غلبه بر احساسات منفی
تصویر ذهنی شما تنها در صورتی به زندگی سعادتمند منتهی می شود که بر احساسات منفی خود اعدام جنگ دهید و در نبردگاه ذهن بر آن پیروز شوید.
ذهن شما آوردگاهی است که اگر از آن پیروز بدر روید به آرامش همیشگی می رسید.
نیروی زمینی شما در استتار بوته زارها برای ارزیابی موقعیت دشمن می رود. آگاهی شما نقش تعیین کننده تفکر و تصویر ذهنی شما ست.
نیروی هوایی شما که مجهز به پیشرفته ترین جت های جنگنده و شیوه های رزم هوایی است، برخوردار از فلسفه ی پویا هدف گذاری و استفاده از مکانیزم موفقیت است. قدرت آتش جنگنده هایتان به توانایی شما در تقوتیت تصویر ذهنی تات بستگی دارد. بستگی به این دارد که برای خود چه ارزشی قائل دشده اید.
و هنوز نیروی دریایی شما تا دشمن بزرگ یعنی مکانیزم شکست و ناکمی را موضع یابی نکرده، نمی تواند سربازان را به آوردگاه پیروزی برساند. برای پیروزی در این نبرد باید مکانیزم شکست و ناکامی خود را از ذهن خود بشویید.
آیا از مقایسه جنگی من خنده تان گرفته ؟ جان خنده نیست. به هیچ وجه، در دنیای پرزحمت ما که افکار بسیاری از مردم را فلاکت و بدبختی فرا گرفته، تنها راه نجات این است که غدد سرطانی احساسات منفی را با تصاویر و مفاهیم شاد تعویض کنید و این هم مستلزم در گیر شدن در نبردی حیاتی است.
سالها پیش ادوارد بولور لیتون قدرت قلم را بیش از شمشیر توصیف کرد. برداشت کاملا درستی بود که حالا آن را همه قبول کرده اند.
امروزه در پی پیشرفت های شگرف یک صد سال گذشته می توان به جرات گفت که افکار انسان و تصویر ذهنی او از توپ و تانک قدرتمند تر است.
با این حساب باید به احساسات منفی و به مکانیزم شکست اعلام جنگ دهیم. رسیدن به صلح و آرامش و خوشبختی، مستلزم غلبه بر منفی گرایی است.
غلبه بر مکانیزم ناکامی
لازم است به مصاف تمامی جنبه های مکانیزم شکست برویم تا آنچه را من «سیستم تقویت علائم منفی وجود» نامیده ام و استعدادهای مثبت را از بین می برد نابود سازیم.
درست همان طور که برخی از استعدادهای مثبت بر عملکرد شادی آفرین مکانیزم موفقیت اثر می گذارد. نیروهای منفی ، چونان بهمنی گردان و نابود کننده، با ایجاد بازخورد های منفی، شکست و ناکامی را به دنبال می آورد.
همان طور که مکانیزم موفقیت را بررسی دقیق کردیم، لازم است اجزا متشکله مکانیزم شکست را تحلیل کنیم تا با علم و آگاهی بیشتر با این معضل وجود برخورد نماییم. نا امیدی و روحیه ی تهاجمی، احساس تنهایی، نا امنی، اظهار دلخوری و احساس پوچی، عناصر مکانیزم شکست هستند.
بدانیم که اینها دشمنان سعادت ما هستند که به سلاح های مخرب و هولناک مجهزند. اگر موافقید، به بررسی اجزا متشکله مکانیزم شکست بپردازیم، باشد که با نفوذ به سنگرهاشان، اثرات تخریبی آنها روی انسان ها را بهتر درک نماییم.
۱- ناامیدی. احساس نا امیدی زمانی دست می دهند که از رسیدن به هدف های مهم و یا ارضاء امیال خود باز می مانیم. همه ی ما گاه و بیگاه تحت تاثیر سرشت کامل نشده و ماهیت پیچیده جهان نا امید و دلتنگ می شویم. اما این نا امیدی موقتی است. وقتی در احاطه ی انگاره های نا امیدی مستاصل می شویم، باید علت یابی کنیم ، چرا نا امید هستیم؟ آیا بیش از حد کامل گرایی می کنیم؟ آیا با انتقاد از خود و با خود خوری را ه را بر هدف های خویش می بندیم؟ آیا حکم آن طفل شیر خواره ای را داریم که ناامیدی و گریه و زاری ها، در یک چشم به هم زدن به خنده و رضایت مبدل می شود؟ اظهار دلتنگی و گریه و زاری ممکن است طفل شیرخواره را به جایی برساند، اما برای بزرگ تر های کاری صورت نیم دهند. توجه بیش از حد و ناسالم به غم و غصه ها تنها بر شدت گرفتاری می افزاید، چه بهتر که به جای شکست ها به موفقیت ها توجه کنیم تا با رسیدن به اعتماد به نفس، در راه پیروزی و شادمانی قدم برداریم.
۲- روحیه تهاجمی: گاه کار نومیدی به تهاجم می کشد. البته روحیه تهاجمی اگر درست هدایت شود نه تنها بد نیست، بلکه گاهی اوقات برای رسیدن به هدف لازم هم هست. اما روحیه ی تهاجمی با مفهوم تندخویی نیست. می تواند به شکست و ناکامی بینجامد. روحیه ی تهاجمی اگر بر پاشنه نا امیدی بگردد، دایره ی بسته شکست و ناکامی را تکرار می کند. تندخویی اغلب ناشی از هدف گذاری غیر منطقی است. با هدف های دور از دسترس تندخو و پرخاشگر می شویم. دور ماندن از هدف اسباب دلسردی و در عین حال عصبیت را فراهم می کند. انسان نومید اغلب لجام گسیخته است و بی هدف به هر سمت یورش می برد. اسیر دایره بسته ی نومیدی – تند خویی، بدون دلیل دیگران را آماج حملات خود قرار می دهد، بر صورت زنش سیلی می زند، کودکانش را مورد ضرب و شتم قرار داده ، به دوستانش توهین می کند و با همکارانش برخوردی خصمانه دارد. از همه اینها مهم تر، تندخویی تحت تاثیر خراب شدن ارتباط با دیگران شدت می گیرد. در نتیجه نومیدی و دلتنگی بیشتر دشه که این تند خویی بیشتر را دنبال می آورد. اما این دایره بسته ی هولناک کجا ختم می شود. مسئله خلاص شدن از روحیه ی تهاجمی نیست. مهم این است که روحیه تهاجمی را در جهت تحقق هدف هایی که اسباب رضایت می شوند هدایت کرده، از پا گرفتن نومیدی و دلسردی بکاهیم. انسان افسرده- تندخو، باید بداند برای او راه خلاصی هست.غلبه بر احساسات منفی
۳- احساس عدم امنیت. احساس ناخوشایند دیگری است که الب از احساس بی کفایتی درونی نشات می گیرد. انسانی که احساس می کند از هدف خود دور مانده است احساس عدم امنیت می کند. اما اغلب، گرفتاری اصلی کمبود منافع درونی نیست. مشکل اصلی کامل گرایی ذی طلاحی هستند که با انتظارات غیر ممکن زندگی می کنند. به طو ردائم در مقام سرزنش خویش هستند، با احساس عدم امنیت به سطحی بالاتر از آنچه هستند می رسند و در نتیجه از امکانات بالقوه خود فاصله می گیرند.
۴- احساس تنهایی. همه ی آدم ها گاه و بیگاه احساس تنهایی می کنند و این هر گز عجیب نیست. اشکالی هم ندارد. آنچه مسئله ساز است احساس تنهایی به مفهوم عزلت گیری و آن احساس است که شما را از دیگران و از زندگی جدا می کند و یکی از نشانه های حتمی شکست و ناکامی است. راستش را بخواهید یکی از عوامل مهم احساس ناکامی شرایط زندگی امروزی است که قلب انسان را غمی جان گداز فرا می گیرد. شناختن مخلوقات پروردگار کار دشواری است و این حزن انگیز است.
۵- احساس عدم اطمنیان. احساس عدم اطمینان ناشی از کمبود قاطعیت و صراحت است. انسان نامطمئن با تصمیم نگرفتن احساس امنیت می کند، به زغم او، با کاری صورت ندادن، احتمال بروز اشتباه منتفی گردیده، از انتقاد دیگران معاف می شود. خصوصیت آدم های کامل گرا است که از توجیه اشتباهات خود عاجزند. تصمیم گرفتن برای انسان نامطمئن کامل گرا، در حکم مرگ و زندگی است زیرا از آن بیم دارد که با انتخاب اشتباه ، تصویر ایده آلی را که از خود ساخته نابود کند. در نتیجه ، در تردید آن قدر دفع الوقت می کند که فرصت گران بهای عمر به نگرانی هدر می رود و چون بعد از همه ی تعلل ها تصمیم می گیرد، تصمیمی بی قاطعیت است که امکان اشتباه بودنش زیاد است. انسان مردد، از بیم شماتت، زندگی را بر خود حرام می کند.
۶- اظهار دلخوری. واکنشی است که شخصیت شکست طلب برای توجیه موقعیت خود از آن استفاده یم کند. او که توان تحمل ناکامی را ندارد، می خواهد با انواع توجیهات گناه ناکامی ها را به گردن دیگران انداخته، سرزنش های احتمالی را متوجه آنها سازد. در برخورد با مشکلات و هر آینه با مسئله ای روبه رو شود، بی آن که سهم خود را در معضل پیش آمده مشخص کند، گناه به گردن دیگران می اندازد. اما اظهار دلخوری توجیه قابل قبول نیست. این جا هم دایره بسته ای ایجاد می شود که حاصل آن نا امیدی و تندخویی بیشتر است. گله گزار و او که با آه و ناله تقصیرها را متوجه دیگران می کند، زنجیر تسلسلی از دلخوری و عداون دیگران را به وجود می آوردصمیمی نبودنش دیگران را رنج می دهد، در برابر رفتارش واکنش متقابل نشان می دهند و او را به خاطر این رفتار ناپخته سرزنش می کنند. انسان گله مند آزرده، خود را قربانی بی عدالتی می داند و در اندوه می شود. آیا مقصد دیگران نیستند که او را از رسین به اهدف هایش محروم کرده اند؟ آیا همه اش تقصیر ین بخت و اقبال نامساعد نیست که او را از پیشرفت و ترقی محروم ساخته؟ هر چه بیشتر خودش را یم خورد، احساس حقارت بیشتری می کند، به تدریج از خود متنفر و از دیگارن و سرانجام از همه ی دنیا رنجیده خاطر می شود و متوجه نیست که رنجش درونی اوست که زمینه شکست و ناکامی اش را فراهم ساخته است. مادام که برایخود نقش اولی در نظر نگیرد و درک نکند مسئول هدف گذاری و هدایت روحیه ی تهاجمی برایرسیدن به هدف ها خود اوست. نمی تواند دایره بسته ناکامی را پاره کند. تنها با احترام گذاشتن به خویش و با ایجاد تصویر واقع بینانه می توان عادت دلخوری، این عنصر موجد مکانیزم ناکامی را پاره نمود.
منبع: مشاورکو