کنترل اجتماعی «به مکانیسمهایی اطلاق میشود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری به کار میبرد» به مفهومی دیگر، کنترل اجتماعی به «مجموع عوامل محسوس و نامحسوسی که یک جامعه در جهت حفظ معیارهای خود به کار میبرد و مجموع موانعی که به قصد جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنان قرار میدهد، گفته میشود و بالاخره کنترل اجتماعی را میتوان «مجموعهای از منابع مادی و نمادینی» دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطینان از همنوایی رفتاری اعضای خود با اصول و مقرراتی از پیش تعیینشده و مورد تایید، از آن استفاده میکنند.
کنترل اجتماعی در جامعه به دو شیوه متفاوت صورت میگیرد:
۱- از طریق اجبار: که بر اساس آن افراد را به پذیرش شیوههای زندگی و الگوهای رفتار جامعه، با بهکاربردن وسایل گوناگونی نظیر مجازاتهای حقوقی و تنبیه، وامیدارند.
۲- از طریق اقناع: که بر اساس آن افراد را با وسایل گوناگون اقناع چون: تبلیغ، پاداش، اعتبار، اعطای درجه، تمجید کردن، تشویق و قدردانی، وادار به پذیرش هنجارهای اجتماعی میکند.
تبعیض بین دختر و پسر که برخاسته از یک سنت جاهلی است، از اولین سالهای زندگی تخم نفرت در روح و ذهن کودک میکارد. سپس تبعیض بین فرزندان بر اساس زیبایی چهره، هوش برتر، جثه قویتر و یا شیرینزبانتر باعث میشود در قلب آنکه مورد بیتوجهی قرار گرفته، حس رقابت منفی نسبت به دیگر خواهران و برادران ظهور و رشد کند و موجب بروز پدیده بسیار منفی پرخاشگری گردد.
از مسائل مبتلا به بسیاری از خانوادهها، پرخاشگری کودکان و ابراز خشم و خشونت غیرعادی نسبت به والدین، برادران و خواهران و حتی افراد کوچه و مدرسه و خیابان است. رفتار آنان به گونهای است که موجبات رنج و زحمت والدین را فراهم میکنند و در مواردی وضعی پدید میآورند که دیگر قابل تحمل نیست و سبب شرمندگی اولیای آنهاست. آنچه در این بحث تعقیب میشود، معرفی مسئله پرخاشگری، آثار و عوارض آن عوامل پدیدآورنده و تشدیدکننده آن به منظور اصلاح و کنترل این حالت و یا دست کم تعدیل آن در کودکان نیست.
پرخاشگری کودک را میتوان به عنوان رفتار تهاجمی تعریف کرد که کودک به قصد صدمه یا آسیب رساندن عمدی به افراد یا اشیا از خود بروز میدهد. پرخاشگری میتواند به صورت فیزیکی، کلامی یا در قالب تخریب اشیاء و لوازم و بالاخره زیر پا گذاشتن مقررات و قوانین در محیط زندگی با آگاهی قبلی تجلی کند.
آنچه در تعریف فوق حائز اهمیت است، قصد و نیت کودک و یا نوجوان است؛ یعنی یک رفتار آسیبزا در صورتی پرخاشگر محسوب میشود که از روی قصد و عمد به منظور صدمه زدن به افراد یا اشیاء صورت گرفته باشد. بنابراین با چنین تعریفی اگر نوجوان در هنگام بازی سهوا سبب شکستن پای دوست خود شود، کار او پرخاشگری محسوب نمیشود. اما اگر وی از روی عمد به ساق پای دوست خود لگد بزند، این رفتار او بدون تردید پرخاشگری تلقی میشود. رفتارهای پرخاشگری هنگامی به صورت اختلال در نظر گرفته میشود که به صورت پایدار و مستمر در ساختار رفتار نوجوان طی مدت زمان نسبتا طولانی مشاهده شود که البته پرخاشگری او بازتاب الگوهای کلیتر رفتارهای اطرافیانش در جریان اجتماعی شدن است.
خانواده برابر با همه دنیا
اجتماعی شدن فرآیندی است که طی آن کودک ناتوان به تدریج به شخص خودآگاه دانا و ورزیده در شیوههای فرهنگی که در آن متولد شده است، تبدیل میشود. فرآیند اجتماعی شدن کودک از خانواده شروع میشود. خانواده برای کودک کم سن و سال، معرف همه دنیایی است که او را احاطه کرده است. تصویر خود در نزد کودک، انعکاس احساسی است که اعضای خانواده نسبت به او دارند. رابطه میان کودک و مادر در پایان نخستین سال زندگی کودک دچار تغییراتی میشود. زیرا در آن هنگام کودک نهتنها شروع به سخن گفتن میکند، بلکه میتواند بایستد. بیشتر بچهها در حدود چهارده ماهگی میتوانند به تنهایی راه بروند. در سالهای دوم و سوم، توانایی فزایندهای برای درک کنشهای متقابل و عواطف سایر اعضای خانواده پیدا میکنند. کودک یاد میگیرد چگونه دیگران را خوشحال و یا ناراحت کند. کودک دو ساله، اگر یکی از والدین نسبت به دیگری خشمگین شود، دلتنگی نشان میدهد و ممکن است یکی یا دیگر را چنانچه به طور آشکارا ناراحت باشد، در آغوش گیرد. کودک در همان سن همچنین میتواند برادر یا خواهر یا پدر یا مادر را اذیت کند.
در طول دوره یک تا پنج سالگی، کودک همچنین نظم و انضباط را میآموزد که یک مفهوم آن یادگرفتن کنترل نیازهای بدنی و برخورد با آنهاست. بچهها یاد میگیرند چطور به طرز مودبانهای غذا بخورند. آنها همچنین یاد میگیرند که در زمینههای مختلف فعالیتشان بویژه هنگامی که با بزرگترها در کنش متقابل هستند، مواظب رفتار خود باشند. در این سنین، خشم زمانی بیشتر دیده میشود که کودک خسته یا گرسنه باشد یا با مداخله بیش از اندازه بزرگتر او بازیاش را قطع کند، عصبانی میشوند و از روی خشم اشیا را پرتاب میکنند یا به آنها لگد میزنند. ابراز خشم و پرخاشگری مانند بسیاری از مشکلات رفتاری دیگر، نمایانگر تعارض بین شخصیت در حال رشد کودک با شخصیت و نگرشهای والدین است.
عصبانیت در دوران کودکی تا حدی عادی است، ولی به تدریج کودک به علت رشد شخصیتی بر خود مسلط میشود. غیظ و خشم ممکن است به علت احساس رنجش عمیق کودک بر اثر بیعدالتی یا تبعیض اولیا باشد، ولی در بیشتر مواقع ممکن است علت آن تضادها و کشمکشهای درونی کودک در مقابل عوامل آزاردهنده یا احساس عجز و ناتوانی باشد.
غیظ و خشم کودک به صورت مختلف، مانند فریاد کشیدن، گریهکردن، خود را به زمین زدن و به خاک مالیدن، گازگرفتن، دشنام دادن و شکستن اشیاء و حتی کتک زدن خود یا دیگران تظاهر میکند. این حالت اکثرا از دو یا سه سالگی یعنی در دوره منفیگری یا مقاومت دیده میشود. حتی گاهی ممکن است خیلی زودتر نیز دیده شود و در پسرها شایعتر از دختران است. این حالت معمولا زیانی به کودک نمیرساند، ولی اگر ادامه یابد، باعث عدم رشد اجتماعی و وجدان اخلاقی میشود و در نتیجه در مراحل بعدی زندگی ممکن است منجر به اختلالات شخصیتی شود.
در کودکان بزرگتر اگر بروز کند، آن را یک نوع بازگشت به مراحل کودکی تعبیر و توجیه میکند. پرخاشگری در خانوادههای سختگیری که از تنبیه بدنی در تربیت کودک استفاده میکنند، بیشتر دیده میشود و نیز برخی از پرخاشگریها در خانوادههایی که اجازه پرخاشگری به طفل داده میشود و هرگز به طور سریع بعد از این رفتارها کودک را مورد سوال قرار نمیدهند، ریشه میدواند.
تبعیض یکی از علل پرخاشگری
اگر به نتایج بررسیهای مختلفی که تاکنون به عمل آمده است نظری بیفکنیم، خواهیم دید که میان طبقه اجتماعی، خانواده و اجتماعیشدن کودک رابطه مستقیمی وجود دارد.
در خانوادههای طبقات محروم که فرزندان زیاد دارند و هیچ کنترلی نسبت به آنان اعمال نمیشود و تبعیض و تجاوز به حقوق یکدیگر به کرات مشاهده میشود، ک ودک در شرایطی غیر قابل کنترل رشد میکند و در معرض آسیب پرخاشگری قرار میگیرد. کودکی که خود را بعد از تولد و رشد اولیه در وضع اقتصادی اجتماعی نامطلوب مییابد که در آن لحاظ اقتصادی تامین نیست و از نظر عاطفی برخورداری ندارد، از آغاز پرورش با محرومیتهای مختلفی روبرو میشود، ممکن است محرومیتها عامل مساعدی برای گرایش به پرخاشگری و یا سایر انحرافات اجتماعی و ناسازگاریهای رفتاری او در دوران بلوغ باشد. مطالعات نشان میدهد که متداولترین دلیل خشمگینشدن و نارضایتی احتمالی کودک، سرزنش او به خاطر کاری است که نکرده است. همچنین ایراد گرفتن دائم از آنان، مقایسه نامناسب بین کودک با دیگران و نصایح پیاپی به آنان از مواردی است که به خشم او منجر میشود.
چه باید کرد؟
اما از جمله کارهایی که میتوان انجام داد که تا حدودی از خشم کودکان را فرو نشاند، عبارتند از: کودک را جدا کنید. او را به اتاقش ببرید و یا به جای راحت دیگری که در آن اعصابش آرام میشود، ببرید. روشهای واکنشی به کار بگیرید. این روش در بعضی اطفال، تاثیر معکوس میبخشد و خشم آنها را مضاعف میکند. احساس سرمای ناگهانی که در نتیجه تماس با آب سرد در آنها به وجود میآید، خشمشان را برمیانگیزد و به حساسیتشان میافزاید.
اتگر کودک به کرات و به شدت خشمگین میشود، در این صورت باید از هر چیزی که ممکن است بیجهت او را تحریک کند و در حالت عصبی برای سلامتی او زیانبخش باشد، پرهیز کرده، قرصهای آرامکننده به او نخورانید، مگر با تجویز پزشک.
در نهایت آنچه را که باید متذکر شد، این است که رفتار پرخاشگرانه از کودک با بزرگشدن او تغییر شکل پیدا میکند و او میتواند با هدایت یک مربی دوراندیش خود را کنترل کند و به رفتار پرخاشگری خود رنگ معتدل بدهد. برای اصلاح این رفتار کودک، نکات زیر ضروری است:
۱- تامین بهداشت بدنی کودک
۲- خودداری از تحریک حسادت کودک نسبت به سایر کودکان از راه مقایسه او
۳- شرکت دادن کودک در فعالیتهای اجتماعی و نشان دادن این که او در گروه خود پذیرفته شده است.
۴- راهنمایی کودک به رفتارهای مطلوب اجتماعی
۵- رعایت امیال و احتیاجات کودک
۶- خودداری از سرزنش و تنبیه بیمورد بهخصوص نزد همسالان
۷- خودداری از به رخ کشیدن نقصها و عجزهای کودک
رفاه اجتماعی یعنی چه؟
هر اقدامی را که جوامع برای رفع نیازهای شهروندان خود انجام میدهند، رفاه اجتماعی خوانده میشود و دامنه مفهوم و سقف آن بستگی به تعریف ما از نیاز دارد. رفع نیازهای اولیه مثل خوراک، پوشاک، مسکن، تحصیلات و آموختن حرفه یا فن شغل متناسب با توان علمی و جسمی اصلیترین وظایف دولت و نهادهای مربوطه است که در کنار آنها نیاز به اقدام، برای تامین آتیه، نیاز به امنیت و آرامش اجتماعی و سیاسی در زمره نیازهای معنوی جامعه خواهند بود.
در این رابطه به طور خاص و فراگیر سازمان بهزیستی، سازمان تامین اجتماعی، کمیته امداد امام خمینی(ره) میباشند که سازمانهای یادشده متصدی بخشی از خدمات اجتماعی به آسیبدیدگان هستند. به علت ارائه خدمات موازی و مشابه نهادهای فوق و همچنین دهها نهاد خیر عمومی و موسسات خیریه و صندوقهای امداد خصوصی و عدم تمرکز توانهای مالی و تخصصی آنها اتلاف منابع و پوشش ناقص رفاه اجتماعی عاید میگردد. به طور مثال در مورد نگهداری ایتام و کودکان خیابانی به لحاظ تراکم نهادهای ذیربط و عدم تمرکز برنامهریزیهای تربیتی و نگهداری هر گروه از این کودکان با تربیتهای متفاوت با توانمندیهای مختلف وارد جامعه میشوند. همینطور است کمکهای غیرنقدی و پزشکی به نیازمندان حال اگر امکانات و شرایط بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، ستاد آزادگان بنیاد امور بیماریهای خاص، موسسه حمایت از کودکان سرطانی، مرکز ملی جوانان و… را در کنار نهادهای یادشده قرار دهیم، توانهای فوقالعاده موثری ایجاد میشوند که با توجه به اخلاص و صدق نیت دستاندرکاران موسسات یادشده اگر امکانات همه آنها تحت سیاستگزاریهای معین با برنامههای متمرکز قرار گیرند، واقعا دیگر شاهد مناظر دلخراش و اهانتآمیز در معابر نخواهیم شد، همینطور در مورد افراد آبرومندی که در گروه متکدیان حرفهای نیستند و آرام و بیصدا با عفریت فقر و بیماری دست و پنجه نرم میکنند، سیاستهای مدونی با رعایت و حفظ شئونات آنها تدارک دیده خواهد شد.
منبع: کودک و نوجوان