دو نوع از ادبیات ایران در جوامع بینالمللی توفیق بسیار داشتند؛ ادبیات کلاسیک که از گذشته به زبانهای مختلف ترجمه شده و دیگری ادبیات کودک که بیشتر بعد از انقلاب جایگاهی مناسب پیدا کرده است. قبل از انقلاب کتابهای معدودی از جمله «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی به زبانهای دیگر ترجمه شدند، ولی در سالهای بعد از انقلاب شاهد شمار زیادی از کتابهای کودک هستیم.
دغدغههای مشترک کودکان
از دلایل اصلی این موفقیت، رنگ بومی ادبیات ایران و پرداختن به مسائل عمومی و دغدغههای مشترک کودکان است. به عنوان نمونه، ادبیات کودک کشورهای اطراف مخصوصا عربی، با وجود صرف هزینههای بالا، مطرح نمیشوند. در حالی که جایگاه ادبیات ما فارغ از اینگونه کمکها به نوع نگارش و موضوعهای مورداستفاده برمیگردد. از دلایل اصلی عدم موفقیت گستردهتر، محدودبودن جغرافیای زبان فارسی، در مقایسه با زبان عربی، انگلیسی و یا فرانسه است.
در صورتی که کتابهای فارسی زبان جز در ایران و بخشی از افغانستان، خواننده فارسی زبان دیگری ندارند. حتی در تاجیکستان به علت تفاوت حروف، کمتر خوانده میشوند. در این بین، راهحل، یک زبان واسطه است، زبانی که موقعیت بهتری را فراهم کند. البته این زبان واسطه هزینههایی در بر دارد. نویسنده و ناشر با توجه به نبود بازار داغ کتاب، قادر به تامین این هزینهها نیستند. از طرف دولت و نهادهای مربوط هم متاسفانه هیچگونه پشتیبانی صورت نمیگیرد.
از عوامل موثر، ارتباطات و شرکت در مجامع گوناگون است. به طور مثال، یکی از دلایل اصلی ترجمه «بازی با انگشتان» به زبان سوئدی، طرح آن در کنگره بینالمللی بود. به علاوه برای بهبود این وضعیت باید در سطح کشور نیز اقداماتی انجام گیرد، سپس به فکر عرضه در سطح جهانی باشیم.
یکی از دوستان نویسنده میگوید: اخیرا برای ترجمه و چاپ یکی از کتابها به زبان کرواسی و عقد قرارداد وارد مذاکره شدم. ناشر برای چاپ، پنج هزار نسخه در نظر گرفت. وقتی با تعجب علت را جویا شدم، اظهار داشت که جمعیت کشورشان چهار میلیون است! با یک مقایسه به این نتیجه رسیدم که در اصل کتابهای ما باید در ۱۰۰ هزار نسخه چاپ شوند نه سه هزار تا! و این خود نشاندهنده وضعیت کتاب در ایران است. روشن است که ابتدا باید فرهنگ مطالعه در داخل کشور ارتقا داده شود، سپس به فکر طرح آن در سطح گستردهتر باشیم.
سهم ما از ادبیات جهان چیست؟
میگوییم که «هنر نزد ایرانیان و بس» یا «شاعران ایرانی زمین صافی در ادبیات باقی نگذاشتهاند». میگوییم که ما ایرانیها سالهاست شاعری میکنیم و در روزگاری که غربیها در سیاهی فرو رفته بودند، ما داستان مینوشتیم و حکایتهای هزار و یک شبی تولید میکردیم. اما آیا جهان هم همین نگاه را به ما دارد؟ آیا جهان میداند که حرفهای نگفتنی ما چیست؟
روزگار به آن شیرینی که گمان میکنیم نیست. دوستم که چند وقت پیش ایتالیا بود، میگفت که بعضی از مردم این کشور، نامی از ایران نشنیده بودند. وقتی هم پای حرف مولوی و خیام به میان میآمد، گمان میکردند که اینها شاعرانی ترک و عرباند. بیشترشان مولانا را با عنوان «رومی» میشناسند و فکر میکنند که شاعری ترک است و خیام را به عنوان شاعری عرب میشناسند. اگر بحث استناد و اینها باشد، ابن سینا هم تا چند وقت دیگر تاجیک میشود و ناصرخسرو، ازبک. و این در حالی است که تا ۱۰۰ سال پیش، از هند تا بوسنی هرزگوین به فارسی شعر میخواندند.
شعر معاصر هم که تقریبا در جهان شناخته شده نیست. یعنی با همه علاقهای که ما به شعر داریم و شاعرانی بزرگ همچون شاملو، نیما، فروغ، سهراب، نصرت رحمانی، شفیعی کدکنی و قیصر داریم، جهان تقریبا نمیداند در جهان شعری ایران چه خبر است. با سوادهایشان همان شاعران پیشکسوت ما را میشناسند. همان مولوی، خیام، سعدی و حافظ را. حتی فردوسی را با همه اهمیتی که برای ما دارد، نمیشناسند.
و شاید بخت با مولوی یار بوده که مترجمی همچون کلمن بارکس شعرهایش را به انگلیسی ترجمه کرده و مدنا آنها را خوانده است. اما سوال ما این است که چرا شاعران معاصر ما جهانی نشدهاند؟ این نکته را در همین پرونده خواهید خواند.
در عرصه ادبیات داستانی که وضعیت بدتر است. شاید جهانیترین رمان ما همان «بوف کور» باشد و شاید اگر صادق هدایت مدتی را در پاریس زندگی نمیکرد و به محافل ادبی آنجا راه نمییافت، همین رمان هم الان مهجور بود. میگویند که فیلم «بزرگراه گمشده» را با اقتباس آزادی از رمان «بوف کور» ساختهاند.
بعضیها میگویند که مشکل از زبان فارسی است، زبانی که آدمهای کمی به آن حرف میزنند و خیلی در جهان مطرح نیست. بعضیها میگویند که ما آثارمان را خوب تبلیغ نمیکنیم. بعضیهای دیگر از ضعف مفرط ادبیات معاصر حرف میزنند و خلاصه هرچه هست، مشکلی است که انگار حالا حالاها رفعشدنی نیست.
شاعران محبوب آنور آبها…
تاثیر ادبیات فارسی در خارج از کشور و بهخصوص غرب همواره با یک نوع ایدئولوژی خاص سیاسی و ابعاد روشنفکری عجین شده است. این نکته حتی درباره ادبیات کلاسیک کشور نیز صادق است. مثلا برخلاف تصور عموم، روشنفکران اروپایی و غربی بیش از آنکه سعدی را به عنوان یک شاعر متفکر قبول داشته باشند، حافظ و علیالخصوص، خیام را در زمره شاعران برجسته ایران قرار میدهند؛
چرا که خیام مدرنتر و روشنگرتر از سعدی و چه بسا مولوی است و این موضوع که شاعری در قرنهای گذشته از چنین تفکرات قابلی برخوردار بوده، برای غربیها حائز اهمیت است. بدون شک اگر آماری از مقالههای منتشر شده خارجی در مورد شاعران کلاسیک ایران بگیرید، درمییابید که بیشترین اقبال و اهمیت نصیب خیام شده است؛ هرچند که در کشور خودمان این قضایا، نتیجه عکس دارد!
شاید به این دلیل که بعضی از مسئولان گمان میکنند اگر خارجیها به یک متفکر، شاعر یا هنرمند ایرانی توجه زیادی داشته باشند و آثار او را به زبانهای زنده دنیا ترجمه کنند، آن فرد حتی اگر شاعر خدابیامرزی مثل خیام باشد، قطعا با اجنبیها دستش توی یک کاسه بوده است!
برای این حرف خود البته دلیل هم دارم. همرشتههای من خوب میدانند که در کلاسهای رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاههای ایران، حتی شعرهای شاعر ناتوانی مانند کسایی مروزی به صورت واحدی جداگانه تدریس میشود، اما خیام هنوز واحدی است که دانشجویان نسلهای مختلف این رشته، آرزوی تدریس آن در دانشگاه را داشتهاند و تا همین الان که دارم این یادداشت را مینویسم، آرزو به دل ماندهاند! با وجود این محققان برجسته و مدرن کشور، هیچگاه از اهمیت خیام غافل نبودهاند، تا آنجا که نویسنده قابلی مانند صادق هدایت که بیشترین فعالیتهایش معطوف به نگارش داستان و ترجمه آثار روز خارجی بوده است، کتاب تحقیقی ارزشمندی به نام «ترانههای خیام» مینویسد و تفکرات خیام را تحسین میکند. اگر از ادبیات کلاسیک بگذریم،
در ادبیات دوره معاصر نیز با چنین بازتابهایی مواجه خواهیم بود. مثلا توجه غربیها به شاعر غزلسرایی مانند سیمین بهبهانی تنها به دلیل تواناییهای او در عرصه سرودن شعر و یا تسلط بیبدیلش بر اوزان تازه عروضی شعر فارسی نبوده، بلکه وقتی در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین، مدال «کارل فون اوسی یتسکی» را به سیمین بهبهانی اهدا میکند یا در همین سال او موفق به دریافت جایزه «لیلیان هیلمن/ داشیلهامت» از سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) میشود، مشخص است که دلایل این توجه بیش از آنکه مربوط به تواناییهای ادبی و شعری بهبهانی باشد، مربوط به ویژگیهای سیاسی و روشنفکری اوست.
سازمان حقوق بشر
یعنی سازمان حقوق بشر به تفکر بهبهانی جایزه داده است نه به شعر او و شاید برای همین است که مدام از او برای سخنرانی در همایشهای مربوط به «فمنیست» دعوت میشود. وگرنه فکر میکنید غزلسرایی مانند حسین منزوی چه از لحاظ مضمونآفرینی و چه از لحاظ بهکارگیری زبان سالم و آفرینش اوزان عروضی چه کم از بهبهانی بزرگوار دارد؟ احمد شاملو نیز که به عقیده بسیاری از اهل فن، بعد از حافظ، بزرگترین شاعر ادبیات فارسی است؛
نه فقط به خاطر شعرهایی که تنها او میتوانست آفرینندهاش باشد، بلکه به خاطر تفکرات روشن، مدرن و نیز اشعار سیاسی و آزادیمآبانهاش مورد توجه غرب و اروپا قرار گرفته است تا جایی که نامزد دریافت جایزه ادبی نوبل میشود و بزرگترین افتخار ادبی ادبیات فارسی معاصر را رقم میزند.
چندی پیش هم اسماعیل خویی، شاعر نوپرداز مقیم بریتانیا، جایزه معتبر «فریدریش روکرت» را از آن خود کرد که با توجه به اقامت سالهای مدید او در خارج از کشور و ارتباط مستقیم او با انجمنهای ادبی آنجا، دریافت چنین جایزهای، اصلا بعید نبود. اینهمه رودهدرازی کردم تا بگویم برای اینکه آثار یا اثری از یک ایرانی بتواند بازتاب جهانی داشته باشد، برخورداری از تفکرات روشن و مدرن و همچنین علم روز سیاسی (از جمله تفکرات مربوط به حقوق آزادی بشر) و حتی ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با مسئولان جشنوارهها و انجمنهای ادبی یک اصل لاینفک است.
جایزه کودک و نوجوان
نمونه اخیرش نامزدی احمدرضا احمدی در جایزه کودک و نوجوان «هانس کریستین اندرسن» است که رئیس هیئت داوران این دورهاش، یک خانم ایرانی فعال در امور اجرایی بود! این نامزدی پس از معرفی احمدی از سوی شورای کتاب کودک شکل گرفت و بسیاری از فعالان کودک و نوجوان کشور را بهتزده کرد، چون احمدی بیش از آنکه به عنوان یک نویسنده کودک شناخته شده باشد، به عنوان یک شاعر موج نوی شعر فارسی شناخته شده است!
در آخر باید یادآوری کنم که تمام شاعرانی که از آنها نام بردیم، از شاعران برجسته کشور هستند، اما غرض این بود که بگویم برای مطرح شدن یک هنرمند ایرانی در سطح جهانی، تنها کیفیت کار او کافی نیست و اگر داوریها و نگاههای خارجی همچنان به همین نحو ادامه داشته باشد، فرصت بازتاب آثار شاعران توانایی که موضوعات دیگری از جمله «عشق» را الگوی شعری خود قرار دادهاند، از آنان گرفته میشود.
همایش شاعران مدیترانه
هرچند همایشی با عنوان« شاعران مدیترانه» برگزار شد که شمس لنگرودی نیز در کنار آدونیس، شاعر شهیر سوری، از مدعوین این همایش ادبی و مردمی بودند که در شهر «ست» فرانسه، زادگاه «پل والری» برگزار شد و همین میتواند چراغ امیدی باشد برای شاعران دیگر معاصر کشورمان که بتوانند فارغ از قضایای سیاسی آثار خود را به جامعه غربی و اروپایی عرضه کنند.
منبع: کودک و نوجوان