مرکز مشاوره

مرکز مشاوره تبریز

مرکز مشاوره تبریز

ویژگی مرکز مشاوره تبریز

تحقیقات بعمل آمده به وسیله کادر ما در مرکز مشاوره تبریز دراکثر خانواده ها این موضوع رانمایان میکند. که بیش ازهرزمان دیگه ای خانواده های ایرانی نیازمند یک بررسی و تغییر درنگرش خود درمباحث مربوط به آن میباشند. مشکلات و فرازونشیب های موجود در زندگی هرانسانی میتواند به عاملی برای پسرفت وعدم پیشرفت آن فرد تبدیل شده واو را ازجریان درست زندگی خارج سازد.

شماره های تماس 01

به همین منظور وبه دلیل اهمیت بسیاری که بحث مشاوره در زندگی هرفرد دارد کانون مشاوران ایران اقدام به راه اندازی یکی از شعب خود درشهر تبریز کرده است.مرکزمشاوره تبریز با استفاده ازبهترین مشاوران در امر مشاوره خانواده بستری را فراهم نموده است تا جوانان و خانواده های تبریزی بتوانند باآسودگی خاطر به مرکز مشاوره تبریز مراجعه کرده و مشکلات خود را با یک مشاور خوب تبریز در میان بگذارند. مرکز مشاوره تبریز بااستفاده از بهترین مشاور تبریز در زمینه های مختلف مثل ازدواج و خانواده میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات شما باشد کافیست با مشاوره تبریز تماس بگیرید.

منبع: com.مرکزمشاوره


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

746 نظرات

  • عرفان , ژانویه 9, 2015 @ 6:41 ب.ظ

    سلام.من پسری ۱۴ ساله ام.پدر ومادر من۱۵سال است که ازدواج کرده اند.ما ۳ سال در تبریز کردیم وزندگی خوبی داشتیم.اما بدلیل شغل پدرم به رشت(استان گیلان)رفتیم.پدرم کمی اخلاقش تند است.مادرم هم خوش اخلاق بود ولی در مواقع دعوا جواب پدرم را همیشه میداد.بعد از گذشت ۸سال پدرم متوجه شد که مادرم با مردی دوست است.هر دو متحل بودند.پدرم هم ماجرارا به خانواده مادرم گفت.پدرم مادرم را بخشید.خلاصه ما خانه خود را به تبریز آوردیم.اما پدرم نتوانست این ماجرا را فراموش کند.بهمین دلیل پدرو مادرم همیشه با هم دعوا میکنند.دو روز آشتی میکنند.ده روز دعوا.من هم ما بین زجر میکشم.کمک کنین

    • Anonymous , ژانویه 10, 2015 @ 1:31 ق.ظ

      خب در این مورد باید از فردی کمک بگیرید که در خانواده و فامیل از احترام زیادی برخورداره و در واقع ریش سفید فامیل به حساب میاد… وگرنه سن شما اجازه نمیده که بتونید راحت و با قدرت در این مورد صحبت کنید … میتونید در این مورد با مشاور هم مشورت کنید و ازش در این مورد و در برخورد درست با والدینتون یاری بگیرید …
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی هم داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • دلبر مددی , فوریه 14, 2015 @ 12:24 ب.ظ

    میخواستم ازتون خواهش کنم مشکل درمورد کوته فکری شوهرم از شما راه حل بخواهم قبلا سه سال باهمرابطه خانوادگی داشتیم والان بعد دهسال وحاصل این زندگی دوتابچه است که بعدگذشت دهسال خیلی خانوادشو به رخم میکشه وحرف اونارو بهم ترجیح میدهکه بعدشم اگه باهاش صحبت بکنم منجر به ضرب وشتم میشه وکنار نمیاد لطفاومنو راهنمایی کنین ووقتی میریم بیرون باید با هیچ کس حرف نزنم غیر خودش

    • Anonymous , فوریه 15, 2015 @ 11:48 ق.ظ

      خب اگر جدیدا” این اخلاق رو پیدا کرده باید ریشه یابی کنید به هرحال ایشون با این رفارایی که بروز میده فردی شکاک و متعصبه که برای زندگی با چنین فردی باید فقط صبور بود … اگر میخوایت زندگی ارامی رو به همین منوال بگذرونید نباید در مقابلش قرار بگیرید ..به هر حال اگر شرایط سخت تر بشه باید در این مورد با خانواده و افراد معتمد در خانواده که همون ریش سفیدان فامیله صحبت کنید تا واسطه زندگی شما شده و بتونید لااقل ایشون رو مجاب کنید تا با مشاوری متعهد و مجرب صحبت کنه …
      وگرنه شما باید حضورا” با مشاوری در این خصوص صحبت کنید تا لااقل راهکارهای برخورد مناسب با ایشون رو به شما نشون بده
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • منیره , فوریه 15, 2015 @ 2:33 ب.ظ

    سلام و خسته نباشید
    من ۲۵ ساله ومتاهل هستم بچه هم دارم درعین حال دانشجو هم هستم و شوهرم هیچ مساله ای با این مورد نداذه و کمکم میکنه ولی پدرم متاسفانه به همه چی من دخالمیکنه و حتی میگه که تنها بیرون نرو و من خیلی ناراحت میشم من میخوام کارای بزرگ بکنم و موفق باشم ولی با این وضعیت نمیتونم کنار بیام لطفا کمکم کنید

    • Anonymous , فوریه 16, 2015 @ 11:34 ق.ظ

      خب بعد از ازدواج اطاعت از والدین در مرتبه دوم قرار میگیره و شما باید با شوهرتون هماهنگ باشید در این مورد هم وقتی شوهرتون در این مورد مشکلی نداره نباید خودتون رو ناراحت و نگران کنید … رعایت احترامشون رو داشته باشید و در مواقعی که نصیحتی میکنن گوش بدید تا از شما دل ازرده نباشند ولی روال عادی زندگی خودتون رو پیش ببرید

  • آرش , فوریه 24, 2015 @ 7:54 ب.ظ

    سلام بنده یه پسر بیست و نه ساله و دارای خانواده مذهبی هستم یکسال پیش در صفحه مجازی با فامیلای یکی از همکارام آشنا شده و بعدا بهش علاقه مند شده و تصمیم به ازدواج گرفتم مادرم به دلیل اینکه پدرش مذهبی نیست به این ازدواج رضایت نمیدهد ممنون میشم راهنمایی کنید چه اقدامی به مصلحت میباشد؟

    • Anonymous , فوریه 25, 2015 @ 11:42 ق.ظ

      اقدام به مصلحت همون حرف پیغمبره که فرمایش کردن : با هم کف خودتون ازدواج کنید …
      بسیار ساده است همین اختلاف مذهبی در آینده میتونه ارامش رو از زندگی شما سلب کنه به همین خاطر باید رضایت خانواده رو در ازدواج داشته باشید چون اگر در این مورد صحبتی هم نکنن ولی همین عدم رضایشوت روی زندگی شما تاثیرات منفیش رو خواهد گذاشت

  • شیدا , فوریه 26, 2015 @ 4:56 ب.ظ

    سلام دختری ۳۰ ساله هستم فوق لیسانس اما بی کار
    از ۱۸سالگی خواستگارهای زیادی داشتم به خاطر تحصیل و پیدا کردن شغل بدون توجه به موقعیتشون همه رو رد میکردم الان که ۳۰ سالم شده همه منو می ترسونن از اینکه ازدواج دیر شده و موقعیت مناسبی بعد این نخواهم داشت چند روز قبل خواستگاری برایم امده که ۱۰سال از من بزرگتر است
    تحصیلاتش مورد قبولم نیست با قیافه اش هم کنار نمیام اما پسر خوبی است و از خانواده خوبی است
    ترس هایی که از خانواده و بیرون به من تحمیل شدهرمنو وادار می کنه جواب مثبت بدم
    باید چکار کنم؟
    واقعن بعد سی سالگی موقعیت ازدواج دختربه صفر میرسه

    • Anonymous , فوریه 27, 2015 @ 12:01 ب.ظ

      دوست عزیز این تصورات نخ نما و پوسیده رو به خودتون راه ندید … هدف از ازدواج فقط رسیدن به ارامشه وقتی شما نمیتونید با قیافه و تحصیلات این فرد کنار بیایت پس هدفتون از ازدواج چی میتونه باشه ؟؟؟
      اینو یادتون باشه ازدواج نکردن بسیار بهتر از یک ازدواج بد داشتنه …
      بهتون توصیه میکنم اجازه ورود چنین تصوراتی رو به خودتون ندید تا بتونید از جوانی خودتون لذت ببرید و مسلم بدونید موقعیت های خیلی خوبی در انتظار شماست

  • النا , مارس 1, 2015 @ 10:15 ق.ظ

    سلام خسته نباشید.من ۲۸ سالمه و همسرم۳۲ سالشه.مشکل من با خونواده شوهرمه.مادرشوهر و خواهرشوهرام هر وقت احساس کنن به من نیاز دارنزبون چرب و نرمشون راه میفته هر وقتم با من کاری ندارن خودشونو میگیرن حرفم نمیزنن.منم آدمی هستم که زود وابسته میشم با اینکه میدونم بخاطر خودشون و کارشون با من مهربونن زود خامشون میشم و از جون براشون مایه میذارم ولی خرشون که از پل گذشت بی محلی میکنن چون میدونن پدرشوهرم زود حرف منو قبول میکنه منو جلو میندازن.یه دختر ۳ساله هم دارم که با محبت زیاد به اون میخوان به من حرص بدن.نمیدونم چیکار کنم مدام تو ذهنم باهاشون درگیرم.فکرشون ولم نمیکنه احساس میکنم فقط یه وسیله بودم که اونا به هدفشون برسن.T_T

    • Anonymous , مارس 2, 2015 @ 10:47 ق.ظ

      خب این مطلبی که نوشتید در واقع یک جور درددل کردنه و برای اینکه بتونید راح تر با این موضوع کنار بیایت میتونید با شماره زیر مشاوره تلفنی انجام بدید … متاسفانه تعداد چنین افرادی کم نیست که در مواقع سختی به یاد همدیگه میفتن و برای شما هم چاره ای نیست که تحمل کنید در مشاوره با بیان رفتارهای خاص خانواده میتونید به راهکارهایی عملی برسید
      ولی در بهترین حالت اینه که آرام باشید و در این مسایل از ایجاد برخورد جلوگیری کنید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • feze , مارس 1, 2015 @ 1:29 ب.ظ

    باسلام و خسته نباشید.من دختری ۲۷ ساله و مجردم الان یکسال و نیمه که مردی را دوست دارم البته متأهل و سه تا بچه داره. به هر دری زدم بلکه فراموشش کنم اما نشد و هر روز با محبتاش بیشتر بهش وابسته میشم لطفاً مرا راهنمایی بفرمایید!

    • Anonymous , مارس 2, 2015 @ 9:24 ق.ظ

      در وابستگی به افراددر واقع ما خود را محکوم میکنیم. دیگری را برخود مسلط کرده وتحت سلطه قرار میگیریم با پذیرفتن بی چون و چرای درخواستها از خود واقعیمان دور میشویم. فرد وابسته به خاطر نرنجاندن کسی که دوستش دارد هرگونه خواستی را میپذیرد ولو برخلاف میل باطنی
      شخصی را که وابسته او باشیم کوچکترین کج خلقی و بی مهریش ما را رنجیده خاطر کرده و باعث ناراحتی و افسردگی روحی و بهم ریختگی روانی برای ما خواهد شد یا اگر او مطابق میل و اراده ما رفتار نکند اشک و ناله هایمان سر به اسمان خواهد برد…
      و این نوع وابستگی با طعم خیانت از بدترین رفتارهای انسانه …به همین خاطر باید در این مورد با مشاوری مجرب مشورت کنید تا بتونید از این مخمصه ای که درش افتادید رها بشید … بهتره خودتون رو جای همسر ایشون قرار بدید که چطور شما زندگیش رو به بازی گرفتید و فکر کنید اگر چنین اتفاقی برای شما بیفته چه رفتار و حسی خواهید داشت

  • پریا , مارس 9, 2015 @ 12:25 ب.ظ

    سلام
    من ۳۲ ساله و بعد از یک سال نامزدی ۴ماه هست عروسی کرده‌ام. من و همسرم کارمند هستیم متاسفانه هنگامی به چیزی نیاز دارم من باید چندین روز یا ساعت باید همسرم را متقاعد کنم تا بتواند آن چیز را برایم تهیه کند و اخیرا در مقابل هر صحبت من واکنش نشان می دهد و دم مخالفت می زند در مقابل هر چیزی واکنش دارد خواهش میکنم منرا راهنمایی کنید تا بدانم چطور رفتار کنم

    • Anonymous , مارس 9, 2015 @ 12:46 ب.ظ

      خب باید بگم شوهر شما به احتمال زیاد خسیس هستند
      اگر بین شما و همسرتان رابطه عاطفی و محبت قلبی برقرار است و در دیگر امور زندگی با هم تفاهم دارید و فقط خساست او شما را آزار می دهد باید توجه داشته باشید که خساست یک مشکل روان شناختی است و ریشه در ناامنی درونی افراد دارد. هر فردی در زندگی به هویتی برای خود نیاز دارد. برای بعضی از افراد پول و دارایی تکیه گاه هویتی به حساب می آید و چنانچه آن را از دست بدهند، دچار احساس ناامنی و اضطراب خواهند شد. به همین دلیل خرج کردن پول برای آن ها به معنای از دست دادن هویت و ابتلا به نیستی است. این اشخاص با جمع کردن و حفظ افراطی و بیمار گونه پول در اصل سعی دارند امنیت و آرامش روانی خود را حفظ کنند.

      در رفتار با همسر خسیس، اول از همه نباید فراموش کنیم که حل مشکل خساست همسر کار ساده ای نیست بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل کنیم. امیدواریم با این راهکارها بتوانید بیشتر با همسر خسیس تان مدارا کنید:
      * طبیعت افراد خسیس را باور کنید و بپذیرید که به بیماری خساست دچار هستند. این باور باعث می شود تا رفتارهای آن ها برایتان قابل تحمل باشد.
      * بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش می کنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکل شان باید به آن ها کمک کنیم. نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آن ها ایراد بگیریم. بلکه باید کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
      * پیش از خرید هر وسیله ای برای منزل با همسرتان مشورت کنید. با وجود اختلاف نظر، مشورت کردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبه رو نشویم. به این ترتیب، مانع از بروز جنجال می شویم.
      * زمانی که از رفتار همسرتان غمگین و عصبانی می شوید، ناراحتی تان را ابراز کنید، البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح دهید که از رفتارهای او ناراحت می شوید و خجالت می کشید. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
      * افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه می کنند؛ بنابراین به جای دلخور شدن یا مسخره کردن همسرتان، از او تشکر کنید.
      همین که او هزینه ای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر شما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرتان است…
      اما اجازه دهید یک فرض دیگر را نیز بررسی کنیم. چنانچه همسرتان در حد توان و عرف نیازهای مالی شما را تأمین می کند ولی شما باز هم ناراضی هستید، آنگاه مشکل به شما برمی گردد. شاید ملاک شما برای علاقه مندی و توجه همسرتان نسبت به شما، میزان پول خرج کردن اوست. در این صورت شما نیز گرفتار سیستمی هستید که ارزش آدم ها را با پول تعریف می کند و می خواهید با طلب بیشتر پول در واقع توجه و احترام بیشتری طلب کنید.
      به هر حال تمام آن چه درباره شما و همسرتان گفته شد فرض هایی است که باید با دریافت اطلاعات بیشتر مورد بررسی دقیق تری قرار بگیرد و من پیشنهاد می کنم به همراه همسرتان به یک مشاور مجرب خانواده مراجعه کنید. در نهایت یادآور می شوم که در هر رابطه ای، هر ۲ نفر سهیم هستند و با رفتارهای شان خواسته یا ناخواسته به تداوم یا فروپاشی آن کمک می کنند.

  • یعقوب , مارس 10, 2015 @ 11:52 ب.ظ

    سلام من ۳۳ ساله هستم الان هفت ساله ازدواج کرده ام و یک دختر شش ساله حاصل این ازدواج میباشد الان حدود دو ساله که من و همسرم سر مسایل بیخودی جر و بحث میکنیم و هر روز شدیدتر میشود لطفا ادرس یک مشاور خوب تو تبریز برام بدین میخوام بصورت حضوری بریم و صحبت بکنیم خیلی ممنون از لطف شما

    • Anonymous , مارس 11, 2015 @ 12:43 ق.ظ

      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      و جهت اطلاع از نمایندگی مرکز مشاوره ایران
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
      و تماس به اداره کل بهزیستی و دریافت مراکز معتبر مشاوه ای

  • ایلین , مارس 29, 2015 @ 1:01 ق.ظ

    سلام خیلی ممنون از جواب های دقیق و عالی تون. من ۲۶سالمه ودانشجوی دکتری ادبیات فارسی هستم. سه ماه بیش با بسری اشنا شدم و قصد ازدواج داریم . دختری بسیاری احساساتی و عاطفی هستم از این رو به شخص مورد نظرم خیلی توجه و محبت میکنم. میترسم ازم خسته بشه . اخیرا متوجه کم توجهیش شدم و خیلی میخوامم رفتارمو کنترل کنم اما دست خودم نیست . به نظر شما چیکار باید کنم؟درمقابل محبت خودم انتظارمن ازش بیشتر میه .اما وقتی نمی تونه منو اشباع کنه ازش دلسرد میشم

    • Anonymous , مارس 29, 2015 @ 10:47 ق.ظ

      دوست عزیز در بدو ورود به رابطه های دوستانه دختر با زبان عاطفه و پسر از منظر نیازهای جنسی و حس برتری جویی وارد این رابطه میشه … در واقع این یک جور غریزه طبیعیه که زن و مرد رو وادار به ورود به چنین رابطه هایی میکنه … همونطور که میدونید هر کاری باید در حد اعتدال باشه … آقایون گاهی ایجاب میکنه در پیله تنهایی خودشون فرو برن و به کارها و هدف های زندگیشون فکر کنن ، باید اجازه چنین کاری رو بهشون داد … اگر برای ازدواج وارد چنین رابطه ای شدید باید تمام سعی خودتون رو بکنید تا ایشون رو بشناسید و در این مورد چون سه ما با هم بودید میتونید به مشاوره ازدواج مراجعه کنید …با ایشون قاطع رفتار کنید تا بدونید آیا قصد ازدواج داره یا فقط خواهان یک رابطه دوستانه ساده است …پس تا حاصل شدن چنین نتیجه ای سعی کنید از ابراز احساسات زیاد خودداری کنید … چون جز وابستگی بیهوده نتیجه ای نداره … نکته بعدی اینه که در این دوره ممکنه اتفاقاتی بیفته و نظر هر کدام از شما در این مورد روند رابطه تغییر کنه پس قوی باشید تا بتونید در مواقعی ” نه مقدس ” رو به کار بگیرید …
      پس به نشانه های اطراف خوب توجه کنید تا بتونید بهتر ببینید و تصمیم گیری کنید … در کنار احساساتتون از عقل و منطق هم کمک بگیرید

  • ایلین , مارس 29, 2015 @ 4:52 ب.ظ

    دقیقا حق باشماست.ممنون ازراهنماییتون.میدونم قصد ازدواجش حتمیه. راستی خودش ۳۴سالشه .سوادش دیبلمه اما صاحب کارخونه شکلاته تو تهران.باداشش شریکه. دروغ هم نگفته همه رو بامدرک ثابت کرده.منو با تموم خونوادش اشنا کرده.اما من وقتی نه می گم خیلی زود عصبانی میشه اگه جوابش رو ندم زود از حرفاش بشیمون میشه.اما وضعیت رابطه تو شرایطیه که من مدادم گلایه میکنم .از کم بودن محبتش .از کم بود توجهش . از کم بودخودش. من با دختر بودنم خیلی واسه این رابطه مایه میزارم. اشتباه کردم اره؟اما بس نیاز من چی اخه؟ سرش اینهمه هم شلوغ نیست که کاررو بهونه کنه. راسته که مردها عاشق کسی میشن که ازش بی اعتنایی بینن؟

    • Anonymous , مارس 30, 2015 @ 10:42 ق.ظ

      در مورد آقایون باید بگم دوست دارن کسی که مورد عشق و علاقه اشون هست رو بدست بیارن و این حس قدرت طلبی و پیروزی جزئی از ذات و زندگیشون هست … البته نباید تمام رفتارهای مرد رو با این مقیاس سنجید … به هرحال ایشون با خلقیات خاصی رشد کرده و باید این مورد رو پذیرفت خیلی از افراد هنوز نمیدونن با طرف مقابلشون چطور رفتار کنن … ایشون در محیط خشک گارگری و کارخونه بوده و ممکنه روی رفتارهای شخصی ایشون هم تاثیرگذار شده باشه …پس باید این واقعیت رو بپذیرید … بهتره شما که قصد ازدواج دارید با مشاورروانشناسی مجرب در این خصوص مشورت کنید …تا حضورا ” با بررسی ابعاد شخصیتی هر دوتون به یک جمع بندی و چشم انداز از زندگی آینده تون برسید …
      چون نیازه که همدیگرو بهتر بشناسید تا بهتر بتونید تصمیم گیری کنید

  • نفیسه , آوریل 1, 2015 @ 8:39 ب.ظ

    سلام.من خانمی ۲۳ ساله هستم و یک ساله ازدواج کردم، من و همسرم سر چیزهای خیلی کوچیک و بی اهمیت خیلی باهم دعوا میکنیم الان دیگه سر هرچیزی باهم لجبازی میکنیم.هردوتامون نسبت به هم بدبین شدیم طوری که الان هرچیزی به هم میگیم بدترین برداشت رو میکنیم.سر کوچکترین چیزها بزرگترین دعواهارو میکنیم.من خیلی روحیه امو از دست دادم.همش غصه دارم.همسرم خیلی خوبه ولی اصلن در این مسائل حال و شرایط روحی منو درک نمیکنه.خاهش میکنم کمکم کنین.

    • Anonymous , آوریل 2, 2015 @ 1:07 ب.ظ

      پس لازمه فرد سومی بین شما و همسرتون داوری کنه که در این شرایط مشاور روانشناسی مجرب و آگاه میتونه بهترین فرد باشه
      چون شما و همسرتون نیاز دارید در زندگی تغییری به وجود بیارید که زندگی مشترک برای شما ارامبخش و لذت بخش تر بشه
      زندگی محل مسابقه و لجبازی نیست چون هر کدام از شما که چنین کاری کنه ضربه مستقیمش به خودش برمیگرده
      پس در زمانی مناسب قرار بذارید و تمام حرهای خودتون رو با هم در میان بذارید تا از میزان کدورت کاسته بشه و این کارو هر هفته انجام بدید و یاد بگیرید در مقابل اشتباهاتی که کردید خیلی باوقار ” عذرخواهی ” کنید
      و مطمئن باشید از ابهت و شخصیت هیچکدومتون کاسته نخواهد شد

  • حسین , آوریل 5, 2015 @ 10:37 ب.ظ

    سلام.من پسری ۲۳ ساله هستم .بچه تبریز دو ساله ب طور اتفاقی اونم تلفنی با دختری از اهواز اشنا شدم و دوبار هم رفتم دیدنش الان همدیگرو خیلی دوست داریم ولی خیلی مشکل داریم از عرب بودن دختره و ……کمکم کنید….

    • Anonymous , آوریل 6, 2015 @ 8:28 ق.ظ

      دوست عزیز وقتی شما میدونید مشکل کجاست پس دلیل سوال و تردیدتون چی هست ؟ شما از دو اقلیم با نژاد و فرهنگ متفاوت هستید … مسلما” در ازدواج مشکلات اساسی دارید و اینکه همدیگرو دوست دارید یک وابستگی و علاقه عمومیه که اگر دختر دیگه ای هم بود همین حس رو نسبت بهش پیدا میکردید … پس دوست داشتنی در بین نیست و شما باید برای این رابطه که میتونه روز به روز بر میزان وابستگی شما بیفزاید کاری بکنید … و در این حالت بهترین کار کات کردن این رابطه است … شاید سخت به نظر بیاد ولی هر چه زودتر باشه برای آرامش روحی هر دوی شما بهتره
      کمک اصلی رو ود شما باید به خودتون بکنید

  • حسین , آوریل 6, 2015 @ 2:58 ب.ظ

    ممنون از پاسختون ولی من با مادرش هم حضوری حرف زدم مادرش گفت باباش اصلا دوس نداره دخترش رو ب غیر عرب بده ب همین خاطر هرچی باباش بگه ..من خیلی دوسش دارم ب خدا دختر خوبی هست اخلاقش و ….از نظر مالی هم ضیف هستم .خیلی سخته دو تا عاشق از هم جدا بشن ..بین دو راهی گیر کردم ن میتونم برم جلو ون میتونم برم عقب .ترو خدا بیشتر کمکم کنید ممنون میشم خونوادم وهمه اطرافیانم کمکم نمیکنن

    • Anonymous , آوریل 7, 2015 @ 11:26 ق.ظ

      خب دوست عزیز وقتی رضایت کلی در این رابطه وجود نداره اصرار شما راه به جایی نخواهد برد … در ضمن شما چطور در مورد اخلاقش با اطمینان صحبت میکنید ؟ چقدر ایشون و عقایدش رو میشناسید ؟ بهتره با کلمات بازی نکنید چون شما با هر فرد دیگه ای هم ارتباط برقرار کنید همین حس رو بعد از مدتی پیدا خواهید کرد … بهتره واقعیت رو قبول کنید و شرایط رو برای خودتون سخت نکنید و سعی کنید در راهی قدم بردارید که آینده ای مبهم نداشته باشه و برای شروع کار باید درامد و شغل مناسب رو پیدا کنید …. بعد بر اساس فرهنگ و اجتماعی که هستید طبق دستور پیامبر با هم کف خودتون ازدواج کنید

  • ساناز , آوریل 11, 2015 @ 1:00 ب.ظ

    سلام خسته نباشین.من دختر۲۰ساله هستم یه خواستگارباموقعیت خوب دارم.پسره قیافش زیادخوب نیس ولی هروخ میبینمش یاباهاش حرف میزنم خیلی به دلم میشینه ولی وقتی نمیبینمش همش به خانوادم میگم که نمیخام بهش جواب مثبت بدم.الان تودوراهی موندم ک مثبت بدم یامنفی.خانوادم به دلیل موقعیت وداشتن خانواده ی خوب فرهنگی تمایل دارن بله روبگم.خواهشاکمکم کنین

    • Anonymous , آوریل 12, 2015 @ 12:28 ق.ظ

      این موارد به خودتون و خواستتون مربو میشه … ولی اگر در ۷۰ درصد مسایل تفاهم دارید و اینکه چهره ای داره که میتونه به دل شما بشینه مشکلی برای ازدواج ندارید ….اگر فردی کمالگرا باشید چنین حسی برای شما که دوست دارید بهترین هارو داشته باشید طبیعی خواهد بود
      …پس اگر نتونستید به دل هم بشینید بهتره فکر کنید و تصمیم قاطعی بگیرید چون اگر این مرحله رو نتونید طی کنید نمیتونید وارد مراحل دیگر شناخت قرار بگیرید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

  • Esra , آوریل 12, 2015 @ 12:46 ب.ظ

    باسلام من ۲۲سالمه وترم ۷دانشگاهم.وباپسرخاله ام ۹ماهه عقدکرده ایم من ساکن تبریزم وایشان ساکن شهرستان.موقع بله برون حرف زدیم به دلیل دانشجوبودن من وموقعیت خوب شغلی واجتماعی خوب تبریز اینجازندگی کنیم. وخودش هم خیلی تمایل دارد تبریزباشیم.چون پدرایشان فوت کرده مادرش اجازه نمیدهد تبریزبیاید ما میخاستیم مادرش هم درتبریز بامازندگی کند ولی قبول نمیکند ازشهرستان خودش جایی برود.والبته کارنامزدمن درتبریزبهترازانجاست ودائم برای کاربااوتماس میگیرند ولی الان در شهرستان بیکارست.لطفا راهنماییم کنید حال من چه کنم من اصلانمیتوانم آنجازندگی کنم وتنهابه دلیل نبود آینده شغلی مناسب.

    • Anonymous , آوریل 12, 2015 @ 5:08 ب.ظ

      دوست عزیز زن باید در محل زندگی شوهرش زندگی کنه مگر در عقدنامه موارد دیگه ای موافقت و درج شده باشه …
      از طرفی وقتی شما نتونید به شهر ایشون برید و ایشون هم به خاطر مادرش نتونه تبریز بیاد خود بخود به مرحله ای میرسید که بهتره صادقانه بگیم طلاق باید بگیرد … مگر اینکه فردی معتمد و در واقع ریش سفید بتونه وساطت کنه و یکی از دو طرف رو راضی به گذشت از خواسته هاش بکنه
      پس دوست عزیز بهتره با ایشون در زمانی مناسب در فرصتی خوب صحبت کنید تا بدونید تکلیفتون در این مورد چی هست …
      اگر لازم باشه باید مشاوره حضوری و دو نفره ای هم با مشاورروانشناس مجربی داشته باشید
      فرد سومی که بتونه بین شما و ایشون قرار بگیره و کمک کنه تا تصمیم نهایی و قطعی رو بگیرید

  • زيبا , آوریل 14, 2015 @ 11:18 ق.ظ

    سلام من ۲۸سالمه و مجردو دخترم.۵ سال پیش پدرم فوت کرده ولی مامانم میگه بابام نمرده و فرار کرده تواین ۵ سال به هردری زده که به ما ثابت کنه یا بابا نمرده یا اگه مرده کشتنش و قاتل داره.در حالیکه مدارک پزشک قانونی میگه مسمومیت بوده و خودمون هم موقع دفن بابام کنار قبرش بودیم.مامان و بابای من ۲۵ سال باهم زندگی کردن و هر روزش باهم سر چیزای بزرگ و کوچیک دعوا میکردن حتی بابا مامانمو ومارو کتک میزد.سر این دعواهاشون راه ازدواج مارو بستن وما ۳ تادختر خونه نشین شدیم و بیکاربااینکه لیسانس هستیم و خواستگارهای زیادی داریم اما مامانم واسه همه یه عیبی میذاره و رد میکنه.دنبال کار میرم ولی مامانم با دعوا راهمو میبنده بحث ازدواج میشه دعوا راه میندازه تا تمومش کنیم.همیشه بااینکه بیسواده به ما زور میگه ومخصوصا منو تهدید میکنه که تو باعث بدبختی منی.به قران بیشتراز دوتاخواهرام دوسش دارو یه لحظه نبینمش دق میکنم ولی اون منو دشمن خودش میدونه .از دنیا سیر شدم واقعازندگی برام بی مهنیع.به خدا به زودی خودکشی میکنم.اونقدر مامانم لجباز و یکدنده هس که حرف کسی جز خودشو قبول نداره.تورو خدا بگید چیکارکنم؟ واسه مشاوره هم نمیره و پولشم نداریم.میگه هر حرفی که به مشاور میخواهید بگید به من بگید حل کنم ولی همیشه با من دعوا میکنه وکاسه ها سرمن شکسته میشه.باید به یه راهی برسم وگرنه دیگه خوکشی میکنم.تورو قران زودتر جواب بدید همینجا جواب بدید لطفا رمز ایمیلموو فراموش کردم.خیییییییییییییییلی ممنونم

    • Anonymous , آوریل 15, 2015 @ 11:24 ق.ظ

      دوست عزیز مادر شما هنوز نتونسته مرگ شوهرش رو فراموش کنه پس نیاز دارید شما شخصا” با مشاوری مشورت کنید تا روش برخورد با مادرتون رو اموزش ببینید … چون باید تمام ابعاد شخصیتی مادرتون رو با ایشون مطرح کنید … و در مقابل مادرتون به کار بگیرید …
      از نظر روانشناختی وقتی مرگ عزیزانمان اتفاق می افتد ، ۴ مرحله متوالی به ترتیب اتفاق می افتد که باید از این مراحل عبور کرد.

      ۱ – مرحله انکار

      ۲ – مرحه خشم

      ۳ – مرحله غم

      ۴ – مرحه پذیرش

      ۱ – در مرحله انکار، قبول مرگ عزیزمان بسیار غیر ممکن خود را نشان می دهد. این مسئله مخصوصاً در حوادثی که منجر به مرگ مغزی می شود بیشتر مشهود است. بی دلیل نیست بیشتر بازماندگان فردی که مرگ مغزی شده است، با اهداء ‌اعضاء ‌موافقت نمی کنند. چون انکار واقعیت مرگ یکی از مراحل است. برنامه ای که در بالا به آن اشاره کردیم کمک موثری به ما می کند که این مراحل را به خصوص مرحله انکار را به سرعت سپری کنیم.

      ۲ – در مرحله خشم ،‌ در اینجا اگرچه مرگ عزیزمان را باور کردیم ولی نسبت به علل آن خشم می گیریم و جالب این است که این خشم را ممکن است به دیگران نیز انتقال دهیم. این مسئله را بیشتر در چنین حوادثی شاهد هستیم : تصادفات رانندگی ؛ سکته هایی که به خاطر یک بگو مگو پیش آمده؛ یا در اتاق عمل جراحی که ممکن است با پزشک سر دعوا برداریم . لذا به هنگامی که در این مرحله هستیم ، ممکن است حرفهای ناشایست به مسببین بزنیم یا دست به انتقام یا رفتارهای تهدید کننده بزنیم. اگر فردی به علت تصادف باعث مرگ کسی شده است ، بهتر آن است که در این مرحله ، اقدامی به گرفتن رضایت از بازماندگان متوفی نکند که نتیجه عکس خواهد گرفت. اگر هم مسببی برای مرگ عزیزان نیابیم ممکن است خدایی ناکرده ، شروع به شکایت از خدا بکنیم ، مثلا « خدایا چرا باید اینطور می شد یا …» . برنامه ریزی مرگ که در این یادداشت اشاره شد ، موجب عبور سریع از مرحله خشم می شود.

      ۳ – مرحله غم ،‌ نسبت به سایر مراحل قبل طولانی تر است. ولی حداکثر نباید از شش ماه بیشتر شود. در غیر این صورت ، مسئله افسردگی و درمان آن باید در نظر گرفته شود. برنامه ریزی برای مرگ ، کمک فراوانی در جهت کوتاه شدن این مرحله می کند.

      تمرکز زدایی نیز تکنیکی هست که می تواند در این زمینه به فرد غمگین کمک کند و آن اینست که به جای تمرکز بر روی خاطراتی که با متوفی داشته ایم. دنیای دید خود را وسیع کنیم و وقت بیشتری با زندگان بگذاریم ، یعنی کسانی که هنوز نوبت از دست رفتنشان نرسیده است. بیشتر اوقات فقط یک داغ عزیز دیده ایم و این فرصت خوبی است که بیشتر به دیگر عزیزانمان نزدیک شویم و قدر آنها را بدانیم.

      ۴ – مرحله پذیرش که از دید عموم ، به اشتباه فراموشی مردگان نام گذاشته می شود، مرحله آخر در رابطه با مرگ عزیزان است. همه باید به این مرحله برسند ولی برنامه ریزی در مورد مرگ اولاً‌ باعث تسهیل این روند می شود ؛ ثانیاً موجب سرعت آن می شود ؛ ثالثاً عوارض منفی ناشی از داغ عزیزان را از بین می برد،‌به علاوه اینکه به ما در خودشناسی بینش می دهد.

      که ظاهرا” مادر شما در گزینه اول متوقف شده و نتونسته ازش عبور کنه به همین خاطر نمودش در رفتارش با پرخاشگری نمایان میشود
      یا با اداره بهزیستی تماس بگیرید و لیست مراکز مشاوره تلفنی / حضوری رو ازشون دریافت کنید
      در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

      به هرحال دوست عزیز تحمل رفتار ایشون یکی از وظایف شماست … استفاده از دوستان مادرتون که بتونید از این طریق روی رفتارش اثرگذار باشید …به هرحال باید خودش بخواد تا روشهایی برای تغییر رویه ایشون موثر واقع شوند … به هر حال حق بدید ایشون ۲۵ سال شرایط پرخاشگری رو تجربه کرده و در واقع به نوعی با رفتار و اخلاقش عجین شده و باید شرایط خانه آرام باشه چون هیچ نظر مخالفی رو نمیتونه تحمل کنه و شدیدا” نسبت بهش موضع گیری خواهد کرد ولی دارودرمانی در کنار رفتاردرمانی میتونه ماردتون رو ارام تر کنه

  • النا , آوریل 14, 2015 @ 1:53 ب.ظ

    سلام روزتون بخیر.
    من ۲۸ سالمه و همسرم ۳۲ سالشه و یه دختر ۳ ساله دلریم. حدود سه ماهی میشه که همسرم یه بازی اینترنتی رو نصب کرده رو گوشیش و بعد از کار همه وقتش رو به اون اختصاص میده منم ازین بابت خیلی ناراحتم. احساس تنهایی میکنم نیاز عاطفی من و دخترم براورده نمیشه. حتی رابطه جنسیمونم از هفته ای دو سه بار به ماهی دو سه بار رسیده. از روز جمعه هم سر گیم قهریم الان چهار روزه ولی فقط با گوشی ور میره یا میخوابه.خواهشا راهنماییم کنین چطور مسله رو حل کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

    • Anonymous , آوریل 15, 2015 @ 12:35 ق.ظ

      فکر میکنم باید با قاعده خودش بازی کنید … شما هم بازی رو یاد بگیرید و در بازی کردن مهارت پیدا کنید و شرطی بذارید که در صورت شکستش باید به دستور شما رفتار کنه … راستش شاید روش خوبی به نظر نیاد ولی شما اینطوری وارد فضایی میشید که میتونید بهش نزدیک بشید و اعتمادش رو جلب کرده و با قانون خودش شکستش بدید … وقتی کمرنگ شدن رفتار شما رو ببینه متوجه نوع رفتار خودش خواهد شد … چون تا خودش متوجه نباشه و نخواد کاری کنه واقعا” از دست کسی کاری ساخته نیست

  • فرهاد , آوریل 15, 2015 @ 6:02 ب.ظ

    سلام
    خسته نباشید.دوماهه ازدواج کردم اما بهنظر خانمم اندازه الت تناسیلم خیلی کوچیکه.خواهش میکنم راهنماییم کنید چیکار کنم.آیا داروهایی که براافزایش اندازه الت تبلیغ میشه واقعا تاثیر داره؟ عوارض نداره؟ اگه داره چقدره؟ اصلا برا حل این مشکل چیکار کنم؟

    • Anonymous , آوریل 16, 2015 @ 9:33 ق.ظ

      بر اساس ناحیه جغرافیایی و نژادی ایران حداقل طول آلت مردانه نه و سه دهم سانته و اگر از این مقدار کمتر باشه باید با متخصص ارولوژیست مشورت کنید تا بر اساس معاینه برای درمان شما اقدامات لازم رو انجام بدهند …

  • setareh , آوریل 19, 2015 @ 2:08 ب.ظ

    سلام خسته نباشید . من خانومی ۳۰ سالمه . ۳ ساله که ازدواج کردم . تبریزی نیستم باتوجه به این مشکلات بسیار طیادی دارم هم با خودم و هم با بقیه.ز وقتی که اومدم یک روز آرامش نداشتم همش احساس بدی دارم هرجا میرم احساس میکنم با دید بد بهم نگاه میکنن. مشکلاتم بکار اینم به کنار . همه اینا دست به دست هم داده تا خونه نشین بشم. قبلن کار میکردم تو شهر خودم . من نمیخام کسی رو عوض کنم ولی این باعث شذه از مردم بترسم. نمیتونم حرف بزنم. تپش قلب میگیرم نمیتونم با کسی ارتباظ برقرار کنم . میترسم برام حرف در بیارن . چون خواهر شوهرم اینکارو یک بار کرد. گرچه موفق نشد . باید چکار کنم؟ فرهنگم با خانواده شوهرم از زمین تا آسمان فرق داره .

    • setareh , آوریل 20, 2015 @ 10:20 ق.ظ

      لطفا جوابمو بدین خیلی به کمکتون نیاز دارم

      • Anonymous , آوریل 20, 2015 @ 12:28 ب.ظ

        در این موردبه شما پاسخگویی شده

    • Anonymous , آوریل 20, 2015 @ 10:27 ق.ظ

      دوست عزیز شما نمیتونید مدت زیادی در این حالت باقی بمونید چون افسردگی و انزوا به سراغتون میاد و روند زندگی شمارو مختل میکنه … باید سازگاری پیدا کنید و با شرایط انس بگیرید که در این سه سال باید اتفاق افتاده باشه … اول با شوهرتون صحبت کنید تا بتونید فعالیت کاری رو شروع کنید … با ثبت نام در گروه های کوهنوردی و پیاده روی با افراد و دوستان جدیدی اشنا بشید تا از این تنهایی و انزوا رهایی پیدا کنید
      در ضمن حتما” با مشاورروانشناس در این خصوص مشورت و مشاوره کنید تا با رفتار درمانی به شما راهکارهای عملی ارائه نماید

      • setareh , آوریل 21, 2015 @ 5:18 ب.ظ

        از راهنماییتون کمال تشکر و دارم . ولی موضوع اینه که چطوری با خونواده شوهر که هم فرهنگم نیستن چطور ارتباط برقرارکنم؟ خیلی حرف میبرن حرف میارن . بیش از حد محافظه کارن. تو زندگی پدر و مادرم هم میخوان دخالت کنن،آدرس یک آرایشگاه ساده رو بهم نمیدن . دستور یه غذا رو بهم نمیدنو غیره.خودم سعی میکنم با دوری و دوستی باشه. ولی منم تنهام. خیلی از زنای همسایه که غریبن سعی میکنند با هام آشنا بشن و ارتباط برقرار کنن ولی با خانواده همسرم نمیتونم کنار بیام. ز طرفی از غریبه ها میترسم برام حرف در بیاد.

        • Anonymous , آوریل 22, 2015 @ 12:50 ب.ظ

          دوست عزیز شما نباید اجاز بدید که رفتار بد این خانواده روی شما تاثیر گذار باشه و شماهم منزوی و محافظه کار بشید … کسب تجربه کنید و با سیاست ارتباط گیری کنید … به قول مولا علی همه محبت ت رو به پای دوست بریز ولی تمام اعتمادت رو نه … شما میتونید در حد معقول با دیگران ارتباط داشته باشید و مشکلاتی که داشته ان کسب تجربه کنید …همونطور که گفتم رابطه محبت امیز با شوهر رو داشته باشید و با مشورت ایشون کاری رو شروع کنید منزوی بودن چیزی جز ترس و اضطراب رو به همراه نداره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.