مرکز مشاوره

مرکز مشاوره زندگی

مرکز مشاوره زندگی

تمام تلاش ها وفعالیت های هرفردی دردوران عمرخود، تمامی توانی که برای حل مشکلات خود میگذارد مرکز مشاوره زندگی جدید را فراهم می کند

همچنین تمامی کمک هایی که یک دوست، فامیل و یک مشاور خوب به یک فرد میکند

همه و همه برای داشتن یک زندگی خوب و موفق است.

درواقع همه ما خواهان یک زندگی سالم و شاداب هستیم که به دوراز مشکلات بتوان به نوعی از آن لذت برد.

  • آیا تنها هستید و از تنهایی زیاد افسرده شده اید؟
  • در مرحله حساسی از زندگی هستید و نیاز به راهنمایی یک متخصص دارید؟
  • مشکلات زیادی در زندگی شما رخ داده است؟
  • ترس از آینده ای مبهم دارید؟
  • به دنبال راهکارهایی برای حل مشکلات خود هستید؟
  • با همسرتان اختلاف دارید و کودکانتان را نمی توانید کنترل کنید؟
  • در مورد ازدواج با فرد مورد نظرتان شک دارید؟

شماره های تماس 01

تلاش برای بهبود زندگی

بنابراین هدف هر فرد در زندگی رسیدن به آرامش و لذت از آن است پس در این راه ودر مقابله بامشکلات موجود نیاز به کمک داشته و نمیتوان ازاهمیت این موضوع چشم پوشی کرد. به خصوص اگر این موضوع در شروع یک زندگی بوده و سختی ها چندین برابر باشد.

مرکز مشاوره ازدواج با استفاده از بهترین و مجربترین مشاوران خود بخشی با نام مرکز مشاوره زندگی را راه اندازی کرده است.

در مراکز مشاوره زندگی خوب را به شما آموزش داده و  شما میتوانید با استفاده از راهنمایی های تخصصی موفقیت در زندگی فردی، اجتماعی و زناشویی را تجربه کنید.

البته همچنین برنامه های مدون بهترین مشاور زندگی برای زندگی خود برنامه ریزی کرده وبایک روش اصولی وعلمی، زندگی خود را به سوی موفقیت سوق داده و شادابی را درآن تجربه کنید.

بنابراین مشاوران ما در مرکز مشاوره زندگی خوبی را برای شما آرزومنده بوده و  آماده کمک به شما هستند.

در سایت “مرکز مشاوره” میتوانید سوالات خود را مطرح کرده و در صورت تمایل نیز با مراکز برتر مشاوره ایران تماس گرفته و به صورت آنلاین، تلفنی و حضوری راهنمایی تخصصی دریافت کنید.

منبع: com.مرکزمشاوره


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

310 نظرات

  • pari , مارس 3, 2015 @ 8:59 ب.ظ

    سلام خسته نباشید
    من ۹ماهه عقد کردم.قبل از ازدوجم با آقایی۴۰ساله از طریق یکی از سایت های اجتماعی اشنا شدم(خودم۱۸سال دارم).من فقط درحد حرف زدن و یک رابطه معمولی باایشون بودم اما ایشون بقول خودشون عاشق من شدن و از همون اول میگفتن من با همسرم مشکل داشتم از قبلا.
    این رابطه در حد نت تبدیل به یک رابطه پر احساس شد اما من حس ایشون رو نداشتم
    و یکبار هم ب شهر مااومدو ملاقات حضوری داشتیم ک باعث وابستگی بیشتر ایشون نسبت ب من شد
    میگفت من همسرم رو طلاق میدم و با من بیا فرار کنیم اما من حس خاصی ب ایشون نداشتم و میخاستم رابطه رو تموم کنم.

    الان۹ماهه ازدواج کردم و خیلی از همسرم راضی ام اما ایشون هنوزم دست از من بر نمیداره و همیشه با حرفاش اذیتم میکنه ک تو دل منو شکستی و همیشه گریه میکنه و میگه حالم بده
    خیلی ناراحتم.میگه فقط یبار دیگه بذار ببینمت بعد بمیرم.میگه تورو از من گرفتن.مثه یه بچه حرف میزنه.اما من فقط گاهی اوقات ک تحت تاثیر حرفاش قرار میگیرم اونم خیلی سرد جوابشو میدم
    میشه کمکم کنید ک چیکار کنم
    فکرم همش مشغوله اونه خودمم فک میکنم نامردی کردم.

    • Anonymous , مارس 4, 2015 @ 11:22 ق.ظ

      اشتباه پشت اشتباه …
      دوست عزیز اگر شما واقعا” زندگیتون رو دوست دارید پس دلیلی نیست که بخوایت نگران ایشون باشید و حتی جواب این مرد رو سرد هم بدید … بدونید این رفتارتون مصداق خیانته … اول از همه تمام ارتباطتون رو با ایشون قطع کنید و سیم کارتتون رو از بین ببرید تا هیچ ارتباطی نباشه … دوم اینکه شما هیچ وقت به ایشون نامردی نکردید بلکه باید خوشحال باشید که عامل نابودی زندگی مشترک ایشون نشدید پس شکرگذار خدا باشید و تمام توجهتون رو به زندگی خودتون بدید نامردی واقعی اینه که شما در زندگی مشترکتون به فکر فرد سومی باشید …
      اینو به یاد داشته باشید اگر از شما تنها درخواست یکبار ملاقات رو هم داشت نباید انجام بدید چون اتفاقاتی افتاده که دختر زیان اول و آخرش رو خورده پس بچگی نکنید و از همین حالا تمام ارتباطتون رو قطع کنید

  • متين , مارس 4, 2015 @ 2:16 ق.ظ

    سلام من در سن پایین ازدواج کردم بخاطراین که ارزو خانوادم راحت نبودم بعد یه سال خدا ى فرزند دختر به من داد زمانى که باردار بودم همسرم تشنج کرد با خانوادش بردیمش بىمارستان گفتن بخاطر مصرف ترامادول تشنج کرد .همسرم گفت درد داشتم خوردم واسه همین حالم بد شد بعد زایمانم باعرض پوزش دیگه رابطه جنسى نداشتیم و تشنجاش شروع شد حتى به هفته اى دوبارهم رسید معلوم شد اعتیاد شدید ب قرص داره چندین بار ترکش کرد اما باز قرص مصرف کرد بعد چند وقت بىکارى و اعتیادو بى احترامیاش ب منو کتک زدناش منم بىخیال زندگیم شدم همش بیرون و بادوستامو ترجیح دادم تا اینکه طلاق گرفتیم حضانت کامل دخترمم گرفتم بعد چندماه بخاطر راحت نبودن با خانوادم ازدواج کردم با پسر مجرد اما بعد چندوقت متوجه شدم همسرم اول بخاطر مصرف قرص تو خیابون فوت کرد الانم من واقعا حالم بده نمیدونم چیکار کنم دلم به حال دخترم میسوزه با اینکه میدونم پىش خانوادم از نظر مالى در رفاه اما عذاب وجدانو ناراحتى داره خفم میکنه با ۲۳سال سن اىن زندگیه منه توروخدا کمکم کنید حالم بده چیکار کنم کارم شده بىصدا گریه کردن و زل زدن تو چشاى طفل معصومم حتى نمى تونم حالمو ب همسرم بگم

    • Anonymous , مارس 4, 2015 @ 11:39 ق.ظ

      پس نیاز دارید که حتما” و حضورا” مشاور کنید تا بتونید از این حالت رها بشید… در ضمن عمر و زندگی دست خداست هر چند کسی جز خودش در اینکه به این حال و روز گرفتار بشه مقصر نیست … بهتره به جای فکر کردن به خاطرات تاریخ مصرف گذشته به زندگی آینده خودتون و فرزندتون فکر کنید …شما ۲۳ سال دارید و باید خدارو شکر کنید که سالم و سلامت هستید و خانواده ای دارید که میتونید بهش تکیه کنید …در مواقع ناراحتی به جای فکر کردن فقط بنویسید و بعد چندبار بخونیدش و دور بریزید … اینطوری ذهنتون از آشفتگی رها خواهد شد
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • pari , مارس 4, 2015 @ 8:52 ب.ظ

    خیلی ممنونم از راهنماییتون
    من از طریق ایمیل باایشون رابطه داشتم ک بعد راهنماییتون کلا أکانت ایمیلمو پاک کردم ک ایشونم دیگه نمتونه برای من پیغام بفرسته
    حالا چیکار کنم ک دیگه ب ایشون هیچ فکری نکنم چجوری خودمو راضی کنم
    اخه من همسرم رو خیلی دوست دارم و خیلی راضیم از زندگیم نمیخام هیچ خیانتی در حقش کنم

    • Anonymous , مارس 5, 2015 @ 11:07 ق.ظ

      بسیار ساده مثل بازی کلاغ پر کودکان تمام خاطرات رو جمع کنید و پرشون بدید … شما اگر لیوان آبی رو برای مدت طولانی با دستتون بگیرید واقعا” چه اتفاقی براتون میفته ؟ مسلما” دستتون خسته میشه و اگر به این کارتون ادامه بدید به سیستم عصبی شما همین نگه داشتن ساده اسیب میزنه … در مورد نگه داشتن خاطرات در فکر و ذهنتون هم همینه اگر اونارو نگه دارید به مرور به سلامتی شما آسیب میرسونه …
      به این فکر کنید که عمرمون کوتاهه و وقت برای فکر کردن به تمام مسایل نداریم … پس از زندگیتون در کنار همسرتون لذت ببرید

  • ناشناس , مارس 8, 2015 @ 1:57 ق.ظ

    وقتی ۱۷ سالم بود با یه پسری آشنا شدم بعد یه مدت خیلی کوتاه فهمیدم که هیچ حسی بهش ندارم ولی متاسفانه علاقه ی اون به من خیلی شدید بود هر کاری کردم نتونستم دوستیمو باهاش تموم کنم هر بهونه ای که آوردم نشد اختلاف فرهنگیمون قد زمین تا آشمون بود اونا بیش از حد مذهبی ولی ما نه. خانوادش مخالف ازدواج اون با من بودن و منم چون هیچ حسی بهش نداشتمو اصلا دوسش نداشتم خوشحال بودم که خانوادش مخالف … ولی بالاخره خانوادشو راضی کرد اومدن خواستگاری روز خواستگاریم هر کاری کردم بهم بزنم نشد از یه طرفم دلم براش میسوخت میترسیدم دلش بشکنه و یه روز من تاوان بدم در ضمن اینم بگم قیافش خوب بود مادیاتش عالی بود منم قیافم خوبه ولی با همه ی اینا من نمیخواستمش خودشم میدونست نمی خوامش نمیدونم شایدم خودشو به اون راه میزد .یادم میاد شبی که قرار بود فرداش بریم محضر من تا صب گریه کردم ما هیچ رابطه ایم قبل ازدواج با هم نداشتیم فقط و فقط به خاطر اسرار ۲ ساله و گریه هاش دلم سوخت ازدواج کردم الان ۲۲ سالمه توو زندگیم کم ندارم لیسانس معماریم ولی هنوز نمیدم دوسش دارم یا وابسته اش شدم بهش خیلی محبت میکنم چون اون گناهی نداره شاید من خیلی بی احساسم همیشه عذاب وجدان دارم چون خیلی آدم خوبیه از هر لحاظ خیلی وقته با هیچ کس دردو دل نکردم خواستم یه خورده سبک بشمم

    • Anonymous , مارس 8, 2015 @ 1:37 ب.ظ

      خب این زندگی خواست خودتون بوده و گریزی از اون نیست … خداروشکر شرایط بدی هم ندارید و میتونید دیدگاه خودتون رو تغییر بدید چون هدف از ازدواج رسیدن به ارامشه که شما بهش رسیدید و زندگی آرامی دارید … شاید این خواست خدا بوده که به این راه قدم بذارید چون بقولی که میگن : خیر در چیزیه که اتفاق میفته
      پس خودتون رو از این دودلی رها کنید و اجازه بدید نور و روشنی محبت و عشق به زندگیتون بتابه و از این عمر کوتاه به نحوه احسنت استفاده کنید

  • میثم , مارس 16, 2015 @ 11:13 ب.ظ

    سلام مردی هستم ۳۳ ساله و حدود ۱۱ سال هست که ازدواج کردم
    و یک پسر ۵ ساله دارم. پس از ازدواجم از همان سالهای اول همسرم
    شروع به بهانه گیری کرد البته درمورد همه چیز در سال های اخیر بهانه جویی هایش به اوج خود رسیده و زندگی من و پسرم را تلخ کرده.و دیگر تحمل مرا به سر رسانده.
    واقعا بلا تکلیفم لطفا مرا راهنمایی کنید.

    • Anonymous , مارس 17, 2015 @ 8:50 ق.ظ

      خب هر رفتاری میتونه دلیلی داشته باشه که در همسر شما اگر بنا به تربیت و رشدی که کرده چنین لجباز و بهانه گیر شده باید صبور باشید و تحملش کنید …
      با ایشون صحبت دوستانه ای داشته باشید تا خط مشی زندگیش رو بدونید و حتما برای مشاوره حضوری مراجعه دو نفره داشته باشید
      غرزدن نوعی پاسخ به موقعیت هایی است که فرد دچار ناکامی می شود و اگر این ویژگی از فراوانی و استمرار برخوردار باشد به عنوان یک شیوه شخصیتی ناسازگار مطرح می شود که در این موارد غالبا با افسردگی، اضطراب، خود کم بینی، بهداشت روانی پائین، مشکل سازگاری با دیگران، بدبینی، ناامیدی، خشم و رضایت نداشتن از زندگی همراه است. زن و شوهرها توقع دارند زندگی زناشویی، نیازها و تمایلات آنان را برآورده کند و درباره اینکه زندگی زناشویی باید چطور باشد، مفروضاتی دارند. این انتظارات و مفروضات اگر برآورده نشود عمدتا باعث ایجاد اختلاف و کشمکش میان زوجین می گردد.

      البته اختلاف اجتناب ناپذیر است اما برخی از زن و شوهر ها مشکلات جدی دارند و هیچ وقت اختلافات روزمره خود را حل نمی کنند. زن و شوهرها توقع دارند زندگی زناشویی، نیازها و تمایلات آنان را برآورده کند و درباره اینکه زندگی زناشویی باید چطور باشد، مفروضاتی دارند. این انتظارات و مفروضات اگر برآورده نشود عمدتا باعث ایجاد اختلاف و کشمکش میان زوجین می گردد. عده ای هم هر روز بر سر مسایل جزیی با هم بگو مگو دارند و هیچ وقت به مشکلات بزرگ خود نمی پردازند

      آرامش بعد از طوفان، فرصت مغتنمی است که با همسرتان راجع به بهانه های حل نشده صحبت کنید. گاهی بهانه های حل نشده، تبدیل به یک عادت می شوند و به مرور زمان منجر به اختلاف؛ میدانید چرا؟ وقتی همسر شما از زشتی رفتارهای خود مطلع نگردد هرگز در جهت رفع و یا اصلاح آن تلاش نخواهد کرد و همچنان کار اشتباه خود را ادامه خواهد داد. پس بهتر است به همسرتان بگوئید از کدامیک از رفتارهایش خوش تان نمی آید و متنفر هستید و دوست ندارید کدام رفتارش را ادامه دهد!
      مثلا، اگر فردی به بهداشت و یا آراستگی چهره خود اهمیت چندانی ندهد، قطعا در زمینه رابطه لمسی عاطفی با همسر دچار مشکل خواهد شد، ممکن است چنین همسری برای دوری از این وضعیت ناخوشایند، دست به بهانه جویی بزند و رفتارهای ناخوشایند نشان دهد.
      شما می توانید با بیان خواسته ها و انتظارات، انتقادهای بجا و محترمانه، به راحتی سد راه بسیاری از بهانه جویی های همسرتان شوید.

      و مشاوره کنید

      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • a , مارس 24, 2015 @ 12:18 ب.ظ

    سلام،من ۲۳ سالمه، ۴ سال با یکیه دوستم که ازهمون روز اول بدون اینکه چیزی از هم بدونیم عاشق هم شدیم..من کورکورانه همه حرفاشو باور داشتم و اعتماد، اینقد بهش اعتماد داشتم که حتی وقتی گفت با هم بریم مشهد من گفتم باشه،هیچ ترسی نداشتم، اعتماد کامل بهش داشتم، اون همه زندگیم بود همه امیدم.. ما از همون اول که دوس شدیم من دانشجو کارشناسی بودم اونم دیپلم، بهش گفتم درس بخون تو باهوشی تازه خانواده من تحصیل واسشون مهمه، خلاصه بعد یکی دو ماه اومد پیشم و گفت من فقط بخاطر تو درسو شروع کردم،فقط بخاطر تو،وگرنه هیچ علاقه ای به درس ندارم، اون تو این ۴ سال ۲ بار اومد جلو و من چیز خاصی ازون نمیدونستم،ولی خانوادم مخالف کامل بودن،اونا تو یه روستا اطراف شهر زندگی میکنن ما تو شهر، موقعیت اجتماعی و فرهنگیه خانوادهامونم خیلی باهم فرق داره..ازون اول که آشنا شدیم اون به هر بهانه کوچیکی بامن بهم میزد! ومن چون عاشقش بودم و نمیتونستم بدون اون زندگی کنم به پاش میفتادم و منت کشی میکردم که تنهام نذار..همینطور که میگذشت ما عاشق هم بودیم اما اون با کوچکترین ناراحتی بامن میخواست بهم بزنه، من همیشه جلوشو میگرفتم،همیشه با خودم میگفتم آخه چرا دائم باهام میخواد بهم بزنه وقتی میگه عاشقمه!! همیشه این موضوع ناراحتم میکرد، اون همیشه وقتی عصبی میشد به منو خانوادم توهین میکرد،اینم خیلی عذابم میداد،بارها میگفتم توهین نکن میگفت باشه ولی تکرار میکرد..اون وقتی خوب و مهربون بود بهترین مرد رو زمین میشد واسم، وقتیم بد میشد بدترین مرد رو زمین بود که اون لحظه آدمو فراری میداد! بعد ۳ سال نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم همش حرف دروغ و این چیزا رو میگفت! من با خنده گفتم مگه چیزی شده که همش حرف از دروغای اینو اون میگی، یکم منو من کردو گفت من یه چیزیو بهت نگفتم تا حالا،من با تعجب و خونسردی گفتم چی بگو،گفت هروقت ازدواج کردیم و بچه دار شدیم اون موقع میگم،من گفتم الان بگو،گفت زیاد مهم نیستا،ولی واسه تو مهمه، خلاصه با منمن گفت من درس نخوندم اصلا! یعنی مدرکم دیپلمه هیچ وقتم دوس نداشتم ادامه بدم! من با تعجب پرسیدم یعنی چی تو که گفتی بخاطرم درسو شروع کردی تموم شده، تو اومدی جلو به بابام گفتی مدرکت لیسانسه..گفت دروغ گفتم واسه همین این مثه چاقو رو گلوم بودو میخواستم باهات بهم بزنم،چون بارش خیلی رو دوشم سنگینی میکرد..روزا گذشت اون ازم خواست ببخشمش گریه کرد خیلی ناراحت بود…من نمیتونستم ببخشم،بخاطر درس نه، بخاطر اینکه اون تصوری که از قهرمان زندگیم داشتم از عشقم داشتم همه خراب شد،زیر سوال رفت،بعدها که پازلو کنار هم میچیدم دیدم اون دروغای دیگه ایم بهم گفته، داشتم خورد میشدم،هنوزم تو شوکم، خلاصه سعی کردم ببخشمش بخشیدم اما دیگ نتونستم اون اعتمادی که بهش داشتمو داشته باشم،هرحرفی میزد باور نداشتم،اون میفهمید، میفهمیدو عذاب میکشید،بارها بهم میگفت بهم اعتماد کن منم میگفتم یهویی نمیتونم،خلاصه چن ماه اخیر به هر دلیل کوچیکی که بحثمون میشد قهر میکرد،حتی تا ۲ هفته! ما در ماه صدبار قهرو آشتی میکردیم…خیلی ازهم دلخور بودیم،اما ته دلمون هنوزم همو دوست داشتیم،الانم دوسش دارم،اونو نمیدونم..اسفند شد آخرین باری که همو دیدیم آخرش به دلیلی بحثمون شدو قهر شد باز..۲۸ بود. ۲۹ شب عیدی شد بهم طومار طومار اس داد که دیگه منو نمیخوادو باهام بهم زد!!! منم شوکه شدم که چرا تو چنین شبی که همه محبت میکنن به هم این تنهام گذاشته..باهام بهم زد،باهاش حرف زدیم بیا بریم مشاوره مشکلامونو بگیم تا حل شه،گفت نه،گفتم مگه غیرت نداری که ناموستو ول میکنی…هرچی حرف زدم فایده نداشت..الان چن روزه از عید گذشته من دارم از غصه دق میکنم که چرا تنهام گذاشته،همش با خودم میگم این حقم نیس.. هرروز دعا میکنم برگرده، با تمام وجودی که ازش دلخورم اما هنوزم دوسش دارم!
    لطفا کمکم کنین، به نظرتون پشیمون میشه برمیگرده ؟ من چیکار کنم؟ لطفا جوابمو تو ایمیلم بدین ممنون میشم.

    • Anonymous , مارس 25, 2015 @ 12:14 ب.ظ

      دوست عزیز متن شما بیشتر به درددل کردن شبیه ولی من رک و صریح صحبت میکنم … به نظر من اگر از غصه دق کنید بهتره تا چنین فردی رو شریک زندگیتون قرار بدید … کسی که یک بار به شما دروغ گفته برای بر دوم و سوم هم اینکارو خواهد کرد … تفاوت فرهنگی بین شما و ایشون وجود داره پس اگر دنبال آرامش در زندگی مشترک هستید این راهی که در پیش گرفتید راه اشتباهیه …دوست عزیز زندگی که بخواد با گدایی کردن عشق پیش بره به جایی نخواهد رسید و بهتره خدارو شاکر باشید که ایشون کات کرده … تکلیف شما روشنه باید از این رابطه بی هدف تجربه کسب کنید تا در آینده اینطور خوار و خفیف فردی برای زندگی و ازدواج نشید … میدونیم که از حرف های ما ناراحت خواهید شد ولی با این تعاریف و تفاسیری که شما کردید این رابطه از همین اول رو به سقوط بوده و اگر هم تا به امروز ادامه داشته به خاطر گذشت شما بوده …
      امیدوارم بتونید خارج از احساسات تصمیم گیری کنید
      در غیر اینصورت اگر این راه رو انتخاب کردید نباید انتظار معجزه از این فرد و این زندگی داشته باشید

  • دنیا , آوریل 3, 2015 @ 10:37 ق.ظ

    سلام من ۱۹ سالمه و خیلی وقته که میخواستم با یکی صحبت کنم…
    یه یک سالی میشه که اخلاقم عوض شده و خودم دلیلِ اصلیشو نمیدونم… رفتارم مثه یه پیرمرده ۷۰ساله شده که از همه چی خسته ست و حوصله ی هیچ چیزو هیچ کسیو ندارم من قبلا خیلی دختر فعالو باهوشی بودم و توو فامیل آدم دوس داشتنیو پر جنب و جوشی بودم…یه اعترافیم باید بکنم که من خیلی به گوشیو نت معتاد شدم و یسره توو خودمم به حرفای بقیه و اتفاقای دورو ورم هیچ اهمیتی نمیدموبهشون فکر نمیکنم اعتماد بنفسیم واسه داشتن دوس پسرو این داستانا ندارم یه چیزی که اذیتم میکنه اینه که من یه خواهر کوچکتر توو سن بلوغ دارمو و الگوی خوبی براش نیستم از طرفی ام که مادرم شاغله و زیاد خونه نیست رفتارو تربیت من خیلی مهمه که متاسفانه من توو کاره خودم موندم چه برسه به تربیت خواهرم لطفا کمکم کنید؛:((

    • Anonymous , آوریل 3, 2015 @ 3:19 ب.ظ

      اینکه خودتون از روش کار و رفتارتون خسته شدید نصفی از راه درمانه چون خودتون میدونید مشکل از کجاست و چطور باید حل کنید … ..از نت استفاده کنید ولی اجازه ندید تمام وقتتون رو بگیره … این شما باشید که مدیریت میکنید نه یک دستگاه … از همین امروز برای استفاده از نت برنامه ریزی کنید … روشهای اموزشی در مورد بلوغ دختران رو بخونید و در مورد خواهرتون با اموزش پیش برید … وقتی رو برای پیاده روی و نزدیک شدن به خواهرتون قرار بدید … اینطوری از اینکه مثل افراد کمبوددار دائم سرتون تو گوشی و نت باشه خارج میشید و زندگیتون روال بهتری میگیره و چون اجازه نمیدید استفاه از نت براتون تکراری بشه ، در استفاده های دیگه براتون جذاب تر و کاربردی تر خواهد شد پس این خود شما هستید که باید زندگی خودتون رو تغییر بدید … پس برنامه ریزی کنید اونم حتما” باید روی کاغذ باشه تا بتونید اونو هر لحظه چک کنید

  • sare , آوریل 5, 2015 @ 9:20 ق.ظ

    سلام دختری ۳۴ ساله و مجرد هستم. متأسفانه حدود یک سال است که در برقراری ارتباطات اجتماعی و کلامی با مردان دچار مشکل شده ام. البته قبلا هم این مشکل بود اما نه تا این اندازه شدید که بر شغل و روابط خانوادگی ام تأثیر بگذارد. هنگام روبرو شدن با مردان با توجه به این که آداب نشستن را هم رعایت نمی کنند دچار به هم ریختگی و خجالتی می شوم که دیگر نمی توانم سرم را بلند کنم و رو در رو به صحبتم ادامه دهم. این امر باعث شده تا همیشه روی تمامشان حساس باشم و هنگام گفتگو سرم را به این طرف و آن طرف بچرخانم. رشته ی سخن از دستم خارج شود و دچار استرس شوم و پس از اینکه صحبت خاتمه یافت در تنهایی خودم مثل خوره به جان خودم بیفتم که چرا چنین است و چرا من این طوری هستم. لطفا مرا راهنمایی کنید.

    • Anonymous , آوریل 6, 2015 @ 12:10 ق.ظ

      متنی رو برای شما قرار دادیم تا با مطالعه اون بتونید کمی با این حالت آشنا بشید در این مقاله برخوردهای با مرد به عنوان شوهر هم آورده شده که میتونه برای شما هم مفید باشه

      سه راز درباره ی برقرای ارتباط با مردها:
      ۱-اشتباه هایی که زن ها به واسطه ی عدم درک و برداشت صحیح از این
      عادت های ارتباطی مرتکب می شوند.
      ۲-واکنش مردها در قبال این اشتباه های زن ها.
      ۳-راه حل هایی برای گشودن راز ها و روش های جدیدی ازارتباط.
      مطالعه ی این سه راز و به کار بردن این راه حل ها در ارتقاء و بهبود سطح روابط شما با مردها اثراتی فوری خواهند داشت.

      راز ارتباطی شماره ی ۱:

      مردها هنگامی بهتر ارتباط برقرار می کنند که بتوانند روی مکالمه خود با شما تمرکز کنند.
      می دانید که مردها هدف دارتر هستند وهنگامی احساس و عملکرد بهتری دارند که از قبل حدود و ثغور مکالمه را بشناسند و اطلاعات کافی را در دست داشته باشند.بدین ترتیب، احساس می کنند روی هر مورد رفتاری کنترل کافی دارند.به همین دلیل نیازمندند به هنگام صحبت و گفتگو با شما تمرکز کافی داشته باشند.آنان دوست دارند، بدانند هدف از این صحبت چیست و این که از آن چه می خواهید این باعث می شود هنگامی که با شما صحبت می کنند، بدانند چکار می کنند.

      اشتباه هایی که زن ها مرتکب می شوند

      در خواست های ما زن ها به کرات واضح نیست، نبوده و گنگ و مبهم هستند. به عنوان مثال می گوییم:
      •«بیا با هم صحبت کنیم.»
      •«عزیزم، فکر می کنم ما باید راجع به رابطه مان صحبت کنیم.»
      •«بیا کمک کن، ببینم شغلم را باید چکار کنم.»
      چنین در خواست هایی بسیار گنگ و مبهم هستند و حالت های متفاوتی را می توان برای مفهوم آن ها در نظر گرفت. این در خواست هیچ جهت خاصی را به همسر شما ارائه نمی دهند و حدود خاصی که گفتگو، باید در چهار چوب آن صورت بگیرد را نیز نمی رسانند. این حالت مردها را معذب می کند. گویی که می بایست حتماً آن چه را که از آن ها می خواهید (و نمی دانند که چیست) به شما بدهند و باید هم درک نمایند خواسته ی واقعی شما چیست و آن را نیز برآورده کنند!
      در این گونه موارد، مرد احساس می کند، روی هیچ موردی کنترل ندارد و احساس اجبار و فشار می کند، اما قوانین بازی را هم نمی داند و این برایش ناامنی و عدم اطمینان به همراه می آورد؛ اما زن ها این مشکل را ندارند. این بدان علت است که:
      زن ها «فرآیند مدار»هستند و می بایست حتماً به نتیجه ای برسند.
      دو زن می توانند به راحتی بنشینند و بگویند:«بیا با هم حرف بزنیم.» و اصلاً ناراحت نمی شوند، اگر ندانند راجع به چه موضوعی می خواهند صحبت کنند یا که هدف از صحبت چیست آن ها از فرآیند ابراز کردن خودشان لذت می برند، اما از نظر بسیاری از مردها، این فقدان ساختار، بسیار نگران کننده و آزار دهنده می باشد.

      واکنش مردها

      ممکن است همسرتان علاقه ای به تعقیب این نوع گفتگو ها از خود نشان ندهد؛ ممکن است در مقابل صحبت کردن با شما، از خود مقاومت نشان دهد؛ ممکن است در تلاش برای منصرف کردن شما از ادامه ی مکالمه، با شما مشاجره کند؛ این امکان وجود دارد که صحبت کردن با شما را مرتباً به تعویق بیاندازد، ممکن است چنین فکر کند که «حواس پرت»هستید و نمی دانید چه می خواهید بگویید و زیاد جدی به صحبت هایتان گوش ندهد.

      راه حل:

      ۱-هنگامی که می خواهید با نامزد یا همسر خود به صحبت بنشینید، به او «خط»بدهید و بگویید: می خواهید راجع به چه موضوعی با او صحبت کنید، به چه نتیجه ای برسید و این که چه انتظاری از او دارید. به عنوان نمونه:
      •«عزیزم، بیا امشب کمی با هم صحبت کنیم.از هفته ی پیش که مادرت به دیدن ما آمد، اصلاً با هم صحبت نکردیم. چرا به من نمی گی نظرت راجع به آمدن مادرت چی بود؟ بعداً من هم نظرم را بهت می گم. با این کار یک بار دیگه که به دیدن مان بیاد، می تونیم رفتار بهتری داشته باشیم.»
      •«جیم، می خوام راجع به رابطه خودمان باهات صحبت کنم. شش ماهه که ما نامزد شدیم و فکر می کنم وقتش رسیده که نکات قوت و ضعف رابطه مون را ارزیابی کنیم. فکر می کنم از این راه می تونم، احساس امنیت بیشتری داشته باشم و بفهمم که توی کدام یک از زمینه ها نیاز به تلاش بیشتری داریم.»
      •«هری، می خوام به من کمک کنی، بفهمم چه طوری می تونم با رئیسم کنار بیام.این اواخر خیلی اضافه کاری کردم. یواش یواش از این کار خسته شدم. نمی دونم چطوری این موضوع را با او در میون بذارم.فکر کردم اگه نظر مرد دیگه ای را هم بدونم، می تونم تصمیم بهتر و عاقلانه تری بگیرم.»
      در هر یک از نمونه های فوق، زن ها به شوهران خود نقطه ی تمرکز مشخص و واضحی را ارائه داده اند. به جای آن که بگویید: «بیا راجع به آمدن مادرت صحبت کنیم.» یا «بیا راجع به رابطه مان صحبت کنیم.»، یا «در رابطه با شغلم به کمک احتیاج دارم.»
      در این جا مرد، هدف از مکالمه را می داند و احساس آرامش بیشتری خواهد کرد.
      ۲-از شوهر خود بپرسید. سؤال کردن از همسرتان به مکالمه شکل داده و به او کمک می کند، تا ساختار واضحی را برای آن در ذهن خود ترسیم کند. هرچه پرسش های شما خصوصی تر باشند، بهتر است.
      روش اشتباه: کار چطور پیش رفت؟
      نامزد یا همسرتان در مقابل این سؤال، خلاصه ترین پاسخ ممکن را انتخاب می کند:
      نظیر:«بد نبود.»
      روش درست: «عزیزم، پروژه ی جدید که داری چطوری پیش می ره؟ به همون سختی که فکر می کردی؟»
      روش اشتباه: «جیم، فکر می کنم باید راجع به رابطه مون باهات صحبت
      کنم.»
      در این جا جیم احساس خواهد کرد که او را زیر «ذره بین» گذاشته اید و احتمالاً جواب خواهد داد: «چرا؟ مگه اتفاق خاصی افتاد؟» احساس خواهد کرد که می خواهید از او بازجویی کنید و سپس او را محکوم نمایید.
      روش درست: «جیم: فکر می کنم می باست راجع به رابطه مون صحبت کنیم. شش ماهه که نامزد شدیم. فکر می کنی نقاط قوت و ضعف رابطه ی ما چیه؟ دوست داری رابطه مون به چه سمتی ادامه پیدا کنه؟»
      روش نادرست: «هری، در رابطه با رئیسم به کمکت احتیاج دارم.» هری احساس خواهد کرد از او می خواهید تا مشکلتان را حل کند و سریعاً احساس بدی خواهد کرد.
      روش درست:«هری، با رئیسم مشکلی پیدا کردم (مشکل را برای او توضیح دهید.) فکر می کنی می بایست مقابلش بایستم یا با ارشدم صحبت کنم؟ اگه تو جای من بودی چکار می کردی؟»
      ۳- از خط دادن به او، به عنوان روشی برای مطالبه خواسته های خود استفاده نکرده، رک و راست صحبت کنید. یکی از بدترین عادت هایی که زن ها دارند، این است که در روابط خود با مردها رک و راست نیستند. در پرده ی ابهام وارد گفتگو شدن و امتحان کردن او، با پرسیدن نظراتش درباره ی مسایل دیگر، همگی از جمله این روش ها هستند. زن ها به این دلیل این طور صحبت می کنند، زیرا که نمی خواهند ریسک کرده و نظر خودشان را مستقیم بیان نمایند.
      صحبت های مبهم، نامفهوم و سربسته درباره ی علت ناراحتیمان، یکی دیگر از این روش ها است. به جای آن که رک باشیم و بگویی: از چه موردی ناراحت هستیم؛ تمامی این راه کارها بسیار فریبکارانه بوده و باعث خواهد شد، مردها احساس کنند زن ها آن ها را بازی می دهند. این موضوع بسیار آن ها را عصبانی می کند. یک بار مردی می گفت: «هنگامی که همسرم مستقیماً نمی گوید که از چه موردی ناراحت است و همه اش «به در می گوید تا دیوار بشنود» خیلی عصبانی می شوم. می دانم چه موردی را می خواهد بگوید، اما روشی که بر می گزینند، باعث می شود، احساس کنم مرا احمق می پندارد، یا این قدر ساده ام که می تواند مرا بازی بدهد. ای کاش مستقیماً می گفت: چه در سرش می گذرد.»
      توصیه ی این مرد را بپذیرید.با مرد زندگیتان رک و راست باشید. بدین روش آن ها هدف از مکالمه را خواهند فهمیدو با احساس امنیت بیشتری با شما صحبت خواهند کرد.

      راز ارتباطی شماره ی۲:

      مردها فرآیند تفکر را درونی کرده و فقط نتیجه ی پایانی را با شما در میان می گذارند.
      می بایست تا به حال دریافته باشید که مردها چنین آموزش دیده اند که باید تمامی جواب ها را بدانند و ترس، عدم اطمینان و یا تردید خود را به شما نشان ندهند. نتیجه ی چنین حالتی آن است که مردها مراحل مختلف فرآیند تفکر را درونی کرده و تا موقعی که به نتیجه، یا راه حلی نرسیده اند، پاسخی به شما نمی دهند. به یاد دارم مردی می گفت: «ما مردها احتیاج داریم روی مسایل کمی بیشتر تأمل کنیم. در ضمن مردها این کار را نیز در سکوت انجام می دهند.»فراموش نکنید:
      مردها راه حل مدار هستند.
      مردها ترجیح می دهند، فقط هنگامی خود را ابراز کنند که پاسخ و یا راه حل را از قبل بدانند. از آن جا که این کار را نیز در سکوت انجام می دهند، هنگامی که نظری از او می خواهید یا راجع به رابطه تان سؤالی از او می کنید، این طور جواب می دهد:«بگذار راجع به آن فکر کنم.» او دوست ندارد جوابی به شما بدهد که اشتباه باشد. هنگامی که برای نوشتن این کتاب با مردها مصاحبه می کردم، همیشه در مقابل پرسش هایم کمی وقت می خواستند، انگار که باید حتماً پاسخ درستی بدهند. این بود که سریعاً می گفتند: «اجازه بدهید کمی راجع به آن فکر کنم.»

      اشتباه هایی که زن ها مرتکب می شوند

      (ما با صدای بلند فکر می کنیم!)
      «از این که همسرم دهانش را باز می کنه و هرچی تو سرش می گذره را با صدای بلند بیرون می ریزه، بدم میاد.»
      «می دونید چه چیزی منو خیلی عصبانی می کنه؟ وقتی زن ها از یک یک مراحل حل مشکل، با صدای بلند می گذرند. تمامی کارهایی که می بایست اون روز انجام بدهند را لیست می کنند. این باعث می شه، از اتاق فرار کنم.»
      نظیر این گفته را بارها در مصاحبه هایم با مردها شنیده ام. مشکل تفاوت هایی است که بین مردها و زن ها وجود دارد. مردها «راه حل مدار» و زن ها «فرایند مدار» هستند. در زیر تفاوت های نحوه ی گزارش اطلاعات واحد، توسط یک مرد و یک زن آورده شده است. ببینید که چگونه اطلاعات به دو طرز کاملاً متفاوت ارائه داده می شوند:
      جودی مشغول صحبت با همسرش باب می باشد:«بذار ببینم، می خوام کت و شلوارت را به خشک شویی ببرم.البته می خواستم دیروز این کار را بکنم، اما جلسه خیلی طول کشید. چون که فروشگاه نزدیک خشک شوییه، از اون جا سری به فروشگاه می زنم، تا ببینم می تونم شلواری را که هفته ی پیش برات خریده بودم، پس بدم.همون شلواری که کمی پارگی داشت. بذار ببینم شاید هم اول بتونم به فروشگاه برم، چون که این موقع روز خلوت تره و بعد از اون به خشک شویی برم. چون این موقع روز جای پارک پیدا کردن توی پارکینگ، خیلی مشکل تر می شه.آه، داشت یادم می رفت، به سیدنی قول دادم که شماره تلفن دکتر مو بهش بدم، بهتره اون را جایی بنویسم.راستی دفترچه تلفنم را کجا گذاشتم؟عزیزم دفترچه ئ منو جایی ندیدی؟ بذار ببینم؛ آخرین باری که اونو دیدم، موقعی بود که توی آشپزخانه داشتم با تلفن حرف می زدم.»
      باب مشغول صحبت با همسرش جودی است:«عزیزم امروز کمی کار دارم، بنابراین کمی دیرتر به خونه می رسم.»
      آیا شما نیز از خواندن صحبت های باب ناراحت شدید؟ اتفاقی که در این جا می افتد این است که:
      زن ها یک یک مراحل فرآیند تفکر خود را با صدای بلند طی می کنند.
      ممکن است زن ها حتی متوجه نباشند که چنین رفتار می کنند. واقعیت امر آن است که جودی حتی نمی خواست تمامی این اطلاعات را با شوهرش در میان بگذارد، اما برای او خیلی ساده بود که برنامه روزانه اش را هنگامی که مرحله به مرحله راجع به آن فکر می کند (با صدای بلند!)را به باب بگوید.به طوری که صدای فکر کردن خودش را هم می شنود و این در حالی است که در تمام این مدت، باب آن جا نشسته و به این فکر می کند که مردهای بیچاره در این گونه مواقع باید چکار کنند؟

      واکنش مردها

      واکنش اغلب مردها درست به مانند واکنش باب می باشد. او در حالی که آن جا نشسته پیش خود فکر می کند:
      «زن ها به راستی زیاد حرف می زنند!»
      منظور واقعی مردها ازاین گفته، آن است که زن ها بیش از آن چه که مردها دوست دارند و مایل هستند بشوند، افکار و احساسات خود را بر زبان می آورند. برای ما زن ها این حالت کاملاً طبیعی است، در حالیکه برای مردها کمی زیادی به نظر می رسد.

      «برو سر اصل مطلب!»

      آیا تا به حال برایتان پیش آمده هنگامی که دارید افکار و احساسات خود را ابراز می کنید، شوهرتان در صندلی خود «وول»بخورد و در حالی که بی صبر و کم طاقت شده به شما بگوید: «عزیزم، میشه زودتر بری سر اصل مطلب؟»
      احساس می کنید نمی خواهد به صحبت های شما گوش کند و برای احساساتتان اهمیتی قائل نیست، اما احساس واقعی او این است که شما او را با این صحبت های طولانی شکنجه می کنید.
      شاید حال که می دانید مردها راه حل مدار هستند، بتوانید این موضوع را بهتر درک کنید. مردها در هر مورد به دنبال «اصل مطلب» و «لب کلام» هستند. آن ها دوست دارند احساس واقعی شما را ظرف تنها بیست و پنج کلمه یا حتی کمتر بشنوند. آن چه که مردها نمی توانند درک کنند، این است که صرف صحبت درباره ی احساسات برای ما زن ها بخشی از فرآیند حل و فصل آن احساسات است و این که خود صحبت کردن به ما کمک می کند، تماس و درک بهتری از احساساتمان داشته باشیم. مردها می خواهند این فرآیند را اول در سرشان طی کنند و بعد به نتیجه و راه حل برسند، اما زن ها فرآیند مدارتر بوده و در حین همان صحبت کردن به راه حل می رسند.

      اشتباه هایی که زن ها مرتکب می شوند

      زن ها با صدای بلند از مشکلاتشان شکایت می کنند و فراموش می نمایند، بگویند: برای یافتن راه حل چندان هم عاجز و درمانده نیستند. به همین خاطر مردها زن ها را متهم می کنند که نق نقو هستند و زیاد از حد گله و شکایت دارند.برخی زن ها در پاره ای از اوقات، بازی «قربانی» را انجام می دهند. مدام نق می زنند و برای تغییر شرایط زندگی، یا حل مشکلاتشان تلاش نمی کنند و برخی دیگر مسئولیت مشکلات خود را به عهده می گیرند. گرچه ممکن است با صدای بلند نیز از آن شکایت کنند، در حالی که مردها گله و شکایت خود را «درون ریز»می کنند.

      واکنش مردها

      هنگامی که مردی شاهد است زنی افکار و احساسات منفی خود را با صدای بلند بیرون می ریزد، نمی داند این روشی است برای تخلیه ی روحی و احساسی او. مرد حتی نمی تواند بفهمد چگونه همسرش با همین حرف زدن در جهت حل و فصل مشکل خودش، قدم بر می دارد.
      این حالت مرد را سرد کرده و باعث می شود فرض را بر این بگذارد که همسرش تا ابد به صحبت کردن ادامه خواهد داد. چون که نمی تواند راه حلی برای مشکل خود بیابد، احساس می کند، مسئول است مشکلش را برایش حل کند و به کمک او بشتابد.

      راه حل:

      ۱-این راز را با همسرتان در میان بگذارید و نحوه ی تفکر با صدای بلند را که خصیصه ی زنان است، برایش توضیح دهید و به او بگویید:او و نحوه ی تفکرش درباره ی مسایل را نیز درک می کنید.من خود نیز این کار را کرده ام. هر بار که می خواهم با صدای بلند فکر کنم، همسرم به من نگاه می کند و هر دو شروع به خندیدن می کنیم. منظورم این نیست که زن ها نباید با صدای بلند فکر نمایند، اما صحبت با همسرتان در این باره می تواند شرایط را برای هر دوی شما راحت تر کند.
      ۲-هنگامی که راجع به مشکلی با همسرتان صحبت می کنید، به او وقت بدهید به راه حلی برسد.به عنوان مثال: تصور کنید با همسر خودمشغول برنامه ریزی برای تعطیلاتتان هستید و می خواهید به این نتیجه برسید که آیا پنجشنبه شب حرکت کنید یا جمعه صبح؟
      روش نادرست: «راجع به تمامی حالت های ممکن با صدای بلند فکر می کنید و مزایا و مضرات هر یک را به تفصیل بر می شمارید و این فشار را بر روی همسرتان اعمال می کنید که فوراً به شما جواب دهد.
      روش درست: اطلاعات را با همسرتان در میان می گذارید و از او می پرسید که:«آیا دوست داری الان راجع به آن صحبت کنیم، یا ترجیح می دهی کمی فکر کنی و جوابت را بعداً به من بدهی؟»
      این حالت به همسرتان فرصت می دهد، بدون احساس جبر و ترس از این که مبادا پاسخ غلطی بدهد، با وقت کافی، راجع به اطلاعات داده شده تأمل کند. دادن این حق انتخاب به همسرتان که چه وقت پاسخ دهد، در او این احساس را به وجود می آورد که آزاد است، به علاوه از طرف شما نیز احساس کنترل و تحت فشار بودن نیز نخواهد داشت و از دستتان عصبانی نبوده و لجبازی نخواهد کرد.
      ۳-وقتی می خواهید به منظور حل مشکل و یا مسئله ای ازموردی شکایت کنید، از قبل به نامزد یا همسرتان اطلاع بدهید، تا که از قبل بداند.

      راز ارتباطی شماره ی ۳:

      مردها به همان راحتی و سادگی ما زن ها با احساسات خود در تماس نیستند. این عادت همسرم مرا دیوانه کرده است. مثلاً می دانم از موضوعی ناراحت است اما وقتی از او می پرسم که موضوع چیست، جواب می دهد، «هیچی» چرا برقراری تماس با احساساتش برای او تا بدین اندازه مشکل است؟»
      «من و نامزدم همیشه سر یک موضوع دعوا می کنیم. می خواهم راجع به رابطه مان با او صحبت کنم اما اوهمواره سرباز می زند. تمام درونیات خود را برای او بیرون می ریزم اما او فقط آنجا می نشیند و پاسخی نمی دهد. دست آخر سر او داد می زنم که مردی سرد و بی احساس است و آنگاه دعوا شروع می شود.»
      راز مهمی درباره ی مردها وجود دارد که می بایست بدانید: برای اغلب مردان دنیای درونی احساسات جای عجیب و غریب و وحشتناکی است.
      •دنیای احساسات برای مردان ناشناخته و ناآشنا است.اغلب مردها چنین شرطی شده اند که در سر خود باشند، نه در قلبشان.بنابراین عادت ندارند وقت زیادی را صرف غور کردن در احساساتشان بکنند.
      به یاد داشته باشید:
      انسان ها با چیزی راحت تر هستند که برایشان آشنا باشد.
      همان گونه که می دانیم فرآیند اجتماعی شدن باعث شده است ما زن ها با احساسات و عواطف آشناتر و مأنوس تر باشیم.هیچ کس دوست ندارد با کاری ناآشنا سروکله بزند.هیچ کس دوست ندارد دست به کاری بزند که در
      آن مهارتی ندارد.
      به عنوان مثال چنان چه شما اعتماد به نفس و دانش و اطلاعات کافی درباره ی هنرهای مدرن داشته باشید احتمالاً از صحبت کردن درباره ی آن با دیگران لذت خواهید برد. چنان چه از مالیات و این طور صحبت ها سر در نمی آورید، در این رابطه اعتمادبه نفس چندانی نداشته واز صحبت درباره ی آن نیز لذتی نخواهید برد.
      از آن جا که مردان در رابطه با عواطف، اعتماد به نفس چندانی در خود احساس نمی کنند، تعجبی نیز نیست، چنان چه از کندوکاو وغور کردن در احساساتشان آنگونه که ما زن ها توقع داریم لذت نبرند.
      •وارد شدن به دنیای احساسات و عواطف، مردها را از احساس تسلط و کنترل خارج می کند. چنان چه مردی در کاری احساس توانایی نکند، احساس می کند از ناحیه ی آن تحت کنترل قرار گرفته است.این به آن معناست که نه تنها کنترل اوضاع را در دست ندارد بلکه خود تحت کنترل قرار گرفته است. این احساس مردان را می ترساند و فراری می دهد. لذا مردها گرایش چندانی به این قبیل صحبت ها نشان نمی دهند، زیرا در آن مهارت چندانی ندارند.
      تا به حال اتفاق افتاده احساس کنید چاق شده اید و بخواهید که به پیاده روی بروید یا در یک دوره ی ورزشی اروبیک ثبت نام کنید؟ ایده جالبی به نظر نمی آید، نه؟! این به آن دلیل است که در آن مهارت چندانی در خود احساس نمی کنید. لذا احساس می کنید برایتان یک بار اضافی شده است. خب، به طرز مشابهی نیز مردها به هنگام صحبت درباره ی احساسات و عواطفشان از خود مقاومت نشان می دهند. حقیتقت آن است که:
      مردها مهارت چندانی در این زمینه ندارند.
      بنابراین تمرینات احساسی و عاطفی نظیر صحبت کردن راجع به احساسات، بیان تردیدها و نگرانی ها و یا حتی مطالبه ی نیازها و خواسته ها برای بسیاری از مردها درست همان گونه که یک کوهنوردی ۵ مایلی چنان چه آمادگی لازم را نداشته باشید برای شما نیز تنشی سنگین محسوب خواهد شد.

      اشتباهات زن ها

      ۱-ما نا آشنایی مردها به احساسات و عواطف را به غلط به حساب لجبازی و مقاومت آن ها می گذاریم. و آن را به خاطر بی احساس بودنشان سرزنش می کنیم.
      اکثر مردهایی که با آن ها مصاحبه کرده ام از این که زن ها آن ها را به کرات بی احساس، سرد و غیر منطقی بر چسب زده اند، عصبانی و رنجیده اند. حائز کمال اهمیت است درک کنید، بی احساسی مردها، افسانه ای بیش نیست.
      مردها درست به اندازه ی ما زن ها و حتی در برخی از موارد بسیار نیز، احساسی تر هستند.
      مردها همیشه به سادگی ما زن ها به احساساتشان دسترسی ندارند. بنابراین چنین به نظر می رسد احساس ندارند. در حالی که حقیقت تنها این است که با احساساتشان در تماس نیستند.بنابراین هنگامی که از نامزد یا همسرتان می پرسید: «چه احساسی داری؟»از ترس احمق جلوه کردن یا اعتراف به این که پاسخ این سؤال را نمی داند (یا به یاد داشته گفتن نمی دانم برای مردها بسیار مشکل است) ممکن است پاسخ گوید:«هیچی»
      ۲-ما انتظار داریم مردها با همان سرعت ما زن ها با احساساتشان تماس برقرار کنند.نه همه، اما اکثر زن ها در رابطه با احساساتشان روان تر و ناطق تر از اغلب مردها هستند.چرا که در این رابطه تمرین بیشتری داشتند. اشتباه است از نامزد یا همسرتان انتظار داشته باشید ظرف تنها چند دقیقه از احساسات خودش سردرآورده و عواطف مدفون شده را درک کرده و به همان راحتی شما نیز ترس ها و آسیب پذیریش را با شما در میان بگذارد. در این جا منظورم هرگز آن نیست که مردها توانایی مهارت در بیان احساسات را ندارند. ظرف ده سال گذشته از طریق سمینارهای مختلفم با مردهای بسیاری کار کرده ام که به موفقیت های چشمگیری در این زمینه رسیده اند.مهارت در این زمینه برای مردها مستلزم تمرین می باشد تا بتدریج از قید عادات بد گذشته رها شده و آن ها را باعادات جدیدتر و سالم تری جایگزین نمایند.
      ۳-ما زن ها چنین فرض می کنیم که چون مردها از لحاظ فکری ناطق و گویا هستند، پس به لحاظ احساسی نیز همین گونه خواهند بود. آیا تا به حال شده مردی موفق، تحصیل کرده، روشنفکر و خوش صحبت را دیده باشید و فرض را بر این بگذارید که از لحاظ احساسی و عاطفی نیز ناطق و گویا خواهد بود؟
      در یک سمینار با مردی آشنا شدم که یکی از سخنرانان بود.او بسیار خوش صحبت می نمود و با حساسیتی فوق العاده سخن وری می کرد. در ضمن بسیار نیز با سواد و در زمینه های فلسفه و روانشناسی کاملاً مطلع به نظر می رسید. چنین مردی برای بسیاری از زن ها جذاب و خواستنی محسوب می شود.بعد از مدتی با یکدیگر بیشتر آشنا شدیم و چشم انداز ازدواج با این مرد برایم بسیار جالب می نمود.هر بار که با هم بیرون می رفتیم، صحبت های فوق العاده ای درباره ی مفهوم زندگانی، بین ما ردو بدل می شد. او اشعار نغز و زیبای زیادی می دانست، اما بعد از گذشت مدتی از آشنایی ما متوجه موضوع عجیب و غریبی شدم. او هرگز راجع به احساساتش با من صحبت نمی کرد.عقاید و نظریات خود را راجع به تحلیل های متفکرانه خود به من ارائه می داد، اما هرگز احساساتش را به من ابراز نمی کرد. طولی نکشید که دریافتم برای او صحبت کردن از زبان «سرش» بسیار راحت است، اما نمی تواند براحتی از «دل»و«قلب» خود صحبت کند.در واقع بعداً اعتراف کرد: یکی از دلایلی که باعث شده خیلی متفکر جلوه نماید، این است که نمی خواسته با احساساتش روبرو شود. او از دانسته هایش، به منظور سرباز زدن از احساسات و عواطفش استفاده می کرد.
      هرگز نگذارید مردهای سخنور، گویا و خوش صحبت شما را به اشتباه بیاندازند.ممکن است در درون این قبیل مردها پسر بچه هایی بسیار ترسیده و وحشتزده وجود داشته باشند که به سختی می توانند کوچک ترین احساسات و عواطف خود را نشان دهند.

      عکس العمل مردها

      هنگامی که مردها را محکوم می کنید احساساتی نیستند، آن ها احساس می نمایند، مورد انتقاد واقع شده اند و این که زن ها نمی توانند خوب درکشان کنند و با سردشدن به لحاظ عاطفی، از شما انتقام می گیرند و در مقابل برخورد احساسی که مطلوب شماست، مقاومت می ورزند.نتیجه آن می شود که:
      •در مقابل شما شورش می کنند.
      •در مکالمه و گفتگو با شما شرکت نمی نمایند.
      •از دستتان عصبانی شده و با متهم کردنتان به این که بیش ازحد احساساتی هستید، به شما حمله می کنند.
      هنگامی که مردی نسبت به احساسات واقعی خود آگاهی و اطلاع چندانی ندارد، از طرف شما تحت فشار قرار می گیرد و سعی می کند موضوع را عوض کرده، یا با گفته هایش به شما بتازد، تا بدین وسیله برای در تماس گرفتن با احساسات خودش کمی برای خود وقت خریداری کرده باشد.

      راه حل:

      ۱-احساسات و عواطف خود را به یک باره بر سر نامزد یا همسرتان نریزید و او را تحت فشار قرار ندهید، تا سریعاً به شما پاسخ بدهد. اندکی زمان بدهید، صبورتر باشید وواضح تر صحبت کنید.هنگامی که با یک خارجی که زبان شما را نمی داند، صحبت می نمایید، سعی می کنید آرام تر و شمرده تر حرف بزنید، این طور نیست؟ در این جا منظورم این نیست که می بایست به گونه ای با نامزد یا همسرتان صحبت کنید که گویی بی سواد است، بلکه منظورم این است که کمتر عجله کرده و گفته هایتان را واضح تر بیان کنید. بدین ترتیب همسرتان کمتر ناراحت شده و این وقت را می یابد تا با احساسات خود تماس برقرار کند. مسئله ای نیست، چنان چه اندک زمانی به سکوت بگذرد، پس سعی نکنید این سکوت را با کلمات پر کنید.
      هنگامی که نامزد یا همسرتان ساکت است، به این معنی نیست که به شما بی توجه می باشد، بلکه به این معناست که ذهنش مشغول پردازش اطلاعاتی شده که به او داده اید و یا این که سعی می کند، با احساسات خود تماس برقرار کند.
      روش نادرست: او را متهم نمایید که از لحاظ عاطفی و احساسی بسته و ناتوان است و این که اصرار بورزید، مکالمه را همان جا و همان لحظه تمام کرده و به شما پاسخ بگوید.او را تعقیب کنید، سرش داد بزنید، گریه کنید و به این خاطر که پذیرای شما نبوده و شما را پس زده، سرزنشش کنید.
      روش درست:به او بگویید، «فکر می کنم کمی زیاد صحبت کرده و تو را خسته کردم. بنابراین بهتر است کمی به یکدیگر وقت بدهیم، تا بتوانیم راجع به احساسات خود بیندیشیم و بعداً دوباره صحبت کنیم.دوستت دارم و مطمئنم که حتماً می توانیم این موضوع را حل و فصل نماییم.»
      ۲-سعی کنید همسرتان را نوازش کرده، دست هایش را بگیرید، یا وی را در آغوش گرفته، سرتان را روی بازوهایش بگذارید تا بتواند از «سر»خود بیرون آمده و به دل و احساسات خود رجوع کند. این سریع ترین و در عین حال ساده ترین روشی است که شما می توانید با استفاده از آن به مرد زندگیتان کمک کنید، تا با احساسات خود تماس برقرار کند. مرد هاهویتشان را بیشتر از بدن خود می گیرند، پس تماس جسمانی می تواند او را از این که تماماً منطقی، تحلیلی و استدلال گر باشد بیرون کشیده و به الگوهای احساسی تر و آسیب پذیری سوق دهد.
      هنگامی که نامزد یا همسرتان به سختی احساساتش را ابراز کرده یا به سختی به احساسات شما گوش فرا می دهد، او را در سکوت در آغوش بگیرید.
      این روش، ظرف تنها چند لحظه می تواند مکالمه ی شما را از یک نبرد
      قدرت به داد و ستدی دوستانه و عاشقانه بدل سازد.

  • sare , آوریل 7, 2015 @ 7:28 ق.ظ

    متأسفانه پاسخ من این نظریه ها نیست. با این حال از شما متشکرم. به نظرم شما متوجه سؤال من نشده اید.

    • Anonymous , آوریل 7, 2015 @ 10:53 ق.ظ

      دوست عزیز اینکه دیگران چه رفتار و فیگوری در صحبت میگیرن مهم نیست … مهم اینه که بتونید بدون توجه به این موارد صحبت کنید ولی در کل ما ادما به این موارد حساس میشیم … مثلا” اگر کسی دندونش افتاده باشه وقتی صحبت میکینه دایم نظرمون میره روی این نشانه … و در موارد دیگه که خود شما در برخورد با هم جنسان و غیر هم جنسان ملاحظه کردید … پس این مربوط به خود شما نیست به همین خاطر وقتی صحبت میکنید به نقطه ای ثابت نگاه کنید مثلا” وسط ابروها و یا پیشانی مثل اخبارگو که برای تمرکز باید به یک نقطه از صفحه روبرو توجه کنه

  • مینا , آوریل 10, 2015 @ 8:10 ب.ظ

    سلام.من همسری دارم که به شدت رفیق بازاست همچنین نفوذناپذیروخیلی خانواده اش رادوست داردوبااینکه یک سال فاصله سنی داریم حوصله گشتن وذوق ان رابامن نداردحتی خریدلباس هم بامن نمیایدخیلی خسته شده ام با اوچه کنم درضمن یک دفعه عصبانی میشودوهرکاری ازاوبرمیاید؟

    • Anonymous , آوریل 10, 2015 @ 11:43 ب.ظ

      به خاطر اینکه همسرتان به لحاظ احساسی فعال نیست و کمتر ابراز علاقه و محبت می کند، وی را سرزنش نکنید. بهتر است به او حق بدهید چرا که این یکی از تفاوت های جنسیتی است، زبان احساسات و عواطف برای زنان به مثابه زبان اول است در حالی که برای مردان به مثابه زبان دوم. از همسرتان انتظار نداشته باشید که در ابراز احساساتش به مانند شما باشد و راحت و روان آن را ابراز نماید. لذا بهتر است به او فرصت دهید تا با احساساتش ارتباط برقرار نماید و او را در بیان احساساتش یاری نمایید وتمایل و ممارست وی در ابراز عواطفش را تحسین کنید تا به مرور زمان مهارت لازم را کسب کند.
      مردان بی احساس را احساسی کنید
      – هرگاه همسرتان در ابراز احساساتش با مشکل مواجه شد، شما می توانید با پرسش سوالاتی از وی، او را از یک لایه احساسی به لایه بعدی احساسش هدایت کنید تا او بتواند به راحتی آنها را ابراز نماید و از آن لایه های احساسی به راحتی رد شود. مثلا، اگر همسرتان ناراحت است پرسش های ذیل را به ترتیب از او بپرسید: چرا از من یا … ناراحت و دلگیر هستی؟ من چه کار کردم که شما ناراحت شده اید؟ همین الان چه چیزی ناراحتت کرده است؟ چه موضوعی باعث شده که دلگیر و سرخورده شوی؟ می ترسی اتفاق خاصی بیفتد؟ علت نگرانی ات چیست؟به او فرصت دهید و همچون یک بازجو برخورد نکنید، اجازه دهید مرحله ابراز احساسات به آرامی پیش رود و وی شخصا به جواب، سوالات شما دست یابد و آنها را بیان کند.

      – شما و همسرتان به هنگام ابراز احساسات ، از یک الگوی مشخصی که فی مابین خود متعهد شده اید تبعیت کنید و هر دویتان بر طبق آن عمل نمائید. این گونه نباشد که یکی از طرفین ملزم به اجرای آن باشد و دیگری خود را چندان متعهد به اجرای آن نداند.

      -فعالانه به صحبت های همسرتان گوش فرا دهید و هر از چند گاهی بهتر است گفته های او را آن گونه که متوجه شده اید برای او بازگو نمائید و از او سوال کنید که آیا به درستی متوجه منظور او شده اید یا نه. گوش دادن فعال و ارائه پسخوراند یکی از مهمترین ارکان ارتباط سازنده و مفید است که به موجب آن زوجین قادر خواهند بود به گونه ای موثر به احساسات یکدیگر گوش دهند.

      – برای مردها هیچ چیز ناراحت کننده تر از این نیست که احساس کنند، از طرف شریک زندگی شان درک نمی شوند و همسرشان به احساسات آنان هیچ توجه خاصی را مبذول نمی دارند؛ لذا بهتر است به همسرتان بگویید که او را درک می کنید و کاملا وضعیت روحی وی را می فهمید.

      -برای این که به او نشان دهید به خوبی شنونده صحبت هایش بوده اید و عمیقا وی را درک می کنید، با گفتار و نگاه خود، در برابر گفتار و رفتار او واکنش و عکس العمل نشان دهید. در ادامه به چندین روش که می تواند شما را در این رابطه یاری برساند، رهنمون می سازیم:
      مردان بی احساس را احساسی کنید
      *طبیعت مردان به گونه ای طراحی شده است که اصطلاحا “بینایی” به نظر می رسند، بدین جهت بهتر است به هنگام مصاحبت با همسر، برای نشان دادن توجه خود به او و القاء حس پذیرفته شدن و بودن وی از سوی شما، هراز چند گاهی سر خود را، به نشان تائید گفته های وی تکان دهید.

      *برای این که به او نشان دهید او را درک می کنید و تائیدش می کنید، با گفتن عباراتی چون”درست است، خب، آها، … ” کمک شایانی به او خواهید کرد تا راحتر و با اطمینان خاطر احساسات و عقایدش را بیان کند.

      نکته: یادآوری این نکته لازم و ضروری به نظر می رسد، خواننده جمله فوق دچار این اشتباه نگردد :
      عبارت فوق به این معنی نیست که شماهمواره بایستی با هر گفته همسرتان موافقت نمائید و وی را تائید کنید، بلکه بدین معناست که شما فقط از دریچه نگاه و اندیشه او نیز به موضوع توجه و التفات دارید و دیدگاه او را نیز درک می کنید.

      *برای نشان دادن احساس صمیمیت و نزدیکی به وی، او را نوازش کنید. لمس و نوازش جسمانی باعث خواهد شد که احساس نزدیکی و علاقه مندی طرفین افزایش یافته و مکالمه احساسی ارضاء کننده تری برقرار شود که به موجب آن، همسرتان راحتتر و بدون هیچ شبهه ای از اطمینان به شما، به خود این اجازه را بدهد که احساسات بیشتری را حس کرده و ابراز نماید .

  • Paryani , آوریل 16, 2015 @ 12:01 ق.ظ

    سلام من ٣۵ سلا استم و مدتى ۴سال میشه کى ازدواج کردام و دو فرزاند دارم مداتى ۴ روز میشه کى دواکردیم باهم خانمم شکایت کرده به پولیس و مرا به خانه نهمی گزارت کى یىایم و فرزندانم را هم نمیگزارت کى بیبینم واقعان نه میدانم کى چى کنم لطف کرده به من رانماىی کنید .من در المان زندگى میکنم.

    • Anonymous , آوریل 16, 2015 @ 10:04 ق.ظ

      دوست عزیز همونطور که خودتون میدونید حقوق مدنی در ایران با آلمان فرق میکنه … در ایران مردان قیومیت خانواده و فرزندان رو دارن ولی در کشور های خارجی اداره اجتماعی اجازه چنین کاری رو به هیچکدام از طرفین اگر متوجه مشکلی باشه نمیده … بهترین حالت برای شما حل مصالمت امیز با همسرتونه و یا استفاده از حقوق شهروندی و وکالت وکیل خانواده
      اگر امکانش برای شما باشه میتونید با این شماره ها هم مشاوره تلفنی داشته باشید
      البته در ایران
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • طاهره , آوریل 22, 2015 @ 10:27 ق.ظ

    سلام.دختری هستم ۲۶ ساله شوهرم ۲۹ سلشه.۸ماه میشه که باهم عروسی کردیم شوهرم دست بزن داره خیلی ناجور یه دوسه ماهی خیای خوب شده بود و بهم دست نزده بود ولی دوباره شروع شدتو اون دوسه ماهی که خوب شده بود با یکی از دوستاش که خیلی بافرهنگ بود رفت وامد داشتیم خیلی روش تاثیرخوب داشت همه چیزش عالی شده بود ولی وقتی رابطش با خانوادش صمیمی میشه و تنها میره اونجا خیلی رفتارش بد میشه .زمانیکه خوبه همه چیزش خوبه ولی وقتی با خانوادش خوب میشه رفتارش با من و خانوادم خیلی بد میشه.دفعه اخری که کتکم زد اونم در حد ناجور بش گفتم که میخوام از خونه بر و دیگه تحملت کنم دید که قضیه جدی شد خیلی زود به خودش اومد و قبول کرده که مریضه و ازم خواسنه که بریم مشاوره که درمان شه.لطفا یه مشاور خوب با وقت خیلی سریع بم معرفی کنید میترسم پشیمون شه برای مشاوره اومدن.

    • Anonymous , آوریل 22, 2015 @ 5:35 ب.ظ

      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • Badbakht , آوریل 26, 2015 @ 12:37 ب.ظ

    Dishab dostam k 8 sale mishnasamesh mano bord too y bagh b onvane tafrih onja k raftim y zane ba 2 ta dokhtaresh ba 8,9 ta mardonja bodan inaa hamqshon jende bodan az ina k pool migiran sex mikonan dostamam ba ona bod omade bod k bede alan faghat daram b in fekr mikonam k chetori khodamo bokosham az oon negaha o harfa motenaferam

    • Anonymous , آوریل 27, 2015 @ 12:02 ق.ظ

      دوست عزیز چرا خودکشی ؟
      شما که قلبا” راضی به رفتن نبودید که اینقدر خودتون رو ناراحت میکنید ؟
      برای رهایی از این حالت بنویسید چون نوشتن تاثیر بسیار خوبی رو آرام کردن ذهن آشفته داره … مطالب نوشته شده رو ۵ بار بخونید و دور بریزید
      در ضمن با مشاوری مجرب مشورت کنید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • محمد , آوریل 29, 2015 @ 10:25 ق.ظ

    باسلام وعرض ادب جوانی ۲۴ ساله ودانشجوی سال آخر مهندسی هستم حدودا ۳سال پیش عقد کردیم ۱٫۵ سال پیش همسرم با رضایت ومیل خود مهریه اش را بخشید قرار بود تابستان امسال مراسم عروسی ما برگزار شود که پدر ایشان وقتی اطلاع پیدا کردکه همسرم مهریه اش را بخشیده اورا در خانه حبس کرده ومی گوید باید طلاغش را بدهی لطفا مرا راهنمایی کنید.سپاسگزارم

    • Anonymous , آوریل 30, 2015 @ 12:41 ب.ظ

      مشاوره خانواده :
      دوست عزیز مهریه ضمانت عقد دختر به حساب میادو به همین خاطر پدر ایشون نگران شده ان که اگر مشکلی پیش بیاد شما خیلی راحت میتونید ایشون رو مطلقه کنید … البته اگر این بخشش ثبت محضری شده میتونه وجاهت قانونی داشته باشه وگرنه اگر زبانی باشه هیچ ارزشی نخواهد داشت
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • زارع , آوریل 30, 2015 @ 3:18 ب.ظ

    سلام من دختر ۲۴ ساله هستم که ۲سالهستش که با پسر عمه ی خودم ازدواج کردم اازدواجمون کاملا سنتی هستش
    توی این ۲سال که عقد هستیم همسرم ۳بار شغل عوض کرده و هیچوقت هم راضی نبوده و هم خودش رو کلافه کرده هم اطرافیانش رو
    میخواستم ببینم باید چکار کنم تا روی یک شغل متمرکز بمونه و همون رو ادامه بده
    ممنون میشم پاسخ بدین با تشکر

    • Anonymous , آوریل 30, 2015 @ 4:46 ب.ظ

      مشاوره شغلی :
      اولا شما نباید کاری بکنید چون این شوهرتون هست که باید سازگاری شغلی پیدا کنه و از این شاخه به اون شاخه نپره
      پس بهتره با مشاوری مجرب در این مورد صحبت کنه اونم حضورا” تا دلایل این ناسازگاری بررسی بشه
      مطالب زیر میتونه دید شمارو نسبت به دلایل تغییر شغل بازتر کنه

      با بررسی عمیق تر، به دلایل اصولی تری می رسید که باعث عدم خوشحالی شما در کارتان می شوند . ارزیابی جایی را که می خواهید در کار یا حرفه خود در آن باشید و بررسی عمیق ترعدم علاقه خود، راهی برای رسیدن به راه حل مناسب برای رفع این مشکل است.

      در ادامه ۸ دلیل واقعی عدم خوشحالی شما در کارتان و راه حل رفع آنها آورده شده است :

      آنچه شما می گویید : من در کارم خسته ام.

      دلیل واقعی : تلاش های شما مورد توجه قرار نگرفته است.

      نشانه ها : شما احساس بی انگیزگی می کنید. به دنبال فرار از انجام کار اصلی خود هستید مثلا در محل کار خود به دانلود برنامه های مورد علاقه خود می پردازید یا خرید اینترنتی انجام می دهید.

      راه حل : بازخوردها را دنبال کنید.

      اگر از کار خود خسته هستید و برایتان کسالت آور است، این می تواند به دلیل انجام کار یکنواخت به مدت طولانی و اینکه شما به دنبال یک تغییر هستید، باشد. همچنین می تواند به این دلیل باشد که شما احساس می کنید به تلاش زیاد شما در کار، توجه شایسته ای نمی شود. اگر علت آن هر کدام از این دو مورد می باشد، گرفتن بازخورد از رئیس تان بهترین راه حل می باشد.

      Tiffani Murray یک متخصص منابع انسانی، می گوید : در بسیاری از مواقع یک ناظر یا رئیس از اینکه زیردست او می خواهد پیشرفت کند، آگاه نبوده و به آن توجه لازم را ندارد. اگر شما چیزی نگویید و فقط کار خود را به خوبی انجام دهید، آنچه معمولا به ذهن رئیس شما می رسد این است که « اجازه بده این فرد در این شغل باقی بماند». شما باید ابتکار به خرج دهید و به رئیس خود بفهمانید که «من فرصت های بیشتری برای یادگیری چیزهای بیشتری می خواهم». پس در انجام هر پروژه بازخورد لازم را از رئیس خود بگیرید تا مانع دلسرد شدن خود و در نتیجه یافتن انگیزه کافی برای ادامه کار شوید.

      آنچه شما می گویید: ساعت کاری بسیار طولانی است.

      دلیل واقعی : شما مسئولیت های کاری بسیار زیادی دارید و نمی توانید بخشی از آنها را برگردانید و قبول نکنید.

      نشانه ها : شما اولین فردی هستید که به محل کار خود وارد و آخرین فردی هستید که خارج می شود. حتی وقتی سرکار خود نیستید، مدام در فکر کارهای خود هستید.

      راه حل : با رئیس خود درباره یافتن راه های مناسب برای سازماندهی و اولویت بندی بهترحجم کاری تان صحبت کنید.

      Murray می گوید: برخی از افراد نمی توانند به مسئولیت های اضافی که به آنها داده می شود، نه بگویند. در بعضی موارد این امر به دلیل ترس از مشکلات مالی احتمالی است. شما باید با رئیس خود درباره حجم کاری تان صحبت کرده و در خصوص چگونگی سازماندهی آن، به ایده های بهتری برسید.

      به صورت ایده آل این بحث موجب می شود چشمان رئیس شما روی میزان کاری که انجام می دهید و اینکه در ۴۰ ساعت کاری هفته انجام این حجم کار غیر ممکن است، باز می شود.همچنین رئیس می تواند در اولویت بندی کارها و تعیین مهلت هایی برای انجام برخی از کارها به شما کمک کند. این می تواند به شما فرصتی برای نفس کشیدن بدهد.

      آنچه شما می گویید : من از همکارانم متنفرم

      دلیل واقعی : مشکل می تواند فرهنگ سازمان باشد نه افراد آن.

      نشانه ها : شما بسیار زیاد در حال بحث کردن با دیگران هستید.

      راه حل : اگر فرهنگ سازمان متناسب با شما نیست، باید تغییرمحل کار خود را بررسی کنید.

      اگر فرهنگ محل کار شما با شخصیت تان همخوانی نداشته باشد، روی احساس و رفتار شما با دیگران موثر است. به عنوان مثال اگر نوع کار شما رقابت بین همکاران ایجاد می کند و نوع شخصیت شما به رقابت علاقه ای ندارد، شما به تدریج از همکارانی که در حال رقابت با شما هستند، متنفر می شوید درحالی که آنها فقط در حال انجام وظایف خود هستند.

      اگر رها کردن شغل تان امکان پذیر نیست، استرس محیط کاری خود را کاهش کنید. اگر افرادی هستند که شما از آنها متنفرید، ساعت ناهار خود را قبل یا بعد از ساعت غذای آنها قرار دهید. یا میز غذای خود را تغییر دهید. همچنین به پایان بازی فکر کنید. Murray می گوید: بر کارتان و اهدافتان تمرکز کنید. یک مدت زمان ۱۸ تا ۲۴ ماهه برای خود تعیین کنید. در طول این مدت برای ارتقا یافتن تلاش کنید. سپس جستجو برای شغل بعدی خود را آغاز کنید. قبل از انجام هر کار جدی، متوجه می شوید که دوستان کاری اغلب در همان زمانی که در آن شغل هستید، با شما هستند. سعی کنید به جای آن روابط دوستی خود را در خارج از محیط کار تقویت کنید.

      آنچه شما می گویید : من دستمزد کمی می گیرم.

      دلیل واقعی : شما احساس می کنید سرکوب شده و نیازهایتان برآورده نشده است.

      نشانه ها : شما به فیش حقوقی خود نگاه کرده و گله می کنید.

      راه حل : به دنبال فرصت های موجود برای خودتان نه فقط با هدف ارتقای خود به شغلی با درآمد بیشتر بلکه با هدف کمک به رشد بیشتر سازمان (شرکت) باشید.

      مسلما کسب درآمد بیشتر زندگی را راحت تر می کند ولی موجب شادی و رضایت دائمی شما نمی شود. شما باید رشد کنید، کار کنید و در ازای آن احساس رضایت کسب کنید.

      از رئیس خود درباره راه های کمک و همکاری با تیم های کاری سوال کنید. ایده های خود برای افزایش کارایی فرآیندها را به او بگویید. ایده ای برای محصول جدید دارید؟ وقتی کسب درآمد تنها دلیل شما برای کار نیست، علاقه مند به انجام کار بوده و در آن احساس مفید بودن و موثر بودن می کنید.

      آنچه شما می گویید : احساس می کنم در این کار گیر افتاده ام.

      دلیل واقعی : کارتان برای شما کسالت آور و غیر چالشی شده ولی هنوز ترک شغل یک گزینه برایتان نیست.

      نشانه ها : شما از شنبه (روز اول کاری) وحشت دارید و روزها برای شما بسیار طولانی است.

      راه حل : به دنبال انگیزه ها و مشوق هایی خارج از محیط کار باشید.

      Nicole Williams یک متخصص شغلی می گوید: برای انگیزه دادن به خودتان یک مشاور شغلی پیدا کرده و دلیل انتخاب حرفه خود را پیدا کنید یا اینکه خودتان مشاور فرد دیگری شوید. اغلب انگیزه دادن به دیگری می تواند در شما نیز به خوبی انگیزه ایجاد کند.

      Williams ادامه می دهد: اگر این کار موثر نبود، به دنبال انگیزه و مشوق در کار خود نباشید. فعالیت های فیزیکی برای شما مفید است. پیاده روی کنید، بدوید یا هر کار دیگری که دوست دارید انجام دهید. وقتی کاری را که علاقه دارید انجام می دهید، در روزهای کاری خود کمتر دچار کسالت و بی حوصلگی می شوید. با رئیس خود برای گرفتن مسئولیت بیشتر صحبت کنید. انجام یک چیز جدید در کار، می تواند برای شما نجات بخش باشد.

      آنچه شما می گویید : من از رئیسم متنفرم

      دلیل واقعی : رئیس شما به تلاش هایتان توجه لازم را نمی کند و به همین دلیل احساس رنجش و عدم قدردانی می کنید.

      نشانه ها : وقتی اسم رئیس خود را می بینید یا صدای او را می شنوید، عضلات تان منقبض می شود.

      راه حل : از رئیس خود بخواهید بازخورد عملکرد شما را بدهد و شما نیز به او بازخورد بدهید.

      اگر رئیس تان مدام به شما بگوید چه کار کنید ولی به تلاش های شما اهمیت ندهد و یا سبک مدیریتی او متناسب با نوع شخصیت شما نباشد، ایجاد تنفر نسبت به او طبیعی است.

      Williams یک متخصص شغلی می گوید : در بیشتر مواقع روسا نمی دانند که آنچه آنها انجام می دهند، موجب ایجاد مشکلات می شود. اگر رئیس شما زیاد داد می زند، مثلا به او بگویید: « من می دانم که شما ناامید شده اید و اینکه این یک شغل سختی است ولی تلاش می کنم آن را بهتر انجام بدهم، اگرلطف کنید سر من داد نزنید.» رئیس معمولا جواب می دهد: « من نمی دانستم صدایم را تا این حد بالا می برم»

      آنچه شما می گویید : من شغل اشتباهی را انتخاب کردم.

      دلیل واقعی : شما از رویاهایتان دست برداشته اید.

      نشانه ها: احساس نارضایتی می کنید و کارتان چیزی است که باید انجام دهید نه چیزی که از آن لذت می برید.

      راه حل : رویاهای خود را خارج از محل کار خود دنبال کنید.

      ممکن است والدین شما شغل تان را برایتان انتخاب کرده باشند یا سال های زیادی برای کسب مدرکی تلاش کرده اید و حالا فهمیده اید که از این شغل متنفرید. در هر صورت شما رویا هایتان را دنبال نمی کنید و در نتیجه اشتیاق خود را از دست می دهید.

      از خودتان بپرسید : حقیقیت پشت رویاهای امروز من چیست و چطور می توانم رویاهای خود را تحقق ببخشم؟

      آنچه شما می گویید : من به سقف خورده ام.

      دلیل واقعی : شما کنترل روی حرفه خود را از دست داده اید .

      نشانه ها : شما احساس می کنید در حرفه تان قدرتی ندارید و هیچ راهی به جز شغلی که در آن هستید، وجود ندارد.

      راه حل : با جایی که می خواهید در آن باشید ارتباط برقرار کنید و برای رسیدن به آن کمک بگیرید.

      سال هاست که در یک اتاق کوچک کار یکنواختی انجام می دهید و به سختی هزینه های زندگی خود را تامین می کنید، ولی هیچ راهی برای تغییر نمی یابید. یا شاید شرکت محل کار شما کوچک است و فرصت های پیشرفت کمی در آن وجود دارد یا شما به دنبال شغل دیگری بوده اید، ولی آن را نیافتید.

      Shipley یک متخصص شغلی می گوید : شما باید یک مسیر شغلی جدید برای خودتان ایجاد کنید. منتظر نباشید که ناگهان رئیس تان به شما توجه ویژه ای کند. در عوض شما باید تصمیم بگیرید که چه شغلی را می خواهید و به سمت آن حرکت کنید. با رئیس خود درباره فرصت های پیشرفتی که برای شما در کار وجود دارد، صحبت کنید. با بخش منابع انسانی در مورد فرصت های شغلی خالی در بخش های دیگر که مناسب شما است، بحث کنید. دوره های آموزشی لازم که جذابیت شما را برای کارفرما افزایش می دهد را بگذرانید. با انجام این موارد کنترل حرفه خود را بدست می گیرید.
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • زارع , می 2, 2015 @ 3:53 ب.ظ

    ممنون بابت پاسخ کامل و جامعتون

  • Samane , می 5, 2015 @ 2:25 ب.ظ

    من ٣٠ ساله هستم.سه سال و نیم میشه که ازدواج کردم و به تازگى صاحب فرزند شدیم ولى در طى ازدواجمون همیشه به یه بن بست میخوردم.اینکه همسرم به شدت ایده آل گرا و درعین حال غرغروئه و هرچیزى که از نظرش اشتباه باشه به طور قاطعانه با انجامش از طرف من مخالفت میکنه و انقدر غر میزنه که کلافه میشم و حتى گاهى اوقات از کوره درمیرم.
    حتى اگه سهوا اشتباهى مرتکب بشم منو با خاک مساوى میکنه به طوریکه اعتماد به نفسم به شدت پایین اومده. با اینکه یقین دارم لجبازى ویرانگر رابطه است ولى در عموم مواردى که دعوامون میشه لجبازى میکنیم. دیگه مستأصل شدم. احساس میکنم من و اون دیگه مناسب هم نیستیم. چون فقط داریم همدیگرو اذیت میکنیم.

    • Anonymous , می 6, 2015 @ 8:54 ق.ظ

      مرکز مشاوره آنلاین: احساس رضایت اگر یک سویه باشد دیگر نمی تواند واقعی باشد و مردان باید بدانند نیمی از احساس شادی و رضایت کمک به ایجاد این احساس در شریک زندگی آنان است. مردان باید کاری کنند تا این احساس از زنان وسواسی دور شود که کسی را ندارند که به خاطر او بهبود یابند و یا پیشرفت نمایند…
      پس دوست عزیز حتی اگر راه درمانی باشه شوهر شما هم باید در این بین به شما و خودش کمک کنه تا نتیجه نهایی رو ببینید …
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • ناشناس , می 6, 2015 @ 9:55 ق.ظ

    سلام
    من ۲٫۵ سال با آقایی دوست بودم و خوانده اون هم در جریان همه چیز بودن و من رو بارها دیده بودن ۱۰ روز پیش بعد از مراسم خواسگاری همه خونوتدش شروع به مخالفت کردن با این بهانه که از نظر فرهنگی بهم نمیخورین درصورتیکه هر دو خانواده اصالتا از یک خطه هستند و رفتارها خیلی شبیه هم هستن. هنوز خانواده من از مخالفت اونها خبردار نشدن و الان تو وضعیت خیلی بدی گیر کردیم ممنون میشم اگه کمک کنید.

    • Anonymous , می 6, 2015 @ 11:22 ق.ظ

      دوست عزیز در زندگی و چنین مراسماتی ممکنه چنین اتفاقاتی رخ بده … ولی بهتره در این مواقع صبور باشید … و برای زندگی آینده خودتون پیشگویی نکنید چون ممکنه چیزی که شما انتظارش رو داشتید اتفاق نیفته …
      با پسر صحبت کنید و بهش تا زمانی مشخص فرصت بدید تا نظر قطعی خودش رو برای ازدواج توسط خانواده اش اعلام کنه وگرنه با وجودی که ۲و نیم ساله با هم هستید باید خیلی محترمانه کات کنید تا تکلیف هر کدامتون در زندگی مشخص بشه

  • فاطمه , می 6, 2015 @ 11:47 ب.ظ

    سلام ن دوسالگی میشه ازدواج کردم ولی تو زندگی خیلی مشکلات دارم تاجایی ک شوهرم بهم خیانت میکنه و بارها و بارها منو کتک زده نمیدونم باید چکار کنم

    سلام من بیست وچهار سالمه در دوران مجردی بخاطر اخلاقی بد پدرم مجبور شدم دنبال شوهر بگردم….ک بعداز ی مدتی عاشق ی مرد زن دار شدم ک ی بچه داشت و میخواست زنشو طلاق بده بخاطر کارای نامشروع والبته بخاطر اینکه به من برسه بعد از مدتی ازهم جداشدن وب امن ازدواج کرد درصورتی ک خانوادم راضی نبودن و به اصرار من راضی شدن …بعد از گذشت چند روز دعواها و کتک زدن اش بد وبیراهاش شروع شد بعداز مدت کوتاهی فهمیدم بازن سابقش رابطه داره الان و دوسال از زندگیمون میگذره من صاحب ی پسر شدم و اون هنوز به خیانت کاریش داره ادامه میده دیگه نمیدونم باید چکار کنم به خانوادم هم نمیتونم بگم چون میگن انتخاب خودت بوده بخدا موندم توروخدا کمکم کنید

    • Anonymous , می 8, 2015 @ 9:33 ب.ظ

      دوست عزیز شاید بیشتر خانم ها چنین اشتباهی رو در زندگی میکنن و خودشون رو از چاله به چاه میندازن …
      اشتباه الان شما هم اول بچه دار شدن و بعد نگفتن به خانواده است … به هرحال باید از احوال شما اطلاع داشته باشن … در مورد زندگی خودتون هم باید بتونید با محبت کردن و صحبت نظرش رو به خودتون جلب کنید هر چند اگر تمایلی به تغییر در ایشون نباشه شما هیچ کاری از دستتون ساخته نیست پس امیدوار باشید چون کسی از فردای خودش خبر نداره
      شاید در این حالت بهترین کاری که میتونید انجام بدید بیخال بودن نسبت به رفتارهای ایشون باشه
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • هستی , می 11, 2015 @ 12:23 ق.ظ

    سلام من دختری ۲۲ ساله هستم یه سالی میشود عقد کردم همسرم پسر دوست پدرم بود جز پدرم ک پدرش رو میشناخت ما شناختی از آن ها نداشتیم بعد از ی ماه اومد و رفت پسر بدی ب نظر نمی رسید حرفایی ک اول ب ما زدند این بود ک سربازه، دانشجو و سربازی تموم بشه میذاریمش سر کار براش عروسی میگیریم خونه میخریم و… ولی ی هفته بعد از نامزدیمون متوجه شدیم ک سرباز فراری و تحویلش دادیم و قل داد ک خدمت بکنه تا تموم بشه با اضافه هایی ک خورده بود میشد تا آخر شهریور امسال ک با سه ماه کسری متاهلی میشد خرداد من و خانواده ام با این مشکل کنار اومدیم و گفتیم اشکال نداره ولی اختلاف اصلی ما از روز قبل از نامزدی شروع شد ک خواهرش بدون هماهنگی با ما ی دسته گل خرید وقتی هم که من ناراحت شدم و گفتم این دسته گل و دوست ندارم و خودم میخوام انتخاب کنم شوهرم حرفی نداشت با هم رفتیم و ی دسته گل سفارش دادیم ولی وقتی خانواده اش متوجه شدن دعوا راه انداختن ک خواهرت هم باید میبردی من از همون روز تا الان دارم جلو دخالت هاشون می ایستم متاسفانه شوهرم متوجه نمیشد و همش با من بحث می کرد ما هیچ آزادی از خودمون نداشتیم هرجا اونا میخواستن برن ما هم حتما باید میرفتیم چون ناراحت میشن بدون اینکه در نظر بگیره من شرایطش رو ندارم ی سری شش ماه بعد از عقد میخواستیم از هم جدا بشیم اما اومدن و پادرمیونی کردن ولی چیزی تغییر نکرد انگار خانواده اش اصلا متوجه نیستند ک پسرشون دیگه ازدواج کرده و مستقل شده این دعوا ها ادامه داشت تا جایی که شوهرم سر کار نمی رفت نه اینکه نخواد بره نمیذاشتن هرکاری براش پدرم پیدا میکرد ی حرفی میزدن و دلسردش میکردن با تمام این ها تصمیم ب عروسی گرفتیم گفتیم شاید بعد از عروسی همه چی درست بشه تاریخ رو برای مرداد امسال انتخاب کردیم ک هم سربازیش تموم شده باشه هم ی کاری پدرش براش پیدا کرده باشه همه چی ظاهرا خوب بود تا قانون عوض شد و سه ماه کسری برداشته شد وقتی ب من گفت خیلی منطقی رفتار کردم و قرار شد تا عروسی رو عقب بندازیم بعد از ی هفته هیچ خبری از پدر مادرش نشد ک بیان صحبت کنن ببینیم چیکار کنیم صبر من تموم شد و زنگ زدم ب پدرش گفتم این اتفاق افتاده من هم نمیتونم با مردی ک سربازه و کار نداره برم زیر ی سقف تکلیف منو روشن کنید گفت نه مشکلی نیس عروسی کنید من خرجتون رو میدم تا شوهرت ی کاری پیدا کنه کلی با همسرم بحث کردم ک این نمیشه و اون هم باهاشون حرف زد گفتن ما ب فامیل گفتیم نمیشه عقب بندازیم میخواین یا همین تاریخ یا عروسی نمیگیریم سر این موضوع و ی سری بی احترامی هایی ک شوهرم ب خاطر خانواده اش ب من کرد چون این اولین بارشون نبود تو این ی سال هر بی احترامی خواستن کردن برا همین منم قهر کردم و گفتم باید تکلیفمو روشن کنید ولی ب خاطر حرفایی ک زده شده سه هفته گذشته ولی هیچ کاری نکردن شوهرم حالش بده هر روز زیر سرمه ولی انگار نه انگار دلم میخواد شوهرمو ازشون جدا کنم ولی میدونم راه عقلانی نیس ب خدا موندم نمیدونم چیکار کنم؟

    • Anonymous , می 12, 2015 @ 11:08 ق.ظ

      دوست عزیز امکان چنین مورد بی فایده است .. تا وقتی که همسر شما کار و درآمد مشخصی نداره چطور میتونید فکر استقلال در زندگی مشترک رو داشته باشید … ؟
      بهتره در این مورد با وساطت بزرگان فامیل و خانواده خودتون تکلیفتون رو در زندگی مشخص کنید … مورد دخالت خانواده نیست چون همسر شما شرایطش اینطور ایجاب میکنه شما فکر میکنید در کار شما دخالت دارن … بهتره به جای اینکه تقصیرو به گردن خانواده اش بندازید تکلیفتون رو با ایشون و زندگی مشترک با این شخص مشخص کنید … چون شما با دیدی اگاه دارید وارد این زندگی میشید و اگر به این رفتارها توجه نکنید در آینده حقی برای گله و شکایت نخواهید داشت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.