در مورد سفرنامه فرانسه باید بگویم که وقتی برای اولین بار در شهر پاریس باشی، وقتی توی شهر داری چرخ میزنی
و محو تماشای ساختمانها و بناهای زیبای معماری آن شدهای،
شاید بخشی از حواست هم پی این باشد که با چشمانت دنبال برج ایفل بگردی که سرش را از پشت ساختمانها بالا آورده و دارد به تو چشمک میزند.
برج ایفل
هرچه نزدیکتر میشوی، عظمت این برج بیشتر خودش را نشان میدهد.
در کنار رودخانه سن و در میدانی به نام «شان دومارس» ایستاده. قدش ۳۰۰ متر است و سنش ۱۱۰ سال؛
با این حال هنوز جوان بهنظر میرسد! آنقدر جوان و ظریف که انگار تک تک تیرآهنهایی که برای ساخت آن به کار گرفته شده، خیلی با چوب کبریت فرقی ندارند.
البته آنقدر فرق دارند که برای رنگکردن این بنای فلزی و برای جلوگیری از زنگزدگی، هر هفت سال یک بار حدود ۵۰ تن رنگ مصرف شود. اگر هم حوصله کنی و بخواهی تکتک قطعات فلزی را بشماری، باید شمردن تا عدد ۱۸ هزار را حتما بلد باشی!
علت ساخت این بنا، به مناسبت بزرگداشت صدمین سال انقلاب فرانسه بود.
مهندس مشهور فرانسوی، گوستاو ایفل، طراحی آن را انجام داد و اسم خودش را هم روی آن گذاشت.
هرچند که در آن زمان خیلی از شهرسازان و روشنفکران فرانسوی مثل شارل گارینه، امیل زولا، الکساندر دوما و… به ساخت آن اعتراض کردند، اما ایفل همچنان کنار رودخانه سن ایستاده و اولین نفری است که طلوع و غروب خورشید را در شهر پاریس میبیند.
۲- اصولا یکی از جاذبههای هر شهری، در هر کجای دنیا، خوراکیها و غذاهای مخصوص آنجاست.
امتحانکردن انواع خوراکی و نوشیدنیهای خاص هر شهر و آشناشدن با فرهنگ غذاییاش، تجربه متفاوتی است و گاهی روحیه خاصی میخواهد. البته منظورم از روحیه خاص، برای خوردن مار، قورباغه، کرم و… است!
در فرانسه، به خوردن خیلی اهمیت میدهند، آنقدر که خوردن یک شام ممکن است بیشتر از دو ساعت طول بکشد.
در کنار بیشتر غذاهایشان هم پنیر هست، به طوری که اگر در پاریس به یک رستوران بروی و بعد از غذایت، پنیر سفارش ندهی، کمی با تعجب نگاهت میکنند!
یک خوراکی معروف هم دارند که البته خیلی رستورانی نیست و معمولا در دکههای گوشه خیابان فروخته میشود؛ یک نوع شیرینی به اسم «کرپس» (Crepes) که از تخممرغ و شیر و کره درست میشود
و بسته به اینکه رویش چه بریزند، انواع مختلفی دارد. مثلا شکلات صبحانه یا خامه و مربا یا بادام و عسل.
اینطور که به نظر میرسد، معمولا شیرین است، ولی انگار با ژامبون هم خورده میشود. خلاصه یک چیزی است تو مایههای همین سمبوسهها و خوراکیهای کنار خیابان خودمان!
شانزه لیزه
خیابانِ مغازهها و کافههای پاریس، خیابانِ پیادهروهای پهن با سنگفرشهای قدیمی، خیابان درختان سبز که در صف پشت سر هم ایستادهاند، خیابانی که انتهایش آزادی است؛ دروازه آزادی. در یک روز آفتابی، وقتی در پیادهروی خیابان قدم میزنی و به یک شانسون* از ادیت پیاف، خواننده مشهور فرانسوی، گوش میکنی، احساس میکنی که واقعا به سمت آزادی پیش میروی.
در انتهای دیگر این خیابان هم میدان کونکورد قرار دارد. کافهها و رستورانهای این خیابان، میز و صندلیهایی را در پیادهرو قرار دادهاند و از صبح تا شب، همیشه عدهای آنجا مشغول خوردن و گپزدن هستند.
خیابان شانزهلیزه، مثل بیشتر خیابانهای پاریس، چراغ قرمز زیاد دارد و تا دنده از یک به دو میشود، باید ایستاد. پشت چراغ قرمز که باشی،
حتما کسانی را میبینی که وسط خیابان ایستادهاند و عکس میگیرند،
طوری که معمولا دروازه تریومف در زمینه عکسشان بیفتد. زیبایی این خیابان در شب و وقتی که چراغهای خیابان و مغازهها روشن است، چندبرابر میشود و به وضوح میتوان دلیل این را که نامش زیباترین خیابان جهان است،
فهمید. البته برای تصور بهتر، کمی شبیه همین خیابان هفت حوض خودمان است که پهن است و دوطرفش مغازه دارد! فقط با مقادیر کمی تفاوت!
* شانسون: در بیشتر نواحی اروپا خوانده میشدند و از میانه قرن ۱۶ میلادی به بعد، با تضاد قراردادن ریتم و بافت موسیقی و اشعار پیچیده و هارمونیک، سبک جدیدی در موسیقی فرانسه شد. شانسونها میتوانند درباره هر چیزی که به زندگی انسانها مربوط است، باشند.
۴- یکی از ساختمانهای معروف و بلند شهر پاریس، ساختمانی با ارتفاع ۲۰۰ متر است که به «مونت پارناس» (Montparnasse) معروف است. البته علت معروفیتش، بیشتر به خاطر این است که مردم و توریستها میتوانند سوار آسانسور شوند و در عرض هفت ثانیه، ۱۹۵ متر را بالا بروند.
سرعت آسانسور آنقدر زیاد است که وقتی بعد از هفت ثانیه به طبقه آخر میرسی و در آسانسور باز میشود، در گوشهایت برای لحظهای گرفتگی احساس میکنی. طبقه آخر، جایی است که به ۳۶۰ درجه معروف است؛ فضایی که دور تا دورش پنجره است و میتوانی تمام شهر را از بالا ببینی.
دوربینهایی هم در قسمتهایی از این فضا و جلوی پنجره نصب شده، که باید سکه یک یورویی در آنها بیندازی و بعد میشود هرجا را که بخواهی، از فاصله نزدیکتری ببینی.
در قسمت دیگری از این طبقه، تلویزیونهایی هست که درباره پاریس و نقاط دیدنیاش برنامههایی پخش میکند و عدهای با جدیت نشستهاند و تماشا میکنند. وقتی توی پاریس باشی، واقعا لطفی دارد که بنشینی در ارتفاع ۲۰۰ متری و نقاط گردشگریاش را از تلویزیون ببینی؟!
در قسمت دیگری از این طبقه، دری است که فلشزده به سمت تراس و کنار در هم عدد ۱۹۵، بزرگ نوشته شده. یعنی که پنج متر را باید با پله بروی.
پلهها که تمام میشود، رسیدهای به پشت بام این ساختمان. دور تا دورش نرده کشیده شده و از بالا که نگاه میکنی، شهر زیر پایت است. خیابانها را انگار با خطکش کشیدهاند و برج ایفل هم کمی دورتر ایستاده و دست تکان میدهد.
۵-سیاهپوستها از نژادهایی هستند که در فرانسه و بهخصوص پاریس زیاد دیده میشوند. عدهای از آنها کار و زندگیشان مثل مردم معمولی است، اما تعداد زیادی از آنها کارهایی مثل دستفروشهای خودمان را دارند.
محل زندگیشان هم اطراف پاریس است، ولی در بعضی از خیابانهای اطراف شهر، توی پیادهرو، جاهایی هست برای اسکان این افراد که هم در ورود و خروج دارد و هم تخت و بالش. آنها هم بیتفاوت نسبت به آدمهایی که رد میشوند و آنها را میبینند، در آنجا زندگی میکنند.
هر شهری، هرچقدر هم زیبا، چهرههای پنهانی دارد که با سرککشیدن در لابهلای خیابانها و بافت زندگی مردم آن شهر میشود آنها را پیدا کرد.
کلیسای سکرهکر (Sacre – Coeur)
کلیسایی در بالای یک تپه به اسم مونتمارتر. از خیابانی که به این تپه راه دارد، باید وارد یک کوچه سربالایی شوی که دوطرفش پر است از مغازههایی که سوغاتیهای پاریسی دارند؛ به اصطلاح خودمان خنزر پنزر! به انتهای کوچه که میرسی، کلیسا بالای تپه دیده میشود.
پلههای سنگی روی تپه درست کردهاند و کنار پلهها هم چمن و صندلی برای نشستن. این تپه از زمان قدیم همیشه مکانی برای عبادت بوده و اولین کلیسا در این مکان، در زمان لویی چهاردهم ساخته شده و ساختمان جدید در قرن ۱۹ بنا شد؛ ساختمانی به شکل یک صلیب، با یک گنبد مرکزی و چهار گنبد کوچکتر در اطراف.
داخل کلیسا که میشوی، نقاشیهای زیبایی را میبینی که روی دیوارها و سقف کلیساست. درست روبهرو، در سقف، تصویری از عیسی مسیح دیده میشود و میگویند که این بزرگترین موزاییک فرانسه با مساحت ۴۷۵ متر مربع است.
از کلیسا که بیرون میآیید، از بالای تپه، شهر دیده میشود؛ منظرهای شبیه منظره تهران از توچال. البته با آسمان آبی!
۷- رود سن، پرآبترین رود فرانسه است که از میان شهر پاریس میگذرد و پلهای زیادی برای عبور و مرور شهری روی آن بنا شده است. برج ایفل هم در کناره این رود در محدوده شمال غربی پاریس قرار دارد. درست روبهروی برج، شبهاسکلهای است که کشتیهای کوچک تفریحی آنجا ایستادهاند و پذیرای توریستهایی هستند که در صف سوارشدن کشتی برای گشتن روی رودخانه منتظرند.
کشتیها معمولا روباز هستند و در کنار هر صندلی هم یک گوشی فلزی بزرگ با سیم به صندلی وصل شده. وقتی کشتی حرکت میکند، از طریق این گوشی میشود براساس زبان دلخواه، شماره مرتبط را انتخاب کرد و به صحبتهای راهنما و توضیحاتش درباره پلها و عمارتهای اطراف رودخانه گوش کرد.
در مسیر کنار رودخانه صندلیهایی هست که مردم روی آنها نشستهاند و هر کشتی که رد میشود، برایش دست تکان میدهند.
طاق پیروزی یا تریومف
خیابان شانزه لیزه را اگر به سمت غرب بروی به اینجا میرسی. در قدیم طاق پیروزی را برای سربازان و فرماندهانی که از جنگ پیروز برمیگشتند میساختند. این بنا هم به خاطر سربازانی که در زمان ناپلئون جان خود را در جنگ از دست دادهاند ساخته شده است.
اسم تعدادی از این فرماندهان بر دیوارهای این بنا نوشته شده. ارتفاعش حدود ۵۰ متر است و بزرگترین طاق نصرت جهان محسوب میشود. این بنا در میدان شارل دوگل پاریس قرار دارد؛ میدانی که ۱۲ خیابان از آن منشعب میشود.
۹- یکی از خیابانهایی که از میدان شارل دوگل، همان که طاق نصرت در آن است، منشعب میشود، خیابانی است به اسم خیابان مونتاین و پر است از مغازههایی که فقط اجناسی با مارکهای معروف دارند. وارد خیابان که میشوی،
در دوطرفش این مغازهها را میبینی؛ مارکهایی مثل شنل (Chanel)، دیور (Dior)، ژیونشی (Given chy) و خیلیهای دیگر که آنقدر زیاد است،
نه یاد آدم میماند و هم اینکه من خیلیهایشان را نمیشناختم که بخواهد یادم بماند! ولی در کل بهتر است فقط برای دیدن از جلو ویترینشان رد شوی و اصلا به سرت نزند که وارد شوی و قیمت چیزی را بپرسی.
۱۰- شهرداری پاریس برای زیباسازی این شهر قوانین سختی دارد. مثلا اینکه هیچ مالکی حق ندارد که بنای ظاهری ملکش را تغییر دهد و ساکنین فقط میتوانند داخل ساختمانهایشان را تغییر دهند و بنای بیرونی فقط میتواند تعمیر و بازسازی شود و باید فرم قدیمیاش حفظ شود. برای همین هم بسیاری از موسسات تجاری و شرکتها به حاشیه شهر بهویژه منطقهای به رسم لادفانس انتقال یافتهاند.
منطقهای در حاشیه غربی پاریس. از دور که این منطقه را میبینی، برجهای بلند با شیشههای آبی و طوسی توجه را جلب میکند و نزدیکتر که میشوی، اگر سرت را بالا بگیری، بالای هر کدام از این برجها نام یکی از همین شرکتها نوشته شده.
به غیر از این منطقه حاشیهای، مناطق دیگری هم هستند که بیشتر افرادی که کار و زندگیشان در پاریس است، در آنجا خانه دارند. علتش هم قیمت بالای کرایه خانه در خود شهر پاریس است. چیزی حدود ۱۲۰۰ یورو برای یک آپارتمان ۵۰ متری که برای آنهایی که یک شغل و درآمد معمولی دارند، پرداختش سخت است یا شاید هم امکانپذیر نیست.
ولی با همه اینها وقتی توی شهر چرخ میزنی و خانههای چندطبقه با بناهای قدیمی را میبینی، مخصوصا آنهایی که در حاشیه رودخانه هستند، دلت میخواهد که اتاقی در یکی از همین خانهها داشته باشی، با پنجرهای چوبی رو به رودخانه و گلهای رنگی در گلدانهایی که پشت پنجره آرام نشستهاند.
کاخ ورسای
از شهر پاریس با ماشین یا اتوبوس حدود نیم ساعت راه است تا شهری که کاخ ورسای در آن قرار دارد. اولین چیزی که از دور در نمای محوطه کاخ جلب توجه میکند، تعداد اتوبوسهای زیادی است که توی محوطه بیرونی کاخ پارک کردهاند و آدم را یاد ترمینال اتوبوسرانی خودمان میاندازد. فقط اتوبوسهای اینها خوشرنگ و لعابتر هستند. درست بیرون محوطه کاخ، مجسمهای از لویی چهاردهم سوار بر اسب قرار دارد.
روی پایه مجسمه نوشته ۱۷۱۵-۱۶۳۸ Louis xtr وارد محوطه کاخ که میشوی، نمایی که میبینی، تقریبا قرینه است و ساختمانهای دوطرف شبیه هم هستند و در دو طرف محوطه هم صف مردم دیده میشود. یک صف برای تهیه بلیت است و صف دیگر برای ورود به کاخ.
راهنمای کاخ میگفت که اینجا همیشه شلوغ است و در همه روزهای سال توریستها برای دیدن اینجا میآیند، اما اگر روز تعطیل باشد و هوا هم خوب باشد، اینجا شلوغتر است. برای تهیه بلیت حدود ۴۵ دقیقه باید وقت صرف کنی و بسته به اینکه چه ساعتی از روز میخواهی از کاخ دیدن کنی و چند ساعت آنجا بمانی، قیمت بلیت فرق میکند و حدود ۱۰ یورو خرج برمیدارد.
البته مدام از بلندگو اعلام میکردند که افراد زیر ۲۶ سال اروپایی میتوانند بدون بلیت وارد شوند و خب ما بیتفاوت به این جمله همچنان سر جای خودمان در صف ایستادیم. بعد از تهیه بلیت هم باید در صف دیگری که طولش بیشتر است و در همان شرایط متوسط بین یک تا دو ساعت باید برایش وقت بگذاری تا تازه وارد کاخ شوی.
وارد کاخ که میشوی، در همان ورودی، قسمت پذیرش است که میتوانی دستگاهی با یک هدفن به اسم audio guide – یعنی راهنمای صوتی، بگیری و با واردکردن کدی که در کنار هر کدام از قسمتهای دیدنی کاخ قرار دارد، در این دستگاه، اطلاعاتی کوتاه درباره آن قسمت از کاخ را به زبان انگلیسی میتوانی بشنوی.
قسمتی از کاخ مربوط به تابلوهای نقاشی تصویر خاندان لوییها است. قسمت دیگر مجسمهها است و در طبقه دوم، اتاقهای مختلفی است؛ اتاق کار، استراحت، جلسه، اتاق ملکه و سالن آینه و… که سقف همهشان نقاشیهایی است که گروهی از نقاشهای معروف زمان خودشان آنها را کشیدهاند. در پشت کاخ هم محوطه بزرگی است که به باغ ورسای شهرت است.
منبع: فارس پاتوق
2 نظرات