مرکز مشاوره

مشاوره برای ازدواج

مشاوره برای ازدواج

ازدواج وانتخاب همسر همواره در زندگی هر خانواده ای وجود داشته است واین چرخه همواره ادامه دارد .به گونه ای که شما همسر خود را انتخاب میکنید وازدواج میکنید تشکیل خانواده میدهید و صاحب فرزند میشوید سپس نوبت به فرزند شما میرسدکه همسر خود راانتخاب کند واین چرخه ادامه دارد. اما دراین میان موضوعی که مورد اهمیت است این است که تاچه حد دراین انتخاب موفق عمل کرده وزندگی خوشبختی رادارید! درواقع همه چیزبه این انتخاب وابسته بوده وآینده شما وخانواده شما به آن بستگی دارد.پس باید برای این انتخاب اهمیت بسیاری قائل شده وبرای آن وقت کافی را صرف کرد.

انتخاب یک همسر مناسب باید طبق اصول ومعیارهای شما باشد تا زندگی درمسیر پیشرفت وخوشبختی قرار بگیرد.

بنابراین برای داشتن یک ازدواج خوب بایداز نظرات دیگران و مشاوره برای ازدواج نیزاستفاده نمود تابا اطمینان خاطر انتخاب کرد. یکی از بهترین روش ها برای این موضوع، مراجعه به یک مرکز مشاوره واستفاده از راهنمایی های یک مشاوره خوب ازدواج است. ازدواج امری حیاتی و موضوعی مهم در زندگی هرفرد میباشد. یک مشاور ازدواج وظیفه دارد تابا استفاده ازتجربیات خود بهترین راهنمایی رابه شما کرده وباعث شود تا شما یک انتخاب منطقی داشته وطعم زندگی خوب رابچشید.

مرکز مشاوره ازدواج بااستفاده از برترین مشاوران خود در بخش مشاوره برای ازدواج آماده است تا پاسخگوی شما جوانان عزیز بوده و راهنماییهای لازم را در راستای یک ازدواج موفق به شما بدهد.

شماره های تماس 01

منبع: com.مشاوره-ازواج


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

335 نظرات

  • ندا , جولای 9, 2016 @ 12:47 ب.ظ

    با سلام دختری هستم متولد ۶۷ با پسری اشنا شده ام متولد ۶۳ که ایشان فوق لیسانس شیلات و در شهر نهاوند مشغول به کار میباشند ولی خانواده ایشان ساکن کلاردشت میباشند.من نیز ساکن تهران و شاغل در رشته حسابداری میباشم.با توجه به اشنایی اینجانب با ایشان و ایجاد رابطه عاطفی بین ما اینجانب قصد ازدواج دارد و از اول هم اینطور بوده ولی جدی نشده.حال پسر میگوید اجازه بده خامواده من به خواستگاری بیایند و ممن با توجه به اینکه خودش ازاول گفته اند که یک عقد ناموفق داشته اند و با توجه به اینکه محل زندگی اینده ما نهاوند میباشد دور از خانوادایمان.دچار دودلی شده ام .لطفا راهنمایی کنید با تشکر

    • راهنما , جولای 11, 2016 @ 3:15 ب.ظ

      پس وقتی به چنین نتیجه ای رسیده اید بهتره همین اول به ایشون در مورد منفی بودن نظرتون بگید و نه خودتون و نه دیگران رو سرگردان و وابسته نکنید

  • zohre , جولای 11, 2016 @ 10:56 ق.ظ

    با سلام.دختری هستم ۲۲ساله.از طریق یک گروه با اقایی اشنا شدم .که بعد متوجه شدم در نزدیکی ما شاغل هستند.اولش محترمانه و بیشتر در مورد درس و کار و موضوعی که بابتش در ان گروه بودیم صحبت میکردیم.ایشون در مورد کار و وضع زندگی خییلی چیزای دگشون میگفتن و صحبتاشون نشون از تمایل برا ازدواج میداد.ولی برا من مهم نبود چون ایشان ۱۲سال از من بزرگتر بود والبته شرایط ایده ال به عنوان خواستگار را داشتندمنم از هوش و صحبتاشون خوشم اومده بود و در تلگرام محترمانه صحبت میکردیم.از نزدیک همو دیدیدم و خیییلی محترمانه اشنا شدیم.همون اول میخاستن بیان خواستگاری ولی من بعلت اختلاف سنی و اینکه امادگی برا ازدواج نداشتم بهشون گفتم باید اشنا بشیم.البته اگه سنشون کم بود همون اول میگفتم بیان خاستگاری. ما خانواده کمی مذهبی هستیم و خودم مواقق اشنایی های چند ماهه و یواشکی نیستم.قبلا دوست پسر نداشتم و یکی از علتای انتخاب من از نظر اقا همین موضوعه.از لحاظ ظاهری بعد سه جلسه دیدار حس میکنم ایشون شرایط عالی و اخلاق دارن ولی در جلسه سوم فهمیدم حس تمایل من به ایشون از لحاظ تیپ و قیافه خیییلی نیست.فقط بنظرم خوبه در حد سن خودشون.اونچیزی که من در ذهنم بود نیستن.متناسب با سن خودشون تیپ مردونه دارن.با همون سه دیدار و پیامک و تلفن خیییلی صحبت در مورد نگرش معیار و اینده کردیم.ولی من در دیدار سوم مردد شدم قبلا فقط سن بود ولی الان فکر میکنم وقتی تمایلم کمه بعد ۱۵سال که اقا نزدیک ۵۰سالن ایا تمایل دارم یا خیر.البته طبعم گرم نیست .یک نکته دگه در مورد مسائل جنسی صحبت شد و ما دست همو در اخر جلسه سوم گرفتیم و به بدن هم دست زدیم البته نه خییلی ناجور .در روابط دوستی این چیزا کمی رایج شده ولی من اولش نمیخاستم بعلت حس گناه و تعهدی که نسبت به همسر ایندم دارم و شاید این اقا حتمی همسر من نباشن.ولی اونموقع نمیدونم شاید یعلت حس کنجکاوی که احساسم به این اقا چیه و اینکه چون روابط نداشتم فکر میکردم خیییلی برام جالب و احساسی باشه ولی اینطور نبود.الان کلی احساس گناه و اینکه وقتی مردد شده بودم چرا بهش نگفتم و اینکارو انجام دادیم.اولش یکم بخاطر ویژگی هاشون هول کرده بودم ولی ایشون تنها خاستگار من نیستن که از ترس اینکه بهتر پیدا نشه ایشونو قبول کنم.بنظرم از لحاظ موقعیت و تحصیلات و اخلاق و حس تعهد شاید همچین فردی دگه پیدا نشه.الان نمیدونم چکار کنم؟چندتا راه پیش رو هست..
    ۱-همین الان قضیه رو تموم کنم ولی نمدونم چجوری عنوان کنم.
    ۲-بهشون بگم بیان خواستگاری و اونجا خانواده جواب رد بدن ..با اینکار هم از مصمم بودن ایشون مطلع میشم هم کمتر ناراحت میشن.
    ۳-یکم دگه دیدار هامون رو ادامه بدیم تا تصمیم قطعی بگیرم.
    البته نمیدونم چجوری بگم با این اقا اشنا شدم..محل کار و دانشگاه پذیرفتست ولی اشنایی اینجوری و اینکه خودم تنهایی رفتم با این اقا اشنا شدم یکم مورد قبول خانوادم نیست.

    • راهنما , جولای 11, 2016 @ 1:48 ب.ظ

      در این مورد اگر قصدتون جدیه میتونید از واسطه هایی قابل اعتماد استفاده کنید و بهانه برای آشنایی بسیار زیاده … از نمایشگاه کتاب گرفته تا دانشگاه و دیدار معمولی

  • بیتا , جولای 25, 2016 @ 3:05 ب.ظ

    با سلام
    دختری هستم متولد ۱۳۶۰ شاغل . اقایی که هر ماه به علت کاری به دفتر ما مراجعه میکرند بهم علاقه مند شدن.متولد ۱۳۶۶ هستند. از تفاوت سنی که گفتم منصرف شدن. ولی بعد از چند ماه دوباره ابراز علاقه کردندو گفتند سن براشون مهم نیست و گفتند که سنتون و چهره اتون بهم نمیخوره و کمتر به نظر میرسین و مهم پاکی شماست و …
    من خودم از اول تا الان مخالف این بودم که مرد از خانمش کوچکتر باشه . حتی اونایی که دو سال کوچکتر بودن رو رد مبکردم . ولیی الان با توجه به علاقه ای که ایشون نشون میدن و شرایط نسبتا مناسب و مهمتر از همه سالم بودنشون تردی دارم که چی بگم
    نه میتونم ردشون کنم . ونه از لحاظ عقلی برام قابل قبوله …
    لطفا راهنمایی کنید . باتشکر

    • راهنما , جولای 26, 2016 @ 10:40 ق.ظ

      وقتی این رابطه با معیارهای زندگیتون همخوانی نداره پس با قاطعیت به ایشون ” نه ” بگید …

  • مژگان , آگوست 3, 2016 @ 10:26 ب.ظ

    با سلام
    دختری هستم ۳۰ ساله که دارای خانواده سرشناسی هستم و در تهران زندگی میکنم.حدود ۴سال پیش با توجه به داشتن به تحصیل در شهر بابل با آقایی آشنا شدم که ایشان ۳۱ ساله هستن ولی کاملا پخته و با تجربه.ایشون مثل من فرزند آخر خانواده هستن ولی بااین تفاوت که کل خواهرها و برادرش ازدواج کردن و در شهرهای دیگه سکونت دارن.مادرش ۱۳سالگی فوت کرده و ایشان با پدرش زندگی میکنند.شغلش سوپر مارکت و مدرک تحصیلی فوق دیپلم.یه بار ازدواج ناموفق داشته در سن ۲۰سالگی و ثمره ازدواجش یه فرزند پسر است که با مادرش زندگی میکند و اوهم ازدواج کرده.ایشان پسر خودرا از بدو تولد تاکنون ندیده.در حتل حاضر به خواستگاری من آمدند.ولی اول موضوع را به خانواده ام نگفتیم.ما حدود ۴سال همدیگرو میشناسیم.دورا دور.چون من ساکن تهرانم.پدرم مخالفت کرده چون میگوید فرزند ایشان یا همسر سابقش براتون بعدها دردسر ایجاد میکنند یا شاید بچه پیش پدرش برگردد.برای همین مخالف است.ولی ایشان خیلی ابراز علاقه و تمایل له ازدواج با من دارند.ضمنا به کل فامیل اعلام کردیم که ما نامزدیم.حالا به نظر شما من چکار کنم.خیلی دو دلم.کمکم کنید لطفا

    • راهنما , آگوست 7, 2016 @ 9:02 ق.ظ

      در این مرحله در کنا خانواده خودتون باشید و صحبت های پدرتون صحیحه … چون با شرایط خانوادگی شما مسلما” پدرتون با این ازدواج موافقت نخواهد کرد … به همین خاطر راهی که در اون استرس و نگرانی هست رو نباید از اول طی میکردید و مصالح زندگی خودتون رو هم در نظر بگیرید

  • نازی , آگوست 10, 2016 @ 9:44 ق.ظ

    من دختر ۳۱ ساله هستم در حدود یک سال و دو ماه پیش با همکلاسی ارشدم صیغه کردم( با اطلاع خانواده) ایشان بعد از دانشگاه باید به سربازی می رفتن و من باید در این مدت صبر می کردم یکسال مانده بود به پایان سربازی ایشان ما صیغه کردیم آن هم به مدت یکسال و بعد از سربازی بخاطر کار ایشان من ۳ ماهه دیگر صیغه ام را تمدید کردم الان ۱ ماه و نیم دیگر صیغه بین ما تمام می شود در حالی که هیچ کاری برای ایشان جور نشده و پدر همسرم هم کلاً حمایت مالی و روحی رو از همسرم قطع کرده هر دوی ما خیلی کلافه و ناراحتیم و من بسیار نگران که تا پایان شهریور که این صیغه هم تمام بشه و کاری پیدا نکنه چیکار کنم؟؟ همسرم از نظر مالی صفره نه خونه نه متاشین و نه کا ولی از نظر اخلاقی و ادب و پاک بودن خیلی خوبه و من و دوست داره ولی اینها برای شروع زندگی کافی نیست الان من هم خیلی افسرده و داغونم نیاز به مشاوره دارم که چه کنم بمونم یا تمومش کنم؟ پدر و مادرشسم اصلاً به روی خودشون نمی یارن . سن من هم داره می ره بالا و اصلا دیگه حوصله کل کل کردن ندارم. لطفا راهنمایی بفرمایید.

    • راهنما , آگوست 10, 2016 @ 4:02 ب.ظ

      اولا مشکل سن رو بهانه نکنید چون با چنین شرایط که وجود داره به ارامش لازم در زندگی مشترک نخواهید رسید پس احساسی رفتار نکنید
      … چون هدف از ازدواج رسیدن به ارامشه که با چنین وضعی خودتون بهتر میدونید باید چه تصمیمی بگیرید
      اگر میتونید با چنین وضعی ادامه بدید پس باید در سرپا نگه داشتن زندگی فداکاری کنید و تمام سختیایشم تحمل کنید

      چون برای زندگی و رفع هزینه ها داشتن استقلال مالی و درامدی ، بسیار مهمه پس خوب در این مورد فکر کنید و بعد تصمیم گیری کنید

  • nazi , آگوست 15, 2016 @ 1:12 ب.ظ

    با سلاممتولد سال ۷۲ هستم از طریق خواستگاری سنتی با اقا پسری اشنا شدم متولد ۶۸ هستن.هردو لیسانس و شاغل هستیم .حرف و رفتار ایشون به دل من نشسته ولی پدرم مگن از نظر ظاهر ایشون خیلی پایین تر از من هستن و این باعث میشه مردم حرف بزنن ولی ظاهر ایشون به دل من نشسته و خودم مشکلی ندارم اما صحبت های پدرم واقعا منو اذیت و ناراحت میکنه نمیدونم چه تصمیمی بگیرم
    ممنوهن میشم راهنمایی کنید

    • راهنما , آگوست 16, 2016 @ 1:55 ب.ظ

      بهتره قبل از اینکه از وساطت بزرگان و افراد قابل اعتماد استفاده کنید … کمی در مورد حرفهای پدرتون فکر کنید
      اتفاقا” تیپ و ظاهر همسراینده شما بسیار مهمه و در روابط اجتماعی شما تاثیرگذار
      پس مشاوره و تفکر سعی کنید انتخاب درستی انجام بدید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

  • mary , آگوست 25, 2016 @ 8:55 ب.ظ

    سلام من سه سال نامزد کردم و منتظر هستیم تا بتونیم پولی جمع کنیم سر خونه زندگیمون برویم اما نامزد من وقتی در مورذ مسیله ایی مخالفت میکنم پرخاشگری میکنه و‌حتی توهین میکته و سری اخر هم دست روی من بلند کرد وقتی میگم کارت اشتباهه جوابش اینه که تو اگه حرف منو گوش میدادی کتک نمیخوردی فش نمیخوردی و اصلا قبول نمیکنه اشتباه کرده من واقعا باید چیکار کنم؟

    • راهنما , آگوست 26, 2016 @ 3:53 ب.ظ

      شما سه سال نامزدید هستید و رفتار ایشون رو خوب میشناسید
      پس این خواست شما بوده که ادامه بدید و گرنه همین رفتاری که امروز برای شما اتفاق افتاده در اینده هم اتفاق خواهد افتاد
      در این مورد حتما” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • خ , آگوست 29, 2016 @ 11:13 ق.ظ

    سلام
    من ۲۹ سالمه و بیماری ms دارم هرچند از نظر ظاهرا اصلا بیماریم مشخص نیست اما ۴ساله این بیماری دارم . تو این مدت خواستگار زیاد داشتم اما وقتی بیماریمو متوجه میشدن دیگه مایل به ازدواج نبودن اما چند ماه قبل با یه اقایی ۳۳ ساله اشنا شدم پیشنهاد ازدواج دادن چند سال خارج از ایران بودن و تقریبا مذهبی هستن . با وجود اینکه بیماریمو بهشون گفتم کامل به ادامه اشنایی و ازدواجمون اصرار کردن همه چیشون خوبه و اخلاقاش در کل بد نیست اما چند تا موضوع که ذهن منو درگیر کرده :
    ۱-مدام تو حرفاشون میگه من خیلی اخلاقام خوبه یا مثلا میگه من خیلی خوشتیپم خوشحالم که زنم(یعنی من)هم زیباس واسه همین بچه مون حتما خوشگل میشه
    ۲-یدفعه توی صحبتاشون یهو گفتن من هر اتفاقی بیفتهو بیماریت عود کنه من کنار تو میمونم چون میخوام با خدا معامله کنم ، که با حرفای قبلیشون فرق داشت و حس کردم داره ترحم میکنه البته قسم خورد که ترحم در کار نیست و دوسم داره
    ۳-میگفت خونه مون سعادت اباده حتی خونه شونو بهم نشون داد اما الان میگه دیگه از پس اجاره اش بر نمیایم باید بریم نازی اباد تو خونه خودمون بشینیم
    خیلی گیج شدم لطفا راهنماییم کنید

    • راهنما , آگوست 30, 2016 @ 11:48 ق.ظ

      بهتره به موضوع به این صورت نگاه نکنید …
      در دوره نامزدی شما بهتر میتونید ایشون رو بشناسید
      ولی بهتره از یک مشاوره حضوری شروع کنید و بیش از این حساسیت به خرج ندید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید

      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

  • ali23 , سپتامبر 4, 2016 @ 11:56 ق.ظ

    سلام با خانمی حدود یک سال و نیم اشنا شدم و قصدم ازدواجه حتی خانواده ها هم در جریانن اما این خانوم یک دوستی داره که خیلی راحت با پسرا حرف میزنه و من به خانومم هم میگم که با این دوتش باید رابطش کم بشه اما کم که نشد بیشتر هم شده من خودم دکتری دارم و خانومم هم ارشد هیچ وقت بحثی نداشتیم فقط سر این دوستش چون چن بار جلوی من دوستش با پسرا حرف میزد و من گفتم خوشم نمیاد اما باز ادامه داد اصلا موندم چی کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • راهنما , سپتامبر 5, 2016 @ 9:54 ق.ظ

      خب الان چه انتظاری دارید ؟
      ایشون که تغییری رو به وجود نیاورده پس شما باقی می مونید که اگر تصمیم به ازدواج داشته باشید باید این مورد رو سازگاری به خرج بدید و باهاش کنار بیایت
      ولی سعی کنید در این مورد اصرار زیادی نداشته باشید تا حساسیت بروز نکنه
      —-

      داشتن شخصیت کاریزماتیک می تواند نقش مثبتی در مدیریت موفق داشته باشد. اما برای داشتن چنین شخصیتی باید ویژگی هایی را داشت که در گزارش پیش رو به تعدادی از آنها اشاره می شود:

      ۱٫ صدا
      شاید تعجب آور باشد اما خیلی وقت ها بخصوص در برخورد اول صدای شما می تواند تاثیر زیادی بر مخاطب بگذارد و تا حدی به وی کمک کند تا شخصیت و کاراکتر شما را بشناسد. صدای قاطع و باصلابت یکی از رکن های کاریزماتیک بودن است، چراکه لحن صحبت شما و نوع ریتمی که به حرف زدن خود می دهید، می تواند مخاطب را جذب یا دفع کند. پر واضح است که در این میان هر چه صدا زیباتر باشد، تاثیرگذاری اش هم بیشتر خواهد بود.

      ۲٫ تجسم کردن
      قدرت تصویرسازی و تجسم کردن آنچه می خواهید انجام دهید به شما کمک می کند تا در کارتان موفق شوید و در نتیجه این امر در داشتن شخصیتی کاریزماتیک و الهام بخش به شما کمک می کند. تصور و تجسم کاری که قصد انجام آن در آینده را دارید، باعث می شود حساب شده تر هم پیش بروید و حساب شده پیش رفتن یک پای کاریزماتیک شدن است.

      ۳٫ ثبات کاریزماتیک ها
      هر باوری که داشته باشند در آن ثابت قدم هستند و به اصطلاح توپ هم باورشان را تکان نمی دهد! آنها از این شاخه به آن شاخه پریدن را نه دوست دارند و نه بلدند. برای آنها عقیده و باورشان و استواری و پافشاری بر آن از هر چیزی مهمتر و پررنگ تر است.

      ۴٫ اهمیت دادن به فناوری
      کاریزماتیک ها برای اینکه از دیگران جا نمانند، در کنار سه ویژگی دیگری که در بالا گفته شد، از فناوری و به روز بودن هم غافل نیستند. برای آنها مهم است که از تازه ترین پیشرفت های فناوری اطلاع پیدا کنند و حتی از آنها به طور کامل استفاده کنند.
      به روز بودن و با فناوری های روز پیش رفتن یکی از مهمترین اقداماتی است که در ایجاد شخصیت کاریزماتیک در روزگار ما نقش زیادی ایفا می کند.

      کاریزما سحر و جادو نیست، مجموعه ای از رفتارهای یادگرفتنی است

      بر خلاف نظر عموم مردم، هیچ کس به طور مادرزادی کاریزماتیک نیست. اگر کاریزما یک ویژگی ذاتی بود، آدم های کاریزماتیک همیشه مسحورکننده بودند، ولی این طور نیست. حتی برای یک فوق ستاره هم، کاریزما می تواند یک لحظه حضور داشته باشد و لحظه ای بعد خیر. برخی از این افراد می توانند کاریزمای خودشان را به سادگی فشردن یک دکمه خاموش کنند و کاملاً از رادار محو شوند. برای روشن کردن آن نیز کافی است تغییراتی را در زبان بدن خود (Body Language) ایجاد کند.

      در سال های اخیر یک تحقیق گسترده انجام شده که نشان می دهد کاریزما نتیجهٔ رفتارهای خاص غیرشفاهی است، و نه منتج از کیفیت های ذاتی یا جادویی افراد. به همین خاطر است که سطوح کاریزما در نوسانند: حضور آن بستگی دارد به این که آیا فرد مورد نظر، آن رفتارهای خاص را از خود بروز می دهد یا خیر.

      آیا هرگز برای شما پیش آمده که کاملاً احساس اطمینان قلب داشته باشید و در یک وضعیت خاص، به اصطلاح «خدایی کنید؟» حالتی که افراد پیرامون تان (حتی اگر برای یک لحظه) کاملاً تحت تأثیر شما قرار گرفته باشند. ما لزوماً این لحظات را به عنوان کاریزما در نظر نمی گیریم و خودمان را هم برخوردار از آن نمی پنداریم. زیرا یک پیش فرض اشتباه داریم: «افراد کاریزماتیک در تمام لحظات و در تمام روزهای زندگی شان، مثل آهن ربا جذب کننده اند.» خیر، نیستند! لطفاً بیدار شوید.

      یکی از دلایل اینکه کاریزما به اشتباه پدیده ای ذاتی پنداشته می شود، این است که مثل خیلی از مهارت های اجتماعی دیگر، رفتارهای کاریزماتیک هم به طور کلی در سال های ابتدایی زندگی فرد، آموخته می شوند. در حقیقت، افراد معمولاً متوجه نیستند که دارند آن را می آموزند. بلکه فقط: رفتارهای جدید را امتحان می کنند، نتایج را می بینند، و سپس آنها را بهبود می بخشند. در نتیجه، این رفتارها حالت غریزی به خود می گیرند.

      آدم های کاریزماتیک بی شماری را می تواند نام برد که برای به دست آوردن این ویژگی مهم، سخت کار کرده اند و قدم به قدم آن را افزایش داده اند. ولی از آنجا که ما در اوج جذبهٔ فردی شان آنها را شناخته ایم، سخت است که باور کنیم این فوق ستاره ها همیشه به این خوبی نبوده اند. مدیر اجرایی اسبق اپل، استیو جابز، به عنوان یکی از کاریزماتیک ترین مدیران اجرایی دهه اخیر شناخته می شود، و البته که او از ابتدا اینگونه نبود. در حقیقت، اگر نخستین جلسات معرفی محصول او را دوباره تماشا کنید، خواهید دید که خجالتی و بی دست و پا روی صحنه می آمد و حالات رفتاریش، از «بیش از حد نمایشی» تا «کاملاً غیرجذاب» در نوسان بود. ولی او به مرور و در طول سال ها کاریزمای خودش را افزایش داد، و می توانید این پیشرفت تدریجی را در حضورهای بعدی اش به وضوح ببینید.

      کاریزما توسط جامعه شناسان، روان شناسان، و محققان علوم رفتاری و فرآیندشناختی، زیر ذره بین مطالعه و تحقیق قرار گرفته و به روش های علمی گوناگون (از تجربه های آزمایشگاهی و مرحله به مرحله گرفته تا پژوهش های زمینه یابی جغرافیایی و تحلیل های تفسیری) بررسی شده است. موضوع این مطالعات، رئیس جهورها، رهبران نظامی، دانشجویان و دانش آموزان، و مدیران تجاری -از سطوح پایین گرفته تا مدیران عامل- بوده اند. به لطف چنین تحقیقاتی، اکنون می دانیم که کاریزما در واقع مجموعه ای از رفتارها است.

      رفتار کاریزماتیک چگونه است؟

      وقتی که برای اولین بار کسی را ملاقات می کنیم، به طور غریزی بررسی می کنیم تا ببینیم که آیا او یک دوست بالقوه است یا یک دشمن، و اینکه آیا قدرت و قصد ابراز دوستی یا دشمنی خود را دارد یا خیر. قدرت و قصد، چیزهایی هستند که ما در دیگران ارزیابی می کنیم: «آیا می تواند کوه ها را برای من جا به جا کند؟ آیا اصلاً برایش مهم هست که چنین کند؟» اصلاً برای پاسخ دادن به پرسش نخست است که سعی می کنیم بفهمیم او چقدر ما را دوست دارد. به طور مشابه، وقتی یک آدم کاریزماتیک را ملاقات می کنیم، این حس به ما دست می دهد که او قدرت زیادی دارد و ما را هم بسیار دوست می دارد.

      معادله ای که کاریزما را برای شما به ارمغان می آورد، بسیار ساده است. تمام کاری که باید بکنید این است که اقتدار و اشتیاق زیادی در رفتارتان داشته باشید، زیرا رفتار کاریزماتیک متشکل از این دو مبحث است. «مبارزه یا فرار؟» مسئله ای از جنس اقتدار است. «دوست یا دشمن؟» نیز مسئله ای از جنس اشتیاق است.

      اما یک بعد مهم دیگر وجود دارد که زمینه ساز این دو کیفیت است: حضور فردی. وقتی مردم تجربهٔ دیدن رفتار یک فرد کاریزماتیک را توصیف می کنند، چه آن فرد کالین پاول باشد یا دالایی لاما، آنها اغلب به حضور فوق العادهٔ او اشاره می کنند. در بحث آموزش مدیران اجرایی، «حضور داشتن» مهم ترین جنبه کاریزمای فردی است. زیرا آنها می خواهند حضور اجرایی یا مدیریتی خود را تقویت کنند و این خواسته درستی است: «حضور شما» زیربنای اصلی کاریزمای شما است، زیربنایی که همه چیز بر روی آن سوار خواهد شد. وقتی شما با یکی از بزرگان کاریزماتیک دنیا هستید، نه تنها قدرت و تعهد مشتاقانه او را احساس می کنید، بلکه این حس را نیز دارید که او کاملاً در اتاق با شما است و به معنای واقعی کلمه «حضور» دارد.

      جادوی کاربردی

      بله، گفته شد که کاریزما یک ویژگی جادویی نیست، ولی دیگران را جادو می کند! بالا بردن کاریزمای فردی نیازمند تلاش زیادی است. تلاشی که گاهی سخت، ناخوشایند، و یا حتی ترسناک است. ولی نتیجه آن هم فوق العاده است؛ هم از نظر تعریفی که شما از خودتان دارید و هم از نظر تعریفی که دیگران از شما در سر دارند. این تلاش شامل مدیریت اکوسیستم ذهنی شما، درک و مراقبت از نیازهایتان، و همین طور آشنایی با رفتارهایی است که شما را نزد دیگران فردی کاریزماتیک جلوه می دهد (و نحوه هدایت این رفتارها).

      پرورش کاریزما، جادویی کاربردی است: شناختی بی همتا متشکل از چندین دانش گوناگون، که به شما نشان می دهد «کاریزما به راستی چیست و چگونه کار می کند». دنیا بدل به آزمایشگاه فردی شما خواهد شد، و هر بار که یک نفر را ملاقات می کنید، فرصت آزمودن اندوخته هایتان را به دست خواهید آورد. می آموزید که چگونه اثرگذارتر، مجاب کننده، و امیدبخش تر شوید.

      و خواهید آموخت که چگونه کاریزمای خود را به اطراف بگسترانید، طوری که وقتی وارد اتاق می شوید، مردم بگویند: «وآو، این دیگر کیست؟»

      آیا هنوز هم فکر می کنید که از کاریزما بی نیازید، یا توان پرورش آن را در خود ندارید؟

      آیا افراد کاریزماتیک مثبت نگر هستند؟
      اکثر افراد کاریزماتیک ، مدیران موفق و ثروتمند، موفقیت خود را بیشتر از هر عاملی مدیون خوشبنی و نگرش خوب خود می‌دانند. اگر نگرش درست و دیدگاه خوشبینانه نداشته باشید، چگونه می‌توانید الهام بخش دیگران شوید و بر روی آنها تأثیر بگذارید؟

      نگرش شما درباره باران در سفری به شمال کشور می‌توانید هم باعث خراب شدن تعطیلات شما شود و هم به گونه‌ای تعطیلاتتان را جالب‌تر و خاطره‌انگیزتر کند. خوشبینی به شما می‌گوید که مشکلات موقتی هستند و بدبینی مشکلات را دائمی انگاشته و راه خلاصی برای آنها نمی‌بیند. خوشبینی باعث می‌شود که دیگران جذب شما شوند.

      مطالعات نشان داده است که افراد خوشبین در مدرسه و در شغلشان افراد موفق‌تری هستند و زندگی طولانی‌تر دارند. بدبین‌ها با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنند و به راحتی تسلیم می‌شوند. خوشبینی و مثبت نگری واقعی چارچوبی ذهنی است که نگاه شما را به دنیا کنترل می‌کند. خوشبینی یعنی داشتن این دیدگاه و تفکر که همه چیز در نهایت خوب و درست خواهد شد (البته به شرطی که تلاش کنیم) اگر واقعاً خوشبین باشید، می‌توانید این حس را به دیگران نیز منتقل کنید و باعث تشویق آنها شوید. خوشبینی یعنی سعی کنید در هر موقعیتی به جنبه‌های مثبت متمایل باشید (و البته مطمئناً خوشبین و مثبت نگر با فرد بی خیال و احمق تفاوت دارد)‌ و به جای تمرکز بروی نکته‌های منفی به دنبال راه‌هایی برای حرکت رو به جلو باشید. مردم به کسانی که نگاهی مثبت به زندگی دارند بیشتر گرایش دارند.

      ۱۰ عادت افراد کاریزماتیک که باعث میشود دیگران تحت تاثیر قرار بگیرند :

      ۱٫ آنها بیشتر سکوت میکنند تا حرف بزنند :
      سوال بپرسید تماس چشمی برقرار کنید، لبخند بزنید، ناراحتی تان را در چهره تان نشان دهید، سرتان را تکان دهید و کارهای دیگری که بدون صحبت کردن بتوانید احساس درکتان را به طرف مقابل القا کنید. این تمام کارهایی است که نیاز دارید انجام دهید تا به طرف مقابلتان نشان دهید فرد مهمی است. زمانی که صحبت میکنید هرگز نصیحت نکنید!مگر آنکه از شما خواسته شده باشند که پیشنهاد یا نصیحت تان چیست.گوش دادن به صحبت های طرف مقابل تان بیشتر از نصیحت کردنتان برای او مهم است، زیرا زمانی که شروع به نصیحت میکنید اکثر مکالمات به سمت خودتان و درباره شما تغییر جهت میدهد. تنها زمانی صحبت کنید که گفته مهمی برای گفتن دارید و تنها زمانی آنرا اعلام کنید که احساس کنید برای طرف مقابل مهم است.

      ۲٫ آنها شنیدنی ها را گلچین نمیکنند :
      مطمئنا این افراد را در زندگی دارید یا دیدی : زمانی که صحبت میکنید سکوت میکنند و به صحبت های شما تا آخرین کلام گوش میدهند… تا وقتی که از آنها سوالی نپرسید هنوز در حال گوش دادن هستند ! اما کاملا ساکت، بدون حرکت و ثابت. احساس میکنید زمانی که شما در حال صحبت هستید این افراد در حال سفر رویاهایشان هستند… حتی با اینکه حرفی نمیزنند و گوش میدهند اما انگار فقط ادای گوش دادن را در می آورند. افراد کاریزماتیک به شدت با این رفتار مخالفند. آنها عادت دارند حتی به بی اهمیت ترین حرف های طرف مقابلشان گوش دهند. حتی اگر قرار است چندین ساعت به گفتگو بپردازند. افراد کاریزماتیک برایشان مهم نیست مرتبه اجتماعی، حساب بانکی و یا محل سکونت طرف مقابلشان کجاست، آنها به تمام صحبت های آنها گوش میدهند و چنان غرق در صحبت میشوند که انگار واقعا ویژگی های مشترک زیادی باهم دارند.

      ۳٫ آنها حواس پرتی ها را از خود دور میکنند :
      افراد کاریزماتیک به خوبی درک کرده اند که : شما اگر حواستان به وسایل ارتباطی و سرگرمی های خودتان باشد، هرگز نمیتوانید حواستان را به ارتباط با طرف مقابلتان متمرکز کنید. زمانی که طرف مقابلتان با شما حرف میزند یا شما با او در حال صحبت هستید به تلفن همراهتان خیره نشوید, به مانیتور لپ تاپ تان خیره نشوید، به افراد که در حال گذر هستند نگاه نکنید… فقط و فقط با حواستان را متمرکز کنید به صحبت های طرف مقابلتان. حداکثر تمرکز بر صحبت های طرف مقابلتان بهترین هدیه ای است که میتوانید به او بدهید. در این عصر از زندگی آنقدر وسایلی برای جذب تمرکز حواس وجود دارد که شما اگر غرق در صحبت های طرف مقابلتان شوید کار بزرگی برای او کردید… از خود گذشتگی. شما این هدیه را به طرف مقابلتان بدهید و خواهید دید چطور همیشه دوست خواهد داشت با شما هم صحبت شود یا فقط وقتش را با شما بگذراند.

      ۴٫ آنها قبل از گرفتن ،میدهند و معمولا هرگز هیچ چیز دریافت نمیکنند :
      اگر میخواهید ارتباطات موفق و بلند مدتی داشته باشید؛ همیشه به فکر این باشید که چطور میتوانید به دیگران کمک کنید تا از آنها چیزی دریافت کنید. باید بیشتر به فکر این باشید که چطور میتوانید دیگران را شاد کنید تا اینکه از دیگران استفاده کند. شما زمانی که فکر گرفتن هستید یا به قولی همیشه “دست بگیر” داشته باشید مردم بعد از دو سری معاشرت با شما به خوبی این را خواهند فهمید و به زودی شاهد قطع روابط خواهید بود.

      ۵٫ آنها طوری رفتار نمیکنند که انگار مهمترین فرد هستند :
      تنها افراد که از خودشیفتگی، خودپسندی و اعتماد به نفس کاذب شما خوششان می آید افراد خودشیفته، خودپسند و با اعتماد به نفس کاذب هستند. دیگران نه تنها خوششان نمی آید بلکه گذر وقت با چنین افراد برایشان خسته کننده و همراه با ناراحتی است. و زمانی که این افراد وارد جایی میشوند دیگران احساس خوبی نسبت به آن فرد ندارند…

      ۶٫ … چون فهمیده اند دیگران اهمیت بیشتری دارند :
      شما قبلا چیزهایی که باید میدانستید را میدونید. از طرزفکرتان اطلاع دارید, عقاید و اعتقاداتتان را میدانید، نگرشتان را نسبت به دنیا و مردم میدانید. تمام چیزهایی که میدونید مربوط به شما میشود و اصلا مهم نیستند چون برای شما هستند. شما نمیتوانید هیچ چیزی از خودتان یاد بگیرید. اما آیا میدانید دیگران چه چیزهایی میدانند؟ چه تجربیاتی دارند؟ چه ایدئولوژی دارند؟ چه نگرشی به دنیا و مردم دارند؟ عقاید و دانسته های طرف مقابلتان در هنگام گفتگو باید بیشتر از دانسته های خودتان اهمیت داشته باشد زیرا شما در حال یادگیری چیزهای جدیدی خواهید بود… پس دفعه بعد هنگام گفتگو با دوستان یا افراد غریبه بیشتر در مورد عقاید, نقطه نظر, تجربه هایشان سوال بپرسید تا بخواهید عقاید, نقطه نظر و تجربیات خودتان با به طرف مقابل بگویید.

      ۷٫ آنها نورافکن را بر روی طرف مقابل می اندازند :
      هیچکس در این دنیا به اندازه کافی تحسین نشده. نه من، نه شما و نه فردی که قرار است با او هم صحبت شوید. اما این وظیفه (و عادت) شماست که به عنوان یک فرد کاریزماتیک به دیگران بگویید چه کارهایی را به نحو احسن انجام دادند، چه ویژگی های خوبی دارند و چرا مهم هستند. چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونید برای چی مهم هستند؟ نمیدونید چه کارهایی را به نحو احسن انجام دادند؟ یا چه ویژگی های خوبی دارند؟ واقعا شرم آوره… این وظیفه شماست جواب این سوال ها را پیدا کنید، مردم خودشان هم اکثر اوقات نمیدانند چه ویژگی های خوبی دارند. شما اگر این عادت را در خود نهادینه کنید، نه تنها مردم شروع به تحسین ویژگی ها و کارهای شما میکنند بلکه رفتار شما را نیز تحسین میکنند… با این رفتار میتوانید کاری کنید طرف مقابل احساس مهم بودن کند و بخواهد دستآورد های بیشتری داشته باشد (و هرگز شما را فراموش نکند)

      ۸٫ آنها کلماتشان را از قبل آماده می کنند :
      کلمات قدرت باور نکردنی دارند. شما باید به خوبی از این قدرت استفاده کنید زیرا مانند شمشیر دو لبه است. افراد کاریزماتیک به نحو احسن مهارت استفاده از کلمات را فرا گرفته اند. برای مثال شما نباید به قرار ملاقات بروید، شما میخواهید که به سر قرار ملاقات بروید. شما نباید یک ارائه خوب برای مشتری ها آماده کنید، شما میخواهید بهترین ارائه برای تاثیرگذاری بر رویمشتری تان را آماده کنید. شما نباید یک کارمند استخدام کنید، شما میخواهید بهترین فرد متقاضی شغل را وارد تیم کاری خود کنید. شما باید به عنوان یک فرد کاریزماتیک، جملاتتان و کلماتتان سرشار از انرژی، شادی و قدرت باشد. بهتره کلمات ناامید، خسته کننده و ناراحت را از فرهنگ لغات خود پاک کند.

      ۹٫ آنها در مورد شکست دیگران صحبت نمیکنند :
      اگر به شنیدن در مورد شکست دیگران یا پشت سر شخص دیگری حرف زدن برایتان جذاب هست باید بدانید که شاید جذاب باشد… اما لازم نیست. مشکل اینجاست، واقعا داستان شکست و ناکامی های دیگران موضوعی مهم نیست. افراد کاریزماتیک هرگز پای صحبت های افرادی که مدام در حال صحبت در مورد دیگرانند نمی نشینند. آنها میدانند وقتشان ارزش دارد و بهتر است بر روی ایده های نو و راه حل مسائل آنرا استفاده کرد تا گفتگو در مورد شخص سومی که ناکامی یا تجربه ای بد داشته است.
      نکته مهم دیگر : زمانی که فردی نزد شما از شخص دیگری بد میگویید بدون شک نزد شخص سومی نیز در مورد شما چنین صحبت هایی خواهد داشت. این اصل را بدانید و بدانید که دیگران هم میدانند…

      ۱۰٫ …اما شکست های خودشان را میپذیرند:
      معمولا هنگامی که از مردم عادی سوال میشود چرا شخصی را کاریزماتیک و تاثیرگذار مینامند جوابشان این است : زیرا اشتباهاتشان را با جرات و نهایت اعتماد می پذیرند…
      آنها فردی موفق به نظر میرسند.

      لغت کلیدی : به نظر میرسند.
      بله، افرادی که کاریزماتیک هستند از اشتباه کردن ترسی ندارند و میدانند که فرد کاملی نیستند و امکان دارد اشتباه کنند. آنها اشتباه شان را می پذیرند و برای آن دلیل و بهونه و … نمی آورند. شما نیز برای اینکه فردی کاریزماتیک باشید نیاز نیست حتما موفق یا پولدار باشید.

      برای اینکه فردی کاریزماتیک باشید نیاز نیست یک نابغه باشید و هیچ خطایی در کارتان نباشد. برای اینکه فردی کاریزماتیک باشید تنها کاری که باید بکنید داشتن تواضع و قبول شکست هایتان است. اگر کاری را اشتباه انجام دادید آنرا اعلام کنید و بپذیرید که اشتباه کردید. نیاز نیست به کسی جواب پس دهید اما باید قبول کنید که اشتباه کردید.

      نکته مهم :

      شما هرگز نباید به اشتباهات دیگران بخندید، اما باید همیشه به اشتباهات خودتان بخندید. زیرا مردم نیز به شما نخواهند خندید، بلکه با شما خواهند خندید.

      حتما شما هم در زندگی چنین افرادی را می شناسید که نوعی خاص بودن و اعتماد در وجودشان نهفته است. این افراد کاریزماتیک هستند. اما متاسفانه ،کاریزمایی که فرد به طور مادرزادی با خود همراه دارد در گذر زمان قدرت خودش را از دست میدهد. اگر عادات صحیحی برای تقویت آن نداشته باشیم بدون شک در گذر زمان فراموش میشود و قدرت پیشین را نخواهد داشت.

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • یوسف , سپتامبر 13, 2016 @ 9:04 ق.ظ

    سلام خسته نباشید خواهش می کنم به دادم برسید عشقم داره از دستم میره که اونقد براش شک دارم مخصوصا شب ها براش خیلی خیلی شک دارم دو دقیقه اس ام اس دیر بده شرو میکنم به چرت و پرت گفتن.وقتی با من تو تلفن حرف میزنه قط میکنه میزنگم میبینم یه دقه ای حرف میزنه براش شک میکنم دعواش میکنم خواهش میکنم راهنماییم کنین چطور از این عادت بد خودم خلاصی یابم.خیلی ممنون

    • راهنما , سپتامبر 13, 2016 @ 6:19 ب.ظ

      بهتره برای درمان شکاک بودنتون به مشاور مراجعه کنید
      شک و تردید قاتل عشقه
      پس مشکلتون رو جدی بگیرید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • نیلوفر , سپتامبر 19, 2016 @ 12:00 ب.ظ

    دختری هستم ۳۵ ساله اهل تهران جدیدا پسری با مشخصات ظاهری معمولی و مذهبی فوق دیپلم کامپیوتر
    به خواستگاری بنده امده . بنده لیسانس حسابداری از خانوادگی از لحاظ مذهبی معمولی هستم . مشکلی هست اینه که ایشان با مادرشون می خواهند زندگی بکنند و منزل سه اتاق خواب می باشد و بزرگ است ولی مادر ایشان بازنشسته فرهنگی هست . / نمی دانم با مادر ایشان می توانم کنار بیام یانه اگر امکان دارد راهنمایی بفرمایید در ضمن ایشان از لحاظ کاری با شرکت کامپیوتری قرارداد می بندد و سالی حداقل یکبار به سفرهای مذهبی می رود . کربلا و لی بنده از لحاظ مذهبی در حد نماز و روزه هستم

    • راهنما , سپتامبر 21, 2016 @ 12:11 ب.ظ

      دوست عزیز در حال حاضر زندگی با خانواده شوهر مشکلات خاص خودش رو داره ولی تماما” این مسایل به درک دو طرف برمیگرده و کسی نمیتونه به صراحت در این مورد صحبت کنه
      شما فقط در یک بازه زمانی در حدود مثلا” ۹ ماه نامزدی بدون درج در شناسنامه میتونید با هم رفت و آمد داشته باشید تا شناختی که مدنظرتون هست رو بدست بیارید

  • رقیه , اکتبر 18, 2016 @ 12:18 ق.ظ

    سلام من یک دختر ۲۱ساله هستم سهسال هست که قصد ازدواج با یک پسر ۲۸ساله رو دارم
    ایشون همه چیزشون باب میلمه
    ولی خانوادم بخاطر اینکه از یک قومیت دیگه هست مخالفت میکنن
    من دانشجوی سال سوم کارشناسی هستم
    خاستگارای زیادی هم دارم ولی ایشون علاوه بر اینکه همه چیزشون واسم مناسبه بهشون علاقه هم دارم
    و نمیتونم به کس دیگه ایی فکر کنم
    خانوادم همیشه طعنه عرب بودنشو تو خونه بهم میزنن و خیلی ناراحتم میکنن
    چطور میتونم نظرشونو برگردونم؟
    فردا قراره بعد از سه سال دوباره بیاد خاستگاری چون الان شرایطشون کامل شده
    خودمون نظرمون این هست که تنها با پدرم صحبت کنه
    چون خودشون اجتماعی و عاقل هستنوخوب میتونن باب بابام صحبتاشونو بکنن و اینکه مادرشون فوت شدن و پدرشون هم کمی سنشون بالاست و ممکنه با نه شنیدن بابای من خیلی بهشون بر بخوره
    بنظر شما چکار کنیم بهتره؟

    • راهنما , اکتبر 19, 2016 @ 9:59 ق.ظ

      به هر حال در ازدواج باید با نظر خانواده همراه باشید و گرنه در آینده با مشکل مواجه خواهید شد
      و فعلا” این احساساتی شدن رو کنار بگذارید … که ایشون رو خیلی دوست دارید و نمیتونید بجز ایشون با کسی زندگی کنید
      شما ۲۱ ساله هستید و در بدو ورود به بلوغ عاطفی

      • رقیه , اکتبر 19, 2016 @ 4:35 ب.ظ

        آخه تنها مشکل خانوادم قومیتشونه
        وگرنه حتما قبول میکردند
        شرایطشوت عالیه
        سلامت روحی و روانیو اجتماعی
        اهل هیچ چیز حتی تفریح ناسالم نیستن
        متدین و نماز و روزشون به جاست
        چون من خودم هم برخلاف خانوادم محجبه هستم و خیلی به نمازو روضم حساسم
        استقلال فکری و عاطفی و مالی و از هر لحاظی
        ظاهرشون
        تحصیلات
        خدمت سربازی
        کار
        وضعیت مالی به نسبت خوب
        حتی پدرشون با وجود سن بالاشون (حدودا ۶۴سالع)تحصیل کرده اند
        و شخصیتشون طوریه که حتی پدرم بار اولی که ملاقاتش کردن خیلی ازش خوششون اومده بود
        تنها مشکلشون فقط و فقط قومیتشه که با وجود شخصیت انعطاف پذیر هردومون و اینکه تعصبی نیستیم واسمون مشکلی ایجاد نمیکنه
        شما بگید درسته که این موقعیتو بخاطر تعصب خانوادم از دست بدم؟

        • راهنما , اکتبر 20, 2016 @ 4:03 ب.ظ

          خب پس صبر کنید تا با شرایط جدیدی که واسشون پیش اومده کنار بیان و از وساطت افرادقابل اعتماد در خوانواده استفاده کنید

          در زندگی هر کدام از ما، والدین مان نقش مهمی دارند اما گاهی دخالت های نابجای آنها می تواند آسیب های فراوانی داشته باشد به خصوص در مرحله انتخاب همسر، وقتی مخالفت های آنها آنقدر زیاد باشد که امکان تصمیم گیری را از ما بگیرد.

          اما در این مواقع چه باید کرد؟معمولا چه قبل از ازدواج، چه بعد از ازدواج حضور والدین و همیاری و کمک شان می تواند مفید و موثر باشد و ما این امر را کتمان نمی کنیم و چه بسا در ابتدای زندگی زناشویی کمک های مالی آنها، راهنمایی هایشان و همچنین دلگرمی آنها کمک فراوانی به زوج ها کرده و مسیری را برای آنها مهیا می کند تا آجرهای زندگی آنها تا به آخر درست و صاف روی هم چیده شود و بالا رود. اما والدین همان قدر که می توانند تاثیرگذاری مثبت داشته باشند، می توانند تاثیرگذاری منفی هم داشته باشند که تشخیص تفاوت بین این دو حالت کار چندان ساده ای نیست.

          در اینجا ضمن بررسی این اختلاف نظرها، درباره سبک های ازدواج هم بحث می کنیم و اینکه هرکدام چه معایب و مزایایی دارد.همه انسان ها احساس تعلق به گروه و به خصوص خانواده را دوست دارند، حالا کسانی که از خانواده هایشان به طور کلی جدا می شوند و بدون رضایت آنها زندگی مشترک تشکیل می دهند، ممکن است در سال های اول چندان به مشکل برنخورند، اما بعد از چند سال همین احساس بدون خانواده بودن غم هایی را برایشان به ارمغان می آورد که می تواند در زندگی تاثیرات بدی را به جا بگذارد.
          انتخاب نهایی با چه کسی است؟
          پدرها و مادرها وقتی قبل از ازدواج می گویند: «تو باید با شخص موردنظر من ازدواج کنی» یا «تو نباید با فرد موردنظرت به فلان دلایل ازدواج کنی و من او را دوست ندارم» و… اینهاباعث به وجود آمدن کدورت می شود و خواه ناخواه از فرزندشان فاصله می گیرند. شاید اینجا این سؤال پیش بیاید که پدرها و مادرها تا کجا می توانند برای ازدواج فرزندشان نظر بدهند؟ والدین نباید به گونه ای رفتار کنند که فرزندشان احساس کند از خودش هیچ اراده ای ندارد.

          باید به جرات گفت در این موضوع نظر نهایی را باید خود فرزند بدهد چون یک عمر زندگی را با یک مسئولیت بزرگ پیش رو دارد وکسی تا آخر این مسئولیت را به دوش می کشد که خودش از اول انتخاب کرده باشد. در واقع بهترین حالت این است که والدین نظر موافق یا مخالف خودشان اعلام را کنند ولی در نهایت تصمیم گیری را به عهده خود فرزند بگذارند. پدر و مادر باید به جای دخالت کردن در کار فرزندشان این فضا را به او بدهند تا خودش فکر کند و تنها به اعلام نظر قناعت کنند.
          همیشه حق با پدر و مادرها نیست
          امروز فضای سنتی ازدواج تا حد زیادی تغییر کرده و بچه ها ترجیح می دهند خودشان انتخابگر باشند و تصمیم بگیرند و انصافا باید گفت گاهی ملاک های واقعی تری هم برای ازدواج دارند. مثلا من بین مراجعانم جوان هایی را داشتم که وقتی درباره دلایل مخالفت های والدین و نظرات خودشان صحبت می کردند، می دیدم دلایل بچه ها خیلی منطقی تر است. البته در کشور ما نمی توان بدون خانواده زندگی کرد.

          اگر خانواده ها برای ازدواج موافق نباشند بچه ها هم امروز به مشکل برمی خورند و هم فردا. آنها چند سال بعد از ازدواج مشکلاتی هم در رابطه شان و هم احساسات بدی را درون خودشان تجربه می کنند. وقتی جوانی با خانواده اش قهر باشد عملا با خودش و همه آدم های اطراف به طور ناخودآگاه دچار تنش هایی می شود، اضطراب ها و احساس گناه را تجربه می کند و همه اینها می تواند روی زندگی شخصی و زناشویی تاثیر منفی بگذارد.
          ازدواج پنهانی چه عواقبی دارد
          متاسفانه برخی مواقع هیجان ها و آن کودک درون بر رفتارهای ما مسلط می شود و ما را به سوی تصمیم گیری هایی می برد که شاید در شرایط عقلانی به آنها تن ندهیم، تنها چیزی که فکر می کنیم این است که من او را دوست دارم پس باید با او ازدواج کنم و تحت تاثیر همین هیجانات و احساسات اقدام هم می کنیم و بدون اطلاع پدر و مادر تن به ازدواج می دهیم، در چنین موقعیتی اول از همه باید در نظر بگیریم تمام مسئولیت این انتخاب بر عهده خودمان است و نباید انتظار داشته باشید والدین به همین راحتی ها شما را ببخشند.

          اگر خودتان را هم جای آنها بگذارید می بینید، حق دارند. زمان می برد تا وضعیت به حالت عادی برگردد، حتی ممکن است تا مدت ها واکنش های منفی بسیاری چون متلک، حرف های نامناسب و… از خود بروز دهند. اما بچه ها باید عذرخواهی کرده و سعی کنند آرامش را به همراه هم به فضا بازگردانند تا نشان دهند که انتخاب درست بوده است. در چنین شرایطی شاید پدر و مادر ببخشند و آن اعتماد گذشته بازگردد و شاید هم شرایط هیچ وقت عادی نشود.
          چه زمانی خودتان باید برای ازدواج تصمیم بگیرید
          هرچند دل کندن سخت است ولی پیشنهاد ما این است که بدون رضایت والدین تن به ازدواج ندهید، مگر اینکه پدر و مادر یا آگاهی مناسب یا سلامت روانی چندانی نداشته باشند. مثلا پدری را می شناختم که دچار بیماری پارانوئید بود و با همه رفتار های اطرافیان دچار سوءظن می شد، مسلما مخالفت چنین پدری با ازدواج جای اما و اگر بسیاری دارد.

          در چنین جاهایی شاید ازدواج بدون رضایت خانواده چندان بد نباشد چرا که همان محیط ناسالم خانواده می تواند آسیب زا باشد، چون پدر و مادرهایی که به لحاظ روانی چندان سالم نیستند برای اعضای خانواده و فرزندانشان نیز تصمیمات ناسالمی می گیرند. البته ناگفته نماند که بهتر است در چنین مواردی حداقل با یک مشاور مشورت کنید تا مطمئن شوید تصمیم درستی گرفته اید.
          با مخالفت شدید والدین چه کنیم؟
          اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمی کنند، جنگیدن با آنها اصلا توصیه نمی شود، فرزندان باید آنقدر درایت داشته باشند تا بتوانند با دوستی و جلب اعتماد با پدر و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم می تواند در چنین مواقعی بسیار کمک کننده باشد، چرا که می توان با تشکیل جلسات و گفت وگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر کرد تا والدین تا حدی نرم شوند.

          بهترین راه در اینجا صبور بودن است حتی تا چند سال، شاید کمی مشکلات سبک تر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینان خاطر وجود خواهد داشت که به اندازه کافی سعی خود را کرده اید و هیچگاه احساس گناه نخواهید کرد.
          کدام بهتر است؟
          من نه کاملا ازدواج به سبک سنتی را توصیه می کنم نه غیر سنتی را بلکه می گویم باید چیزهای خوبی را که در ازدواج سنتی وجود دارد با خوبی های ازدواج غیر سنتی ترکیب کرد تا بهترین تصمیم گرفته شود. باید بدانید هنر ما در تلفیق است نه در حذف یکی به نفع دیگری.
          ازدواج های سنتی روز به روز کمتر می شود
          آمار ازدواج های سنتی روز به روز کمتر می شود به خصوص در شهرهای بزرگ و در میان افراد تحصیلکرده، از جهت دیگر فاصله نگرش بین پدر و مادرها و بچه ها روزبه روز بیشتر می شود چرا که والدین خودشان را به روز نمی کنند و در نتیجه تفاوت سلیقه ها بیشتر می شود و همین می تواند تنش ها را بیشتر کند.

          گاهی والدین فراموش می کنند که دیگر گذشت آن دورانی که در مهمانی های زنانه یا حمام ها برای پسرانشان همسر انتخاب می کردند، حالا بچه ها می خواهند خودشان انتخاب کنند. از طرف دیگر گاهی ملاک های پدر و مادر خیلی متفاوت از بچه هاست چون عموما از نظر آنها ظاهر، میزان تمکن مالی، اصالت خانواده و… مهم است در حالی که فرزندان این طور فکر نمی کنند.

          • رقیه , اکتبر 22, 2016 @ 3:13 ق.ظ

            ممنون از اینکه وقت میذارید و اهمیت میدید
            اجرتون با خدا
            مطلب بسیار مفیدی بود واسم
            پس همینکه خودش با پدرم صحبت کنه به نظرتون بهتره؟
            بعد نمیدونم قبل از اینکه اون بخواد به بابام ز بزنه واسه صحبت کردن خودم با بابام صحبت کنم یا نه؟
            پدرم به نسبت آدم منطقی هست ولی بعضی موقعا نه
            میترسم حتی ایندفعه رو نره باهاش صحبت کنه
            و میدونم هم که اجازه نمیده بیاد خونمون باهاش صحبت کنه

          • راهنما , اکتبر 22, 2016 @ 12:05 ب.ظ

            به هر حال باید این مشکل از طریق گفتگو حل بشه … شما اخلاق هر دو نفرو میدونید پس بهتر میتونید کمکشون کنید

          • رقیه , اکتبر 22, 2016 @ 3:17 ق.ظ

            من اهواز زندگی میکنم
            چطور میتونم یه مشاور با تجربه پیدا کنم؟
            یعنی کانونی یا جایی هست آدمو معرفی کنن؟

          • راهنما , اکتبر 22, 2016 @ 12:05 ب.ظ

            در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
            ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • یاس غریب , اکتبر 18, 2016 @ 12:49 ب.ظ

    سلام دختری هستم ۲۶ ساله که حدود ۱ سال میشه که چادری و مذهبی شدم.قبلش اعتقداتم معمولی و سو وضعم نامناسب بود. ۶ سال پیش هم دانشگاهیم که پسر سنگین و سربه زیری بود ازم خاستگاری کردو گفتم نه چون ازش خوشم نمیومد. همچنان هربار خاستگاری میکرد و نه میشنید. حتی چندبار منو با دوست پسرام دید اما بعد یه مدت باز میومد خاستگاری- بعد چادری شدنم دوباره اومد به سمتم- از لحاظ اعتقادی معمولیه فقط نماز و روزه اس. حس میکنم بهش میل پیدا کردم. بدردم میخوره؟ باتوجه به اینکه گذشتمو میدونه؟

    • راهنما , اکتبر 19, 2016 @ 2:10 ب.ظ

      به هر حال گذشته شما به خودتون بستگی داره و ایشون باید درک کنه …اگر قرار شد رابطه ای برقرار بشه باید اول از یک مشاوره حضوری شروع کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • مریم , اکتبر 22, 2016 @ 1:18 ب.ظ

    من ۲۳ سالمه و علاقه زیادی به یک مرد دارم که ۹ سال از من بزرگتره، مدام سعی میکرد از من دوری کنه و میگفت یه مشکلی هست ، تا اینکه بلاخره بهم گفت که مریضی قلبی داره ، در حال حاضر حس می کنم که میخوام با وجود بیماریشم کنارش بمونم اما میترسم چند سال دیگه پشیمون بشمو ضربه سنگینی بهش وارد بشه
    باید چکار کنم ؟

    • راهنما , اکتبر 24, 2016 @ 5:27 ب.ظ

      ایشون با زبان بی زبانی به شما گفته که علاقه ای به ادامه این رابطه نداره
      امیدوارم بتونید بدون اینکه خودتون و ایشون رو تحت فشار قرار بدید درست تصمیم گیری کنید

  • ناشناس , اکتبر 24, 2016 @ 11:35 ق.ظ

    سلام من یک خواستگار دارم قیافش به دلم نمیشینه ولی از نظر چیزای دیگه مشکلی نداره ولی من خیلی برام قیافه مهمه

    • راهنما , اکتبر 25, 2016 @ 12:13 ق.ظ

      سوالتون بی مورده چون دلیلی برای ادامه وجود نداره

  • سپيده , اکتبر 25, 2016 @ 1:06 ق.ظ

    ‎سلام
    ‎٢۴سالمه مهندس برق فرزند اول هستم و یک خواهر ٧ساله دارم. دو سال با خواستگارم همکار بودم ایشون ٢٩ سالشه مهندس عمران فرزند آخر خانواده(٢خواهر و١ برادر دارد). حدودا یکسال  پیش درخواست ازدواج کردن و ما در حدود یکسال باهم آشنا شدیم که خوانواده هامون هم در جریان ارتباط ما بودند. ما تبریزی  هستیم و ساکن تهران اونها اصالتا تهرانی هستند. 
    ‎مشکل اول- چون پسر به خاطر حقوق کم کارمندی توان مالی زیادی ندارد، من خودم پیشنهاد دادم برای بهبود مالی زندگیمون شرکت ثبت کنیم و با هم کار کنیم و خونواده ی من هم مشکلی نداشتن با این موضوع و به شدت با خصوصیات شخصیتی و ادب ایشون موافق بودن و من رو به خاطر انتخابم تحسین میکردند و در تامین سرمایه شرکت و کار ما را یاری کردند.تا اینکه بحث مهریه شد خانواده ی من ١٣٧١ سکه در نظر گرفتند که من ناراحت شدم. خلاصه شب خواستگاری یهو خانواده ام گفتند مهریه اش مثل دختر خودتان باشد و مادر پسر گف مهریه  دخترش ١۴ سکه است.  خانواده من پذیرفتند و قرار شد بعد محرم و صفر عقد کنیم. در حال حاضر صیغه ایم.
    ‎دقیقا فردای شب خواستگاری پدرم نظرش عوض شده (تحت تاثیر حرف های فامیل) و گفت اگر مهریه ٣٠٠تا قبول نکند من مخالفت میکنم. مادرم هم میگوید ۶٠٠تا.(این موضوع را پسر میداند اما خانواده پسر هنوز نمیدانند). حالا مادرم هر روز بی پولی پسر را به رخ من میکشد و من را ابله میداند. و اینکه کمک مالی کرده به ما، طعنه میزند و میگوید چرا خانواده اش کمک مالی نمیکنند.
    ‎مشکل دوم- چند روز پیش من در مهمانی خانوادگی آنها شرکت کردم باتوجه به اینکه خواهران پسر روسری سر نمیکنند در مهمانی ها مادر پسر به من گفت توهم مثل ما باش و من روسری ام را باز کردم( مهمونی کاملا خصوصی بود و برادر پسر و دامادشان و پدر دامادشان حضور داشتند) و لباس پوشیده و آستین دار پوشیده بودم. متاسفانه مادرم متوجه این موضوع شد و با من به شدت دعوا کرده و با پسر به صورت توهین آمیز صحبت کرد (به او گفت به من ربطی ندارد که خواهران تو بدکاره اند حق نداری به دختر من بگویی روسری اش را بردارد و او ناراحت شد.) الان هم مادرم میگوید مخالف ازدواجم هست و با من هر روز و هرشب دعوا دارد و میگوید ما با آنها اختلاف مذهبی داریم و آنها بی دین هستند. در صورتی که مادر او نماز و قران میخواند و خانواده اش به دین و اسلام پایبند هستند. خوده پسر هم نماز میخواند و اهل بی احترامی نیست. 
    ‎مادرم میگوید اگر اصرار به این ازدواج کنم باید قید پدر و مادرم را بزنم. اما من شناخت خوبی از پسر دارم و از همه نظر(اجتماعی، اعتقادی،علمی، رفتاری و …) باهم هم عقیده ایم و او را مناسب ازدواج میدانم. او هم با وجود تمام این مشکلات با من تندی نکرده و همفکری میکند تا بتوانیم مشکلات پیش روی ازدواجمان را حل کنیم. خانواده اش هم  با من رفتار خوب و مناسبی دارند (اما از این موضوعات پیش آمده خبر ندارند).
    ‎سوال١- این مخالفت تا چه حد در زندگی ام مشکل ایجاد میکند؟ و من چگونه موافقت خانواده ام را جلب کنم؟اگر با مخالفت خانواده تن به ازدواج بدهم چه میشود؟
    ‎سوال ٢- مشکل مهریه ام را چگونه حل کنم؟دوست ندارم خانواده ام با تصمیم جدید حرفشان ٢ تا بشود و از دید خانواده ی پسر به لحاظ تصمیم گیری بی اختیار به نظر بیایند.
    ‎سوال ٣- من دوس ندارم خانواده ی پسر متوجه شوند که خانواده ام ایراد های این چنینی میگیرند و اینکه میخواهند من را ول کنند. هرچند که مادرم با مادرش با کنایه حرف میزند و من نگرانم رفتار خانواده ام باعث شود آنها به من و خانواده ام بی احترامی و بی محبتی کنند. 
    ‎٣-آیا بعد از ازدواج هم خانواده ام در مسایل ریز زندگی ام دخالت خواهند داشت؟
    ‎لطفا در اسرع وقت پاسخ مرا بدهید به شدت تحت فشار روحی و روانی هستم.

    • راهنما , اکتبر 26, 2016 @ 10:46 ب.ظ

      ازدواج در ایران به معنی پیوند دو نفر نیست، بلکه به معنی ۱۰، ۲۰ یا حتی ۵۰ نفر است! شما با ازدواجتان دو خانواده (و در برخی مناطق کشور دو طایفه) را به هم پیوند می زنید و به همین دلیل، خانواده سهم بزرگی در انتخاب و زندگی آینده دارد. آنقدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سایه این مخالفت همواره بر سر زندگی شما خواهد بود.

      اما واقعیت این است که الگوهای ازدواج در سال های اخیر تغییر کرده و این دختر و پسر هستند که ملاک های خود را تعیین کرده و همسرشان را انتخاب می کنند. این ملاک ها البته در چهارچوب خانوادگی هر فرد تعریف می شود اما به هر حال گاهی تفاوت هایی وجود دارد که به فاصله دیدگاه جوان ترها با والدینشان برمی گردد.

      ازدواج با رضایت والدین، آرامش بیشتری را برای شما در پی دارد اما این رضایت نباید به قیمت نارضایتی شما از ازدواج به دست بیاید. به بیان دیگر، نباید صرفا به خاطر رضایت والدین تن به ازدواجی دهید که با آن موافق نیستید.

      از سوی دیگر، گاهی اوقات والدین با دلایل واهی با ازدواج شما مخالفت می کنند ولی اگر شما ثابت قدم باشید، می توانید تلاش کنید که بعد از ازدواج نظر مساعد آنها را جلب کرده و آنها را متوجه اشتباه خود کنید. در این صورت به کفش های آهنی نیاز دارید و تحملی بسیار بسیار طولانی. آن هم نه یک تنه، بلکه شما و همسرتان هر دو باید صبور باشید تا با وجود دیدن رفتار نامناسب آنها و شنیدن زخم زبان هایشان، باز طوری رفتار کنید که در گذر زمان به شما اعتماد پیدا کنند.

      به هر حال باید بپذیرید که اگر انتخابی خارج از رضایت والدین انجام دادید، تا پایان مسئولیت انتخابتان را به عهده بگیرید و اگر لازم بود بهای آن را بپردازید. مسلم است که چنین چیزی وقتی امکان پذیر می شود که شما از انتخاب خود کاملا مطمئن باشید و بعد از ازدواج سعی کنید زندگی تان را مستحکم نگه دارید.

      چطور والدین را راضی کنیم؟

      ۱٫اول از همه بگوییم که تهدید و پرخاشگری و جنگ و دعوا به هیچ نتیجه ای نمی رسد و فقط آتش معرکه را بیشتر می کند. بنابراین از فکر قهرمان بازی بیرون بیایید و بیشتر تلاش کنید در سکوت و آرامش ماجرا را پیش ببرید.

      ۲٫ با والدین تان صحبت کنید. در شرایطی آرام و منطقی و هر از چند گاهی بحث را پیش بکشید و سعی کنید نظر مثبت شان را جلب کنید.

      ۳٫والدین شما، حتما دلایلی برای مخالفت شان دارند. آنها را بشنوید و سعی کنید فارغ از شور و شوق عاشقی و هیجانات مقطعی، این دلایل را تحلیل کنید. شاید واقعا حق با آنها باشد. می توانید این دلایل را با فرد سومی که به بی طرفی او اطمینان دارید در میان بگذارید و مشورت کنید. این فرد می تواند دوست، استاد، بزرگ فامیل یا مشاور باشد.

      ۴٫والدین گاهی به خاطر بی اعتمادی به شما با انتخابتان مخالفت می کنند چون فکر می کنند به قدر کافی بزرگ و عقل رس نشده اید. در این شرایط باید دلایل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشریح کنید و به آنها ثابت کنید که بزرگ و قابل اعتمادید.

      ۵٫اگر لازم بود از بزرگترهای فامیل و دوستان مورد اعتماد والدین تان کمک بگیرید و آنها را واسطه قرار دهید.

      ۶٫می توانید این جلسات گفتگو را با حضور نامزدتان برگزار کنید تا در شرایطی منطقی، والدین هر دو شما را محک بزنند و دلایلتان را بشنوند و به شما اعتماد پیدا کنند.

      ۷٫اگر هیچ کدام از راه ها نتیجه نداد، سعی کنید همراه والدینتان پیش مشاور یا روانشناس بروید و در شرایطی منصفانه درباره مشکل صحبت کنید.

      مخالفت خانواده‌ها را جدی بگیرید

      اگر مخالفت خانواده ها به خاطر تفاوت اعتقادات مذهبی دو خانواده بود، اگر اختلاف مالی فراوان بین خانواده‌ها وجود داشت، اگر فاصله سنی شما و نامزدتان بسیار زیاد است و اگر مخالفت والدین به دلیل موجه نبودن شخصیت فرد مورد نظر است (در حالی که شما معتقدید می توانید با قدرت عشق و صبر او را عوض کنید) بهتر است به توصیه والدینتان گوش دهید و بی گدار به آب نزنید. حساسیت والدین در این مسائل کاملا منطقی است و شما باید در انتخابتان دقت بیشتری داشته باشید.
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

  • امیرمحمد , اکتبر 31, 2016 @ 12:04 ب.ظ

    باسلام خسته نباشید
    من۱۹ساله هستم دانشجوکاردانی دردانشگاه یزد درس میخوانم.من ۶ماه بادختری کم شنواومنم کم شنواهستم.من روزشهریورباپدرم ومادرم راضی کردم.من خیلی اشتباه دخترپیام دادم گفتم پول وکارمهم است بخدا خیلی خراب شدم اشتباه شده میخواستم بگم مهم نیست رابگوید.مادرش بهم گفت به مادرت راضی کنی گفتم چشم.به نظرشماچکارباید بکنم؟دختره ۱۷سالشه.به خدا منوخیلی زیاد دوستم داره منم همینطور.مادرش اصلا به پدرش نگفته چون پدرش بداخلاق است.دختره بهم التماس کرد گفت زود ازدواج کنیم چون اخلاق پدرم وعمه ام وعموهام خیلی بدهستند بامن حرف نمیزنه خیلی نگرانم امیرجان.من گفتم نگران نباش ازدواج میکنم باهات.شما خواهش میکنم کمکم کنی؟من اصفهانیم.دختره نوراباد ممسنی است.اونا قبلا ساکن اصفهان بودند من باهاش اشناشدم خیلی دوستش دارم.کمکم کنی؟

    • راهنما , نوامبر 1, 2016 @ 1:16 ق.ظ

      تا شرایط ازدواج که داشتن کار و درآمد مستقله رو نداشته باشید حرف شما جدی گرفته نمیشه
      پس با دوست داشتن محض واقعا” کاری نمیتونید از پیش ببرید مگر پدرشما و یا خانواده در این مورد چاره ای اندیشیده باشه

      • امیرمحمد , نوامبر 1, 2016 @ 4:59 ب.ظ

        من به مرکز مشاوره رفتم روانشاس گفت من کمکت میکنم تا زندگی مادرت وپدرت عوض شودوگفت دانشجوباشید هیچ عیبی نداره خوشبختی از نظر جنسی است.من خیلی تشکر میکنم از راهنمایتون.خداحافظ

  • حمید , نوامبر 17, 2016 @ 3:34 ب.ظ

    باعرض سلام وخسته نباشید خدمت مشاورین محترم،خواستم بگم که بنده ۲۹ سال دارم به نظر شما اساتید اگر با دختری که سه چهار سال از خودم بزرگتر باشه اینده مشکل به وجود در ضمن با شناختی که ازشون دارم هم از لحاظ اخلاقی وشخصیتی مقبوله ودرضمن خودم اصلا حوصله بچه یادختر کم سن سالو ندارم دوس دارم کسی باشه که درکو فهمش بیشتر باشه چون شخصیت خودمم جوری شکل گرفته که از سنم خیلی بزرگترم البته بدید خودم ودر ضمن روی پای خودمم هستم شغلم دارم استقلال فکریم دارم خلاصه میخوام بگم که بخاطر احتیاج نیس فقط درکو فهم متاقابل طرف که بچه نباشه خیلی برام مهمه خواستم نظر شما رو در مورد این قضیه بدونم،ممنون

    • راهنما , نوامبر 17, 2016 @ 7:05 ب.ظ

      ازدواج با خانمی با سن بالاتر مشکل و مساله خاصی رو ایجاد نمی کنه کما اینکه در شرایط حال حاضر جامعه ما این اتفاق زیاد در چند ساله اخیر رخ داده .انچه اهمیت داره توافق و تفاهم دو نفر و نداشتن اختلاف سلیقه هاست و اینکه سن بالاتر باعث رابطه غالب زن نشود و هر کسی جایگاه خود را در قالب زن و شوهر داشته باشد

  • فرید , دسامبر 5, 2016 @ 9:48 ق.ظ

    پسری هستم ۲۹ ساله علاقمه من به ازواج با دختر خانمی هستم ۲۸ ساله که مطلقه هستند ، با ازواج قبل دختر خانم مشکلی ندارم
    علت جدایی از همسرشون رو میدونم اما نگرانیم از دخالت های مادرشون هست می خواستم بدونم چطور میشه از میزان تسلط مادر بر دختر خانم آگاه شد

    • dr-salary , دسامبر 5, 2016 @ 11:18 ب.ظ

      با سلام
      شما در طی چند جلسه با یک فرد اگر از قالب احساسات وارد نشوید کاملا متوجه الگوی خانوادگی انها می شوید و این کار سختی نیست .ضمن اینکه گاهی برخی رفتارها از دید شما دخالت است ولی در حالت کلی دخالت محصوب نمی شود و صرفا دلسوزی یک مادر است و اینکه چرا شما نگران این مسئله هستید در صورتی که شاید مطلقه بودن ایشون جای بحث بیشتری داشته باشه و باید دقیق بررسی کنید .نه به این خاطر که ایشون حق زندگی ندارند به خاطر اینکه پاسخ مثبت ولی نادرست شما ممکن است زندگی خودتون و یک فرد آسیب دیده رو ویران کنه .به نظرم حتما به روانشناس مراجعه کنید
      موفق باشید

  • مريم , دسامبر 10, 2016 @ 2:39 ب.ظ

    باسلام
    من چندماهیست که با آقایی آشنا شدم وایشون علاقه زیادی بمن دارند اما من معمولی دوسشون دارم برای ازدواج به خانوادم گفتم ولی خانوادم بسیار مخالف هستند. دلایل زیادی دارن برای مخالفتشون مثلا همشهری نیستند، قیافش زشته، شغل دولتی نداره از مادرش خوشمون نمیاد و….
    من ۲۷ سالمه وایشون ۳۲ سالشه ازنظرمالی درحد متوسطه ویکبار ازدواج ناموفق داشته .ممنون میشم راهنماییم کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.