آزمایش ادرار – این کار برای اندازه گیری ترکیبات مختلف که در ادرار وجود دارند، انجام می شود.

سیستومتری – آزمایشی است که فشار داخل مثانه را برای بررسی چگونگی عملکرد این اندام اندازه گیری می کند.

سونوگرافی – از این روش تصویربرداری برای مشاهده مثانه و مناطق اطراف آن استفاده می شود.

آزمایش های نورولوژیک – روش های تشخیصی برای تایید یا رد اختلال عصبی هستند.

هنگامی که نتایج آزمایش ها، معاینه جسمانی و پاسخ پرسش ها در کنار یکدیگر قرار می گیرند، پزشک به شناسایی دلیل تکرر ادرار نزدیک خواهد شد و قادر به تجویز روش درمانی مناسب برای آن است.

روش های درمانی برای تکرر ادرار

هنگامی که تکرر ادرار به موضوعی فراتر از یک مشکل موقت تبدیل می شود، نباید ناامید شوید و فکر کنید باید همواره در نزدیکی توالت حضور داشته باشید.

در شرایطی که ممکن است درمانی قطعی وجود نداشته باشد، اما با برخی روشی های درمانی می توان شرایط تکرر ادرار را زیر کنترل درآورد.

به عنوان مثال، اکر بیماری دیابت دلیل تکرر ادرار است، درمان ممکن است شامل مدیریت سطوح قند خون باشد. اگر فردی مثانه بیش فعال دارد، روند درمان می تواند با درمان های رفتاری، مانند نگه داشتن مثانه، اصلاحات رژیم غذایی، و تمرینات کگل آغاز شود.

تمرین دادن مثانه به تدریج فواصل بین استفاده از توالت را افزایش می دهد و به مثانه کمک می کند مدت زمان بیشتری ادرار را نگه دارد. تمرینات کگل برای تقویت عضلات اطراف مثانه و مجرای ادرار کارایی دارند و کنترل بر مثانه را بهبود می بخشند.

درمان تکرر ادرار می تواند شامل مصرف دارو نیز شود. برخی داروها به شکل قرص و برخی دیگر در قالب وصله قابل استفاده هستند.

جراحی یکی دیگر از گزینه های درمان تکرر ادرار است، اما باید به عنوان آخرین راه حل مد نظر قرار بگیرد.

در بسیاری از موارد، افراد در می یابند که نظارت بر میزان مایعات مصرفی می تواند در کاهش تکرر ادرار به واقع موثر باشد.

به عنوان مثال، آنها متوجه می شوند در صورت پرهیز از نوشیدن مایعات پیش از خواب چندان با نیاز دفع ادرار مواجه نخواهند شد.

به طور همزمان، پرهیز از مصرف برخی مواد غذایی مانند غذاهای تند، شکلات، شیرین کننده ها مصنوعی و دیگر غذاهایی که می توانند مثانه را تحریک کنند می تواند به کاهش تکرر ادرار کمک کند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۴۴۰۳۴۴۹۰
موفق باشید

وسوسه شدم به همسرم خیانت کنم

سلام خسته نباشید لطفا کمک کنید و شرایطم خیلی بده من دو ساله ازدواج کردم و طی دعوا و خیانت هایی که شاهد اون از همسرم شدم منم وسوسه شدم منم وسوسه شدم و با پسره که نمیدونست من متاهلم ارطبات برقرار کردم و عاشقش شدم و این رابطه دو هفته طول کشید که خواهر شوهرم از اینکه من با پسره بیرون رفتم اطلاع پیدا کردن ولی به کسی چیزی نگفتن ولی الان با من حرف نمیزنن..

و اینکه چون منو اون قبلا باهم صمیمی بودیم الان مادر شوهرم گیر میده و میخواد بدونه ک منو اون چرا باهم حرف نمیزنیم و خیلی نگران و شبو روز استرس دارم طوری که این شدت باعث کمر دردم میشه و مریض میشم و هزار تا فکر واسم میاد ک نکنه ب دختر خاله هاش گفته باشه نکنه ب کسی چیزی گفته باشه بقران نمیدونم چیکار کنم زندگی واسم جهنم شده .

بعد دو هفته با پسره تموم کردم و الان از پشیمونی از خودم متنفرم اصلا نمیتونم خودمو ببخشم تروقران جوابمو بدین شرایطم خیلی هاده و میخوام خودکشی کنم ولی وقتی ب نادرم فکر میکنم نمیتونم …

لطفا بهم بگید چیکار کنم…باتشکر از زحمات خوب شما

پاسخ

به هر حال اشتباه کردید که حواستید تلافی کنید منتهی همینکه متوجه شدید و مساله رو تموم کردید خب خودش نکته بسیار مهمیه که باید دقت داشته باشید.

منتهی اگر خواهر شوهر شما متوحه شده و استرس و اضطراب داریر خب بهتره با ایشون صحبت کنید و بفرمایید به ایشون که به هر حال شرایط به چه صورت است و خب اشتباهی بوده که داشتید و بفرمایید که برادر ایشون اغازگر این مساله بوده منتهی شما متوجه اشتیاه شدید
البته اگر مطمئن هستید که ایشون شرایط رو متوجه شدند کاملا چون گاهی هم نیازی نیست گفته شود چوم طرف مقابل نه کاملا متوجه شده و نه سند و مدرکی دارد و گفتن دوباره ابجاد حساسیت خواهد کرد
به هر حال اگر به نحوی است که می شود صحبت کرو خب صحبت کنید و تلاش کنید اگر واقعا مشکلی وجود دارد حل شود که نگرانی شما کاهش پیدا کند و بدانید که به کسی گفته نشده است ..
به هر حال امیدوارم خوشبخت و موفق باشید ..
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۶۸۹۵۵۸
موفق باشید

منبع: com.مرکزمشاوره


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

305 نظرات

  • pedram , می 8, 2015 @ 1:25 ب.ظ

    با سلام
    من پسری ٢٩ ساله هستم .از ٧ سال پیش من با دختری آشنا شدم کا ٢ سال باهش رابطه داشتم.بعد دو سال رابطمون تموم شد.ما تو شهر کوچیکی زندگی میکنیم همه پشت سر این دختر حرف میزنند که بعد من با چند نفر بوده صحت ودروغ بودن این حرفها اصلا به من ثابت نشده،الان ما یک ساله که دوباره با هم رابطه داریم و هیچ مشکلی با هم نداریم به جز این حرف اطراف که منو به شدت از اون دور میکنه.مادرم هم اصلا راضی نسیت به ازدواج من با اون .لطفا راهنماییم کنید چیکار به صلاحه خیلی تو شرایط بدیم.

    • Anonymous , می 9, 2015 @ 12:10 ق.ظ

      دوست عزیز تمام این سوالات به خواست شما مربوط میشه که چقدر توانایی داشته باشید در مقابل این دوست داشتن هزینه کنید …
      در وقتی مناسب فکر کنید که این رابطه در هر طرفی که ادامه پیدا کنه چه هزینه هایی برای شما و زندگی شخصی و خانوادگی شما خواهد داشت ؟
      مسلما” اگر این رابطه به ازدواج ختم بشه بهترین گزینه برای شما دور شدن از شهر و محل زندگیتونه تا بتونید فارغ از هر گونه بدگویی افراد سخن چین به زندگی ادامه بدید … و راه های دیگه که باید در موردش فکر کنید

  • طاوس , می 13, 2015 @ 9:17 ق.ظ

    سلام من برادری ٣٢ ساله دارم علاقه اى به کار تشکیل خانواده ندارد مادرم بسیار ناراحت در مهمانى ها شرکت نمى کند منزوى شده
    البته از بچگی مشکلى در ناحیه صورت دارد.
    چه کار بکنیم واقعاً براش ناراحتیم

    • Anonymous , می 13, 2015 @ 10:14 ق.ظ

      دوست عزیز همین مشکل باعث انزوا و اجتماع گریزی ایشون شده و زمان زیادی هم گذشته بهتره در این مورد با مشاوره ای مجرب مشورت کنید تا با صحبت و رفتاردرمانی به ایشون برای برون رفت از این حالت کمک کند …
      ویژگی های افراد منزوی را بشناسید:

      دوری از روابط اجتماعی
      یکی از برترین مشخصه های شخصیت افراد منزوی، ترس اجتماعی آنان است. ترس از قضاوت دیگران نسبت به خود و افکار منفی و پریشان کننده که غالبا با زیر سوال بردن خود و نادیده گرفتن شایستگی ها و توانایی ها همراه است، باعث می شود که حضور در جمع برای شان آزاردهنده و غیر قابل تحمل باشد. به همین دلیل، افراد منزوی اهل معاشرت نیستند و به شدت از برقراری ارتباط با دیگران گریزان هستند. آنها به سختی در جمع های خانوادگی، دوستانه و… حاضر می شوند؛ شرکت در محافل عمومی به قدری برایشان مشکل است که سعی می کنند به بهانه های مختلف از رفتن امتناع کنند، و در صورت حضور اجباری هم، در گوشه ای می نشیند و به سختی ارتباط برقرار می‌کنند و در طول مدت حضور، مدام به فکر فرار هستند و می خواهند سریعتر این نشست ها خاتمه بیابند. این افراد دوستان زیادی ندارند و با آن دوستان محدود خود هم، ارتباطات عمیقی ندارند. همیشه در خود فرورفته هستند اگر چه شاید بتوانند در کارهایشان موفق باشند و با تمرکز بسیار آن ها را پیش ببرند ولی در تعاملات‌ اجتماعی به قدری دچار مشکل می شوند که نمی توانند برای حل مشکلی از دوست و یا همکار خود طلب کمک و مساعدت کنند.

      همیشه مضطرب و نگران
      استرس ها و فشارهای روحی بی امان، جز جدایی ناپذیری از درون آشفته آنهاست. همیشه یک نگرانی بی علت، این افراد را آزار می دهد. اگر چه شاید در ظاهر آرام و قرار داشته باشند اما در باطن مضطرب و بیقرارند تا آنجایی که دلشوره و تپش قلب، مهمان همیشگی وجود آنهاست. اضطراب به قدری بر آنان مستولی است که آستانه تحمل آنان را پایین می آورد و عصبی و سریع العمل شان می کند؛ مثلا، ممکن است بی حوصله شوند، خیلی زود از کوره در بروند، داد وفریاد کنند و… ، البته این رفتارها را کسی نمی بیند جز اطرافیان نزدیک این شخص.

      اعتماد به نفس پایین
      انزوا گزینی این افراد باعث می شود که هرگز به چشم نیایند. آنها نمی توانند همانند دوستان و آشنایانشان، توانایی ها و استعدادهایش را بروز دهند و در معرض نمایش دیدگان دیگران قرار دهند؛ به همین دلیل از نظر اطرافیان و یا حتی خودشان، فردی “بی هنر” شناخته می شوند. این وضعیت، احساس های ناخوشایندی به همراه دارد که باعث می شود اعتماد به نفس فرد روز به روز، بیش از پیش کمتر و کمتر شود.

      عدم بروز احساسات
      این افراد هرگز نمی توانند اظهار نظر کنند و از همه مهمتر آن که هیچ گاه قادر نیستند احساسات و عواطف واقعی خود را مستقیما به افراد مورد علاقه شان ابراز و بیان کنند. سکوت های طولانی و نادیده گرفتن نظرات و احساسات، باعث می شود اعتماد‌به‌نفسشان را کاملا از دست بدهند و به فردی افسرده تبدیل ‌شوند.

      ترس از تمسخر
      فرد منزوی، از این‌که دیگران او را مسخره کنند، به شدت می‌ترسد. به همین خاطر در بحث‌ها و گفتگو‌ها شرکت نمی کند و ترجیح می دهد هیچ نگوئید و ساکت باشد تا مبادا دیگران با نظر و احساسش مخالفت کنند و یا به سخره اش بگیرند. غالبا گوشه ای می نشیند و هراز چند گاهی آن هم به معنای تائید حرف دیگران سرش را تکان می دهد و یا نیم لبخندی می زند.

      نادیده گرفتن حقوق
      افراد منزوی، اهل رقابت و درگیری نیستند. این حس در آنها به قدری قوت دارد که معمولا همیشه از حق خود می گذرند و به دیگران هم اجازه می دهند که حقوق آنها را پایمال کنند.

      علت انزوا گزینی چیست؟

      مشکلات خانوادگی
      بی سرو سامان بودن خانواده و نداشتن یک خانواده سالم، یکی دیگر از دلایل است. بسیاری از مشکلات خانوادگی مانند اعتیاد یکی از والدین‌، طلاق، خشونت های درون خانوادگی بالخص از جانب پدر، طبقه اجتماعی بسیار پائین، فقر اقتصادی و فرهنگی و… باعث می شود که فرد دارای نوعی شخصیت دوری گزین شود. زندگی در چنین شرایطی، فرد را، یا خجالت‌زده و شرمنده می کند یا حسرت به دل. از آنجایی که این افراد خود را کمتر از دیگران می بینید و احساس حقارت می کنند، سعی می کنند شرایط زندگی خود و مشکلات آن را از دیگران پنهان کنند؛ که همین امر، آنها را به فرد گوشه گیر و انزوا طلب تبدیل می کند.

      شیوه تربیتی مستبدانه
      برخی از خانواده ها با شیوه تربیتی بسیار سخت و مستبدانه خود، باعث پرورش افراد منزوی و دوری گزین شده اند. تحت سلطه زیاد والدین قرار گرفتن، امر و نهی های بسیار و یک جانبه، چک شدن همه رفتارها توسط والدین، عدم اطمینان به توانایی ها و شایستگی های فرزند و… از جمله عوامل تربیتی است که فرد را انزوا طلب و گوشه گیر می کند.

      خجالتی بودن
      گاهی فرد به خاطر خجالتی بودن، از شرکت در محافل اجتماعی و برقراری ارتباط امتناع می کند. عدم تمایل به گفتگو و اظهار نظر نکردن حتی در موضوعات دلخواه و مورد پسند، از نشانه های این عامل است. کمرو و خجالتی بودن دلایل متعددی دارد که ازمهمترین آنها می توان به اشتباهات تربیتی، تقلید و الگو سازی از والدین یا یکی از افراد محبوب، و به کمبودهای فرد و احساس حقارت ناشی از آن، اشاره کرد.

      عدم اعتماد‌به‌نفس
      غالبا انسان‌های منزوی و کم‌حرف، افرادی با اعتماد به نفس پایین هستند. عدم اعتماد‌به‌نفس باعث می شود آنها خود را نادیده بگیرند و توانایی دیگران را همیشه بیش از خود تعریف کنند. روان شناسان معتقدند: کمتر دانستن خود از دیگران، همیشه مخرب است و منجر به انزوا گزینی، ترس از مواجهه و در نهایت دوری و فرار از اطرافیان می شود. با این وجود متخصصان می گویند: یکی از روش‌های جانبی کاهش انزوا در این افراد ، پرورش و تقویت اعتمادبه‌نفس در آنان است.

      چه باید کرد؟

      برای مواجهه با انزواطلبی، بهتر است به نکات طلایی زیر توجه کنید:
      · برای درمان و مقابله با این مشکل، سریعتر به یک روان شناس مراجعه کنید.

      · با کمک روان شناس، توانایی ها و استعدادهای خود را بشناسید. با پذیرش شایستگی هایتان می توانید آنها را به دیگران هم نشان دهید.

      · در بحث های گروهی شرکت کنید. ممکن است در نخستین دفعات متحمل اضطراب زیادی شوید، اما تاب بیاورید و سریع میدان را خالی نکنید. با ماندن و تکرار و تمرین می توانید موفق شوید.

      · هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنید. بپذیرید هر فردی در عین توانایی، کمبودها و نقص هایی دارد که ممکن است آنها دقیقا نقاط قوت شما باشند. پس سعی کنید خود را دست کم نگیرید و صرفا با اتکا به نقص ها، کمبودهایتان را با توانمندی های دیگران محک نزنید. آیا بهتر نیست توانمندیهای خودتان راهم با کمبودهای دیگران مقایسه کنید؟

      · هر چقدر از ترس هایتان دوری کنید، مشکلاتتان بیشتر خواهد شد، پس با ترس های خود مواجه شوید. مثلا، اگر از ترس تمسخر دیگران، اظهار نظر نمی کنید و احساساتتان را ابراز نمی نمائید، بهتر است برای یک بارامتحان هم که شده، با ترس تان مقابل شوید و در نهایت نتیجه را بررسی کنید. بی گمان به اشتباه بودن تصورات خود پی خواهید برد.

      · اعتماد به نفس خود را تقویت کنید و تحت هیچ شرایطی، آن را از دست ندهید. به توانایی های هر چند کوچک و جزیی خود بسیار توجه کنید و مدام تلقینات مثبت داشته باشید؛ مثلا ،جمله “من می توانم” را به کرات تکرار کنید و یا با خود قرار بگذارید که از این پس، قصد اظهار نظر دارید و می خواهید احساسات خود را مستقیما ابراز کنید ولو اینکه نامطلوب و مورد پسند از نظر دیگران باشند.

      · با انزوای خود بجنگید. بهتر است شغل و یا تفریحی را انتخاب کنید که مجبور باشید با دیگران تعاملات اجتماعی داشته باشید .مثلا، در تورهای مسافرتی و کلاس های گروهی که مورد علاقه تان است، شرکت کنید. حضور در جمع، نه تنها خجالت و یا ترس اجتماعی شما را برطرف می کند بلکه به مرور زمان، مشتاق به گفتگو یتان می کند.

  • لعیا.خ ،26ساله , می 16, 2015 @ 12:37 ق.ظ

    با سلام خسته نباشید
    سه ساله که ازدواج کردم تا قبل از بارداری زندگی خیلی خوبی داشتم ماه آخر بارداری متوجه شدم همسرم به من خیانت کرده.این ضربه روحی بزرگی برای من بود به ویژه در این مرحله حساس از زندگیم.رابطه مخفی همسرم سه ماه طول کشید ،با وجود ابراز پشیمانی از طرف همسرم بعد یک سال هنوز نتونستم فراموش کنم و به آرامش برسم.و این باعث شده بعضا هم بهدخترم و هم به همسرم نتونم توجه کافی داشته باشم.هر علامت کوچکی اون روزهای سخت رو برام تداعی میکنه.لطفا کمکم کنید

    • Anonymous , می 16, 2015 @ 1:10 ق.ظ

      دوست عزیز شرایط سختی رو گذروندید ولی برای یک سال دیگه کافیه … چون مردان بر اساس ذاتی که دارن تنوع طلب هستند پس برای رهایی از چنین وضعی باید این واقعیت رو بپذیرید که حسی که شما دارید رو همه خانم ها نسبت به همسرانشون دارن و اگر رفتاری رو ببینند مسلما” حساس شده و واکنش نشون میدن
      توصیه اکید میکنم به مشاوری مجرب مراجعه کنید چون کینه شمارو از داخل نابود خواهد کرد بدون اینکه تاثیر مثبتی روی روند زندگیتون داشته باشه … برای زندگیتون یک بار بخشش و گذشت خالی از لطف نیست

  • مژگان , می 17, 2015 @ 1:54 ب.ظ

    سلام.
    من دختر ۲۵ ساله هستم که ۱ ساله ازدواج کردم با همسرم ۴ سال بودم قبل نامزدی آشنا بودیم در دانشگاه من خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره اما متاسفانه اصلا از نظر نیاز های عاطفیم راضیم نکرده دیگه به حدی رسیده از تولدت خودم هم بدم میاد چون میدونم یادش میره وقتی هم بگم فقط میخواند منم عصبی میشم دعوا میکنیم لطفا راه نمایم کنین.

    • Anonymous , می 18, 2015 @ 2:27 ب.ظ

      دوست عزیز تا در اول این زندگی هستید این مشکلات رو برای خودتون حل کنید … چون ایشون این مناسبت ها یادش میره و شما هر کاری بکنید نمیتونید تاثیری روی اخلاقش بذارید مگر اینکه خودش هم در این مورد تمایل به تغییر کردن داشته باشه …
      پس با همسرتون در زمانی مناسب صحبت کنید و به یک نتیجه برسید که این روزهارو یادداشت کرده و در جایی مخصوص نصب کنه تا از فراموش کردنش جلوگیری بشه

  • لعیا.خ ،26ساله , می 19, 2015 @ 11:32 ب.ظ

    سلام و خسته نباشید.ممنون از این که جواب دادید.
    امکانش هست چند تا از دکترای خوب و مجرب تو شهر ارومیه رو معرفی کنید و اگه ممکن باشه شماره تماسشونم بدید خیلی ممنون میشم

    • Anonymous , می 20, 2015 @ 1:19 ق.ظ

      دوست عزیز برای مراجعه به روانشناس میتونید با اداره کل بهزیستی ارومیه تماس بگیرید و ازشون لیست مراکز معتبر مشاوره ای رو دریافت کنید…

  • مژگان , می 20, 2015 @ 10:27 ب.ظ

    سلام خیلی ممنون راضیش کردم بریم پیش دکترروان شناس.

  • vvvvvvvvvvvvvv , ژوئن 16, 2015 @ 11:50 ب.ظ

    با سلام
    من ۱ ساله با دختری آشنا شدم.همدیگه رو دوست داریم.ولی طول این ۱ سال دو سه بار پیش اومده دختره احساس بی مهری کرده چند روزی بهم زدیم و باز دوباره برگشته.من ۲۵ سال دارم دختر ۲۳ سال.من بازم می خوامش . هدفم ازدواجه.برای حل این مشکل دختره یه راهنمایی می خواستم.جالبه بهم زدن ها و دوباره اومدن ها توسط دختره شده.دوست دیگه هم نداره.چون فامیلیم شناخته خوبی دارم.

    • Anonymous , ژوئن 17, 2015 @ 11:20 ق.ظ

      خب دوست عزیز فکر میکنم باید شما مشاوره ای حضوری انجام بدید در این مشاوره زوایای پنهان شخصیت هردوی شما روشن شده و میتونید متوجه بشید ایا تفاهمی دارید یا خیر ….

      این مورد میتونه بعد از ازدواج هم باعث سردی زندگی شما بشه و عاملی برای موارد ذیل گردد پس لازمه تا ایشون مواضع خودش رو کاملا” در این باره روشن کنه … و اگر علاقه ای به شما نداره بسیار روشن و صریح بیان کنه

      درست محبت نکردن و درست محبت ندیدن مشکلی است که خیلی ها در زندگی مشترکشان دچار آن هستند. دانستن این نکات به شما کمک می کند از همین ابتدای کار جلوی ایجاد شکاف عاطفی را بگیرید و طوری با همسرتان برخورد کنید که نتیجه آن استحکام بیشتر روابط تان شود.
      وقتی حس کنیم در رابطه ای هستیم که محبت می کنیم اما محبتی دریافت نمی کنید، دچار این حالت ها می شویم.

      * زودرنجی: یکی از معمول ترین آثار کمبود محبت در بین زوج ها، زودرنجی است. وقتی زن یا شوهری مورد محبت همسرش قرار نگیرد، تحملش در برابر سختی ها به شدت کاهش می یابد و در برابر کوچک ترین مشکلی لب به گلایه باز می کند.

      * ناامیدی: کمبود محبت باعث ناامیدی از خوشبخت شدن در زندگی مشترک می شود. دخترها و پسرهای زیادی هستند که به دلیل آنکه در دوران عقد به قدر کفایت از محبت همسر برخوردار نمی شوند، عطای زندگی مشترک را به لقایش می بخشند. آنها به آینده زندگی شان خوش بین نیستند و رابطه در همان دوره نامزدی بهم می خورد مورد محبت قرار نگرفتن از طرف همسرشان است.

      * ضعف در اراده: تمایل نداشتن برای گرفتن تصمیمات مهم در زندگی هم می تواند ناشی از کمبود محبت باشد. کسی که تصمیم می گیرد تغییرات مثبت و بزرگی در زندگی اش ایجاد کند به خاطر محبت ندیدن از همسرش انگیزه کافی برای تلاش و کوشش بیشتر را ندارد و آن کار را انجام نمی دهد.

  • هلنا , ژوئن 23, 2015 @ 11:21 ق.ظ

    سلام خسته نباشید.من میخواستم درورددروس سال سوم وکتاباش اطلاعات بیشتری ب دست بیارم میخوام بدونم کدوم درساسخته ازالان براپیشخوانی ثبت نام کنم تامعدل سال سومم ۱۹ ب بالابیاد.راهنماییم کنین ممنون

    • Anonymous , ژوئن 24, 2015 @ 1:15 ق.ظ

      دوست عزیز رشته خودتون رو مشخص نکردید … ولی میتونید با دوستان سال بالا صحبت کنید
      هر چند بهتره در این مورد وسواس به خرج ندید کسی از توانایی کسی دیگه خبر نداره …
      شما در طول سال هم میتونید معدل بالایی بیارید
      در ضمن میتونید با کانون های آموزشی در این مورد مشورت کنید

  • شیوا , جولای 8, 2015 @ 9:41 ب.ظ

    سلام .بعداز۱۳سال زندگی مشترک شوهرم ازم جدا شدجدایی ضربه روحی شدیدی بهم زدبه طوری که حتی توانایی وارد شدن به جمع رانداشتم اعتماد به نفسم راکلا از دست داده ام درمحل کارم زیادند رابه علت خجالت بودن جمع می کنم درحالیکه قبلافردموفقی در کارم بودم لطفا راهنمایی کنید

    • ◄Responder► , جولای 9, 2015 @ 2:21 ق.ظ

      دوست عزیز قبول واقعیت پله اول در مقابله با چنین حسی هست …
      از بین بردن تمام یادگاری ها و نشانه های زندگی قبلی میتونه تاثیر خوبی داشته باشه
      به زندگی جدیدی که در آینده میتونید داشته باشید فکر کنید /ورزش و یا پیاده روی در طبیعت رو فراموش نکنید برای شما معجزه کننده است /
      عشقی جدید فقط میتونه اثر عشق قدیمی رو از بین ببره و برای امروز شما هیچ عشقی مثل عشق به خداوند و محکم کردن رابطه خودتون تاثیرگذار نیست
      تا بتونید از این احساسات ناراحت کننده عبور کنید
      و در نهایت مراجعه به مشاوری مجرب دراین مورده که بتونه به شما کمک کنه
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • فاطمه , جولای 22, 2015 @ 10:51 ق.ظ

    سلام.من الان تقریبا یک سال هست ک خلق و خو و رفتارم به کلی عوض شده.کاملا افسردگی گرفتم.خیلی زودرنج شدم نمیتونم کسی رو تحمل کنم.هر کی بهم بگه بالا چشت ابرو هست گریم میره.الان یک سال هست یک شب بدون گریه نگذروندم.خیلی روزهای بدی دارم.دیگه از هیچی خوشم نمیاد.خیل یوقتا شده به مردن فکر کردم.توی محیط اطرافم و خانوادم هیچ مشکلی نیست بخوام ریشه این افسردگیمو به اون ارتباط بدم.فقط یک دلیل میتونه داشته باشه اونم ازدواج خواهرم هست چون دقیقا از اون موقع اینطوری شدم.دو سال ازم بزرگتره .خیلی به هم دیگه وابسته بودیم ولی از وقتی ازدواج کرده همش با نامزدشه و این خیلی تاثیر بدی روی من گذاشت.چند بار هم بهش گفتم دو روز توجه میکرد باز روز از نو روزی از نو.توی خونمون هم همه این حالات منو که میبینن فک میکنن منم میخوام ازدواج کنم در حالی که اینطوری نیست و این بیشتر از هر چیزی منو زجر میده.خواهش میکنم کمکم کنید.

    • ◄Responder► , جولای 23, 2015 @ 11:33 ق.ظ

      دوست عزیز طبیعیه شما به ایشون وابستگی داشتید و با دور شدنش و ورود به شرایط جدید احساس استرس دارید ..
      آیا احساس می‌کنید که خوشبختی و شادی شما به دیگران بستگی دارد؟
      این افراد می‌توانند شریک زندگیتان، اعضای خانواده، دوستان و…باشند. اگر فردی که به او به‌شدت علاقه دارید دیگر با شما نباشد یا نتوانید با یکی از دوستانتان صحبت کنید، دچار افسردگی شوید، گریه کنید و احساس کنید که درون گرداب مهلکی گرفتار شده‌اید، با حالتی از وابستگی عاطفی روبه‌رو هستند.زمانی‌که در وابستگی عاطفی به‌سر می‌برید، هر شب هنگام خواب، دستخوش تشویش و نگرانی زیادی می‌شوید.

      حاضرید برای خوشبختی طرف مقابل همه کار انجام دهید. به محض آنکه یک جای کار بلنگد، زنگ خطر به صدا درمی‌آید. با این‌حال، حتی زمانی هم که با بی‌علاقگی آشکار طرف مقابل روبه‌رو می‌شوید، باز هم متقاعد می‌مانید که رابطه همچنان امکان‌پذیر است.زمانی‌که در وابستگی عاطفی به‌سر می‌برید، تلفن بهترین دوست شماست! تقریبا به‌طور مرتب نیاز دارید با چیزی که فکر و خیال شما را مشغول کرده در ارتباط باشید.

      وابستگی عاطفی اعتماد به نفس شما را «تخریب می‌کند» و نمی‌گذارد که حقیقتا خودتان باشید! وابستگی عاطفی با احساس خشم، تردید نسبت به‌خود، ترس از طردشدن، ترس از تنهایی، حس عدم‌امنیت، شرم، حقارت یا ترس از اینکه دیگر شما را دوست نداشته باشند یا از شما قدردانی نکنند همراه است.فردی که از وابستگی عاطفی رنج می‌برد، فقط برای دیگران زندگی می‌کند و خودش را نادیده می‌گیرد: زمانی‌که با دوستانش است، خودش را فراموش می‌کند، زمانی‌که مشغول کاری می‌شود، خودش را تمام و کمال وقف آن کار می‌کند تا مورد پسند و قبول دیگران قرار گیرد و یا ذره‌ای از او قدردانی کنند.

      آیا جملاتی از این دست به گوشتان نخورده است:
      «تو همه چیز من هستی.» (عدم ‌عزت ‌نفس).
      «بدون تو، من هیچی نیستم.» (پایین‌آوردن ارزش خود).
      «باشه، باشه قبول»(ترس از مورد پسند واقع نشدن).
      «منو ترک نکن.»(ترس از تنهایی).
      «ببین برات چی کار کردم.» (نادیده‌گرفتن نیازهای خودتان).
      «اگه تو بخواهی….»(ترس از تصمیم‌گیری و مسئولیت‌پذیری).

      این جملات در حقیقت بیانگر این هستند «من هیچ ارزشی ندارم یا اگر تو من را دوست داشته باشی، در آن‌صورت من هم خودم را دوست خواهم داشت… .»اما خوب است بدانیم میل به نادیده گرفتن خود به نفع دیگران از کجا ناشی می‌شود؟ مطمئنا آن‌را از جایی یاد گرفته‌ایم، اینطور نیست؟شاید یکی از دلایل آن والدینی هستند که محبت چندانی نسبت به فرزندانشان نشان نداده‌اند و یا هیجانات و احساسات آنها را سرکوب کرده‌اند.

      زمانی‌که کودک جمله‌ای تأثیرگذار به پدر یا مادرش می‌گوید:« دوستت دارم» به او می‌گوییم «دست از سرم بردار، خسته‌ام می‌کنی.»«مامان بیا می‌خوام بغلت کنم… .» «نه، نه، عجله دارم! کار دارم!باید به کارهای خونه برسم! عجله دارم، عجله دارم!»کودک احساس می‌کند که طرد شده است؛ حس رها شدن، حس آزردگی. از آن گذشته، مطالعه‌ای حاکی از آن است که برخی از کودکان از سن ۴سالگی عزت نفس خود را از دست می‌دهند و احساس آزردگی خاطر می‌کنند. تصور کنید نتیجه آن در سنین بزرگسالی چه خواهد شد!

      مهم نیست چه مدتی را با فرزندتان سپری می‌کنید بلکه مهم کیفیت زمانی است که با آنها می‌گذرانید. ازاین‌رو، برخی از دلایل وابستگی‌های شدید عاطفی به دوران کودکی بازمی‌گردد. دلایل دیگری هم وجود دارند مثلا می‌توان از ناهنجاری‌های خانوادگی و خانه‌هایی که خشونت، اعتیاد، بی‌توجهی و عدم‌برقراری ارتباط در آن حکمفرماست نام برد که بستر مناسبی برای وابستگی‌های عاطفی را به‌وجود می‌آورد. همچنین درصورت نبود پدر یا مادر نیز احتمال آنکه فرد به‌طور ناخودآگاه در طول زندگی‌‌اش به‌دنبال پر کردن خلأ زندگی‌‌اش باشد زیاد است.برای آنکه سرنوشتتان را در دست گیرید و از نظر عاطفی و احساسی فرزندانی مستقل پرورش دهید، شادی بیشتری را به زندگی خود فرا خوانید و احساس خوبی نسبت به‌خود داشته باشید، ارتباط بهتری با خودتان و با دیگران برقرار کنید و ترس‌هایتان را کنارگذارید.

      ۸ ترفند برای پشت سرگذاشتن وابستگی‌های شدید عاطفی

      ۱-متوجه مشکل باشید.

      انسان زمانی‌که دشمنش را نمی‌شناسد به میدان جنگ نمی‌رود! آگاهی نسبت به‌وجود وابستگی، خود قدم بزرگی است که در این راه برمی‌دارید و با وجود همه مشکلاتی که دارید، همه ترس‌ها و نگرانی‌هایتان شما همواره روی پاهای خودتان می‌ایستید. شما قوی هستید و هم‌اکنون با استفاده از این قدرت ترس‌هایتان را پشت سر می‌گذارید. همین قدرت است که به مدد آن دنیایی شخصی بنا می‌نهید؛ دنیایی که در آن خودتان را دوست دارید و با خودتان در آرامش به‌سر خواهید برد.

      ۲-احساسات و نیازهای خود را ابراز کنید.

      زمانی‌که مشکلی برایتان پیش می‌آید در مورد آن با همسرتان صحبت کنید. این امر به شما کمک می‌کند تا احساس خیلی بهتری داشته باشید. همسرتان نزدیک‌ترین فرد به شماست؛ فردی که می‌توانید به او اعتماد کنید و نخستین کمک و همراه شما به‌شمار می‌رود.همچنین می‌توانید احساسات‌تان را روی یک کاغذ آورید؛ تشویش‌ها، ترس‌ها و نگرانی‌ها. به راحتی تمام چیزهایی که موجب عصبانیت، آزردگی و خشم شما می‌شوند را روی کاغذ آورید این عمل باعث می‌شود تا چیزهایی که باعث ناراحتی شما می‌شوند، فشار کمتری روی شما بیاورند. همچنین با این کار ذهنتان را رها می‌کنید و روشی است تا از طریق آن زباله‌های فکری‌تان را تخلیه کنید. این عمل مانع شکنجه‌های ذهنی شما می‌شود. این تمرین را به فردا موکول نکنید، هم‌اکنون آن‌را انجام دهید و اثر آن‌را خواهید دید.

      ۳-سطح عزت نفستان را افزایش دهید.

      وابستگی عاطفی همواره با عدم‌عزت نفس ارتباط دارد. غیرممکن است که در عین وابستگی‌های شدید احساسی، از عزت نفس بالایی برخوردار باشید. اولین راه حل برای غلبه بر وابستگی عاطفی، آن است که بدون شکنجه و عذاب و تخریب فکری، با مهربانی عمیقا به‌خودتان عشق بورزید.

      برای آنکه دوباره به عزت نفس دست یابید نکات زیر می‌توانند مفید باشند:
      هر روز ساعتی را برای خوشحال کردن خودتان اختصاص دهید.
      روی نکات مثبت و موفقیت‌هایتان تمرکز کنید.
      «نه» گفتن را یاد بگیرید.
      به خواسته هایتان توجه کنید .
      برای آنکه مورد پسند دیگران قرار بگیرید، سعی نکنید خودتان را تغییر دهید.
      به‌نظر خودتان اهمیت دهید.
      در ذهنتان تصویر مثبتی از خود داشته باشید.
      با افراد مثبت نشست و برخاست کنید.
      از خودتان مواظبت کنید.

      ۴-از تنها ماندن لذت ببرید

      درست است که دوست دارید دوستانتان دور و برتان باشند و به امید آن هستید که دوستان و اعضای فامیل را ببینید اما زمانی‌که آنها پیش شما نیستند یا نمی‌توانید آنها را ببینید احساس غم و تنهایی و همچنین احساس فقدان عشق و محبت می‌کنید. به این مسئله فکر کنید که تنهایی نیز می‌تواند شادی‌آفرین باشد! می‌توانید از این فرصت استفاده کنید و کارهای مورد علاقه‌تان را انجام دهید: کتاب‌خواندن، گوش دادن به موسیقی، ورزش کردن، یادگیری چیزهای جدید و یا کمک به افراد نیازمند… .اگر تنها هستید، لحظات کوچکی که در تنهایی با خودتان می‌گذرانید، می‌توانند لحظات ناب شادی بخشی باشند.

      ۵-چگونه بحران وحشت را به‌طور مؤثر اداره کنید.

      برای آنکه به‌طرز چشمگیری ترس و وحشت خود را کاهش دهید، چشم‌هایتان را ببندید و نفس‌های عمیقی بکشید. در واقع، زمانی‌که تنفستان عمیق و طولانی باشد، فعالیت ذهنی‌تان کاهش می‌یابد و بدن آرام می‌شود. غیرممکن است زمانی‌که آرام و عمیق نفس می‌کشید، عصبانی شوید.با انجام این عمل متوجه خواهید شد که بعد از چند دقیقه، آرامش به شما بازخواهد گشت.«خشم و اضطراب دارای نیرو هستند اما نیروی آرامش از آنها بیشتر است.»

      ۶-بر ترس مورد پسند واقع‌نشدن غلبه کنید.

      جملات مثبت زیر را با خود تکرار کنید:
      «حق دارم بدون آنکه عشق و توجه دیگران را از دست دهم، به دیگران «نه» بگویم.
      «هر روز که می‌گذرد برایم آسان‌تر می‌شود که افکارم را بیان کنم و مردم من را به راحتی درک می‌کنند.»
      «نمی توانم مورد پسند همه مردم قرار بگیرم و همه را از خود راضی نگه دارم و این امری طبیعی است.»
      «حق دارم که تصمیم‌گیری کنم.»
      «می‌دانم چه می‌خواهم و آن‌را به‌وضوح بیان می‌کنم.»

      ۷-خود را از احساس گناه رها کنید.

      خانمی را در نظر بگیرید که وقتی صبح‌ها از خواب بیدار می‌شود احساس می‌کند شوهرش از دنده چپ بلند شده است، به‌طورناخودآگاه از خودش می‌پرسد «چه‌کار کرده‌ام؟» زمانی‌که پیش دوستانش می‌رود و آنها روی خوش نشان نمی‌دهند، احساس می‌کند که تقصیر اوست که دوستانش در چنین حالتی قرار دارند و حضور او موجب رنجش آنها شده است. باید بدانید که چنین احساسی اغلب موجب می‌شود فرد سکوت کند و احساساتش را ابراز نکند.

      همچنین احساس گناه همانند دور باطل عمل می‌کند و اثر گلوله برف را دارد؛ از خود می‌پرسیم که چرا چنین چیزی برایمان پیش آمده است و در نهایت متقاعد می‌شویم که مطمئنا کار بدی انجام داده‌ایم و بعد در وجودمان به‌دنبال نقص‌ها و خطاهای خیالی می‌گردیم و باز هم احساس گناه بیشتری می‌کنیم… .احساس گناه به کلسترول خون شباهت دارد؛ کلسترول خوب و کلسترول بد. احساس گناه بد به‌طور پیوسته از شما یک گناهکار می‌سازد و بدون آنکه بتوانید این احساس را به یک خطای مشخص ربط دهید، دچار احساس مبهم گناه می‌شوید. از این نوع احساس گناه باید دوری کنید!
      در عوض، احساس گناه خوب، به احساس مسئولیت ربط دارد. این احساس به امور مشخص و واقعی مربوط می‌شود که وجدانتان به شما ندا می‌دهد؛ دروغ، غیبت، نیش زبان… . ویژگی احساس گناه خوب آن است که می‌توانید به آن خاتمه دهید. ازاین‌رو باید بین احساس گناه خوب و بد مرز مشخصی بگذارید.

      ۸-از افراد موفق و قوی الگو بگیرید.

      چنانچه مشکل‌تان را با افرادی که مثل شما دچار وابستگی شدید عاطفی هستند درمیان بگذارید، هیچ دردی از شما دوا نمی‌شود. احتمالا افرادی را در دور و برتان می‌شناسید که دچار این مشکل بوده‌اند اما موفق شده‌اند از پس آن برآیند. آنها را از نزدیک زیرنظر بگیرید و از آنها به‌عنوان یک راهنما استفاده کنید. به آنها نزدیک شوید و از آنان بپرسید معیارها، دستورالعمل‌ها و انگیزه، رفتار و رمز و راز موفقیت آنها چیست. این ارزش‌ها را وارد ذهنتان کنید و آنها را به‌کار گیرید.

  • زهرا , آگوست 8, 2015 @ 8:30 ب.ظ

    با سلام و تشکر از راهنماییهای خوبتون
    من حدود ۱سال هست که زندگی مشترکم را شروع کردم و ۸ماه هم دوره نامزدی گذروندم و حدود ۱سال قبل هم همسرم رو میشناختم..
    متاسفانه از همان ابتدای نامزدی به مرور متوجه شدم که همسرم فردی بشدت وابسته به خانوادش بخصوص برادر بزرگترش که مجرد هست میباشد..ازطرفی هم صمیمیت و محبت بیش از حد خانوادش در طول این مدت باعث شد که در جریان همه اتفاقات زندگی ما باشند،برخلاف میل باطنی و ظاهری من!!!بارها به همسرم تذکر دادم که دوست ندارم اتفاقات و حرفهای خانواده کوچیکمون رو از اطرافم بشنوم..ولی متاسفانه روز به روز اوضاع شدیدتر شده و با کمال ناباوری تا چشم باز کردم دیدم در مقابل خانواده همسرم قرار گرفتم!همسرم کاملا پشتم رو خالی کرده و اجازه هر دخالتی از طرف برادر و خانواده اش رو میداد!!!تا جاییکه تحرکهای شدید برادرش روز به روز فاصله مارو بیشتر و بیشتر کرد تا اینکه همسرم منو آورده گذاشته خونه بابام تا بقول خودشون ادب بشم!!!! و بعد حرمت شکنی شدید مادر…کتک و ضرب و شتم از طرف همسرم!!! بدتر از همه هنوز با گذشت ۱۰ روز هنوز عذر خواهی هم نکرده و برای محکوم کردند من اینبار پیش خانواده خودم اقدام کرده!!! در صورتیکه خاسته های من چیزهایی هستن که مطابق عرف جامعه هست..من تا حد زیادی در زندگی کوتاه اومدم ولی متاسفانه ظرفیت ایشون کمتر ازین حرفها بود و روز به روز زورگویی هاش بیشترم شد..و امروز به نتیجه ای که رسیدم چیزی نیس جز جدایی…روحیات ما اصلا جور نیست..بطوریکه من تک فرزند بوده و کاملا مستقل در خانواده ای شاد و اهل گشت و گذار و بخور و بپوش بزرگ شدم و هیچ وقت زندگی رو سخت نگرفتیم.. به تحصیلات ارزش زیادی قایل شدیم و در خانواده من همه خانمها شاغل هستن و چیزی که من دیدم همکاری زن و شوهر در خانه و گذران زندگی ست.. ولی خانواده همسرم کاملا عکس ما!!!! نه اهل گردش و خرج کردن هستن و نه خانم شاغل تو فامیلاشون دارن!خانواده محدود و کوچکی که چیزی جز پول جمع کردن و خرج نکردن ندارن. حتا رابطه دوستانه و خانوادگی خیلی محدودی هم دارن..در ضمن مرد دیکتاتور کامل بوده و هیچ ارزشی برای زن قایل نیستن متاسفانه.. اگر بحث خانواده ها رو پیش میکشم بعلت وابستگی شدید همسرم به خانوادش هست!!!!واقعاً نمیتونم ادامه بدم..خواستم شما هم تا حدودی راهنمایی کنین منو..در ضمن گفته باشم من دختر مستقلی بودم و هر کاری از دستم برمیاد ولی متاسفانه منو با خاهرشون که خانه دار و فعال هست مقایسه میکنن و اختلاف بیشتری پیش میاد… متاسفانه.. روزهای آخر واقعاً احساس فسردگی میکردم.. الآن واقعاً شادم..

    ممنون میشم راهنماییتون رو خصوصی برام ایمیل کنین..با تشکر. در صورت امکان فقط خصوصی باشه سوال و پاسخم.

    • ◄Responder► , آگوست 9, 2015 @ 12:51 ب.ظ

      دوست عزیز امکان ارسال خصوصی برای ما وجود نداره
      به هر حال شما دوره نامزدی رو داشتید و بهتر از هر کسی میدونستید که ایشون چه رفتارهایی داره و باید زودتر در این دوران اقدام میکردید
      به هر حال در وهله نخست باید با گفتگو مشکلتون رو حل کنید که بعید میدونم ایشون گوشش بدهکار باشه چون شدیدا” تحت تاثیر خانواده اش قرار داره …
      پس بهتره از وساطت افراد مطمئن و ریش سفیدان فامیل برای حل این مشکل استفاده کنید
      و گرنه باید تصمیم سختی رو در زندگی خودتون بگیرید
      و شادی شما نشون میده زندگی مشترک شما ارامشی نداره و باید زودتر برای انتخاب و تصمیم درست اقدام کنید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • ندا , آگوست 24, 2015 @ 5:39 ب.ظ

    سلام .نزدیکه دوسال باآقایی دوستم.البته دوستی خیلی محدود شده و خیلی چیز هارد رعایت میکنیم ارتباط کمی داریم ک اونم از طریق پیامک هس و بس.ایشون واقعا واقعا ابراز علاقه میکنن خیلی شدید چن ارتباط خاصی نداشیم هنوز هنوز حرفاشون مثه روزای اول و منم هنوز دلم به تپش میاد اینارو گفتم ک میدونم خیلی دوسم داره و خیلی دارم.اما اوایل تا کید میکرد بیاد خواسگاری اما حالا یهویی ورق برگشت اونم بخاطر نظر خانوادش بود ک فعلا اون از لحاظ مادی تامین نیس و نمیتونه زندگی تشکیل بده هرچن این باعث بخورد لفظی بین اونا شد و لی خودشم الان تقریبا این حس روداره چون میدونه دیگه کسی پشتش نیس ازم میخواد بازم صبر کنم.میگه اگه بری من نابود میشم.میدونم واقعا موقیعتشو نداره ک بیاد میدونم.و اینم میدونم ک خیای دوسش دارم اما این بلاتکلیفی داره دیوننم میکنه.واینکه نمیدنه در اینده چی ها پیش میاد.حتی اگه بگم تا یه ماه دیگ باید بیای شاید بتونه بیاد ولی خدب بعدش منم باید مشکلات مالی اونو تحمل کنم و راسش از ترس اینکه بعدنا بهم بگه تو از موقیعتم خبر داشی و نباید متوقع باشم.من واقعا دوسش دارم حداقل تا زمانی ک مطمئنم دوسم داره.یعنی تا الان موقیعت هایب ک داشم بخاطرش رد کردم چون میدونسم دوستم داره و چون حتی شک کنم علاقش کم شد بهش دلسرد میشم.اما وقتی میلینم با تموم محدودیت هایی ک براش گذاشتم همونطور عشق پاک نسبت بهم داره بیشتر دوسش دارم.الان واقعا نمیدونم چی کار کنم.اون همه عشقشو.نزدیک ۲۶دارم.و اینکه باهاش عمرم هدر بره هم میترسم.اما واقعا تا الان دیدم ک حرف کسی میشه نمیتونه به دیگری فکر کنم.شاید بگین تو راهتو انتخاب کردی دیگه چرا مشاوره میخوای.نمیدونم اگه با حرفاتون دلیل هاتون مجابم کنید ک کارم درست نیس.یا درسته خوشحال میشم بشنوم.
    باتشکر

    • ◄Responder► , آگوست 25, 2015 @ 3:56 ب.ظ

      دوست عزیز شما خودتون رو با عشق و دوست داشتن ایشون به نوعی سرکار گذاشتید … پس اگر میخوایت برای مدت طولانی به این حرفها دل خوش کنید پس دلیلی برای ناراحتی و یا بلاتکلیفی ندارید …و باید بدونید اگر با چنین وضعی ازدواج کنید مسلما” باید سختی های زیادی رو تحمل کنید … بیشتر حس عاطفی که بین شما برقراره به خاطره دوریه و نیازیه که در هر دوی شما بصورت کاذب شکل گرفته … پس منطقی فکر کنید و نه خودتون و نه ایشون رو به خاطر چنین احساس مجازی منتظر و سرگردان نکنید

  • شقایق , سپتامبر 1, 2015 @ 4:15 ب.ظ

    سلام .من حدود ۱۲ سال لست که ازدواج کرده ام. از همان اوایل متوجه خیانت همسرم به عناوین مختلف بودم. اما به دلیل علاقه ای که به همسر و زندگیم داشتم نمیتوانستم از وی جدا شوم. شوهرم مشکلات دیگه ای از جمله اعتیاد و بچه دار نشدن را داشت . حدود ۷ سال است که اعتیادش را ترک کرده و پاک است. اما مشکل بچه دارنشدنش همچنان باقی است. اخیرا هم متوجه ارتباطش با خانم بیوه ای شده ام..این کارش واقعا داغونم کرده نمیدانم چه کنم. لطفا راهنماییم کنید

    • ◄Responder► , سپتامبر 3, 2015 @ 10:18 ق.ظ

      دوست عزیز شما ۱۲ سال به ایشون فرصت هر کاری رو دادید و امروز به فکر تغییرش افتادید … در وهله اول ایشون باید قاطعیت شمارو ببینه … به هر حال اگر در زندگی برای ایشون ارزشی داشته باشید برای تغییر قدمی برخواهد داشت ولی اینکار به خاطر عادت بسیار سخته و اراده زیادی رو میطلبه

  • شقایق , سپتامبر 3, 2015 @ 1:31 ب.ظ

    سلام ممنون از راهنماییهاتون.من در اثبات خیانت های قبلی همسرم دلیل و مدارک کافی نداشتم و همه آنها بر اساس ظن و گمان ۸۰ درصد بود و بر این اساس هیچ وقت با شوهرم و خانواده هامون در میان نگذاشته بودم اما در این مورد اخیر متوجه ارتباط تلفنی ۱۵ روزه ی او با خانم بیوه ای شدم که قبلا حدود چند سال پیش با هم همکار بودند. و مسئله را با خودش و خانواده هامون در جریان گذاشتم. اما همسرم با وجود انکار کردن همچنان میگوید که من اشتباه کردم که با ایشون تماس تلفنی داشتم. با وجود اینکه خانم بیوه هم به نیت و هدف همسرم کاملا اعتراف کرده است،اما همسرم همچنان انکار میکند و دلیل ارتباط تلفنی اش را پیدا کردن کار برای خانم میگوید.

    ممکن است شماره تماس برای مشاوره تلفنی بدهید. خیلی ممنون میشم. وافعا نیاز دارم که حتما مشاوره داشته باشم

    • ◄Responder► , سپتامبر 6, 2015 @ 1:48 ق.ظ

      دوست عزیز در این مواقع باید براساس نظر چینی ها پل عقب نشینی طرف مقابل رو از طلا بسازید تا بتونه ازش به خوبی عبور کنه … شما با اصرارتون این پل رو خراب کردید و به همین خاطر چون چاره ای نمی بینه داره با تمام قوا با شما مبارزه میکنه و کارش رو انکار میکنه
      به همین خاطر زیاد مسئله رو کش دار نکنید
      و بهش اجازه عقب نشینی پیروز مندانه هم بدید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • کاربر , سپتامبر 7, 2015 @ 10:23 ب.ظ

    سلام.من پسری ۲۱ ساله و دانشجو هستم.حدودا یک سالی بیشتر مواقع انرژیم رو از دست میدم و نا امید میشم در حالی که هر روز نسبت به دیروز موفقیت بیشتری بدست میارم و نسبت به هم سن و سالام موفق ترم ولی این حالت افسردگی خیلی اذیتم میکنه و باعث میشه همیشه فکرم.مشغول باشه.لطفا راهنماییم کنید ممنون

    • ◄Responder► , سپتامبر 9, 2015 @ 11:25 ق.ظ

      دوست عزیز میتونه به خاطر کمال طلبی در شما باشه … شما هر روز موفقیت کسب میکنید ولی برای شما راضی کننده نیست …

      در ذیل بر ای درمان شخصیت وسواسی یا کمالگرا ، روی نکات کلیدی در حوزه های بینش و کاربرد به طور اختصار تمرکز می کنیم….

      یکم:
      خصوصیات فرد کمالگرا این است که عزت نفس او پایین هست. چنین فردی برای جبران عزت نفس خودش، باید چیزی را کسب کند، باید اشکالی را برطرف کند. و مرتب در نقشه کشیدن برای کسب چیزی یا زدودن چیزی هست.
      پیشرفتهای تحصیلی ، شغلی ، اجتماعی و … فرد کمالگرا از روی عشق درونزاد او نیست. لذت فرایند کسب تحصیل و شغل و موقعیت را خوب درک نمی کند. او صرفا می خواهد نتیجه ای را کسب کند تا عزت نفس پایین خود را وصله کند.

      کاربرد: مدتی دست از تلاش برای شدن بردارد. و خود را بشناسد و خود را دوست بدارد. و به خود بگوید که من مساوی آنچه به دست می آورم نیستم. من مساوی هستم با آنچه که اکنون هستم.

      دوم: آفت نتیجه گرایی شما را از پا در خواهد آورد.
      با توجه به بند یکم، فرد کمالگرا نتیجه گرای محض هست. او از مسیر و روش و فرایندها لذت نمی برد. او نتیجه را به عنوان هدفی که می تواند عزت نفس پایین او را جبران کند بهره می گیرد. لذا اگر هدف کسب نشود عزت نفس او بیشتر آسیب می بیند و در راهها کسب نتیجه همیشه مردد هست که نکند موفق نشود و این اضطراب منتشر و مزمنی را در زندگیش برای او به وجود می آورد.
      چنین فردی پس از حصول نتیجه، خیلی زود می فهمد اغنا نشده است و از خودش راضی نیست. چرا که پایین بودن عزت نفس ربطی به موفقیت ها و نتایج کسب شده نیست. لیکن فرد کمالگرا این را نمی داند و دوباره سعی در انتخاب و طراحی هدفی بزرگتر می کند.

      کاربرد: تمرین لذت بردن از فرایند و مسیر به جای هدف.
      مثال: اگر شما قصد دارید سفری به شمال داشته باشید. نباید طی مسیر و فرایند مسافرت ، مرتب مضطرب و نگران باشید که چه وقت به شمال یا دریا می رسید تا لذت بردن شما آغاز شود. باید یاد بگیرید از اول از مسیر لذت ببرید. از سختی ها و راحتی های مسافرت بهره ببرید. و زیبایی و زشتی های مسیر را جزء سفر بدانید. و منتظر نتیجه و آخر سفر نباشید.
      در فعالیتهایی که برای هدف خاصی انجام دهید کاری به نمره ، نتیجه و … نداشته باشید. از ساعاتی که برای مطالعه یا کار در مسیر هدفتون دارید لذت ببرید.

      سوم:
      برای حل مشکلتون بیشتر از آگاهی نیاز به مهارت یعنی بکارگیری ، تمرین و عملگرایی دارید. لذا هرچه سعی می کنید مشکلتون را بیشتر بررسی کنید و بیشتر بدانید در واقع در حال دور شدن از هدف هستید.
      راندمان شما بسیار پایین می آید وقتی که انرژی روانی زیاد خود را خرج آنالیز، بررسی ، ارزیابی، قضاوت، مجازات خودتون می کنید.

      نکته: دست کشیدن از کسب آگاهی بیشتر، ارزیابی خویشتن و به جای آن عملگرایی کردن.
      یعنی هر وقت می خواهید تصمیم بگیرید که خود را محاسبه کنید، به جای آن قرارداد کنید که به آن کار مشغول باشید. محاسبه و ارزیابی را برای یک ساعت پایان هفته یا پایان ماه محدود کنید.
      اجازه ندهید که ذهن شما اتوماتیک هر لحظه با خطاهای احساسی و خطاهای شناختی، انرژی شما را به هدر بدهند.

      چهارم:فرد کمالگرا چون خودش را خیلی کم می بیند(ممکن است ناخودآگاه هم باشد)، لذا هدف گذاری های خود را بسیار سنگین انجام می دهد.
      یک فرد کمالگرا نمی تواند هزینه و سود اهدافش را درست ترسیم کند.
      مثال فرد کمالگرا مانند کودکی هست. که توان و بضاعتش ۵۰۰ تومان هست ، اما دوست دارد یک دوچرخه را با آن بخرد.
      یعنی فرد کمالگرا هدفی بزرگ را در نظر می گیرد و توان و بضاعت خود را زیاد ارزیابی می کند.
      مثال :وقتی برنامه برای اوقات شبانه روز می ریزد، مثلا بین ۱۲ ساعت تا ۱۵ ساعت برنامه می ریزد. در حالیکه او باید بداند در مرحله اول باید کف مدت زمانی را که می تواند به درس اختصاص بدهد در نظر بگیرد. (مثلا: روزی ۳ ساعت در نظر بگیرد، اگر موفق شد ، ساعتها را به تدریج و کم کم افزایش دهد.)
      کاربرد: هدف ها را
      اولا : بر اساس لذتی که می برید( نه برای اینکه با آن شخصیت خودتون را وصله کنید)، انتخاب کنید.
      ثانیا: هدف خود را به زیر هدف های کوچکتر تقسیم کیند. به نوعی که سهم یکسال به یکماه بشکند، سهم یک ماه به یک هفته بشکند، سهم یک هفته به یک روز و در نهایت سهم هر ساعت دقیقا مشخص شود.
      مثال: کسی که قصد موفقیت در کنکور دارد. باید بداند بابت آن امروز باید ۳ ساعت مطالعه کند. و هر ساعت ۳ صفحه را بخواند.
      ثالثاً : در ابتدا مینیم برنامه و تلاش را برای خود در نظر بگیرد. و بعد اگر موفق شد به تدریج آنرا اضافه کند. مثلا از روزی یک ساعت مطالعه شروع کند. اگر موفق شد. روزی ۲ ساعت و ….

      پنجم:
      همراهی مشکل کمالگرایی با آفت عقلانی سازی.
      یعنی متغیرهایی را که برای موفقیت و آرامش لازم هست را محدود می کنید به چند متغیری که در اختیار خودتون هست.( آن هم بخش خودآگاهتان)
      توضیح بیشتر:
      برای اینکه یک کاری انجام شود و هدفی حاصل شود. تقریبا بی نهایت متغیر دخیل هستند. اما این بی نهایت متغیر نه در حوزه آگاهی ماست و نه در حوزه کنترل ما و نه در حوزه اختیار ما.
      اما از نظر عقلانی ما چند متغیر ساده و خود آگاه و در اختیار را برای حصول نتیجه کافی می دانیم.
      مثال: کنکور نیاز به علاقه، برنامه ریزی ، تلاش، مطالعه و پشت کار دارد.
      این مثال اگر چه عمده متغیرهای مهم و لازم را بر می شمارد اما اصلا کافی نیست.
      متغیرهای بی شمار دیگری هم هست که شاید ما از آنها اطلاع نداشته باشیم.
      مثلا:
      – اینکه روز کنکور ما بیمار شویم و نتوانیم امتحان دهیم،
      – یا طی برنامه ای که داریم عزیزی را از دست بدهیم و یک ماه برنامه ما انجام نشود.
      – یا بر اساس آگاهی های تکمیلی که به دست آوردیم ، قبولی در کنکور ارزشش نزد ما کاهش یابد.
      و ….

      ششم:عدم آگاهی به نیازهای ناخودآگاه خود
      معمولا ما در حیطه خود آگاهی برای خود هدف گذاری می کنیم. اما ممکن است در ناخودآگاه نیاز دیگری داشته باشیم.
      از این جمله هست خیلی از افراد که برای کسب وجهه اجتماعی تحصیل می کنند. اما تصور می کنند به تحصیل علاقمند هستند.
      یا دخترانی هستند که پس از ازدواج رغبت زیادی به ادامه تحصیل ندارند. که نشان از نیازهای عاطفی و روانی آنها دارد که به صورت فعالیت های تحصیلی هدف گذاری شده بودند.

      کاربرد: به کمک یک روانشناس، بررسی کنیم تاچه اندازه هدف گذاری هایی که در زندگی داریم تحت تاثیر نیازهای ناشناخته درونی ماست.

      خلاصه و نتیجه گیری:
      در مورد کمالگرایی و عزت نفس اگر بتوانید زیر نظر یک روانشناس بالینی مجرب به مرور با عملگرایی به جای هدف روی فرایند رسیدن به هدف کار کنید نتیجه قابل قبولی خواهید گرفت.
      تمرین عملی حساسیت زدایی منظم هست. بدین ترتیب که نسبت به آنچه که شما را مضطراب می کند به تدریج مواجه شوید اما عکس العملهای قبلی خود را ندهید.
      یعنی مثلا حال درس خواندن ندارید. قبلا مضطرب می شدید و به خود بد و بیرا می گفتید. اکنون در این گونه مواقع قبول کنید. که شما همین هستید و بیشتر از این توانمند نیستید.
      همچنین هدف گذاری های خود را متنوع و کوچک کنید. اینکه فقط علم محور زندگی و اهداف شما باشد. یعنی تک بعدی بودن.
      شما به طور منظم برنامه های مفرح را نیز برای خود لحاظ کنید و اصلا آنها را هدف ببینید. یعنی هدف ورزشی، تفریحی، ارتباطی و … اگر هم در این هدفهای متنوع موفق بودید خودتون را تشویق کنید.

  • فاطمه , سپتامبر 20, 2015 @ 10:03 ب.ظ

    سلام.من مدتی بود ک توی سایت همسریابی عضو بودم.اونجا با آقایی آشنا شدم ک فدانشجوی دکترای تخصصی هستن و شاغلن.بعد یه اشتباه خیلی بزرگی ک کردم بهشون شماره دادم و توی تلگرام باهم صحبت کردیم.خیلی آقای محترمی هستن ازم عکس خواستن ولی من قبول نکردم ولی اون خودش عکسشو برای من فرستاد من چندان ازشون خوشم نیومد.بعد اینکه خیلی اصرار کردن منم یه عکس کاملا محجبه و چادریمو براش گذاشتم اما در کنار دوستم بدون اینکه عکس رو کات کنم.خیلی اشتباه بزرگی کردم الان توش اسیر شدم.خواهش میکنم کمکم کنید.با اینکه ازشون خواستم ک عکس رو پااک کنن وواونم میگه ینی قسم خورد ک پاکش کرده ولی من دارم از عذاب وجدان میمیرم.الانم میگه میخوام حضوری ببینمتون ولی من تردید.دارم.به نظر شما برم یا نه؟میترسم اگه نرم با آبروم بازی

    میخوام برم با یه مشاور صحبت کنم.نظر شما چیه؟خیلی میترسم من تا حالا هیچوقت بیرون با کسی قرار ملاقات نذاشتم.ما دو تامونم با هم همکاریم ولی در دوشهر کاملا دور از هم.ولی ایشون اینجا دکترا میخونن.یه بار ازم پرسیدک چرا توی اون سایت عضو بودم منم ب دروغ گفتم یه طرح تحقیقاتی بود برای ساله ازدواج جوانان کار میکردیم عضو شدم.الان دیگه نمیدونم چیکار کنم منمسنم کمه تجربه چندانی ندارم و شناخت کافی از آقایون ندارم.حالا ب نظر شما این مساله عکسو چطوری مطمءن بشم ک پاکش کرده.لطفا بهم جواب بدین و کمکم کنید…. 

    • ◄Responder► , سپتامبر 25, 2015 @ 9:16 ق.ظ

      دوست عزیز اگر از ایشون خوشتون نیومده و نظر شمارو به خودش جلب نکرده پس بهتره رابطه رو کات کنید
      در ضمن شما از دو شهر دور با دو فرهنگ متفاوت هستید و قطعا ترستون به خاطر عدم شناختیه که از هم دارید
      پس وقتی چیزی به دلتون نیست چرا میخوایت انجامش بدید ؟
      در مورد عکس هم نگران نباشید چون محجبه اید و از این تصاویر در نت زیاد وجود داره و توجه کسی رو جلب نمیکنه

  • مرجان ن , اکتبر 1, 2015 @ 12:02 ق.ظ

    سلام
    من حدود ۱٫۵ سال پیش با پسری آشنا شدم که بعد از چند ماه متوجه شدم او مبتلا به سرطان معده است. تمام تلاش خود را در آمریکا و کانادا برای درمان کرد اما موفق نبود
    حالا چند روزی هست که حالش خوب نیست. من و او ساکن یک شهر هم نیستیم و وقتی از او بی خبر می مانم خیلی ناراحت میشوم. همدیگرو خیلی دوست داریم. من اصلا نمیتونم حرف دکترا رو قبول کنم و همیشه از خدا سلامتیشو خواستم و می خوام. اما خودم اصلا خوب نیستم روحیه ام خوب نیست. قدرت تمرکز ندارم من خیلی دانشجوی زرنگی بودم اما نتونستم امسال برای دکترا بخونم. مقاله و پایان نامه رو هم به زود و با اشک چشمام می نویسم. می ترسم. لطفا کمکم کنید. من نمی خوام آرزو به دل بمونم

    • ◄Responder► , اکتبر 3, 2015 @ 12:57 ب.ظ

      دوست عزیز قبول واقعیت به شما کمک میکنه تا بهتر بتونید با این مسایل کنار بیایت
      شما وقتی واقعیت رو بپذیرید و در مورد اتفاقات جهان اطلاع داشته باشید میدونید که خداوندی هست که اگر خواست خودش نباشه اتفاقی نخواهد افتاد
      پس به جای این همه ناراحتی زندگی کنید و برای ایشون از خداوند طلب شفا و سلامتی کنید

  • نازنین , اکتبر 20, 2015 @ 12:20 ق.ظ

    سلام خانومی ۲۶ ساله ام شش ساله ازدواج کردم و یک فرزند ۵ ساله ی پسر داریم. همسرم وسواس دارد و زندگی رو بخاطر فرزندم تحمل میکنم و من را از ادامه تحصیل یا کار محدود کرده. و به رفتار های من ایراد میگیرد و ناراحتم میکند. ایا ادامه زندگی با این شخص بخاطر بچه می ارزد؟؟؟

    • ◄Responder► , اکتبر 21, 2015 @ 12:16 ب.ظ

      راه برای زندگی برای هر کسی آزاد و بازه … ولی اگر میخوایت خودتون رو با داشتن فرزند گول بزنید بحث دیگریه
      میتونید با مشاوری مجرب مشورت کنید تا ضمن دادن آرامش به شما بتونید راهکاری برای مجاب کردن همسرتون به مراجعه پیدا کنید
      چون زندگی با چنین فردی سختی های خاص خودش رو داره

  • ستاره , نوامبر 3, 2015 @ 7:42 ق.ظ

    سلام، من بیست و هفت ساله هستم و یه سال پیش ازدواج کردم. من در خانواده ای مذهبی زندگی کردم و یکی از مهمترین معیار های انتخابم ایمان طرف مقابل بود که همسرم این معیارها رو داشت و همون اول بهم گفت اهل نماز و روزه هست. اوایل نمازاش رو میخوند ولی نه مرتب. ولی یه مدته که خیلی سهل انگاری میکنه، اگه من یادآوری کنم به اکراه میخونه اگه نه که بی خیال میشه.این موضوع خیلی ناراحتم کرده، من خواستگارای زیادی داشتم ولی بیشترشون رو به خاطر این موضوع رد میکردم. وقتی بهش میگم نمازتو بخون، یا از همون اول طفره میره یا میره تو اتاق و ادای نماز خوندن در میاره.این موضوع واسم وحشتناکه… میترسم از عاقبت این کار، خیلی از چشمم افتاده و نمیتونم مثل قبل دوسش داشته باشم، کمکم کنید، وظیفه و تکلیف من چیه؟

    • ◄Responder► , نوامبر 5, 2015 @ 1:27 ب.ظ

      خوندن نماز یک ایمان قلبی میخواد پس وقتی به چنین ایمانی نرسیده نمیتونه ادامه اش بده
      بهتره در این مورد صحبت کنید شاید ایشون واقعا” اعتقادی نداشته باشه و تلاش شما هم بی نتیجه است

  • الهه , نوامبر 3, 2015 @ 11:27 ق.ظ

    سلام من باپسری درچت اشناشدم اون ترک بودومنم فارس بخاطر علاقه ایکه بهم داشت باهم ازدواج کردیم.امابعدلزدواج تازه فعمیدم خیلی ازنظرخونوادگی وفرهنگی تفاوت داریم خونوادش ادمایی هستن که زنوادم قبول ندارن حتاحرفزدنش بامردروگناه میدونن ذرحالیکه اهل نمازم نیسن.خودش فردیه که بینهایت تنبله حتاتوخونوادشم بهمین معروف بوداونا یذرم روکاراش حساب باز نمیکنن طوریکه اگه بگه ماست سفیده میگن چون اون گفته پس سیاهه.ازاول چشممورو اینحرفابستموگفتم ازحسادته اماالان فهمیدم درسته من فوق العااده زرنگوبابرنامه ودرسخون بودم امااون توزندگیش تنها چیزیگه نمیفهمه معنی برنامس.شغل ثابت نداره.زندگی ماازهم پاشیده شده کسیکه اونقدادعاش میشدالان بمنکه تویشهرغریبم کتک میزنه کافیه یذره اوضاع بروفق مرادش نباشه کتکم میزه تهدیدبهک وانصراف ازدانشگام میکنه منم مقابله بمثل میکنموفحاشی میکنموتوهین..زندگیمون مث جهنمه بگیدچکارکنم

    • ◄Responder► , نوامبر 5, 2015 @ 1:46 ب.ظ

      انتظار چه کمی دارید ؟ این انتخاب شما به خاطر دوست داشتنتون بوده و الان هم باید به خاطرش گذشت کنید و یا اینکه تصمیم درست و قاطعی در زندگی بگیرید … و گرنه نباید منتظر معجزه بود /// در این مورد حتما” با مشاوری مجرب در این مورد مشورت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.