مرکز مشاوره

مرکز مشاوره تبریز

مرکز مشاوره تبریز

ویژگی مرکز مشاوره تبریز

تحقیقات بعمل آمده به وسیله کادر ما در مرکز مشاوره تبریز دراکثر خانواده ها این موضوع رانمایان میکند. که بیش ازهرزمان دیگه ای خانواده های ایرانی نیازمند یک بررسی و تغییر درنگرش خود درمباحث مربوط به آن میباشند. مشکلات و فرازونشیب های موجود در زندگی هرانسانی میتواند به عاملی برای پسرفت وعدم پیشرفت آن فرد تبدیل شده واو را ازجریان درست زندگی خارج سازد.

شماره های تماس 01

به همین منظور وبه دلیل اهمیت بسیاری که بحث مشاوره در زندگی هرفرد دارد کانون مشاوران ایران اقدام به راه اندازی یکی از شعب خود درشهر تبریز کرده است.مرکزمشاوره تبریز با استفاده ازبهترین مشاوران در امر مشاوره خانواده بستری را فراهم نموده است تا جوانان و خانواده های تبریزی بتوانند باآسودگی خاطر به مرکز مشاوره تبریز مراجعه کرده و مشکلات خود را با یک مشاور خوب تبریز در میان بگذارند. مرکز مشاوره تبریز بااستفاده از بهترین مشاور تبریز در زمینه های مختلف مثل ازدواج و خانواده میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات شما باشد کافیست با مشاوره تبریز تماس بگیرید.

منبع: com.مرکزمشاوره


صفحه اصلی سایت مرکز مشاوره

administrator

مقالات مرتبط

746 نظرات

  • مينو , نوامبر 8, 2015 @ 12:29 ق.ظ

    مشاور عزیز با راهنماییهاتون مشکلم حل شد خیلی خیلی ممنونم ازتون

  • مینا , نوامبر 8, 2015 @ 9:20 ق.ظ

    با سلام
    دختری ۲۸ ساله با تحصیلات لیسانس هستم که با پسری ۳۳ ساله باتحصیلات فوق لیسانس که از طریق چت با هم اشنا شدیم البته خانواده من در جریان هستن ولی اون میگه تا ازت شناخت پیدا نکردم نمیخوام خانواده ام در جریان باشن پیشنهاد کرده که یه مدت کوتاه حدود ۵ ماه با هم دوست باشیم بهش گفتم که مدت دوستی زیاده گفت این بستگی به خودت داره که منو شیفته خودت بکنی و زودتر ازدواج کنیم در ضمن بهش گفتم که من به قصد ازدواج باهات حرف میزنم نه دوستی
    مشکل من اینه که هر وقت که با هم تلفنی حرف میزنیم از مسائل جنسی و ارضا شدن حرف میزنه که این منو نگران میکنه که شاید قصدش فقط هوس و ارضا شدنه ، بهش گفتم که مسائل جنسی برای من هم اهمیت داره و تا ازدواج نکردیم دلم نمیخواد در این مورد با هم حرف بزنیم هر بار بهم قول میده ولی عمل نمیکنه میگه وقتی باهات حرف میزنم و صدات رو میشنوم نمیتونم خودم رو نگه دارم من تا حالا فقط ۲ بار باهاش تلفنی حرف زدم
    میگه قیافه تو برایم مهم نیست مهم دلمون که برای همدیگه بتپه – خیلی نگرانم لطفا راهنمایی ام کنید باتشکر

    • ◄Responder► , نوامبر 9, 2015 @ 10:49 ق.ظ

      خب در این مورد سخته که بخوای قاطع پاسخگویی کنیم …چون یکی از ویژگیهای خواستگار خوب رعایت حریم حرمت و احترام در کلام و رفتار فیزیکیه
      بهتره در این مورد مورد بیشتر دقت کنید و با عقل و منطق خودتون جلو برید و یک جلسه مشاوره حضوری رو داشته باشید تا مشخص بشه پنل شخصیتی ایشون چی هست

  • davood , نوامبر 8, 2015 @ 4:55 ب.ظ

    سلام
    من داوود ۲۲ سالمه از توابع تبریز.
    مشکل من توی تصمیم گیری هستش. هر کاری می خوام بکنم یه دو راهی سبز میشه که نمیتوم تشخیص بدم کدوم به صرفه تره.ونهایت هیچ کدام رو نمیتونم انتخاب کنم.
    ودر آخر کلی اندوه و غم حسرت نصیبم میشه.
    به عنوان مثال من ۱ ساله از سربازی اومدم بیرون هنوز که هنوزه نتونستم یه کار درست و حسابی جور کنم وهمین طور الاف هستم.
    من قبل سربازی دوس داشتم کنکور قبول شم وتو رشته دلخواهم تحصیل کنم.۲ سال پشت کنکور بودم قبول نشدم.چون شرایطم یه جوری بود که نمیتونستم تمرکز داشته باشم.مشکلاتی از قبیل ضعف پایه ای ،ضعف مادی،ضعف پشتیبانی و کلی مشکلات دیگه…
    ۲ سال سربازی رفتم تموم کردم اومدم.حالا میخوام به هر نحوی که شده تو رشته مورد علاقه ام قبول بشم.برای این کار نیاز به یه پشتوانه مالی دارم.ویه کاری داشته باشم که اطرافیانم به من به عنوان مفت خور نگاه نکنن.
    ۱ ساله دنبال یه کار خوب میگردم پیدا نمیشه ،بعد به فکرم میرسه باید کار یاد بگیرم میرم دنبال مشاغل. از میکانیکی گرفته تا کابینت سازی و تراشکاری. بین اینا نمیتونم یکی رو انتخاب کنم.اون کاری برام مهمتره که هم بتونم تو زمان کم یاد بگیرم و برم دانشگاه تحصیل کنم وهم بتونه جواب گوی تحصیلم باشه.
    کابینت سازی خوبه ولی دس روش زیاده. ولی توی یه سال میشه یاد گرفت و با سرمایه ۱۰میلیون تومن میشه شاغل شد.
    تراشکاری مادر صنعت هاست.در آمدش خوبه ولی زمان میبره تا یاد بگیری و سرمایه زیاد میخواد.
    مکانیکی هم خوبه ولی من زیاد بهش علاقه ندارم.تو خونه اسرار میکنن برو ولی نمیرم یاد بگیرم.چون ممکنه صد راه تحصیلم بشه
    حالا کلی کلنجار میرم نمیتونم درست انتخاب کنم. در آخر میگم بهتره برم تویه شرکتی چیزی کارگری کنم تا بتونم خودم دو از این وضعیت نجات بدم و درس بخونم وپزشکی قبول شم.الحمدالله کار هم پیدا نمیشه و من کلی افسرده میشم و از خدا و روزگار گله مند میشم.هی این چرخه تکرار میشه.
    حالا زدم به سیم آخر گفته ام میرم شاگردی کابینت سازی.موندم چکار کنم.میگن باید مفتی کار کنی وبیمه هم برات تعلق نمیگیره.
    میترسم زبونم لال نتونم دانشگاه برم واین شغل بمونه رو دستم با این همه افرادی که تو این شغل مشغول هستند و رفته رفته بازارش کساد بشه و mdf از مد بیفته.
    تورو به خدا اگه نکته ای دارید که میتونه منو راهنمایی کنه بگین.

    • ◄Responder► , نوامبر 9, 2015 @ 11:04 ق.ظ

      برخی از چیزها در زندگی سیاه یا سفید هستند و تصمیم‌گیری درباره آن‌ها آسان است. ماشینی به سرعت به سمت شما می‌آید و راننده آن حواسش پرت است و متوجه شما نیست. شما می‌خواهید زنده بمانید. از مسیر حرکت آن ماشین خود را کنار می‌کشید و مطمئن هستید که تصمیم درستی گرفته‌اید. امّا شما باید ماشین نقره‌ای رنگ بخرید یا مشکی؟ باید این خانه را بخرید یا آن خانه را؟ آیا باید در مهمانی شرکت کنید؟ ازدواج کنید یا نکنید؟ و اگر تصمیم گرفتید ازدواج کنید با چه کسی؟
      همان طور که می‌بینید بخش بزرگی از زندگی مبهم است. گاهی اوقات هر دوتصمیم تا اندازه‌ای درست یا نادرست هستند. اگر قبل از انجام هر کار، منتظر شفافیت و اطمینان کامل بمانیم ممکن است هرگز کاری را انجام ندهیم. گاهی اوقات تصمیم «درست» وجود ندارد بلکه تصمیمات دیگر یا متفاوت وجود دارند. کسانی که سعی در تصمیم‌گیری «درست» دارند فرض می‌کنند زندگی همیشه ساده یا ساده‌انگارانه است. امّا بعضی از مردم در زمان تصمیم‌گیری، مانند خرگوشی که نور چراغ ماشین بهش تابیده باشد، بی‌حرکت و فلج می‌شوند.

      چگونه زندگی خود را خراب کنید
      نگرانی در مورد این که چه کاری باید انجام دهیم، سلامت روانی بسیاری از افراد را به مخاطره می‌اندازد. چهار دامی که مردم بیشتر گرفتارش می‌شوند به قرار زیرند:

      حصول اطمینان خیلی زیاد پیش از اقدام. افراد کمال‌گرا با ایده ساده انگارانه «درست و نادرست» چنین عمل می‌کنند. آن‌ها حس نمی‌کنند که اقدام براساس تصمیمی که هنوز درباره‌اش شک وجود دارد، کار منطقی و عاقلانه‌ای است. آن‌ها می‌خواهند تمام جوانب یک کار شفاف و روشن شود تا درباره‌اش تصمیم بگیرند. اما چون چنین نمی‌شود، ذهن آن‌ها به دور یک نقطه می‌چرخد و می‌چرخد و در واقع، خیلی بیش از آنچه باید فکر می‌کنند.
      گرفتن تصمیم‌های احساسی بر پایه هوی و هوس. هر چند این گونه تصمیمات معمولاً اشتباه بودنشان به راحتی مشخص می‌گردد اما کسانی که احساسی تصمیم‌گیری می‌کنند به ندرت این را می‌پذیرند و در عوض سعی می‌کنند با استدلالات احساسی به توجیه تصمیم‌گیری‌هایشان بپردازند- خودشان را مسخره می‌کنند و گاهی اوقات دیگران را. برای مثال، «الان سیگار کشیدن را ترک نمی‌کنم زیرا همسرم هنوز سیگار می‌کشد و اگر من ترک کنم ناراحت می‌شود.»
      اعتقاد به این که یک تصمیم، تنها هنگامی درست است که مورد تائید دیگران قرار گیرد. این رویکرد غالباً منجر به ترس از تصمیم‌گیری مستقلانه می‌گردد و ممکن است نشانه اکراه از پذیرفتن مسئولیت‌های زندگی باشد.
      پند نگرفتن از گذشته و تکرار اشتباهات. البته مردم به ندرت می‌پذیرند که از گذشته درس نگرفته‌اند. و به جای آن بهانه‌هایی از قبیل پشتیبانی نشدن از سوی خانواده و دوستان، بداقبالی، سرنوشت و تقدیر می‌آورند.
      تصمیم نگرفتن خود یک نوع تصمیم‌گیری است
      مایکل بر سر دو راهی ازدواج کردن یا نکردن با دختر مورد علاقه‌اش بود. او خواب مناسب نداشت و مرتباً درباره این که بهترین کاری که می‌تواند بکند چیست، دلهره و دلشوره داشت. آیا باید به طور مصمّم برای ازدواج اقدام کند یا به لذت بردن از دوران مجردی ادامه دهد؟ او با دوستانش در این مورد مشورت کرده بود اما پاسخ سوالش را پیدا نمی‌کرد. مشکل این بود که مساله‌ای که او سعی در حل کردنش داشت، یک مساله ریاضی نبود. اگر X آنگاه Y و اگر W و آنگاه Z. از او پرسیدم آیا در موضوعات دیگر هم با مشکل تصمیم‌گیری روبروست؟ او گفت: «خیلی زیاد. من حتی نمی‌توانم تصمیم بگیرم چه بخورم، چه بنوشم و کجا قدم بزنم. همه چیز دارای معایب و محاسنی است.» هنگامی که فردی دچار سراسیمگی و وحشت است نخست باید فشارها را از روی دوش او برداشت. من به او پیشنهاد کردم که تصمیم بگیرد که برای مدّت سه ماه هیچ تصمیمی در مورد ازدواج نگیرد. در طول این مدّت، من بر روی تقویت مهارت‌های تصمیم‌گیری او درباره چیزهای کوچک کار کردم. او به طور مشخصی آرامش یافت. او مرا برای این می‌خواست که به جایش تصمیم بگیرم و به او بگویم چکار کند. اکنون من به او گفته بودم که برای مدتی نیاز به تصمیم‌گیری ندارد.
      هنگامی که افراد تصمیمات حیاتی و دائمی می‌گیرند، لزوماً هیچگاه نمی‌فهمند که تصمیم درستی گرفته‌اند یا نه امّا هنوز می‌توانند از بابت آن خوشحال باشند. به طور مثال شما وقتی تغییر شغل می‌دهید هرگز نمی‌دانید که آیا تصمیم دقیقاً درستی گرفته‌اید یا اگر بر سر شغل قبلی می‌ماندید وضعتان بهتر می‌شد. بجز موردی که شغل قبلی بسیار بد و شغل جدید بسیار عالی باشد، وضعیت «مبهم» است. و کسانی که تصمیم‌گیرندگان خوبی نیستند با «ابهام» میانه خوبی ندارند. آن‌ها خواهان قطعیت و اطمینان هستند، در جایی که حق ندارند انتظارش را داشته باشند.
      برخی پژوهش‌ها به ما می‌گوید که برای بسیاری از تصمیمات بهتر است درباره‌اش زیاد فکر نکنید. در واقع، تجزیه و تحلیل زیاد باعث فلج شدن تصمیم‌گیری می‌شود.

      مردد نباشید، به غرایز نهفته خود اعتماد کنید
      هنگامی که تصمیم‌گیری برایتان سخت شد به غرایز خود اعتماد کنید. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که در برخی موارد، تصمیمات عجولانه و ناپخته بهتر از تجزیه و تحلیل‌ها و سبک و سنگین‌کردن‌های بی‌پایان است. از افرادی که در یک آزمایش شرکت داشتند خواسته شد که در صفحه‌ای حاوی بیش از ۶۵۰ نماد یکسان که یکی از آن‌ها چرخیده بود، آن نماد متفاوت با بقیه را پیدا کنند. هنگامی که به آن‌ها وقت کمتری داده می‌شد و مجبور می‌شدند برای انتخاب پاسخ صحیح به ذهن نیمه‌هشیارشان اتکاء کنند، عملکرد بهتری داشتند.
      دکتر لی ژائو پینگ از یونیورسیتی کالج لندن می‌گوید: «شما انتظار دارید هنگامی که به افراد وقت کافی برای بررسی همه جوانب می‌دهید، تصمیمات بهتری بگیرند. امّا این گونه نیست.» او می‌افزاید: «بخش هشیار (خودآگاه) مغز هنگامی که فعّال باشد، تصمیمات نیمه‌هشیار اولیه ما را وتو می‌کند- حتی اگر درست باشند- و ما را ناآگاه یا بی‌اعتماد به غرایزمان باقی می‌گذارد.» بنابراین، فکر کردن زیاد درباره یک تصمیم، می‌تواند وضع را بدتر کند. این اتفاقی است که در اختلال وسواس فکری- عملی می‌افتد. هنگامی که ذهن نیمه‌هشیار به خوبی می‌داند که گاز را خاموش کرده‌اید اما ذهن هشیار بسیار درگیر است و همه چیز را کنار می‌اندازد و شما به شک می‌افتید و مجبور می‌شوید ده بار بازبینی کنید.
      بنابراین، این گفته معروف میلتون اریکسون که «به ذهن ناهشیارتان اعتماد کنید» اکنون توسط پژوهش‌های انجام شده مورد تائید قرار می‌گیرد. مغز هشیار و منطقی شما همیشه بهترین تصمیمات را نمی‌گیرد.
      مطالعه دیگری (که در مجله ایندیپندنت، ۹ ژانویه ۲۰۰۷ به چاپ رسیده) نشان داده است که نقاشان چنانچه تصویر صورت یک فرد به شکل سر و ته در مقابلشان قرار داده شود، پرتره بهتری می‌کشند. این کار باعث می‌شود که حواس نقاش به این موضوع که این چهره کیست یا اطلاعات «سطح بالاتر» دیگر پرت نشود و به جای آن بر روی جزئیات تمرکز کند. امّا آیا این «فکر نکردن» در مورد تصمیم‌گیری‌های واقعی، مثل خرید خانه یا ماشین، یا حتی شامپوی سر، نیز صادق است؟
      پژوهشگران در دانشگاه آمستردام دریافتند که فکر کردن زیاد درباره این که چه ماشینی بخریم، ما را به یک انتخاب ضعیف، و یا نه بهترین انتخاب، رهنمون می‌سازد. افراد، بهترین ماشین از بین چهار ماشین، هر یک با ۱۲ ویژگی مطلوب، را در ۲۵٪ مواقع شناسایی می‌کردند. در واقع، اگر شانسی هم می‌خواستند انتخاب کنند احتمالش همین ۲۵٪ می‌شد. امّا تعجب‌آور این بود که وقتی پژوهشگران قبل از سوال در مورد انتخاب بهترین ماشین، حواس افراد را با پرسیدن چند معما پرت می‌کردند، بیش از نیمی از آن‌ها بهترین ماشین را تشخیص می‌دادند. آن‌ها به طور غریزی هنگامی که زمان کمتری برای فکر کردن در اختیار داشتند، انتخاب بهتری می‌کردند.
      البته واضح است که تفکر منطقی جایگاه خاص خود را در تصمیم‌گیری دارد، امّا منطق یک ابزار است و تنها ابزاری نیست که در جعبه ابزار ما وجود دارد!
      «زیادی معقول بودن» ظاهراً عیب و ایرادی ندارد. من مطمئنم که آدم‌های فهمیده و معقول وارثان زمینند. امّا گاهی اوقات تصمیمی که بسیار معقول به نظر می‌رسد، بهترین تصمیم نیست. «معقول بودن» جلوی چیزهای غیرمنتظره را می‌گیرد. ممکن است رفتن به تعطیلات با دوست یکی از دوستانتان که او را خوب نمی‌شناسید «عاقلانه» به نظر نرسد امّا نمی‌دانید که چه فرصت خوبی را برای یک دوستی تازه ممکن است به دست آورید.
      ممکن است «عاقلانه‌تر» و مطمئن‌تر این باشد که همیشه برای کس دیگری کار کنیم اما کسی چه می‌داند که اگر خودمان کاری را راه بیندازیم چه دستاوردی خواهیم داشت؟ بنابراین، اگر «معقول بودن» را بتوان کمی توسعه داد به نحوی که خودانگیختگی و خودجوشی را مجاز شمارد و گاهی براساس آن‌ها عمل کرد، آنگاه واقعاً معقول است!

      بالاخره چگونه تصمیم‌گیری کنیم؟
      برای تصمیم‌گیری خوب و مناسب به چیزهای زیر نیاز دارید:

      یاد بگیرید به غرایزتان اعتماد کنید. همیشه بر دلایل «منطقی» برای همه چیز پافشاری نکنید. مثلاً چرا به جای ماشین نقره‌ای، ماشین آبی بخریم. یاد بگیرید که بگوئید: «چون حس می‌کنم درست است.»
      اما وسوسه نشوید که به دلیل هیجان و احساس قوی، به دنبال تصمیماتی که از روی حرص و طمع گرفته شده‌اند بروید و خود را گرفتار دلیل تراشی و توجیهات بعدی کنید. تصمیم‌گیری شهودی و غریزی هنگامی بهترین نتیجه را می‌دهد که تأثیرات منحرف کننده هیجانات در پائین‌ترین سطح نگاه داشته شده باشد.
      هنگامی که تصمیم‌گیری خود را براساس سنجش مزایا و معایب قرار می‌دهید، تصورات و تخیلات خود را به کار گیرید. در جایی آرام بنشینید و زندگی خود پس از آن تصمیم را در جلوی چشم مجسّم کنید. چه حسی به شما دست می‌دهد؟
      به یاد داشته باشید که برخی تصمیمات به نظر دیگران عاقلانه به نظر نمی‌رسند، اشکالی ندارد. اغلب پیشرفت‌های پزشکی (برای نمونه، جراحی قلب باز) توسط کسانی صورت گرفته که تصمیم گرفته‌اند ایده‌هایی که در آن زمان به نظر دیگران جنون‌آمیز می‌آمده را دنبال کنند.
      به یاد داشته باشید که برخی تصمیمات به نظر دیگران عاقلانه به نظر نمی‌رسند، اشکالی ندارد. اغلب پیشرفت‌های پزشکی (برای نمونه، جراحی قلب باز) توسط کسانی صورت گرفته که تصمیم گرفته‌اند ایده‌هایی که در آن زمان به نظر دیگران جنون‌آمیز می‌آمده را دنبال کنند.
      و بر سر مایکل چه آمد؟ خوب، پس از سه ماه یادگیری تصمیم‌گیری غریزی و خودانگیخته در مورد مسائل جزئی، من سرانجام از او در مورد ازدواج سؤال کردم. او اوّل کمی گیج شد و سپس خندید و گفت: «می‌دانی، من واقعاً در این مدّت بهش فکر نکرده بودم. اما روابطمان به خوبی ادامه داشته است. بنابراین فکر کنم تصمیمم این باشد که این کار را بکنم!»
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

  • الهه , نوامبر 11, 2015 @ 9:34 ب.ظ

    من تازگیا فهمیدم شوهرم معتاده یعنی وقتی تصادف میکنه مامورا در ماشینش ی چیری پیدا میکنن و شک میکنن بهش بعد از ازمایش معلوم میشه تستش مثبت بوده میفرستنش کمپ الان با وجود اینکه ده روز گذشته هم من تو شکم باور ندارم فرداش وقتی با مسئولین کمپ حرف زدم گفتن با اینکه تستش مثبت بوده هیچ علائمی خماری درد نداشته و عین ی ادم معمولی بوده و خودشم میگه قسم میخوره میگه معتاد نیست و اون فقط ی اتفاق بوده و چون خانواده من خیلی رو این موضوع حساسن حتی به سیگار نمیتونم باهاشون در میون بگذارم و ازش.ن کمک بخوام وقتی هم ازم میپرسن شوهرت کجاست میگم رفته ماموریت کاری چون میدونم کمک نمیکنن فقط به ی چیز فکر میکنن و من واقعا نمیدونم چیکار کنم خیلی احتیاج دارم کسی کمکم کنه چکار کنم؟ خواهش میکنم راهنماییم کنید که چگونه رفتار کنم اان چون تا مرز دیوونگی فاصله ای ندارم چون با وجود حرفای مسئول کمپ هنوزم تو شکم بهم بگید با شوهرم چه رفتاری کنم ممنون

    • ◄Responder► , نوامبر 12, 2015 @ 2:09 ب.ظ

      میتونه هر دلیلی داشته باشه پس بهتره با حساسیت بیش از حد ایشون رو حریص نکنید …
      به شوهرتون اعتماد کنید و زندگی خودتون رو به دور از حرفهای خاله زنگی دیگران ادامه بدید … وقتی ایشون اعتیاد نداره پس دلیلی برای شک و تردید وجود نداره

  • الهه , نوامبر 12, 2015 @ 4:12 ب.ظ

    میشه منو راهنمایی کنید که چطوری باهاش رفتار کنم که فکر نکنه این موضوع بی اهمیت بوده و خ.دم. چطور اروم کنم خیلی حالم بده اعتماد به نفسم از دست دادم فک میکنم هیچم و پوچم

  • مریم , نوامبر 16, 2015 @ 5:45 ب.ظ

    سلام،وقتتون بخیر
    من دختری۲۱ساله ومجرد،بااینکه پدرم پزشکند ومادرم هم در زمان حیاتشان پزشک بودند اما هیچکدومشون به فکر درمان مشکلات من نبودند،وقتی ۳سالم بود ازهم جداشدند ومادرم تهران به تنهایی وبدون من زندگی کردند وپدرم هم تبریز،ومن هم با مادربزرگم قم،مادرم وقتی زنده بودن سالی ۶یا۷بار بیشتر نمیدیدمش وپدرم هم سالی ۱باراونم توعید،بااین وجود احساس تنهایی نمیکردم چون راه خوبی روانتخاب کردم والان هم ترم آخر طلبگی هستم،من ازسن ۹سالگی دیابت دارم وروزی ۲نوبت انسولین میزنم،و۶سالی بود که دردهای خیلی شدید شکمی داشتم وسالی ۲بار پریودمیشدم بااینکه مادرم واس همه ماما بودن یادش رفته بود که مامای من هم بشه،تموم این دردهاروتحمل میکردم چون براشون مهم نبودم کلا نادیده ام میگرفتن؛ماه پیش خونریزی های شدیدی داشتم که یه کیست ۱۲سانتی به همراه ۲تخمدان ویک لایه ازبافت رحم روتخلیه کردند،ومن الان به قول پزشک معالجم یه آدم توخالی هستم که نباید به یه آینده وازدواج فک کنم چون هیچوقت مادرنمیشم،توکشوری که من زندگی میکنم آدمایی مث من رو از لحاظ جسمانی ودینی پنهون میکنند،بااینکه من هنوز هستم ونفس میکشم وازهم مهمتر باکره هستم وبه بکرودست نیافتنی بودنم افتخارمیکنم،این فقط بخش کوچکی ازرنجهایم بود هرچند من ازخدا گله ای ندارم،اما دلم گرفته نه ازخدا از این دنیا که به آخرنمیرسه، توعلم روان شناسی به آدمای مث من چی میگن؟به نظرخودم افسرده وسرخورده نمیگن ؛در ضمن من بعد ازعمل ۲بار توسط یکی از افراد خانواده که قرصهای مضر رو توشربت میریخت ومیداد می خوردم دچار مسمومیت شدید و۶روز بسترسی شدم،به من یه راهکار بدین که سکوتم نشکنه که حرمت انسانی روبشکنم.
    ببخشید که طولانی شد پیشاپیش ممنون از جوابتون

    • ◄Responder► , نوامبر 16, 2015 @ 11:32 ب.ظ

      دوست عزیز کسی نمیتونه شمارو درک کنه چون همون خدا به شما هم توان تحمل رو داده وبس
      مسلما” برای شما چنین مورد سخت خواهد بود ولی بدتر از یک فرد نابینا نیست … شما میتونید زندگی خودتون رو بسازید و از کانون حوادث دور بشید …مادربودن رو در کنار بچه های بی سرپرستی احساس کنید که ارزوی محبت و یک دست نوازش رو دارن … خوشبختانه این دنیا و مشکلاتش همیشگی نیست و زندگی جاوید ما در جایی دیگر رقم خورده … پس تمام تلاشت رو بکن تا بتونید از طریق تحصیل به استقلال مالی برسی و طوری زندگی کن که خداوند به داشتن چنین بنده ای به خودش احسنت بگه …

  • مهسا , نوامبر 17, 2015 @ 1:41 ب.ظ

    سلام م تقریبا حدود یکسال باشپهرم درگیر دادگاه وکلانتری هستیم وایشان مهریه ام راقسطی پرداخت میکنند ولی من ازاین بلا تکلیفی خسته شده ام حتی با نزدبکترین افراد خاوادم دچار پرخاشگری وعصابنیت میشوم چندبارتصمیم به خودکشی گرفته ام ولی ازخدا وعواقبش ترسیده ام سوالم اینست من چکار میتوانم برای نجات خود بکنم

    • ◄Responder► , نوامبر 18, 2015 @ 12:04 ق.ظ

      به هر حال این قانونه و باید تمکین کنید … اگر از این بلاتکلیفی خسته شدید مهریه رو ببخشید و طلاق بگیرید و جدا بشید

  • مهسا , نوامبر 17, 2015 @ 1:43 ب.ظ

    ویک خواهش دیگرمن شماره یک روانشناس ویامشاوره درپیشگیری ازمشکلم درتبریز میخواهم

  • مریم , نوامبر 19, 2015 @ 1:39 ق.ظ

    سلام،مرسی که ج دادین
    چقدر خوبه که هیشکی تواین دنیانمیتونه درکم کنه،این یعنی من یه آدمی هستم که اطرافیانم بایدقدرت درک بالایی داشته باشن واسه درک کردن من،چقدرخوشحالم ازاینکه آدم باظرفیتی هستم وخدامنوواسه امتحان کردن لایق میدونه،چقدرخوبه که من مادر نمیشم این یعنی میتونم انتخاب کنم بچه ام کی باشه وبالعکس اون هم میتونه انتخاب کنه که من مادرش باشم یانه،چقدرخوب که طلبه شدم این یعنی مهرسکوت!چون خودم طلب کردم ازخدا،من چقدرخوشبختم ازاینکه آدما وقتی مشکلات منو میفهمن به یاد زندگی جاوید درقیامت واون دنیا وحساب وکتابش میفتن!یادم رفت بگم که من نابیناوکوردل هم هستم!گاهی وقتا نابینامیشم ونادیده میگیرم همه این نعمتارو…

  • رامین , نوامبر 19, 2015 @ 7:08 ق.ظ

    سلام سه ساله با همسرم ازدواج کردم اولاش همه چی بر وفق مراد بود تازمانیکه به درخواستهای مادرزنم نه گفتم ناگفته نماند که ایشون یک زن تقریبا شکست خورده از لحاظ عاطفی است و مدام جلوی من و همسرم به شوهرش بی احترامی میکنه همسر منم دایم طرف اونو میگیره و دایم پرخاشگری میکنه یه پسر ۱۸ ماهه هم داریم که اونم تحت تاثیر رفتار همسرم قرار گرفته و دایم گریه داد بیداد میکنه اولاش با زبون خوش بهش میقبولوندم ولی حالا کار به جایی رسیده که دست منم به روش بلند شده همش هم به خاطر مادرشه اصلا نمیتونم قانعش کنم که رفت و آمدشو محدود کنه تو مراوده آخر هم زنگ زد بهش اونم اومده همسرمو برده پسرم هم پیش پدر و مادر خودمه لطفا راهنمایی کنید چه جور میتونم پاشو از زندگیم قطع کنم چون میدونم اگه اینجوری پیش بره کارو به دادگاه میکشونه

  • باران , نوامبر 22, 2015 @ 11:05 ق.ظ

    سلام من یک زن سی و هفت ساله ام. معلم هستم. دوازده ساله ازدواح کردم. یک دختر ۵ ساله دارم. شوهرم چندین بار به خاطر اعتیاد راهی کمپ شده و ترک کرده. هفت سال اول زندگی هر چه که داشتیم و من پس انداز کرده بودم دود کرد. کار درست و حسابی هم نداره. به خاطر دخترم و نجات یک انسان از منجلاب، به زندگی باهاش ادامه دادم به این امید که پاک بمونه. سه ساله که مدیریت مالی رو خودم به عهده گرفتم و زندگی بدی نداشتیم. متاسفانه بعد از دو سال پاکی باز هم مصرف کرده. بعداز کلی دعوا و مرافعه باز هم می خواد بره کمپ و قول داده تر ک می کنه. ولی من دیگه بریدم چون زندگی با یک معتاد مثل ایستادن لب پرتگاهه. هر لحظه امکان داره خبر بی آبرویی و خلافکاری اش عالمگیر بشه. درسته که به خاطر دخترم این بار هم ازش جدا نشدم ولی ازش متنفرم. خسته شدم از مردی که به اندازه یک بچه عرضه نداره. تمام مسئولیت زندگی روی دوش منه. تمام مسئولیتهای زنانه و مردانه که توی این دوازده سال به تنهایی انجام دادم منو فرسوده کرده. تحمل لغزشهای دوباره اونو ندارم. از طرفی هم نمی تونم خودم رو راضی به این کنم که دخترم بی پدر بزرگ بشه. از خودم صرفنظر کردم تا دخترم خلا بی پدری توی زندگی نداشته باشه. اما هیچ آرامش و نشاطی توی زندگیم نمونده. حتی فرصت ندارم به حال خودم گریه کنم تا یه کم سبک بشم. به نظر شما باید چه کار کنم؟ زن هستم اما شده ام یک مرد تمام عیار که هم بچه اش رو بزرگ می کنه و هم شوهر معتاد بی خاصیت شو نگه می داره. لطفا زودتر جواب بدید. این حرفها رو نمی تونم به عزیزترین کسانم بگم.

    • ◄Responder► , نوامبر 23, 2015 @ 9:57 ب.ظ

      خب اگر بتونید اعتیاد ایشون رو به دادگاه اثبات کنید میتونید حضانت دخترتون رو هم داشته باشید و در این مورد میتونید با واحد ارشاد و معاضدت قضایی در دادگستری صحبت کنید

  • ناشناس ک , نوامبر 30, 2015 @ 7:28 ب.ظ

    من خانمی ۲۰ ساله متاهل هستم همسرم هم ۲۵ سالشه باهم خیلی خیلی خوبیم و همدیگر رو هم خیلی دوس داریم اما بیشتر مواقع بگو مگو داریم آن هم سر هیچ و پوچ من خیلی زندگیم رو دوس دارم و نمیخواهم از دست بدهم شوهرم بیش تر مواقع با شوخی به مادرم حرف های بدی میزند و میگوید شوخی میکنم و من هم خیلی از حرفهایش ناراحت میشوم این یکیش بود بعدی اینکه به من میگوید تنبلی و کثیف و هیچ کاری از دستت بر نمی آید و من همیشه وقتی سرکار است بهش زنگ میزنم او هم بعضی وقتها ناراحت میشود و می گوید اگه بمیرم هم جنازه ام را به خانه می آورند من هم از این حرفهایش خیلی خیلی خیلی ناراحت و دلسرد میشوم شما بگویید من بیچاره چه کنم

    • ◄Responder► , دسامبر 2, 2015 @ 3:12 ب.ظ

      بـرای بـرخـی از مـا ابـراز احسـاسـات کـمی دشـوار است و
      خـیـلی ها هم اصلاً دوست ندارند که احساساتشـان را بـه
      زبان بـیـاورند. ایـن مسئـله بـرای دوسـتان یــا همسران این
      افرد خـیلی سـخت اسـت چـون وقـتی مشکلی پیـش می
      آیـند نـمی فهمند که اشکال کار کجاسـت. سـوء تـفاهـمات
      روی هـم جـمـع شـده و ایـن تصورات نادرست باعث پژمرده
      شدن و کمرنگ شدن تدریجـی رابـطـه خـواهد شــد. در این
      مـقـاله نکاتی را برایتان عنوان می کنیم که به شما کـمـک
      می کـنـد کاری کنید تـا طـرف مقـابــلتان حرفهایش را رک و
      راست به شما بگوید.

      خیلی از ما تجربه این را داشته ایم که همسر یا دوستمان وقتی رابطه مان با او دچار مشکل می شود، رفتاری آرام را پیش میگیرد و هیچ حرفی نمی زند. در اینگونه مواقع خیلی سخت می توان زن/شوهر/دوست پسر/یا دوست دخترتان را وادار به حرف زدن کنید تا بفهمید که در فکر او چه می گذرد.

      ارتباط بسیار مهم است

      فقدان ارتباط صحیح یکی از دلایل فروپاشی روابط به شمار می رود. برنامه های کاری زیاد یا اعتماد کردن همسرتان به دوستان خود یا یکی از اعضای خانواده اش، گاهی باعث می شود که حرف هایش را با شما در میان نگذارد. در این زمینه، صبر و مهربانی چاره کار است. در چنین مواقعی نباید سعی کنید به زور آنها را وادار به حرف زدن کنید، درعوض با مهربانی و همدلی تلاش کنید تا از نقطه نظر آنها باخبر شوید.

      یادداشت ردوبدل کنید

      اگر نمی توانید به صورت کلامی با هم ارتباط برقرار کنید، برای هم یادداشت بنویسید. نوشتن به فرد مقابل امکان می دهد تا بیشتر روی پیام شما فکر کند و سریع و عجولانه به آن پاسخ ندهد. اگر از نوشته خودتان خوشتان نیامد، می توانید آن را عوض هم کنید و وقتی بعد از یادداشتتان همسرتان را ببینید، خواهید دید که خیلی بهتر حرف هایتان را درک کرده است.

      زمان خوبی برای حرف زدن انتخاب کنید

      ممکن است طرف مقابلتان همیشه حال و حوصله حرف زدن نداشته باشد. شاید روز بدی در محل کار داشته، خیلی خسته باشد یا درگیر مشکلات خانوادگی باشد. زمانی با آنها صحبت کنید که فکر می کنید حواسشان دقیقاً متوجه شماست و فکرشان آزاد است. در غیر اینصورت پاسخی که می خواهید را از او دریافت نخواهید کرد.

      علاقه نشان دهید

      فقط درمورد خودتان حرف نزنید. طرفتان قبلاً همه چیز را درمورد شما شنیده است و می خواهد کمی هم به مسائل او پرداخته شود. اگر بخواهید همیشه درمورد مشکلات خودتان حرف بزنید باعث می شود که بیشتر سکوت کنند. درعوض سعی کنید کمی هم به مسائل آنها علاقه نشان دهید

      کمی سخت گیری کنید

      اگر با همه این حرفها باز هم علاقه ای به حرف زدن نشان ندادند، زمانش رسیده که کمی محکم تر برخورد کنید. تلویزیون را خاموش کنید یا صدای موسیقی را قطع کنید. رک و راست به آنها بگویید که می خواهید حرف های او را هم بشنوید و حقتان است که کمی از وقتشان را صرف شما کنند. فقط باید کمی قطعیت نشان دهید نه اینکه دعوا و مرافعه راه بیندازید.

      عشق و درک نشان دهید

      آخر اینکه باید با همسرتان صبور باشید. عشق و صبر آنچه را که همسرتان برای حرف زدن به آن نیاز دارد را در اختیارشان می گذارد—یعنی امنیت احساسی. آنها می دانند که شما آنها را دوست دارید و به آنها احترام می گذارید و ممطئن هستند که حرف آنها را می فهمید. ترس از مسخره جلوه کردن افراد را از بیان احساساتشان در نزدیک ترین روابطشان باز می دارد. به آنها اطمینان دهید که چنین چیزی اتفاق نمی افتد. در آن زمان است که آنها مشتاقانه حرف هایشان را با شما در میان می گذارند.

  • S , دسامبر 5, 2015 @ 1:32 ب.ظ

    با سلام و خسته نباشید
    من ۳۲ سالمه.مدتیه احساس میکنم برادرم که ۱۹ سال داره با دوستان هم جنسش رابطه دیگه ای داره اینو از طریق اس ام اس هاش دیدم.نمیدونم بهترین اقدام من چی میتونه باشه.خودم باهاش صحبت کنم یا ببرمش پیش روانشناس.لطفا راهنماییم کنید.

    • ◄Responder► , دسامبر 6, 2015 @ 10:21 ب.ظ

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

  • Pari , دسامبر 5, 2015 @ 11:47 ب.ظ

    سلام دختری۲۱ساله باپسرعمم که۲۵سالشه سه سال عقدکردم من هروقت میرم پیشش سعی میکنه سرشوبه یه چیزی گرم کنه یامیره بیرون پیش دوستاش وقتی باهم رابطه داریم اخلاقش خیلی خوبه درغیراینصورت خیلی سردمیشه خیلی من آزاین بابت خیلی نگران ناراحتم به نظرتون چیکارکنم راهنماییم کنیدممنونم

    • ◄Responder► , دسامبر 6, 2015 @ 2:29 ب.ظ

      پس نیاز دارید در این مورد مشاوره ای جدی داشته باشید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

  • مهسا , دسامبر 16, 2015 @ 6:24 ق.ظ

    سلام بیشتراز یکسال هست باشوهرم راهی دادگاه شدیم وحرمتها بینمان دیگرشکسته شده واینابا هردو میدانیم دیگر زندگی مان سروسامان نمیگیرد وباید طلاق بگیریم چون حرمتها ازبین رفته مشکل من این است بخاطر احترامی که نسبت به پدرمان درخانواده همگی داریم نمیتوانم بگویم پدرمن دیگر زندگی من هیچ راهی ندارد به بن بست رسیده ومن طلاق میخواهم حرف پدرم این هست فقط صبرکن طلاقت یا به وقتش میگیرم ولی نمیدانم وقتش کی هست پدرم درک نمیکندعذابی یاکه من میکشمدیگر تحمل کشیدن این عذاب یاندارم دوسدارم برای خودم زندگی کنم وزندگی داشته باشم از شما میخواهم.کمک کنید تا بدانم چطور این مسبله یابا پدرم درمیان بگذارم که من میخواهم تا اخر امیال طلافم یا بگیرم

    • ◄Responder► , دسامبر 17, 2015 @ 1:57 ب.ظ

      … خیلی روشن و صریح خواسته خودتون رو عنوان کنید
      به هر حال خانواده ها هنوز فکر میکنن میشه زندگی رو نجات داد که فکر اشتباهیه وقتی چنین اتفاقاتی میفته دلیلی نداره که زندگی رو ادامه داد و به قیمت بدبخت کردن یک بچه به پایان رسوند
      در این مورد قوی باشید و از افراد قابل اعتماد در خانواده برای صحبت با پدرتون استفاده کنید هرچند روال طلاق به طور قانونی جلو خواهد رفت

  • مهسا , دسامبر 19, 2015 @ 11:17 ب.ظ

    این موضوع یا با پدرم اگر درمیان بگذارم میگوید صبر کن تا مهریت یا بگیریم ولی شوهرم حاضراست مقداری ازمهریه ام یا بدهد من حتی بی مهریه هم راضی هستم ولی جرات بیانش یاندارم میترسم اتفاق ناگواری بیافتد

  • مریم , دسامبر 21, 2015 @ 10:07 ق.ظ

    سلام پسر۶ساله ای دارم که بعدازگذشت۳ماه ازشروع مدارس بازهم موقع رفتن به مدرسه گریه میکنه,البته یکباربخاطرتکالیف سرش دادکشیدن ازاونموقع بدترشده من چطوری کمکش کنم ممنون میشم راهنماییم کنین

    • ◄Responder► , دسامبر 23, 2015 @ 1:29 ب.ظ

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      اضطراب جدایی به‌طور طبیعی بین سن ۶ ماهگی و ٣ سالگی رخ می‌دهد که اوج آن در سن ٢۴-١٢ ماهگی است و پس از ٢۴ ماهگی به‌تدریج کاهش می‌یابد. اضطراب کودک هنگام جدا شدن از والدین معمولاً از یک روز به روز دیگر متفاوت است، یک روز کودک هنگام جدا شدن از مادر مضطرب می‌شود، روز دیگر به مادر می‌چسبد و غمگین است و یک روز دیگر، قشقرق راه انداخته و در مقابل جدایی مقاومت و واکنش شدید از خود بروز می‌دهد. به‌تدریج کودک به سمت استقلال می‌رود ولی هنوز مرحله انتقالی می‌تواند مشکل باشد و برای کودک و مادر استرس‌زا باشد.
      برای کودکانی که تجربه جدایی‌های بسیار مکرر و یا بسیار اندک از مادر داشته‌اند، جدایی ممکن است اضطراب بیشتری را ایجاد کند. هرچه کودک بزرگتر می‌شود و مفهوم زمان را درک می‌کند و مدارای موفقیت‌آمیز هنگام جدایی را بیشتر تجربه می‌کند، از اضطراب او کاسته می‌شود.

      عواملی که ممکن است در شدت اضطراب جدایی کودک دخالت داشته باشند شامل موارد زیر است:
      •خستگی و بیماری کودک
      •تغییر در عادات و برنامه‌های منزل
      •تغییراتی که در خانواده رخ می‌دهد مانند: تولد فرزند جدید، طلاق، جدایی والدین، مرگ و یا بیماری اعضای خانواده و …
      •عوض شدن پرستار و یا مراقبین کودک
      •والدین معمولاً علت اضطراب جدایی نیستند ولی می‌توانند با رفتارهای خود آن‌را بدتر یا بهتر کنند.
      •کودکانی که از نظر سرشتی، کودکان سخت و دشواری هستند و به تغییرات جدید، مکان و اشخاص جدید دیر عادت می کنند، بیشتر مستعد اضطراب جدایی هستند.
      عوامل زیر می‌تواند شانس اضطراب جدایی را در کودک شما کاهش دهد:
      •از سن۱۴ ماهگی به بعد در زمان‌هایی کوتاه و به‌طور گهگاه از پرستار کودک و یا شخص نزدیک دیگر استفاده کنید تا کودک را مراقبت و نگهداری کند. این موضوع علاوه بر آن‌که کمک می‌کند تا کودک در زمان‌هایی کوتاه، دور شدن از مادر را تجربه کند، فرصتی را نیز در اختیار کودک قرار می‌دهد تا اعتماد به سایر بزرگسالان در او شکل گیرد.
      •از ١٢ ماهگی به بعد کودک را وارد ارتباط با همسالان نمائید. (گر چه کودک در این مرحله معمولاً وارد بازی‌های مشارکتی نمی‌شود) و از سن ٣ سالگی می‌توانید فرصت تجربه بازی‌های گروهی را به او بدهید.
      •از سن ۴-٣ سالگی کودک می‌تواند بعضی اشکال کلاس‌های پیش‌دبستانی و مهدکودک را تجربه کند، به‌خصوص برای کودکانی که زیاد به والد خود وابسته هستند.

      این گونه به کودکی که از اضطراب جدایی رنج می‌برد کمک کنیم:
      •در ابتدا سعی کنید کودک را در زمان‌هایی کوتاه به مراقب جدید یا مهد کودک بسپارید، زمان‌هایی که بتواند تجربه‌های مثبتی را در آن‌جا داشته باشد.
      •قبل از آنکه کودک را در محل جدید ترک کرده و تنها بگذارید، کمک کنید تا کودک با محیط و مردم جدید آشنا شود.
      •روی موارد مثبتی که در محیط جدید رخ می‌دهد متمرکز شوید، نگذارید بچه‌ها از تصور چیزهای بدی که ممکن است رخ دهد نگران شده و بترسند.
      •اضطراب کودک را به تمسخر نگیرید و او را به‌خاطر این ترس و اضطراب سرزنش و شماتت نکنید.
      •اجازه دهید تا کودک شما بداند که می‌فهمید چقدر سخت است که انسان از کسی که تا این حد دوستش دارد جدا شود، کودک را درک کنید و بپذیرید. اما زیاد با او همدردی و دلسوزی نکنید.
      •تسلیم خواسته کودک نشوید و به او بفهمانید که در امنیت و سلامت خواهد بود.
      •عشق، محبت و علاقه بی‌قید و شرط خود را از کودک دریغ نکنید.
      •اگر کودک بزرگ‌تر است او را به کودکان دیگری که در آن محیط هستند معرفی کنید و بازی و تفریح خاصی را با آن‌ها ترتیب دهید.
      •انتظار آن‌را داشته باشید که در چند هفته اول ورود به مهد و یا مدرسه کودک خسته باشد و زود تحریک‌پذیر شود.
      •هنگام ترک کودک او راببوسید و نوازش کوتاهی نموده و با خوشرویی از او خداحافظی کنید. مراسم خداحافظی و ترک کودک را خیلی طولانی نکنید، بر احساسات دلسوزانه خود غلبه کنید و چندین بار نروید و برگردید.
      •دزدکی و یواشکی کودک را ترک نکنید.
      •قبل از شروع مهد، آمادگی و یا مدرسه، تدارک کتاب، دفتر و وسایل مورد نیاز کودک را ببینید و برای فراهم آوردن آنها کودک را مشارکت بدهید.
      •حتی زمانی که فکر می‌کنید مربی و یا معلم کودک شما سخت‌گیر است و یا کودک توسط کودک دیگری مورد قلدری و اذیت قرار گرفته است، او را از مدرسه و یا مهد خارج نکنید، سعی کنید مشکل را رفع نمائید.
      •اگر کودک تحت هیچ شرایطی حاضر نشد به مهد یا مدرسه برود و در منزل ماند، برای او زیاد فعالیت‌های تفریحی و سرگرمی فراهم نکنید.
      •در بازی‌ها با ایفای نقش، جدایی را با کودک تمرین کنید.
      •پس از بردن کودک به مهد یا مدرسه مدتی آنجا بمانید، سپس کودک را با معلم یا مربی تنها بگذارید و سپس نزد او برگردید.

      سخنی با مربیان و معلمان کودک:
      •خود را به کودک معرفی کنید و از او دعوت کنید تا با اسباب‌بازی‌ بازی کند یا چیزی بخورد.
      •اگر کودک دچار حمله هراس شده است از والد بخواهید نزد کودک بماند تا وی آرام‌تر گردد و او را با صدایی گرم ، محبت‌آمیز، راسخ و قاطع آرام کند.
      •هرگز کودک را به‌خاطر اضطراب و غمگینی‌اش مورد انتقاد قرار ندهید.

      توجه:
      در صورتی‌ که کودک موارد زیر را نشان دهد، لازم است مورد ارزیابی دقیق‌تر قرار گرفته و مشاوره تخصصی‌تر دریافت کند:
      •چنانچه پس از گذشت ٢ هفته کودک هنوز آرام نگرفته است و مشکلات هنگام جدایی ادامه دارد.
      •کودک صبح‌ها قبل از جدا شدن از مادر و رفتن به مهد کودک یا مدرسه شکایات جسمی مکرر مانند: سردرد، دل‌درد، سرگیجه، حالت تهوع، استفراغ، طپش قلب و … دارد.
      •اضطراب جدایی به سال‌های مدرسه ابتدایی کشیده شده و با فعالیت‌های متناسب رشدی و سنی کودک تداخل دارد.
      •کودک در هیچ مرحله‌ای از زندگی خود دچار اضطراب جدایی نشده است.
      •امتناع از رفتن به مدرسه در بچه‌های بزرگ‌تر و نوجوانان اکثراً مطرح کننده مشکل جدی‌تری است که نیازمند کمک تخصصی است.

  • ناشناس , ژانویه 16, 2016 @ 1:31 ق.ظ

    سلام توروخدابه دادم برسید نمیدونم چه تصمیمی بگیرم باشوهرم بیشتراز یک سال هس رفتیم دادگاه وکلانتری هیچ اقدامی برای اشتی از طرف هیچکداممان نشده حرمت ها ازبین رفته بخاطر مراحل قانونی ایشان خانه ای اجاره کرده تا مراببرد ولی چون هم قبلا مرا تحدید به خودکشی علانا درخانه وپیش خانواده ام کرده من میترسم برگردم ولی در دوراهی هم مانده ام نمیدانم چه تصمیمی عاقلانه است لطفا کمکم کنید چون دیگر نمیتوانم بیشتر از این تحمل کنم

    • ◄Responder► , ژانویه 16, 2016 @ 11:34 ق.ظ

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

  • نفیسه , ژانویه 23, 2016 @ 3:14 ب.ظ

    با سلام
    من ۳۰ سال هستم و یک پسر ۱۰ ساله دارم که خیلی خیلی با ادب هستش فقط در برخی موارد زود عصابی می شه و از کوره در میره، می خواستم بدونم که نیاز هستش که من پسرمو بیارم مشاوره
    البته این روزها درسش هم افت شدیدی داشته و استرس زیادی داره که تو درسهاش همیشه نمره عالی بگیره

    • ◄Responder► , ژانویه 24, 2016 @ 11:53 ق.ظ

      کودکان در سنین مختلف نیاز های گوناگونی دارند. و اگر نیاز های رشدی آنها در نظر گرفته نشود ممکن است به مشکلات رفتاری خاصی بیانجامد . لذا بهتر است با نشانه های اختلال گونه کودکان در مراحل رشدی آشنا باشید تا در صورت نیاز به مشاور یا روان شناس مربوطه مراجعه نمایید. در این مقاله سعی داریم شما را با خصوصیات و ویژگی های ناسالم رفتاری کودکان ۱۰ ساله آشنا کنیم.

      هر کودک ۱۰ ساله‌ای که اشکالات زیر را داشته باشد، باید توسط پزشک متخصص اطفال یا روان‌پزشک از نظر اختلالات تکاملی مورد ارزیابی بیشتر قرار گیرد:
      ۱) در بازی‌های تیمی با سایر همسن و سالان و همکلاسی‌ها شرکت ندارد یا اگر داشته باشد نظم آن را به‌هم می‌ریزد.
      ۲) قوانین حاکم بر بازی‌ها را خوب نمی‌فهمد. به عنوان نمونه در بازی فوتبال نمی‌داند که دست زدن به توپ، خطا محسوب می‌شود یا در مدرسه از معلم برای خروج از کلاس درس اجازه نمی‌گیرد.
      ۳) به دوستان خود تمایل کمی دارد و تمایل زیادی به راه‌اندازی دسته‌های خشونت مانند گانگسترها دارد.
      ۴) نسبت به دوستان و حیوانات خشن و بی‌رحم است.
      ۵) از آتش‌افروزی لذت می‌برد.
      ۶) تا کاری را تلافی نکند دست برنمی‌دارد و رفتار مقابله‌جویانه دارد.
      ۷) از حضور در جمع دوری می‌کند و افسرده به نظر می‌رسد.
      ۸) رابطه بین علت و معلول را در چیزهایی که می‌بیند نمی‌تواند درک کند. به عنوان نمونه ناراحتی معلم از ننوشتن تکالیفش برای او مهم نیست زیرا آن را درک نمی‌کند یا وقتی والدین او را از انجام چیزی منع می‌کنند (با بچه‌های بزرگ‌تر از خودت شوخی نکن)، علت آن را نمی‌فهمد.
      ۹) افکاری دارد که برای خودش عذاب‌آور نیست اما اطرافیان آن را نمی‌توانند قبول کنند مانند فردی که وسواس دارد و نمی‌تواند بپذیرد که یکبار شستن دست‌ها با صابون کافی است و مکررا دست‌هایش را زیر شیر آب می‌گیرد و می‌شوید.
      ۱۰) در حل کردن مسایل ریاضی و خواندن فارسی مشکل دارد.
      ۱۱) خوش‌خط نمی‌نویسد و در پیوسته نوشتن کلمات مشکل دارد.
      ۱۲) نمی‌تواند به راحتی اشیاء را پرت کند یا اشیایی که به سمت وی پرت می‌شوند را با دو دست محکم بگیرد.

      بچه‌های این سن و سال در مرز سال‌های قبل از بلوغ هستند. ممکن است برخی دخترها به تدریج علایم بلوغ را از خود نشان بدهند. با افزایش اعتماد به دوستان، روش زندگی و رفتارهای ایشان را به عنوان الگو بپذیرند و به تدریج وابستگی به والدین کمتر می‌شود. این امر گاهی باعث درگیری بین والدین و کودک می‌شود که نباید خیلی به آن اهمیت داد. والدین باید به جای درگیری با کودک محیطی را فراهم کنند که این رفتارها تبدیل به رفتارهای مثبت شود. به عنوان نمونه درباره لباس پوشیدن همان‌طور که دوست دارد و دوستانش از آن خوششان می‌آید لباس بپوشد. در عین اینکه رعایت اصول اخلاقی مورد قبول خانواده نیز یادآوری می‌شود. این گروه سنی برای تقویت اعتمادبه‌نفس نیازمند حمایت‌ها و تشویقات پدر و مادر هستند. در زمینه‌هایی که کودک می‌تواند پیشرفت یا برتری خوبی نسبت به هم سن و سالانش داشته باشد مانند فعالیت‌های ورزشی یا شرکت در کلاس‌های آموزشی غیردرسی به افزایش اعتمادبه‌نفس کودک و بهتر شدن رابطه با والدین منجر می‌شود. شرکت در فعالیت‌های ورزشی بیش از سنین کمتر لازم است. غذاهای روزانه حتما باید در کنار خانواده صرف شود. در باره رفتارهای جنسی و خویشتن‌داری باید توضیحات لازم به کودک داده شود. درباره وقتی که با دوستانش می‌گذراند کنکاش هوشمندانه لازم است و حتما باید دوستان کودک و خانواده‌شان توسط والدین ارزیابی شوند.
      روش‌ برخورد والدین‌ درهنگام‌ مواجهه‌ با اختلال‌ رفتاری‌و روانی‌ کودکان‌:۱ – والدین‌ نباید کنترل‌ خود را ازدست‌ بدهند، زیرا از دست‌ دادن‌ کنترل‌و خونسردی‌ سبب‌ تشویق‌ و دلهره‌بیش‌ از حد آنان‌ می‌شود که‌ خود سبب‌می‌گردد اضطراب‌ و تشویق‌ کودک‌افزایش‌ یابد.

      ۲ – والدین‌ نباید یکدیگر را متهم‌کنند زیرا اتهام‌ و مقصر دانستن‌یکدیگر سبب‌ ایجاد جو ناسازگاری‌ درخانواده‌ می‌شود. بدیهی‌ است‌ چنین‌ جومخربی‌ نه‌ تنها علت‌ واقعی‌ را مشخص‌نمی‌کند بلکه‌ موجب‌ تشدید این‌اختلالات‌ خواهد شد.
      ۳ – بعضی‌ از والدین‌ شاید جهت‌خاموش‌ نمودن‌ رفتارهای‌ ناسازگارانه‌ واختلال‌ رفتاری‌ کودک‌ متوسل‌ به‌پرخاشگری‌ و تنبیه‌ بدنی‌ و یا تحقیر وسرزنش‌ و اعمال‌ رفتارهای‌پرخاشگرانه‌ شوند، این‌ دسته‌ از والدین‌باید بدانند تنبیه‌ بدنی‌، تحقیر وسرزنش‌ نه‌ تنها در دراز مدت‌ تأثیری‌در درمان‌ اختلال‌ رفتاری‌ کودکان‌ندارد بلکه‌ موجب‌ می‌شود رفتارهای‌ناسازگارانه‌ و اختلال‌ رفتاری‌ به‌ شکل‌گسترده‌تر، جدیدتر و وخیم‌تر بروزنماید.
      ۴ – والدین‌ در چنین‌ مواقعی‌بایستی‌ رفتارهای‌ سازگارانه‌ و صحیح‌کودکان‌ خود را شناسایی‌ کنند و درهنگام‌ بروز چنین‌
      کودک ده ساله خود را بشناسید
      رفتارهای‌ سازگارانه‌به‌ تشویق‌ آن‌ بپردازند.
      ۵ – والدین‌ بایستی‌ ساختار تربیتی‌خانوادگی‌، خود را دقیقا مورد بازبینی‌قرار دهند زیرا ساختار تربیتی‌خانوادگی‌ طرد کننده‌، بی‌ تفاوت‌ ومستبد موجب‌ بروز اختلال‌ رفتاری‌دوران‌ کودکی‌ می‌شود.
      ۶ – والدین‌ بایستی‌ علاوه‌ براقدامات‌ فوق‌ در هنگام‌ بروز اختلال‌رفتاری‌ کودکان‌ به‌ متخصص‌ مربوط خصوصا روانپزشک‌، و مشاور خانواده‌،مراجعه‌ نمایند تا اولا علت‌ این‌اختلالات‌ دقیقا مشخص‌ شود، ثانیادرمان‌ جامع‌ و صحیح‌ انجام‌ گیرد. ثالثااز مزمن‌ شدن‌ این‌ اختلالات‌ پیشگیری‌شود.

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

  • laeya , فوریه 1, 2016 @ 12:06 ب.ظ

    سلام من چهارساله ازدواج کردم ازوقتی ازدواج کردم همش بی پولی کشیدم همش گفتم اشکالی نداره درس میشه ولی میبینم هرچقدرهم که صبر کنم درست نمیشه شوهرم تلاششومیکنه ولی نه زیاد.تازگیاازفضای مجازی یه پسر اومده بهم میگه دوست دارم طلاق بگیر میخوام بیام بگیرمت چند بارامتحانش کردم ولی متوجه شدم قصدش جدیه.شوهر من اصلا دوست داشتنشو بروز نمیده یه بار ندیدم بگه دوست دارم عاشقتم ولی این پسره همش از این حرفامیزنه به هرطریقی منم فک کنم دوسش دارم دیروز شوهرم پی ام هاشو دید غوغا به پاکرد چندتا چیزبهم گف فهمیدم که اصلا بهم اعتماد نداره گفت تو هم از پسر عمت خوشت میاد هم از دوست من …گفت من خیلی وقته تعقیبت میکنم وقتی من اینا رو شنیدم خیلی ناراحت شدم که چرا این تهمت ها رو بهم زد الانم اصلاحالم خوب نیست میشه راهنماییم کنین که من ایا این زندگی رو ادامه بدم یانه؟؟؟؟

    • راهنما , فوریه 1, 2016 @ 5:22 ب.ظ

      دوست عزیز این حرفها برای شما و هیچ کس دیگه ای ملاک و توجیه به حساب نمیاد
      اینکه شوهرتون درامدش کمه و شما با فرد دیگه ای قرار گذاشتید تماما” زیر چتری قرار میگیره به نام خیانت …
      پس اگر قراره چنین کاری رو به سر زندگی خودتون در بیارید اول فکری برای زندگی امروزتون کنید و بعد برای اینده تصمیم گیری کنید
      حتما” فکر کنید و تکلیفتون رو با خودتون و زندگیتون مشخص کنید
      بهتره در این مورد حتما” مشاوره ای داشته باشید

      • laeya , فوریه 2, 2016 @ 6:52 ب.ظ

        میشه ادرستون رو بفرمایید بیام از نزدیک بحرفیم؟؟؟

        • راهنما , فوریه 3, 2016 @ 10:25 ق.ظ

          در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
          دفتر قیطریه:
          ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
          دفتر سعادت آباد:
          ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
          دفتر شریعتی:
          ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *